مصایب حضرت زهرا (منابع امامیه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بر پایه روایات منابع
امامیه، عملکرد دستگاه
خلافت در قبال
حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها)، به دو گونه برخورد فیزیکی و غیرفیزیکی تقسیم میگردد. گزارشهای برخورد فیزیکی، به سه دسته ضرب،
سقط و
شهادت، و غیرفیزیکی آن، به چهار دسته گزارشهای کلی مصایب،
غصب فدک، داخل شدن به خانه حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) و آتش کشاندن خانه آن بانو، تقسیم میگردد. حجم گزارشهای برخورد فیزیکی دست کم در حد
استفاضه است، هر کدام از چهار دستهی غیر برخورد فیزیکی هم دارای گزارشهای متعدد است. با توجه به حجم مذکور،
ظلم بر حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) در هر دو بخش فیزیکی و غیرفیزیکی، از منظر هر فرد شیعی قابل اثبات است. دانشمندان امامی نیز از قرنهای نخستین تا به امروز، همواره یک رویکرد اثباتی پیرامون مصائب و آلام این بانو، در دو بخش فوق، داشتند.
در ادامه اثبات برخورد فیزیکی و غیرفیزیکی دستگاه خلافت با حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) بر پایه گزارشهای فراوان از منابع امامیه، بیان میشود.
اهمیت واکاوی حوادث پس از رحلت
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که پیامدهای ناگواری در
جامعه اسلامی برجا گذاشته و تاکنون نیز ادامه دارد، بر کسی پوشیده نیست. یکی از مهمترین این حوادث، نحوهی تعامل دستگاه خلافت با تنها فرزند بر جای مانده رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. ضرورت کاوش از این موضوع با توجه به جایگاه ویژه
حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) در میان اُمت اسلامی، امری روشن است. وانگهی امروزه برخی، رنجهای این بانو و برخورد غم آلود دستگاه حکومت با او را استبعاد میکنند. آنها میگویند به راستی سردمداران خلافت با تنها فرزند برجای مانده پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چنین تعامل داشتند؟
قبلاً لازم است بدانیم؛ بدیهی است که انتظار ثبت تمامی «ما وقع» توسط
اهلسنت، توقعی نابجاست، اگرچه بخشهایی از این رویداد در میراث علمی آنها بازتاب دارد، اما میراث علمی
امامیه نسبتاً توانسته است مشروح آن بهویژه گزارشات برخورد فیزیکی را انعکاس دهد. بههمین دلیل؛ نوشتار پیشرو در صدد بر آمده تا گزارشات مربوط به مصایب حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) را با استناد به منابع حدیثی امامیه پیگیری کند. دیدگاه عالمان امامی پیرامون مصائب این بانو، به عنوان بخش پایانی این نوشتار، ارائه میگردد.
فصل نخست این نگارش به بررسی روایاتی میپردازد که از برخورد فیزیکی دستگاه خلافت با حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) سخن به میان آورده است. مقصود ما از برخورد فیزیکی، اعم از ضرب و دو پیامد آن یعنی سقط محسن و شهادت آن بانو، است. روایات مربوط به این فصل هم با محوریت سه بخش یاد شده دستهبندی میگردد.
گزارشهای منابع امامیه که به نوعی از برخورد فیزیکی
[
ضرب یا یکی از دو پیامد آن
]
سخن به میان آورده، از حجم قابل توجهی برخوردار است بهطوری که
مسانید آن (صرفنظر از غیر مسانید) با قریب به ۱۰ طریق مجزا به ثبت رسیده است. مطابق اصطلاح حدیثشناسان، چنین گزارشهایی، دست کم در حد استفاضهاند.
[
حدیث مستفیض به حدیثی گفته میشود که راویان آن در هر طبقه، بیشتر از سه نفر بوده باشد.
]
.
عالمان حدیث پژوه، این دست روایات را با توجه به حجم بالایشان، تلقی به قبول کردند بدان معنا که اگر هیچ گزارش معتبر هم در اینباره نبوده نباشد، لطمهای به اتقان این روایات وارد نمیسازد و محتوای آن
[
اثبات برخورد فیزیکی
]
قابل التزام است. البته همانطور که در ادامه خواهیم دید، برخی گزارشات این فصل به تنهایی هم از سندی قابل قبول برخوردار است. در ادامه گزارشهای موجود را در سه دسته یاد شده، پیگیری میکنیم.
دستهی نخست از این روایات، گزارشهایی است که از ضربت بر حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) توسط برخی دولت مردان وقت و هوادارانشان به میان آورده است. روایات مربوط به این بخش متنوع است، گاهی تنها مساله ضرب را بدون تعیین موضوع آن، به میان آورده است. در مواردی هم از ضرب به مواضع گوناگون مانند ضرب به پهلو و صورت، سخن به میان آورده که این موضوع میتواند از تعدد ضربات حکایت داشته باشد. این را هم باید دانست همانطور که گفتیم سقط محسن و شهادت حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) دو پیامد ناگواری است که در اثر برخورد فیزیکی با آن بانو، رُخ داده است، بنابراین تمام روایات این دو بخش، میتواند در زمره روایات ضرب بهشمار آید، اما در این بخش صرفاً راویاتی که از ضرب به آن بانو سخن گفته است، ارائه میگردد. این روایات توسط رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
امام مجتبی،
امام صادق (علیهماالسّلام) و جناب
سلمان فارسی، گزارش شده است. در ادامه مشروح گزارشات را بنگرید:
۱. ۱: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ اَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ (رَحِمَهُ اللَّهُ) قَالَ حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ اِدْرِیسَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی الْعَطَّارُ جَمِیعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ الْاَشْعَرِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو عَبْدِ اللَّهِ الرَّازِیُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ
عَلِیِّ بْنِ
اَبِی حَمْزَةَ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُتْبَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ اَبِیهِ عَنْ
عَلِیِّ بْنِ
اَبِی طَالِبٍ (علیهالسّلام) قَالَ: بَیْنَا اَنَا وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اِذِ الْتَفَتَ اِلَیْنَا فَبَکَی فَقُلْتُ مَا یُبْکِیکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ اَبْکِی مِمَّا یُصْنَعُ بِکُمْ بَعْدِی فَقُلْتُ وَ مَا ذَاکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ اَبْکِی مِنْ ضَرْبَتِکَ
عَلَی الْقَرْنِ وَ لَطْمِ فَاطِمَةَ خَدَّهَا وَ طَعْنَةِ الْحَسَنِ فِی الْفَخِذِ وَ السَّمِّ الَّذِی یُسْقَی وَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ.
امام علی (علیهالسّلام) فرمود: من، فاطمه، حسن و
حسین نزد
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودیم، آن حضرت رو به ما کرد و گریست، گفتم یا رسول الله چرا گریه میکنید؟ فرمود: بهجهت آنچه که در آینده بر سر شما خواهد آمد. گفتم: ای رسول خدا؛ آن چیست؟ فرمود: بر فرق تو ضربت وارد میشود، بر گونه دخترم فاطمه سیلی میزنند، بر ران حسن نیزه میزنند و به او زهری نوشانده میشود و فرزندم حسین کشته میشود.
۱. ۲: حَدَّثَنَا
عَلِیُّ بْنُ اَحْمَدَ بْنِ مُوسَی الدَّقَّاقُ (رَحِمَهُ اللَّهُ) قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ
اَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِیُّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ النَّوْفَلِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ
عَلِیِّ بْنِ
اَبِی حَمْزَةَ عَنْ اَبِیهِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کَانَ جَالِساً ذَاتَ یَوْم... ثُمَّ قَال وَ اَمَّا ابْنَتِی فَاطِمَةُ فَاِنَّهَا سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْاَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ هِیَ بَضْعَةٌ مِنِّی... وَ اَنِّی لَمَّا رَاَیْتُهَا ذَکَرْتُ مَا یُصْنَعُ بِهَا بَعْدِی کَاَنِّی بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَیْتَهَا وَ انْتُهِکَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ اِرْثَهَا وَ کُسِرَ جَنْبُهَا
[
وَ کُسِرَتْ جَنْبَتُهَا
]
.
ابن عباس میگوید: روزی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشسته بود... سپس فرمود: همانا دخترم فاطمه سرور زنان جهانیان و پاره تن من است... چون او را دیدم بیادم افتاد آنچه پس از من با او میشود، گویا میبینم خواری و ذلت به خانهاش راه یافته، حرمتش زیر پا رفته، حقش
غصب شده، از ارثش منع شده و پهلویش شکسته شده است.
۱. ۳: سُلَیْمٌ: قَالَ: قُلْتُ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ وَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْاَنْصَارِیُّ اِلَی جَنْبِهِ: شَهِدْتَ النَّبِیَّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عِنْدَ مَوْتِهِ قَالَ نَعَمْ، لَمَّا ثَقُلَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم). .. اَقْبَلَ
عَلَی ابْنَتِهِ فَقَالَ: اِنَّکِ اَوَّلُ مَنْ یَلْحَقُنِی مِنْ اَهْلِ بَیْتِی وَ سَتَرَیْنَ بَعْدِی ظُلْماً وَ غَیْظاً حَتَّی تُضْرَبِی وَ یُکْسَرَ ضِلْعٌ مِنْ اَضْلَاعِکِ.
سلیم گفت: به
عبداللَّه بن عباس گفتم (در حالی که
جابر بن عبد اللّه انصاری در کنارش نشسته بود): آیا به هنگام وفات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حاضر بودی؟ گفت: آری. آنگاه که بیماری حضرتش شدت یافت ... رو کرد به دخترش و فرمود: تو نخستین نفر از خاندانم هستی که به من ملحق میشوی، به زودی ستم میبینی تا آنجا که بر تو ضربت وارد شده و دندهات شکسته میشود.
(فیما احتجّ به الحسن (علیهالسّلام)
علی معاویة و اصحابه) یَا مُغِیرَةَ بْنَ شُعْبَةَ فَاِنَّکَ لِلَّهِ عَدُوٌّ... وَ اَنْتَ الَّذِی ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حَتَّی اَدْمَیْتَهَا.
(امام حسن (علیهالسّلام) در احتجاج بر
معاویه و اصحاب او) فرمود: امّا تو ای
مغیره دشمن خدا هستی... و تو همانی که دختر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فاطمه (سلامالله
علیها) را کتک زدی تا آنکه بدن وی را خون آلود نمودی.
درباره اعتبار روایات کتاب احتجاج لازم است بدانیم که مولف، معمولا اَسناد روایات کتاب را نمیآورد و علت آن را اُموری مانند شهرت آن روایت و ... میداند. وی در مقدمه کتاب میگوید:
و لا ناتی فی اکثر ما نورده من الاخبار باسناده اما لوجود الاجماع علیه او موافقته لما دلت العقول الیه او لاشتهاره فی السیر و الکتب بین المخالف و المؤالف الا ما اوردته عن
ابی محمد الحسن العسکری ع فانه لیس فی الاشتهار
علی حد ما سواه و ان کان مشتملا
علی مثل الذی قدمناه فلاجل ذلک ذکرت اسناده فی اول جزء من ذلک دون غیره لان جمیع ما رویت عنه صانما رویته باسناد واحد من جملة الاخبار التی ذکرها ع فی تفسیره.
در بسیاری از موارد، روایات را با سندهایش نیاوردهام یا به دلیل وجود
اجماع بر آن روایات و یا به خاطر موافق بودن آن به دلیل عقلی یا به خاطر مشهور بودن او در کتابهای سیره و کتابهای مخالف و موافق. مگر آنچیزی را که از
امام حسن عسکری (علیهالسّلام) نقل کردم؛ زیرا روایات ایشان همانند بقیه آنقدر شهرت ندارد، هرچند مواردی را که گفتیم شامل این روایات هم میشود. از اینجهت سندهایش را در جزء اول این کتاب آوردم؛ زیرا تمام آنچه را از ایشان روایت کردم با یک سند روایت کردم...
۳. ۱: حَدَّثَنِی اَبُو الْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُوسَی التَّلَّعُکْبَرِیُّ قَالَ: حَدَّثَنِی
اَبِی قَالَ: حَدَّثَنِی اَبُو
عَلِیٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامِ بْنِ سُهَیْلٍ (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ) قَالَ: رَوَی اَحْمَدُ ابْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْاَشْعَرِیِّ الْقُمِّیِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ
اَبِی نَجْرَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ
اَبِی بَصِیرٍ عَنْ
اَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیهالسّلام). .. کَانَ سَبَبُ وَفَاتِهَا اَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَی عُمَرَ لَکَزَهَا بِنَعْلِ السَّیْفِ بِاَمْرِهِ.
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: علت وفات حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) همان ضربهای بود که
قنفذ غلام
عمر به دستور او، بر وی وارد آورد.
۳. ۲: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ اَبِیهِ عَنْ
عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْبَصْرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْاَصَمِّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ
اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) قَالَ: لَمَّا اُسْرِیَ بِالنَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اِلَی السَّمَاءِ قِیلَ لَه اِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ
تَعَالَی یَخْتَبِرُکَ فِی ثَلَاث... اَمَّا ابْنَتُکَ فَتُظْلَمُ وَ تُحْرَمُ وَ یُؤْخَذُ حَقُّهَا غَصْباً الَّذِی تَجْعَلُهُ لَهَا وَ تُضْرَبُ وَ هِیَ حَامِلٌ.
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: آنگاه که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به
آسمان سیر دادند به حضرتش عرض شد:
خداوند متعال شما را در سه چیز میآزماید ... و امّا دخترت، مورد
ستم قرار گرفته، حقش را غصب میکنند، او را میزنند در حالی که حامله و باردار است.
۳. ۳: قَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ حَمْدَانَ الْخُصَیْبِیٌّ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ اِسْمَاعِیلَ وَ
عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیَّانِ عَنْ
اَبِی شُعَیْبٍ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَیْرٍ عَنِ ابْنِ الْفُرَاتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَر عن الصادق (علیهالسّلام): ... وَ ضَرْبِ عُمَرَ لَهَا بِسَوْطِ
اَبِی بَکْرٍ
عَلَی عَضُدِهَا حَتَّی صَارَ کَالدُّمْلُجِ الْاَسْوَدِ الْمُحْتَرِقِ وَ اَنِینِهَا مِنْ ذَلِکَ وَ بُکَاهَا وَ رَکَلَ عُمَرُ الْبَابَ بِرِجْلِهِ حَتَّی اَصَابَ بَطْنَهَا وَ هُجُومِ عُمَرَ وَ قُنْفُذٍ وَ خَالِدٍ وَ صَفْقَةِ عُمَرَ
عَلَی خَدِّهَا حَتَّی اَبْرَی قُرْطَهَا تَحْتَ خِمَارِهَا فَانْتَثَرَ وَ هِیَ تَجْهَرُ بِالْبُکَاءِ تَقُولُ یَا اَبَتَاهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ ابْنَتُکَ فَاطِمَةُ تُضْرَب.
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: ... عمر با تازیانه
ابوبکر به بازوی فاطمه (علیهاالسّلام) زد به طوری که بازویش همچون بازوبند سیاهی ورم کرد و طوری با پا به درب زد که به شکم دختر پیغمبر خورد، عمر و قنفذ و
خالد بن ولید به درون خانه هجوم آوردند، عمر با سیلی به صورت آن بانو زد به گونهای که گوشواره او از زیر روسری شکست، فاطمه با صدای بلند گریه میکرد و میگفت: یا رسول الله؛ دخترت کتک میخورد.
۳. ۴: عن بعض اصحابنا عن احدهما قال... لَمَّا قُبِضَ نَبِیُّ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کَانَ الَّذِی کَانَ... فَاَرْسَلَ اِلَیْهِ الثَّالِثَةَ رَجُلًا یُقَالُ لَهُ قُنْفُذٌ فَقَامَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَوَاتُ اللَّهِ
عَلَیْهَا) تَحُولُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ
عَلِیٍّ (علیهالسّلام) فَضَرَبَهَا.
امام باقر یا امام صادق (علیهماالسّلام) فرمودند: هنگامیکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
قبض روح شد و آن اختلافات درگرفت ... (حکومت وقت) در مرتبه سوم مردی را که نام او قنفذ بود، فرستاد، فاطمه (سلامالله
علیها) میان او و
علی (علیهالسّلام) ایستاد و حائل شد، در این هنگام قنفذ ضربتی بر فاطمه (سلامالله
علیها) وارد آورد.
عَنْ اَبَانِ بْنِ
اَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ سَمِعْتُ سَلْمَانَ
الْفَارِسِیَ قَالَ لَمَّا اَنْ قُبِضَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَ صَنَعَ النَّاسُ مَا صَنَعُوا... فَقَالَتْ یَا عُمَرُ اَمَا تَتَّقِی اللَّهَ تَدْخُلُ
عَلَی بَیْتِی وَ دَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَاَضْرَمَهَا فِی الْبَابِ ثُمَّ دَفَعَهُ فَدَخَلَ فَاسْتَقْبَلَتْهُ فَاطِمَةُ (سلامالله
علیها) وَ صَاحَتْ یَا اَبَتَاهْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَرَفَعَ عُمَرُ السَّیْفَ وَ هُوَ فِی غِمْدِهِ فَوَجَاَ بِهِ جَنْبَهَا... وَ حَالَتْ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَهُ فَاطِمَةُ عِنْدَ بَابِ الْبَیْتِ فَضَرَبَهَا قُنْفُذٌ بِالسَّوْطِ فَمَاتَتْ حِینَ مَاتَتْ وَ اِنَّ فِی عَضُدِهَا کَمِثْلِ الدُّمْلُجِ مِنْ ضَرْبَتِه.
سلیم میگوید از
سلمان فارسی شنیدم که گفت: آنگاه که
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قبض روح شد و مردم کردند آنچه را که کردند ... فاطمه (سلامالله
علیها) فرمود: ای عمر، از خدا نمیترسی که به خانه من وارد شوی؟ عمر آتش طلبید و آن را بر در خانه شعلهور ساخت، سپس درب خانه را فشار داد و داخل شد. در این هنگام فاطمه (علیهاالسّلام) فریاد زد "یا ابتاه، یا رسول اللَّه" عمر شمشیر را در حالی که در غلافش بود بلند کرد و به پهلوی آن بانو زد ... فاطمه (سلامالله
علیها) جلوی درب خانه، بین مردم و
علی (علیهالسّلام) مانع شد. قنفذ با تازیانه به آن حضرت زد بهطوری که وقتی آن بانو از دنیا میرفت در بازویش از زدن او اثری مثل دستبند بر جای مانده بود.
دسته دوم، گزارشهایی است که از سقط محسن به عنوان اولین پیامد ناگوار از ضربت به حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) سخن به میان آورده است. روایات مربوط به این بخش همانند بخش پیشین متنوع است، در برخی روایات از اصل
سقط، بدون ذکر سبب آن سخن به میان آمده و در تعدادی از گزارشها سقط محسن به همراه سبب آن ذکر گردید. این روایات توسط رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
امیرمؤمنان،
امام مجتبی، امام صادق (
علیهمالسّلام)، سلمان
فارسی و
عمار یاسر، گزارش شده است. در ادامه تفصیل این گزارشات ارائه میگردد:
حَدَّثَنَا
عَلِیُّ بْنُ اَحْمَدَ بْنِ مُوسَی الدَّقَّاقُ (رَحِمَهُ اللَّهُ) قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ
اَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِیُّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ النَّوْفَلِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ
عَلِیِّ بْنِ
اَبِی حَمْزَةَ عَنْ اَبِیهِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کَانَ جَالِساً ذَاتَ یَوْم... ثُمَّ قَال وَ اَمَّا ابْنَتِی فَاطِمَةُ فَاِنَّهَا سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْاَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ هِیَ بَضْعَةٌ مِنِّی... وَ اَنِّی لَمَّا رَاَیْتُهَا ذَکَرْتُ مَا یُصْنَعُ بِهَا بَعْدِی کَاَنِّی بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَیْتَهَا وَ انْتُهِکَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ اِرْثَهَا وَ کُسِرَ جَنْبُهَا
[
وَ کُسِرَتْ جَنْبَتُهَا
]
وَ اَسْقَطَتْ جَنِینَهَا...
ابن عباس میگوید: روزی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشسته بود سپس فرمود: ... همانا دخترم فاطمه سرور زنان جهانیان و پاره تن من است... چون او را دیدم بیادم افتاد آنچه پس از من با او میشود گویا میبینم خواری و ذلت به خانهاش راه یافته، حرمتش زیر پا رفته، حقش غصب شده، از ارثش منع شده، پهلویش شکسته شده و جنینش را سقط کرده است.
۲. ۱: عِدَّةٌ مِنْ اَصْحَابِنَا عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَی عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ
اَبِی بَصِیرٍ عَنْ
اَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ حَدَّثَنِی
اَبِی عَنْ جَدِّی قَالَ قَالَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسّلام) سَمُّوا اَوْلَادَکُمْ قَبْلَ اَنْ یُولَدُوا فَاِنْ لَمْ تَدْرُوا اَذَکَرٌ اَمْ اُنْثَی فَسَمُّوهُمْ بِالْاَسْمَاءِ الَّتِی تَکُونُ لِلذَّکَرِ وَ الْاُنْثَی فَاِنَّ اَسْقَاطَکُمْ اِذَا لَقُوکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لَمْ تُسَمُّوهُمْ یَقُولُ السِّقْطُ لِاَبِیهِ اَلَّا سَمَّیْتَنِی وَ قَدْ سَمَّی رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مُحَسِّناً قَبْلَ اَنْ یُولَد.
امام
علی (علیهالسّلام) فرمود: فرزندان خود را قبل از آنکه به دنیا بیایند نامگذاری کنید و اگر نمیدانید پسر یا دخترند، نامی بر آنها بگذارید که به مرد و زن هر دو اطلاق شود، همانا فرزندی که سقط شده آنگاه که در
قیامت با شما برخورد میکند و نامی بر آن نگذاشتهاید، به پدرش میگوید: چرا برایم نام نگذاشتید در حالی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) محسن را پیش از آنکه زائیده شود نام گذاشت.
۲. ۲:
اَبِی (رَحِمَهُ اللَّهُ) قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی بْنِ عُبَیْدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَی عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ
اَبِی بَصِیرٍ عَنْ
اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) قَالَ حَدَّثَنِی
اَبِی عَنْ جَدِّی قَالَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسّلام). .. (بقیه روایت همانند گزارش قبلی است).
(فیما احتجّ به الحسن (علیهالسّلام)
علی معاویة و اصحابه) یَا مُغِیرَةَ بْنَ شُعْبَةَ فَاِنَّکَ لِلَّهِ عَدُوٌّ... وَ اَنْتَ الَّذِی ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حَتَّی اَدْمَیْتَهَا وَ اَلْقَتْ مَا فِی بَطْنِهَا.
(امام حسن (علیهالسّلام) در احتجاج خود بر معاویه و اصحاب او) فرمود: امّا تو ای مغیره دشمن خدا هستی... و تو بودی که دختر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فاطمه (سلامالله
علیها) را کتک زدی تا آنکه بدن وی را خون آلود نمودی و بدان جهت او فرزند در شکمش را سقط کرد.
۴. ۱: حَدَّثَنِی اَبُو الْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُوسَی التَّلَّعُکْبَرِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی
اَبِی، قَالَ: حَدَّثَنِی اَبُو
عَلِیٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامِ بْنِ سُهَیْلٍ (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ)، قَالَ: رَوَی اَحْمَدُ ابْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْبَرْقِیِّ، عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْاَشْعَرِیِّ الْقُمِّیِّ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ
اَبِی نَجْرَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ، عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ، عَنْ
اَبِی بَصِیرٍ، عَنْ
اَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیهالسّلام). .. کَانَ سَبَبُ وَفَاتِهَا اَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَی عُمَرَ لَکَزَهَا بِنَعْلِ السَّیْفِ بِاَمْرِهِ، فَاَسْقَطَتْ مُحَسِّناً.
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: علت وفات فاطمه (علیهاالسّلام) همان ضربهای بود که قنفذ غلام عمر به دستور او بر وی وارد آورد و به سبب آن، محسن را سقط نمود.
۴. ۲: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ اَبِیهِ عَنْ
عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْبَصْرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْاَصَمِّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ
اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) قَالَ: لَمَّا اُسْرِیَ بِالنَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اِلَی السَّمَاءِ قِیلَ لَه اِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ
تَعَالَی یَخْتَبِرُکَ فِی ثَلَاث... اَمَّا ابْنَتُکَ فَتُظْلَمُ وَ تُحْرَمُ وَ یُؤْخَذُ حَقُّهَا غَصْباً الَّذِی تَجْعَلُهُ لَهَا وَ تُضْرَبُ وَ هِیَ حَامِلٌ... وَ تَطْرَحُ مَا فِی بَطْنِهَا مِنَ الضَّرْبِ.
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: آنگاه که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به آسمان سیر دادند به حضرتش عرض شد: خداوند متعال شما را در سه چیز میآزماید... و امّا دخترت فاطمه، مورد ستم قرار گرفته، حقش را غصب میکنند، او را میزنند در حالی که حامله و باردار است... و بدنبال ضربتی که بر او وارد میشود، فرزندش را سقط میکند.
۴. ۳: قَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ حَمْدَانَ الْخُصَیْبِیٌّ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ اِسْمَاعِیلَ وَ
عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیَّانِ عَنْ
اَبِی شُعَیْبٍ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَیْرٍ عَنِ ابْنِ الْفُرَاتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَر عن الصادق (علیهالسّلام): وَ ضَرْبِ عُمَرَ لَهَا بِسَوْطِ
اَبِی بَکْرٍ
عَلَی عَضُدِهَا حَتَّی صَارَ کَالدُّمْلُجِ الْاَسْوَدِ الْمُحْتَرِقِ وَ اَنِینِهَا مِنْ ذَلِکَ وَ بُکَاهَا وَ رَکَلَ عُمَرُ الْبَابَ بِرِجْلِهِ حَتَّی اَصَابَ بَطْنَهَا وَ هِیَ حَامِلَةٌ بِمُحَسِّنٍ لِسِتَّةِ اَشْهُرٍ وَ اِسْقَاطِهَا... وَ هِیَ تَجْهَرُ بِالْبُکَاءِ تَقُولُ یَا اَبَتَاهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ ابْنَتُکَ فَاطِمَةُ تُضْرَبُ وَ یُقْتَلُ جَنِینٌ فِی بَطْنِهَا.
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: ... عمر با تازیانه ابوبکر به بازوی فاطمه (علیهاالسّلام) زد به طوری که بازویش همچون بازوبند سیاهی ورم کرد و طوری با پا به درب زد که به شکم دختر پیامبر خورد، در حالی که او به مدت شش ماه به محسن باردار بود و (بدان جهت) محسن را سقط کرد... فاطمه با صدای بلند گریه میکرد و میگفت: یا رسول الله؛ دخترت کتک میخورد و فرزند در شکم او کشته میشود.
عَنْ اَبَانِ بْنِ
اَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ سَمِعْتُ سَلْمَانَ
الْفَارِسِیَ قَالَ لَمَّا اَنْ قُبِضَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَ صَنَعَ النَّاسُ مَا صَنَعُوا... وَ قَدْ کَانَ قُنْفُذٌ ضَرَبَ فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) بِالسَّوْطِ فَاَلْجَاَهَا اِلَی عِضَادَةِ بَابِ بَیْتِهَا وَ دَفَعَهَا فَکَسَرَ ضِلْعَهَا مِنْ جَنْبِهَا فَاَلْقَتْ جَنِیناً مِنْ بَطْنِهَا.
سلیم میگوید: از سلمان
فارسی شنیدم که گفت: پس از آنکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وفات یافت و مردم کردند آنچه که کردند... قنفذ (لعنةاللهعلیه) فاطمه (علیهاالسّلام) را با تازیانه زد و او را به سمت چهارچوب درب خانهاش کشاند و او را فشار داد بطوری که استخوان پهلویش شکست و فرزند داخل شکمش را سقط کرد.
حَدَّثَنِی اَبُو اِسْحَاقَ اِبْرَاهِیمُ بْنُ اَحْمَدَ الطَّبَرِیُّ الْقَاضِی قَالَ: اَخْبَرَنَا الْقَاضِی اَبُو الْحُسَیْنِ
عَلِیُّ بْنُ عُمَرَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ
عَلِیِّ بْنِ مَالِکٍ السَّیَّارِیُ قَالَ: اَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا الْغَلَابِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ الْکِنْدِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی
اَبِی، عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ، عَنْ
اَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ
عَلِیٍّ، عَنْ اَبِیهِ
عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (
علیهمالسّلام) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ، قَالَ: سَمِعْتُ
اَبِی عَمَّارَ بْنَ یَاسِرٍ یَقُولُ... فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَ جَرَی مَا جَرَی فِی یَوْمِ دُخُولِ الْقَوْمِ
عَلَیْهَا دَارَهَا وَ اِخْرَاجِ ابْنِ عَمِّهَا اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسّلام) وَ مَا لَحِقَهَا مِنَ الرَّجُلِ اَسْقَطَتْ بِهِ وَلَداً تَمَاماً.
محمد بن عمار میگوید: از پدرش
عمار یاسر شنیدم که گفت: آنگاه که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قبض روح شد و آن حوادث در آن روز اتفاق افتاد (همان روز) که قوم (دستگاه خلافت) به خانه فاطمه (علیهاالسّلام) داخل شد و
علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) را از خانهاش بیرون کشیدند، و آنچه از آن مرد به فاطمه (علیهاالسّلام) رسید، او فرزندش را سقط نمود.
دسته سوم، گزارشهایی است که از
شهادت حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) به عنوان دومین پیامد شوم که از ضربت به آن بانو به وقوع پیوست، سخن گفتهاند. این مجموعه همانند دو بخش پیشین، از گزارشات گوناگون برخوردار است، گاهی صرفاً موضوع شهادت را پیش کشیده و در مواردی از علت آن نیز سخن به میان آورده است. این روایات توسط رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، امام صادق،
امام کاظم (علیهماالسّلام)، سلمان
فارسی و عمار یاسر، گزارش شده است. در ادامه مجموعه گزارشات شهادت تقدیم میگردد:
۱. ۱: حَدَّثَنَا
عَلِیُّ بْنُ اَحْمَدَ بْنِ مُوسَی الدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ
اَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِیُّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ النَّوْفَلِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ
عَلِیِّ بْنِ
اَبِی حَمْزَةَ عَنْ اَبِیهِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کَانَ جَالِساً ذَاتَ یَوْم... ثُمَّ قَال وَ اَمَّا ابْنَتِی فَاطِمَةُ فَاِنَّهَا سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْاَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ هِیَ بَضْعَةٌ مِنِّی... وَ اَنِّی لَمَّا رَاَیْتُهَا ذَکَرْتُ مَا یُصْنَعُ بِهَا بَعْدِی کَاَنِّی بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَیْتَهَا وَ انْتُهِکَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ اِرْثَهَا وَ کُسِرَ جَنْبُهَا
[
وَ کُسِرَتْ جَنْبَتُهَا
]
وَ اَسْقَطَتْ جَنِینَهَا... فَتَکُونُ اَوَّلَ مَنْ یَلْحَقُنِی مِنْ اَهْلِ بَیْتِی فَتَقْدَمُ
عَلَیَّ مَحْزُونَةً مَکْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَةً فَاَقُولُ عِنْدَ ذَلِکَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ اَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِی نَارِکَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّی اَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِکَةُ عِنْدَ ذَلِکَ آمِین.
ابن عباس میگوید: روزی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشسته بود سپس فرمود: ... اما دخترم فاطمه همانا سرور زنان جهانیان و پاره تن من است... چون او را دیدم بیادم افتاد آنچه پس از من با او میشود گویا میبینم خواری و ذلت به خانهاش راه یافته، حرمتش زیر پا رفته، حقش غصب شده، از ارثش منع شده، پهلویش شکسته شده و جنینش را سقط کرده است... او اولین نفر از خاندانم است که به من ملحق شود در حالی که محزون، گرفتار، غمناک و مقتول (شهید) بر من وارد میشود، در آن هنگام من میگویم خدایا لعنت کن هر که به او ظلم کرده و کیفر ده هر که حقش را غصب کرده و خوار کن هر که خوارش کرده و در
دوزخ مخلد کن هر که بر پهلویش ضربت وارد آورده تا فرزندش را سقط کرد. در این هنگام
ملائکه میگویند: آمین.
۱. ۲: سُلَیْمٌ: قَالَ: قُلْتُ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ- وَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْاَنْصَارِیُّ اِلَی جَنْبِهِ-: شَهِدْتَ النَّبِیَّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عِنْدَ مَوْتِهِ قَالَ نَعَمْ، لَمَّا ثَقُلَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم). .. اَقْبَلَ
عَلَی ابْنَتِهِ فَقَالَ: اِنَّکِ اَوَّلُ مَنْ یَلْحَقُنِی مِنْ اَهْلِ بَیْتِی وَ سَتَرَیْنَ بَعْدِی ظُلْماً وَ غَیْظاً حَتَّی تُضْرَبِی وَ یُکْسَرَ ضِلْعٌ مِنْ اَضْلَاعِکِ لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلَک.
سلیم گفت: به
عبداللّه بن عباس گفتم - در حالی که
جابر بن عبد اللّه انصاری در کنارش نشسته بود-: هنگام وفات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حاضر بودی؟ گفت: آری. آنگاه که بیماری حضرتش شدت یافت... رو کرد به دخترش و فرمود: تو نخستین نفر از خاندانم هستی که به من ملحق خواهی شد. به زودی پس از من بر تو ستم میشود تا آنجا که بر تو ضربت وارد میکنند و دندهات شکسته میشود. خداوند لعنت کند آنکه تو را میکُشد.
۱. ۳: سُلَیْمٌ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ
عَلِیٍّ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ) بَکَی ابْنُ عَبَّاسٍ بُکَاءً شَدِیداً ثُمَّ قَالَ مَا لَقِیَتْ هَذِهِ الْاُمَّةُ بَعْدَ نَبِیِّهَا... لَقَدْ دَخَلْتُ
عَلَی عَلِیٍّ (علیهالسّلام) بِذِی قَارٍ فَاَخْرَجَ اِلَیَ صَحِیفَةً وَ قَالَ لِی: یَا ابْنَ عَبَّاسٍ هَذِهِ صَحِیفَةٌ اَمْلَاهَا
عَلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فَقَرَاَهَا فَاِذَا فِیهَا کُلُّ شَیْءٍ کَانَ مُنْذُ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) اِلَی مَقْتَلِ الْحُسَیْنِ (علیهالسّلام) فَکَانَ فِیمَا قَرَاَهُ
عَلَیَّ: کَیْفَ یُصْنَعُ بِهِ وَ کَیْفَ یُسْتَشْهَدُ فَاطِمَةُ (سلامالله
علیها).
سلیم میگوید: وقتی
حسین (علیهالسّلام) به
شهادت رسید ابن عباس به شدت گریه کرد سپس گفت: چه چیزها که این امت بعد از پیامبرش دیده است. روزی در
ذی قار بر
علی (علیهالسّلام) وارد شدم. وی کتابی را برایم بیرون آورد و فرمود: ای ابن عباس، این کتابی است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برایم املا کرد، آن را خواند و در آن همه آنچه از زمان رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تا زمان شهادت حسین (علیهالسّلام) اتفاق افتاد، وجود داشت، از جمله آنکه با خود آن حضرت چه میکنند و چگونه فاطمه (علیهاالسّلام) شهید میشود.
۱. ۴: حَدَّثَنَا الشَّیْخُ الْفَقِیهُ اَبُو الْحَسَنِ بْنُ شَاذَانَ (رَحِمَهُ اللَّهُ) قَالَ حَدَّثَنِی
اَبِی (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ) قَالَ حَدَّثَنَا ابْنُ الْوَلِیدِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا الصَّفَّارُ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ (الحسن) قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زِیَادٍ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ) قَالَ سَمِعْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ (علیهالسّلام) یَقُولُ... یَا یُونُسُ قَالَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ یَظْلِمُ بَعْدِی فَاطِمَةَ ابْنَتِی وَ یَغْصِبُهَا حَقَّهَا وَ یَقْتُلُهَا ثُمَّ قَالَ یَا فَاطِمَةُ الْبُشْرَی فَلَکَ عِنْدَ اللَّهِ مَقَامٌ مَحْمُودٌ تَشْفَعِینَ فِیهِ لِمُحِبِّیکِ وَ شِیعَتِکِ فَتَشْفَعِینَ یَا فَاطِمَةُ لَوْ اَنَّ کُلَّ نَبِیٍّ بَعَثَهُ اللَّهُ وَ کُلَّ مَلَکٍ قَرَّبَهُ شَفَعُوا فِی کُلِّ مُبْغِضٍ لَکَ غَاصِبٍ لَکَ مَا اَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنَ النَّار.
امام صادق (علیهالسّلام) به
یونس بن یعقوب فرمود: ای یونس جدم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: ملعون است ملعون است آن کس که بعد از من به دخترم فاطمه
ظلم کند و حقش را
غصب کند و او را به
قتل برساند. سپس فرمود: ای فاطمه
بشارت باد بر تو، همانا تو نزد خداوند متعال مقامی پسندیده داری و از دوستان و شیعیانت
شفاعت میکنی. ای فاطمه اگر تمامی
پیامبران و همه
فرشتگان بخواهند درباره آنکه بغض تو به دل دارد و حق تو را غصب کرده، شفاعت کنند، خدای متعال هرگز
[
شفاعتشان را نمیپذیرد و
]
او را از
آتش جهنم بیرون نمیآورد.
بر پایه گزارشی که امام صادق (علیهالسّلام) برای یونس بن یعقوب بازگو نمود، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیشاپیش از یک سری حوادث ناگوار و بهطور ویژه از کشته شدن فاطمه (سلامالله
علیها) خبر داد.
در اینجا ممکن است این پرسش مطرح شود که این سخن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لزوماً به معنای تحقق آن نیست بلکه همانند بسیاری از دیگر سخنان آن حضرت، صرفاً در مقام تحذیر از ارتکاب این عمل است، بدان معنا که اگر کسی چنین عملی را مرتکب شود، مورد لعن و نفرین خواهد بود.
در پاسخ از این پرسش توجه به این نکته لازم است، بهطور طبیعی اگر کسی (
معصوم یا غیر او) بخواهد جهت تحذیر از ارتکاب عملی یا لزوم پاسداشت فردی سخن بگوید، عباراتی مانند آنکه: هر کس فلانی را بیازرد، مورد
لعن خواهد بود، بهکار میگیرد. اینکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سخن از کشته شدن دخترش به میان میآورد، میتوان گفت که این سخن بسانِ دیگر سخنان، تنها در مقام تحذیر از اذیت و آذار این بانو نیست بلکه خبر از وقوع این حوادث در آینده نه چندان دور است. اینمطلب با توجه به روایاتی که سخن از تحقق قتل این بانو به میان آورده
[
در ادامه بدان خواهیم پرداخت
]
تقویت میشود. به دیگر بیان؛ با توجه به امثال این روایات میتوان گفت در این روایت هم سخن از وقوع قتل به میان آمده است.
نکته دیگر آنکه؛ این بخش از گفتههای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با سه عبارت ذیل به چشم میخورد: یَظْلِمُ بَعْدِی فَاطِمَةَ ابْنَتِی - یَغْصِبُهَا حَقَّهَا - وَ یَقْتُلُهَا.
دو عبارت اخیر، در واقع ذکر خاص بعد از عام است زیرا غصب حق و قتل، هر کدام مصداقی از مصادیق ظلم بهشمار میروند. از میان این دو، غصب حق بدون تردید محقق شد
[
تعدادی از روایات غصب حق در ادامه بحث خواهد آمد
]
، اینمطلب به نوبه خود میتواند قرینهای دیگر بر تحقق عبارت بعدی
[
وَ یَقْتُلُهَا
]
باشد زیرا هر دو عبارت در یک سیاق قرار دارند.
اینک سند گزارش فوق را مورد بررسی قرار میدهیم.
ابوالفتح محمد بن علی کراجَکی یکی از عالمان امامی در سده چهارم و پنجم و از شاگردان
شیخ مفید و
شیخ طوسی (رحمةاللهعلیهما) است. اندیشمندان امامی شخصیت او را ستودند. از باب نمونه
منتجب الدین (رحمةاللهعلیه) درباره او مینویسد:
الشیخ العالم الثقة ابو الفتح محمد بن
علی الکراجکی فقیه الاصحاب.
ابوالفتح کراجکی، عالم، ثقه، و فقیه اصحاب است.
اَبُوالْحَسَنِ بْنُ شَاذَان: وی استاد
نجاشی (رحمةاللهعلیه) است. اینمطلب با توجه به عبارتی را که نجاشی (رحمةاللهعلیه) در شرح حال پدر او میآورد، معلوم میگردد. او نوشته است: احمد بن
علی بن الحسن بن شاذان... صنف کتابین اخبرنا بهما ابنه ابو الحسن
عدهای از رجالیان با استفاده از برخی قراین موجود در تعبیرات نجاشی، برآنند تمامی مشایخ (اساتید) نجاشی (رحمةاللهعلیه) ثقهاند.
آیتالله خویی (رحمةاللهعلیه) بر پایه همینمطلب، وثاقت ابوالحسن بن شاذان را ثابت میکند. او مینویسد:
هو (محمد بن احمد بن
علی بن الحسن بن شاذان) ثقة لانه شیخ النجاشی وقد عرفت ان مشایخه کلهم ثقات.
محمد بن احمد بن
علی بن الحسن بن شاذان، مورد وثوق است زیرا وی استاد نجاشی (رحمةاللهعلیه) است و پیشتر بیان کردیم که تمامی اساتید او
ثقه هستند.
نکته دیگر که میتواند از وثاقت وی حکایت کند، آنکه مؤلف (کراجکی) از او با عنوان "الشَّیْخُ الْفَقِیه" و "الشَّیْخُ الْمُفِید" یاد میکند. علاوه بر آن، روایات فراوانی را در کتاب
کنز الفوائد بواسطه این استادش نقل میکند. جمعی از دانشمندان بر این عقیدهاند اگر راویان ثقه، روایات زیادی از یک راوی نقل کنند، نشان از اعتماد آنها به آن راوی بوده است.
[
]
بنابراین؛ میتوان گفت کراجکی (رحمةاللهعلیه) نسبت به او اعتماد داشته است.
نجاشی (رحمةاللهعلیه) درباره او آورده است: احمد بن
علی بن الحسن بن شاذان ابو العباس الفامی القمی شیخنا الفقیه، حسن المعرفة.
احمد بن
علی بن حسن بن شاذان قمی بزرگ ما، فقیه و دارای شناختی نیکو بود.
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ ابْنُ الْوَلِیدِ: نجاشی (رحمةاللهعلیه) از او به بزرگی یاد میکند:
محمد بن الحسن بن احمد بن الولید ابو جعفر شیخ القمیین و فقیههم و متقدمهم و وجههم.
محمد بن حسن بن ولید، بزرگ اهل
قم،
فقیه، و نزد آنها دارای جایگاه بود.
محمد بن الحسن الصفار: نجاشی (رحمةاللهعلیه) پیرامون او عبارات بلندی بهکار برده است:
محمد بن الحسن بن فروخ الصفار کان وجها فی اصحابنا القمیین ثقة عظیم القدر.
محمد بن حسن صفار، یکی از بزرگان اصحاب اهل قم، فردی مورد وثوق و دارای منزلتی بلند بود.
مُحَمَّدُ بْنُ زِیَاد (ابْنُ
اَبِی عُمَیْر): جایگاه بلند او بر کسی پوشیده نیست. نجاشی (رحمةاللهعلیه) پیرامون شخصیت او اینگونه نگاشته است:
محمد بن
ابی عمیر زیاد... جلیل القدر عظیم المنزلة.
محمد بن ابی عمیر، انسانی بزرگ و دارای جایگاه بلند است.
با توجه به آنکه ابن
ابی عمیر در سال ۲۱۷ هجری وفات یافت و از سویی هم مرحوم صفار متوفای ۲۹۰ است، بهطور طبیعی نمیتواند راوی بدون واسطه از ابن
ابی عمیر باشد. بههمین دلیل لازم است درباره راوی میانه او و ابن
ابی عمیر (استاد صفار و شاگرد ابن
ابی عمیر) بررسی شود. بررسیها نشان میدهد چند تن از راویان هستند که مرحوم صفار روایات فراوان (دهها روایات) از آنها نقل میکند و آنها هم در زمره شاگردان ابن
ابی عمیر بهشمار میروند که هر کدام روایات بسیار را از وی نقل کردند. این افراد عبارتند از:
یکم:
احمد بن محمد بن عیسی.
دوم:
ابراهیم بن هاشم قمی.
سوم:
محمد بن حسین بن ابی الخطاب.
چهارم:
محمد بن عیسی بن عبید.
پنجم:
یعقوب بن یزید.
بنابراین؛ میتوان گفت که واسطه میان صفار و ابن
ابی عمیر یکی از این افراد هستند. ناگفته نماند، با مراجعه به کتاب
بصائر الدرجات صفار (رحمةاللهعلیه) خواهیم دید که بیشترین روایات مؤلف، از ابن
ابی عمیر، از طریق یعقوب بن یزید است. با توجه به اینمطلب، احتمال افتادگی نام یعقوب بن یزید در روایت فوق، نسبت به بقیه افراد فوق بیشتر است. البته راوی میانی هر کدام که باشند فرقی نمیکند زیرا تمامی این افراد از منظر دانشمندان رجالشناس معتبر و از جایگاه قابل قبول برخوردار هستند. این را باید توجه داشت؛ صفار (رحمةاللهعلیه) آموخته مکتب قم است و قمیها در اخذ احادیث سختگیر بودند بنابراین؛ بعید بهنظر مینماید که وی از فردی غیر قابل اعتماد (حتی اگر نزد ما مجهول باشد) روایت نقل کند.
البته ممکن است کسی بگوید صفار (رحمةاللهعلیه) میتواند این روایت را بهطور
مرسل از ابن
ابی عمیر نقل کرده باشد، بنابراین؛ لزومی ندارد تا واسطهای میان او و ابن
ابی عمیر بوده باشد تا بگویید وی در اخذ احادیث سختگیر بوده و از فردی قابل قبول نقل کرده است.
در پاسخ باید گفت؛ حتی اگر بپذیریم که او روایت را مرسلاً نقل نموده، با توجه به رویه مکتب قم در اخذ احادیث، میتوان گفت او بنا به برخی قرائن که امروزه از دسترس ما دور مانده، به درستی این روایت پی برده است. اینمطلب با توجه به جایگاه صفار (رحمةاللهعلیه) به عنوان یک فرد حدیثشناس بیشتر روشن میشود. علاوه بر آنکه روایت فوق با عبارت: حَدَّثَنَا الصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زِیَاد، به ثبت رسیده است. از واژه " حَدَّثَنَا" میتوان فهیمد که وی روایت را مسنداً نقل میکند. اصولاً معنا ندارد از کسی که نمیتوان بهطور مستقیم روایت نقل کرد، این واژه بهکار گرفته شود.
مُفَضَّلُ بْنُ عُمَر: وثاقت یا عدم وثاقت او در میان دانشمندان مورد نزاع است. رجال شناسی مانند نجاشی عباراتی از قبیل: فاسد المذهب و مضطرب الروایة، درباره او به کار برده است.
در عینحال؛ ادعای ما آن است که بر پایه شواهد و قرائن موجود، میتوان به وثاقت و اعتبار او پی برد.
قرینه نخست: عالم بزرگی مانند
شیخ مفید (رحمةاللهعلیه) او را در راس اصحاب خاص و مورد وثوق
امام صادق (علیهالسّلام) معرفی میکند. او مینویسد:
ممن روی صریح النص بالامامة من
ابی عبدالله الصادق (علیهالسّلام)
علی ابنه
ابی الحسن موسی (علیهالسّلام) من شیوخ اصحاب
ابی عبدالله وخاصته وبطانته وثقاته الفقهاء الصالحین، المفضل بن عمر الجعفی.
از جمله بزرگان، خواص و اصحاب مورد وثوق امام صادق (علیهالسّلام) که از آن حضرت درباره
امامت امام کاظم (علیهالسّلام) روایت نقل کردند، مفضل بن عمر جعفی است.
شیخ طوسی (رحمةاللهعلیه) به هنگام شرح حال او، ایرادی بر او وارد نمیکند، علاوه بر آن، در مواردی او را تایید هم کرده است. در کتاب "
الغیبه" خود، او را از جمله اصحاب مورد ستایش
ائمه (علیهمالسّلام) برمیشمارد و میگوید: نذکر من کان ممدوحا منهم حسن الطریقة... ومنهم المفضل بن عمر
در کتاب "
تهذیب الاحکام" روایتی را که
محمد بن سنان از مفضل نقل میکند، به دلیل وجود ابن سنان، از ناحیه سند مورد اشکال قرار میدهد، بدیهی است اگر نسبت به مفضل نقدی میداشت باید بیان میکرد و عدم نقد او در این مقام، نشان از اعتمادش نسبت به مفضل دارد. متن او را بنگرید: فاول ما فی هذا الخبر انه لم یروه غیر محمد بن سنان عن المفضل بن عمر ومحمد بن سنان مطعون علیه ضعیف جدا.
اولین اشکالی که متوجه این روایت است آنکه این روایت را کسی غیر از محمد بن سنان از مفضل نقل نکرد و محمد بن سنان مورد طعن و جدا ضعیف است.
قرینه دوم: عدهای از بزرگان که در میان آنها چند نفر از
اصحاب اجماع مانند ابن
ابی عمیر وجود دارند، از مفضل روایت نقل کردند. این امر به نوبه خود شاهدی بر اعتبار او به حساب میآید.
قرینه سوم: امام صادق (علیهالسّلام) بسیاری از معارف توحیدی را برای مفضل بیان مینمود و او سخنان امام را در یک مجموعه با نام "
توحید مفضل" جمعآوری نمود. این مساله هم در جای خود، نشان از اعتبار او نزد امام (علیهالسّلام) دارد.
قرینه چهارم: در روایات فراوان از او ستایش شده است. البته روایاتی هم به چشم میآید که از مذمت او توسط امام (علیهالسّلام) حکایت دارد، اما همانگونه که آیتالله خویی (رحمةاللهعلیه) بیان میدارد، روایات مدح او فراوان است و این سری اخبار قدرت مقابله با آنها را ندارند، بههمین دلیل باید توجیهی برای آنها جُست مثل آنکه در مقام
تقیه بوده باشد همانطور که امام (علیهالسّلام) برخی دیگر از اصحاب خاص خود نظیر
زراره و
محمد بن مسلم را مورد مذمت قرار داده است.
شیخ حر عاملی (رحمةاللهعلیه) هم نظر بر آن دارد که باید روایات دال بر مذمت مفضل را بر اُموری مانند تقیه، حمل نمود. این امر میتواند به دلیل کثرت و قوت روایات مدح مفضل یا قرائنی دیگر نظیر آنچه در بالا آوردیم، بوده باشد. ایشان نوشته است: روی الکشی له مدحا بلیغا یقتضی جلالته ووکالته وثقته وروی له ذما ینبغی حمله
علی ما فی "زرارة".
کَشی، روایاتی را آورده که بر بزرگی و وثاقت مفضل دلالت دارد، همچنین روایت در مذمت او هم آورده است که شایسته است آن را همانند روایاتی که در مذمت زراره وارد شد، توجیه کنیم. گفتنی است؛ مطابق دیدگاه برخی محققان، ضعیف شمردن مفضل ریشه در اعتقادات غلو آمیز او دارد.
مرحوم مامقانی به هنگام شرححال مفضل، همین نکته را متذکر میشود. به اعتقاد وی نمیتوان به نسبتِ غلوّی را که متقدمین به یک نفر دادند، اعتماد کرد زیرا آنها در اینباره بسیار سختگیر بودند و حتی اعتقاد به برخی مقامات
اهلبیت (علیهمالسّلام) که امروزه برای ما امری بدیهی است، از منظر آنها
غلو بهشمار میآمد. از باب نمونه
شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) قول به عدم سهو پیامبر و ائمه (
علیهمالسّلام) را غلوّ میداند در حالی که این امر و مسائلی مانند آن، امروزه از ضروریات مذهب ما به حساب میآید. متن کلام او چنین است: ان رمی القدماء الرجل بالغلو لا یعتمد علیه و لا یرکن الیه لوضوح کون القول بادنی مراتب فضائلهم (
علیهمالسّلام) غلوّا عند القدماء و کون ما نعدّه الیوم من ضروریّات مذهب التشیّع غلوّا عند هؤلاء و کفاک فی ذلک عدّ الصّدوق (رحمةاللهعلیه) نفی السّهو عنهم (
علیهمالسّلام) غلوّا مع انّه الیوم من ضروریّات المذهب و کذلک اثبات قدرتهم
علی العلم بما یاتی بتوسّط جبرئیل و النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) غلوّ عندهم و من ضروریّات المذهب الیوم و هکذا.
همانا رمی به غلو از سوی قدماء، نسبت به یک نفر را نمیتوان اعتماد نمود زیرا روشن است که از منظر آنها، قائل شدن به پایینترین مرتبه از فضائل اهلبیت (
علیهمالسّلام) غلوّ بهشمار میرفت و آنچه امروزه از ضروریات مذهب شیعه به حساب میآید، نزد آنها غلوّ بوده است. در اینباره کافی است بدانیم، (از باب نمونه) شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) قول به نفی سهو النبی و ائمه (
علیهمالسّلام) را غلو میداند در حالی که این امر امروزه از ضروریات مذهب است.
علاوه بر آن؛ همانطور که گذشت عدهای از بزرگان از جمله برخی از اصحاب اجماع مانند
ابن ابی عمیر از مفضل روایات نقل میکردند، حال چگونه میتوان پذیرفت او اعتقادات غلو آمیز داشته و به عنوان فردی غیر قابل قبول بوده در عینحال روایات گوناگون از وی نقل کرده باشند؟!
نکته دیگر که در این مجال باید بدان توجه نمود، عباراتی است که نجاشی بهعنوان یک رجالشناس متبحر درباره مفضل بهکار گرفته است.
آیتالله خویی (رحمةاللهعلیه) که خود از قائلین به وثاقت مفضل است، پس از آنکه روایات ستایشآمیز مفضل را به دلیل حجم قابل توجه آن بر روایات نکوهش آمیز وی ترجیح میدهد و سخنان بزرگانی مانند
شیخ مفید (رحمةاللهعلیه) درباره وثاقت مفضل را بیان میدارد، درصدد پاسخ از سخن نجاشی بر میآید و مینویسد:
واما ما ذکره النجاشی من انه کان فاسد المذهب، مضطرب الروایة، لا یعبا به وقد ذکرت له مصنفات لا یعول
علیها، ففیه تفصیل: اما قوله فهو فاسد المذهب فیعارضه ما تقدم من الشیخ المفید من عده من الفقهاء الصالحین ومن خاصة
ابی عبدالله (علیهالسّلام) وبطانته ولا یسعنا الا ترجیح کلام الشیخ المفید
علی کلام النجاشی من جهة معاضدته بما تقدم من الروایات التی لا یبعد دعوی التبادر الاجمالی فیها. واما قوله: مضطرب الروایة فهو ان صح لا یکشف عن عدم الوثاقة کما تقدم بیانه فی ترجمة المعلی بن محمد البصری. واما قوله: وقد ذکرت له مصنفات لا یعول
علیها فهو مبنی
علی ما ذکره من انه فاسد المذهب مضطرب الروایة وقد عرفت الحال فیه. والنتیجة ان المفضل بن عمر جلیل ثقة. والله العالم.
سخن نجاشی درباره مفضل که "وی دارای مذهبی فاسد و احادیث او دارای اضطراب است، و مصنفاتی برای او ذکر شده که بدان اعتماد نمیشود" را به تفصیل مورد بررسی قرار میدهیم. اما گفتار او درباره فاسد المذهب بودنش، با گفتار شیخ مفید که او را از جمله اصحاب خاص امام صادق (علیهالسّلام) قرار داده، در تعارض است و باید قول مفید (رحمةاللهعلیه) را بر گفتار نجاشی ترجیح داد به دلیل آنکه قول مفید (رحمةاللهعلیه) با روایات ستایش مفضل که چهبسا بتوان ادعای
تواتر اجمالی آن را نمود، موافق است. اما گفتار او درباره مضطرب الروایه بودن مفضل، بر فرض آنکه این سخن را بپذیریم، تلازمی با عدم وثاقت مفضل ندارد همانطور که اینمطلب در ترجمه
معلی بن محمد بصری بیان گردید. اما سخن او که گفت برای او مصنفاتی ذکر شده که بدان اعتماد نمیشود، به دلیل آن است که او را فاسد المذهب و مضطرب الروایه میداند و ما از این دو مطلب پاسخ دادیم. در نتیجه باید گفت: مفضل فردی بزرگ و مورد وثول است. دانای حقیقی خداوند است.
یُونُسُ بْنُ یَعْقُوب:
نجاشی (رحمةاللهعلیه) درباره او نوشته است: یونس بن یعقوب بن قیس اختص بابی عبدالله و
ابی الحسن (علیهماالسّلام) و کان یتوکل لابی الحسن (علیهالسّلام) و مات بالمدینة فی ایام الرضا (علیهالسّلام) فتولی امره. و کان حظیا عندهم موثقا.
یونس بن یعقوب بن قیس از اصحاب خاص
امام صادق و
کاظم (علیهاالسّلام) بود. او در روزگار
امام رضا (علیهالسّلام) از دنیا رفت و نزد آنها مورد اعتماد بود.
۲. ۱: حَدَّثَنِی اَبُو الْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُوسَی التَّلَّعُکْبَرِیُّ قَالَ: حَدَّثَنِی
اَبِی، قَالَ حَدَّثَنِی اَبُو
عَلِیٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامِ بْنِ سُهَیْلٍ (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ)، قَالَ رَوَی اَحْمَدُ ابْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْاَشْعَرِیِّ الْقُمِّیِّ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ
اَبِی نَجْرَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ، عَنْ
اَبِی بَصِیرٍ عَنْ
اَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیهالسّلام). .. کَانَ سَبَبُ وَفَاتِهَا اَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَی عُمَرَ لَکَزَهَا بِنَعْلِ السَّیْفِ بِاَمْرِهِ.
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: علت وفات (شهادت) فاطمه (علیهاالسّلام) همان ضربهای بود که قنفذ غلام عمر به دستور او بر وی وارد آورد.
۲. ۲: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ اَبِیهِ عَنْ
عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْبَصْرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْاَصَمِّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ
اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) قَالَ: لَمَّا اُسْرِیَ بِالنَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اِلَی السَّمَاءِ قِیلَ لَه اِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ
تَعَالَی یَخْتَبِرُکَ فِی ثَلَاث... اَمَّا ابْنَتُکَ فَتُظْلَمُ وَتُحْرَمُوَ یُؤْخَذُ حَقُّهَا غَصْباً الَّذِی تَجْعَلُهُ لَهَا وَ تُضْرَبُ وَ هِیَ حَامِلٌ... وَ تَطْرَحُ مَا فِی بَطْنِهَا مِنَ الضَّرْبِ وَ تَمُوتُ مِنْ ذَلِکَ الضَّرْب.
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: آنگاه که
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به
آسمان سیر دادند به حضرتش عرض شد:
خداوند متعال شما را در سه چیز میآزماید ... و امّا دخترت فاطمه، مورد ستم قرار گرفته، حقش را غصب میکنند، او را میزنند در حالی که حامله و باردار است ... و بدنبال ضربتی که بر او وارد میشود، فرزندش را سقط میکند و در اثر همان ضربت از دنیا میرود.
۲. ۳: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ اَبِیهِ عَنْ
عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْبَصْرِیِّعَنْ عَبْدِ اللَّهِ الْاَصَمِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بَکْرٍ الْاَرَّجَانِیِّ قَالَ: صَحِبْتُ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) فِی طَرِیقِ مَکَّةَ مِنَ الْمَدِینَةِ فَنَزَلْنَا مَنْزِلًا یُقَالُ لَهُ عُسْفَانُ ثُمَّ مَرَرْنَا بِجَبَلٍ اَسْوَدَ عَنْ یَسَارِ الطَّرِیقِ مُوحِشٍ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا اَوْحَشَ هَذَا الْجَبَلَ مَا رَاَیْتُ فِی الطَّرِیقِ مِثْلَ هَذَا فَقَالَ لِی یَا ابْنَ بَکْرٍ اَتَدْرِی اَیُّ جَبَلٍ هَذَا قُلْتُ لَا قَالَ هَذَا جَبَلٌ یُقَالُ لَهُ الْکَمَدُوَ هُوَ
عَلَی وَادٍ مِنْ اَوْدِیَةِ جَهَنَّمَ وَ فِیهِ قَتَلَةُ
اَبِیَ الْحُسَیْنِ وَ قَاتِلِ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ قَاتِلِ فَاطِمَةَ وَ (قَاتِلِ) مُحَسِّنٍ وَ قَاتِلِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ (
علیهمالسّلام).
عبدالله ارجانی گفت: با امام صادق (علیهالسّلام) در راه
مکه بودم، سپس به مکانی که «عسفان» نامیده میشد فرود آمدیم، از کنار کوهی سیاه که در سمت چپ جاده بود و کوهی وحشتناک بهنظر میآمد عبور کردیم. عرض کردم: ای پسر رسول خدا، چقدر این کوه وحشتناک است! در این راه کوهی مثل این ندیدهام. حضرت فرمود: ای پسر بکیر، میدانی این چه کوهی است؟ عرض کردم: خیر. فرمودند: این کوهی است بنام «کمد» و آن در وادی از وادیهای
دوزخ است و در آن قاتل
امام حسین،
امیرمؤمنان، قاتل فاطمه و محسن و قاتل
امام حسن (
علیهمالسّلام) نگه داشته شدهاند.
۲. ۴: عَنْهُ عَنْ اَبِیهِ وَ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْاَصَمِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بَکْرٍ الْاَرَّجَانِیِّ قَالَ: صَحِبْتُ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) فِی طَرِیقِ مَکَّةَ مِنَ الْمَدِینَةِ... (بقیه روایت همانند گزارش قبلی است).
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیی عَنِ الْعَمْرَکِیِّ بْنِ
عَلِیٍّ عَنْ
عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ اَخِیهِ
اَبِی الْحَسَنِ (علیهالسّلام) قَالَ: اِنَّ فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) صِدِّیقَةٌ شَهِیدَةٌ.
امام کاظم (علیهالسّلام) فرمود: همانا فاطمه (علیهاالسّلام) صدّیقه شهیده است.
عَنْ اَبَانِ بْنِ
اَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ سَمِعْتُ سَلْمَانَ
الْفَارِسِیَ قَالَ لَمَّا اَنْ قُبِضَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَ صَنَعَ النَّاسُ مَا صَنَعُوا... وَ قَدْ کَانَ قُنْفُذٌ ضَرَبَ فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) بِالسَّوْطِ فَاَلْجَاَهَا اِلَی عِضَادَةِ بَابِ بَیْتِهَا وَ دَفَعَهَا فَکَسَرَ ضِلْعَهَا مِنْ جَنْبِهَا فَاَلْقَتْ جَنِیناً مِنْ بَطْنِهَا فَلَمْ تَزَلْ صَاحِبَةَ فِرَاشٍ حَتَّی مَاتَتْ (صَلَّی اللَّهُ
عَلَیْهَا) مِنْ ذَلِکَ شَهِیدَةً.
سلیم میگوید: از
سلمان فارسی شنیدم که گفت: پس از آنکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وفات یافت و مردم کردند آنچه که کردند... قنفذ – (لعنةاللهعلیه) فاطمه (علیهاالسّلام) را با تازیانه زد و او را به سمت چهارچوب درب خانهاش کشاند و او را فشار داد بطوری که استخوان پهلویش شکست و فرزند داخل شکمش را سقط کرد. او همچنان در بستر بود تا در اثر همان، شهید شد.
حَدَّثَنِی اَبُو اِسْحَاقَ اِبْرَاهِیمُ بْنُ اَحْمَدَ الطَّبَرِیُّ الْقَاضِی قَالَ اَخْبَرَنَا الْقَاضِی اَبُو الْحُسَیْنِ
عَلِیُّ بْنُ عُمَرَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ
عَلِیِّ بْنِ مَالِکٍ السَّیَّارِیُ قَالَ: اَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا الْغَلَابِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ الْکِنْدِیُّ، قَالَ حَدَّثَنِی
اَبِی عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ
اَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ
عَلِیٍّ عَنْ اَبِیهِ
عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (
علیهمالسّلام)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ قَالَ: سَمِعْتُ
اَبِی عَمَّارَ بْنَ یَاسِرٍ یَقُولُ... فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، وَ جَرَی مَا جَرَی فِی یَوْمِ دُخُولِ الْقَوْمِ
عَلَیْهَا دَارَهَا، وَ اِخْرَاجِ ابْنِ عَمِّهَا اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسّلام)، وَ مَا لَحِقَهَا مِنَ الرَّجُلِ اَسْقَطَتْ بِهِ وَلَداً تَمَاماً، وَ کَانَ ذَلِکَ اَصْلَ مَرَضِهَا وَ وَفَاتِهَا (صَلَوَاتُ اللَّهِ
عَلَیْهَا).
محمد بن عمار میگوید: از پدرش
عمار یاسر شنیدم که گفت: آنگاه که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
قبض روح شد و آن حوادث در آن روز اتفاق افتاد (همان روز) که قوم (دستگاه خلافت) به خانه فاطمه (علیهاالسّلام) داخل شد و
علی بن
ابی طالب (علیهالسّلام) را از خانهاش بیرون کشیدند، و آنچه از آن مرد به فاطمه (علیهاالسّلام) رسید، او فرزندش را سقط نمود و همان سبب بیماری و وفات (شهادت) او بود.
فصل دوم این نگارش، به بررسی روایاتی میپردازد که به مصائب وآلام
حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) غیر از موارد برخورد فیزیکی، سخن به میان آورده است. این گزارشها به نوبه خود در چهار ساحت گزارشهای کلی مصایب،
غصب فدک، داخل شدن به خانه حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) و آتش کشاندن خانه آن بانو، دستهبندی میشود. تعداد این گزارشها
[
همچنانکه خواهیم دید
]
فراوان است. در ادامه گزارشهای موجود را در چهار دسته یاد شده، پیگیری میکنیم.
دستهی نخست از این روایات، گزارشهایی است که تنها به اصل موضوع
ظلم بر حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) بیآنکه به موضوع خاصی اشاره کند، سخن به میان آورده است. در ادامه نمونههایی از این گزارشها تقدیم میگردد:
اَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ اَخْبَرَنَا اَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ
عَلِیِّ بْنِ مُوسَی بْنِ بَابَوَیْهِ قَالَ: حَدَّثَنِی
اَبِی، قَالَ: حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ اِدْرِیسَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ
اَبِی عُمَیْرٍ عَنْ اَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ اَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ، عَنْ عِکْرِمَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الْوَفَاةُ بَکَی حَتَّی بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْیَتَهُ، فَقِیلَ لَهُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا یُبْکِیکَ فَقَالَ... کَاَنِّی بِفَاطِمَةَ ابْنَتِی وَ قَدْ ظُلِمَتْ بَعْدِی وَ هِیَ تُنَادِی یَا اَبَتَاهْ، یَا اَبَتَاهْ فَلَا یُعِینُهَا اَحَدٌ مِنْ اُمَّتِی.
عبدالله بن عباس میگوید: هنگامیکه رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرا رسید، گریه کرد تا آنجا که محاسن مبارکش از اشک چشم تَر شد. گفته شد: ای رسول خدا! چه چیزی موجب گریه شما شد؟ حضرت فرمود: ... گویا میبینم که پس از من به دخترم فاطمه ظلم میشود در حالی که او صدا میزند: ای پدر! ای پدر! اما هیچ یکی از امت من او را یاری نمیکند.
۲. ۱: حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ اِبْرَاهِیمَ بْنِ اَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُؤَدِّبُ (رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ) قَالَ حَدَّثَنَا حَمْزَةُ بْنُ الْقَاسِمِ الْعَلَوِیُّ الْعَبَّاسِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ الْفَزَارِیُّ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ الزَّیَّاتُ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ حَفْصٍ الْمَرْوَزِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ طَرِیفٍ عَنِ الْاَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: سُئِلَ
عَلِیُّ بْنُ
اَبِی طَالِبٍ (علیهالسّلام) عَنْ عِلَّةِ دَفْنِهِ لِفَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لَیْلًا فَقَالَ (علیهالسّلام): اِنَّهَا کَانَتْ سَاخِطَةً
عَلَی قَوْمٍ کَرِهَتْ حُضُورَهُمْ جَنَازَتَهَا.
اصبغ بن نباته میگوید: از امیرمؤمنان (علیهالسّلام) پیرامون علت دفن شبانه فاطمه (سلامالله
علیها) پرسیده شد، حضرت فرمودند: فاطمه بر گروهی خشمگین بود، از اینرو خوش نداشت آنها در
تشییع جنازه او شرکت کنند.
۲. ۲: حَدَّثَنَا باَبُو الْحَسَنِ
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ مَقْبُرَةَ الْقَزْوِینِیِّ قَالَ اَخْبَرَنَا اَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَنِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ حَسَنِ بْنِ حَسَنِ بْنِ
عَلِیِّ بْنِ
اَبِی طَالِبٍ (علیهالسّلام) قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ
عَلِیٍّ الْهَاشِمِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عِیسَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ
عَلِیِّ بْنِ
اَبِی طَالِبٍ (علیهالسّلام) قَالَ حَدَّثَنِی
اَبِی عَنْ اَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ
عَلِیِّ بْنِ
اَبِی طَالِبٍ (علیهالسّلام) قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) الْوَفَاةُ دَعَتْنِی فَقَالَتْ اِذَا اَنَا مِتُّ فَادْفِنِّی لَیْلًا وَ لَا تُؤْذِنَنَّ رَجُلَیْنِ ذَکَرْتُهُمَا.
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) فرمود: آنگاه که وفات فاطمه (سلامالله
علیها) نزدیک شد، به من گفت: پس از مرگم، شبانه دفنم کن، و آن دو شخص را که نام بردم برای تجهیزم آگاه مساز.
۳. ۱: قَالَ: وَ اَخْبَرَنَا مُخَوَّلُ بْنُ اِبْرَاهِیمَ النَّهْدِیُ قَالَ: حَدَّثَنَا مَطَرُ بْنُ اَرْقَمَ قَالَ: حَدَّثَنَا اَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِیُ عَنْ
عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (علیهماالسّلام) قَالَ: لَمَّا قُبِضَ
[
النَّبِیُ
]
(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وسلم وَ بُویِعَ اَبُو بَکْرٍ، تَخَلَّفَ
عَلِیٌّ (علیهالسّلام) فَقَالَ عُمَرُ لِاَبِی بَکْرٍ: اَ لَا تُرْسِلُ اِلَی هَذَا الرَّجُلِ الْمُتَخَلِّفِ فَیَجِیءَ فَیُبَایِعَ؟. .. فَمَضَی اِلَیْهِ جَمَاعَةٌ، فَضَرَبُوا الْبَابَ، فَلَمَّا سَمِعَ
عَلِیٌّ (علیهالسّلام) اَصْوَاتَهُمْ لَمْ یَتَکَلَّمْ، وَ تَکَلَّمَتْ امْرَاَتُ
[
هُ
]
، فَقَالَتْ... یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لَقِینَا مِنْ
اَبِی بَکْرٍ وَ عُمَرَ بَعْدَکَ.
امام سجاد (علیهالسّلام) فرمود: هنگامیکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از دنیا رفت و
ابوبکر بیعت گرفت،
علی (علیهالسّلام) از بیعت با او امتناع ورزید. عمر به ابوبکر گفت: آیا کسی را سراغ او نمی
فرستی تا او را بیاورد و بیعت کند؟ ... گروهی به سوی
علی (علیهالسّلام) رفتند، درب خانه را زدند، وقتی
علی (علیهالسّلام) صدایشان را شنید، سخن نگفت و همسرش با آنها سخن گفت و گفت: ... ای رسول خدا این چیست که بعد از تو از دست ابوبکر و
عمر به ما میرسد؟
۳. ۲: حَدَّثَنِی اَبُو الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنَا اَبُو الْعَبَّاسِ اَحْمَدُ ابْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ الْهَمْدَانِیُّ، قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ بْنِ اِبْرَاهِیمَ بْنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ قَیْسٍ الْاَشْعَرِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا
عَلِیُّ بْنُ حَسَّانَ، عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ، عَنْ
اَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ اَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ
عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (
علیهمالسّلام)، قَالَ: لَمَّا رَجَعَتْ فَاطِمَةُ اِلَی مَنْزِلِهَا فَتَشَکَّتْ وَ کَانَ وَفَاتُهَا فِی هَذِهِ الْمَرْضَةِ دَخَلَ اِلَیْهَا النِّسَاءُ الْمُهَاجِرَاتُ وَ الْاَنْصَارِیَّاتُ، فَقُلْنَ لَهَا: کَیْفَ اَصْبَحْتِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ؟ فَقَالَتْ: «اَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْیَاکُمْ، قَالِیَةً لِرِجَالِکُم.
امام سجاد (علیهالسّلام) فرمود: هنگامیکه فاطمه (سلامالله
علیها) به سوی منزل بازگشت، از مریضی که بر او عارض شد اظهار تالم نمود (وفات او در همین مریضی بود)، زنان
مهاجر و
انصار به
عیادت او آمدند و گفتند: ای دختر پیامبر، چگونه شب را به صبح رساندی؟ فرمود: به خدا سوگند از دنیای شما بیزارم و نسبت به مردان شما خشمگین هستم.
۴. ۱: مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اِسْمَاعِیلَ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ
اَبِی جَعْفَرٍ وَ
اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهماالسّلام) قَالا اِنَّ فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) لَمَّا اَنْ کَانَ مِنْ اَمْرِهِمْ مَا کَانَ اَخَذَتْ بِتَلَابِیبِ عُمَرَ فَجَذَبَتْهُ اِلَیْهَا ثُمَّ قَالَتْ اَمَا وَ اللَّهِ یَا ابْنَ الْخَطَّابِ لَوْ لَا اَنِّی اَکْرَهُ اَنْ یُصِیبَ الْبَلَاءُ مَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ لَعَلِمْتَ اَنِّی سَاُقْسِمُ
عَلَی اللَّهِ ثُمَّ اَجِدُهُ سَرِیعَ الْاِجَابَةِ.
امام باقر و امام صادق (علیهماالسّلام) فرمودهاند: هنگامیکه برای فاطمه (سلامالله
علیها) آن امر پیشامد کرد، گریبان
عمر بن خطاب را گرفت و او را به سوی خود کشید، سپس فرمود: آگاه باش ای پسر خطاب، سوگند به خدا من دوست ندارم بلا دامان بیگناهان را بگیرد و اگر جز این برایم مهم نبود، میدانستی که خدا را سوگند میدادم و خدای متعال دعای مرا به زودی اجابت میکرد.
۴. ۲: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اِبْرَاهِیمَ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ جَرِیرٍ الطَّبَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ الْخَزَّازُ قَالَ حَدَّثَنِی اِسْمَاعِیلُ بْنُ
عَلِیٍّ السِّنْدِیُّ عَنْ مَنِیعِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ عِیسَی بْنِ مُوسَی عَنْ جَعْفَرٍ الْاَحْمَرِ عَنْ
اَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ
عَلِیٍّ الْبَاقِرِ (علیهالسّلام) قَالَ سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْاَنْصَارِیَّ یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِتُقْبِلُ ابْنَتِی فَاطِمَةُ
عَلَی نَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ... وَ تَقُولُ اِلَهِی وَ سَیِّدِی احْکُمْ بَیْنِی وَ بَیْنَ مَنْ ظَلَمَنِی.
جابر بن عبد اللّه انصاری از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چنین نقل میکند: چون
روز قیامت شود، دخترم فاطمه بر ناقهای از ناقههای بهشت سوار شده و به
محشر رو کند ... و میگوید: ای خدای من، میان من و کسانیکه بر من
ظلم کردهاند داوری نما.
۴. ۳: حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ
عَلِیٍّ الْعَسْکَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا الْبَصْرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ اَبِیهِ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ اَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ
عَلِیٍّ الْبَاقِر (علیهالسّلام): لَمَّا مَاتَتْ فَاطِمَةُ (علیهاالسّلام) قَامَ
عَلَیْهَا اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسّلام) وَ قَالَ... اللَّهُمَّ اِنَّهَا قَدْ ظُلِمَتْ فَاحْکُمْ لَهَا وَ اَنْتَ خَیْرُ الْحَاکِمِین.
امام باقر (علیهالسّلام) فرمود: هنگامیکه فاطمه (سلامالله
علیها) از دنیا رفت،
علی (علیهالسّلام) بالای سرش ایستاد و فرمود: ... بار خدایا! فاطمه مورد ظلم واقع شده، خودت در مورد او داوری نما، همانا تو بهترین داوران هستی.
۵. ۱:
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ جُمْهُورٍ عَنْ اَبِیهِ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ اَیُّوبَ عَنِ السَّکُونِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ
عَلَی اَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ اَنَا مَغْمُومٌ مَکْرُوبٌ فَقَالَ لِی یَا سَکُونِیُّ مِمَّا غَمُّکَ قُلْتُ وُلِدَتْ لِی ابْنَةٌ فَقَالَ یَا سَکُونِیُّ
عَلَی الْاَرْضِ ثِقْلُهَا وَ
عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا... فَقَالَ لِی مَا سَمَّیْتَهَا قُلْتُ فَاطِمَةَ قَالَ آهِ آهِ... اَمَّا اِذَا سَمَّیْتَهَا فَاطِمَةَ فَلَا تَسُبَّهَا وَ لَا تَلْعَنْهَا وَ لَا تَضْرِبْه.
سکونی میگوید: بر
امام صادق (علیهالسّلام) وارد شدم در حالی که ناراحت بودم، امام (علیهالسّلام) ناراحتی تو از چیست؟ گفتم: دختری برایم متولد شده است، فرمود: ای سکونی سنگینی او بر زمین و روزی او به عهده خداوند بزرگ است. آنگاه فرمود: نام او را چه گذاشتی؟ گفتم: فاطمه. فرمود: آه آه، وقتی که او را فاطمه نام نهادی، وی را بدگویی مکن و او را نزن.
۵. ۲: حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْکِنْدِیِّ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْمِیثَمِی عَنْ اَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ قَالَ سَمِعْتُ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) یَقُولُ جَاءَتْ فَاطِمَةُ (علیهاالسّلام) اِلَی سَارِیَةٍ فِی الْمَسْجِدِ وَ هِیَ تَقُولُ وَ تُخَاطِبُ النَّبِیَّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): قَدْکَانَبَعْدَکَاَنْبَاءٌوَ هَنْبَثَةٌ لَوْ کُنْتَ شَاهِدَهَا لَمْ تَکْثُرِ الْخُطَبُ.
محمد بن مفضل میگوید: از امام صادق (علیهالسّلام) شنیدم که میفرمود: فاطمه (سلامالله
علیها) کنار یکی از ستونهای مسجد تکیه داد، و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را اینگونه مورد خطاب قرار داد: ای پدر، بعد از تو خبرها شد و نالهها برخاست، اگر تو حاضر بودی کار به اینجا نمیکشید.
۵. ۳: حَدَّثَنَا
عَلِیُّ بْنُ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ (رَضِیَ اللَّهُ) عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ
اَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِیُّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ
عَلِیِّ بْنِ
اَبِی حَمْزَةَ عَنْ اَبِیهِ قَالَ: سَاَلْتُ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) لِاَیِّ عِلَّةٍ دُفِنَتْ فَاطِمَةُ (علیهاالسّلام) بِاللَّیْلِ وَ لَمْ تُدْفَنْ بِالنَّهَارِ قَالَ لِاَنَّهَا اَوْصَتْ اَنْ لَا یُصَلِّیَ
عَلَیْهَا رِجَالٌ.
علی بن ابی حمزه میگوید: از امام صادق (علیهالسّلام) پرسیدم: چرا فاطمه (سلامالله
علیها) را شبانه دفن نمودند؟ فرمود: به دلیل آنکه او
وصیت کرده بود تا یک عده اشخاص، (بر جنازه او حاضر نشده و) بر او نماز نخوانند.
اَخْبَرَنِی اَبُو الْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُوسَی قَالَ حَدَّثَنَا
اَبِی قَالَ اَخْبَرَنِی اَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ اَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَحْمَدَ بْنِ
اَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیُّ قَالَ: حَدَّثَنِی زَکَرِیَّا بْنُ آدَمَ قَالَ: اِنِّی لَعِنْدَ الرِّضَا (علیهالسّلام) اِذْ جِیءَ بِاَبِی جَعْفَرٍ (علیهالسّلام) وَ سِنُّهُ اَقَلُّ مِنْ اَرْبَعِ سِنِینَ فَضَرَبَ بِیَدِهِ اِلَی الْاَرْضِ وَ رَفَعَ رَاْسَهُ اِلَی السَّمَاءِ فَاَطَالَ الْفِکْرَ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا (علیهالسّلام): بِنَفْسِی اَنْتَ لِمَ طَالَ فِکْرُکَ؟ فَقَالَ (علیهالسّلام): فِیمَا صُنِعَ بِاُمِّی فَاطِمَةَ (عَلَیْهَاالسَّلَامُ).
زکریا بن آدم میگوید: نزد
امام رضا (علیهالسّلام) بودم، ابوجعفر (
امام جواد (علیهالسّلام)) را نزد وی آوردند در حالی که سن او کمتر از چهار سال بود، او دستش را بر زمین زد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و به مدت طولانی در حال فکر بود در این هنگام امام رضا (علیهالسّلام) فرمود: فدایت شوم چرا اینقدر در حال تفکر بودی؟ فرمود: درباره آن ظلمهایی که بر مادرم فاطمه (علیهاالسّلام) شد، فکر میکردم.
حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحُسَیْنِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو الطَّیِّبِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ حُمَیْدٍ اللَّخْمِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمُهَلَّبِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ اَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ اُمِّهِ فَاطِمَةَ بِنْتِ الْحُسَیْنِ (علیهالسّلام) قَالَ: لَمَّا اشْتَدَّتْ عِلَّةُ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اجْتَمَعَ عِنْدَهَا نِسَاءُ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْاَنْصَارِ فَقُلْنَ لَهَا یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ کَیْفَ اَصْبَحْتِ مِنْ عِلَّتِکِ؟ فَقَالَتْ اَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْیَاکُمْ قَالِیَةً لِرِجَالِکُمْ.
فاطمه دختر
امام حسین (علیهالسّلام) میگوید: چون بیماری فاطمه (سلامالله
علیها) شدت گرفت، زنان مهاجر و انصار به عیادت او آمدند و گفتند: ای دختر پیامبر! شب را با آن مریضی که داشتی چگونه به صبح رساندی؟ فرمود: به خدا سوگند از دنیای شما متنفرم و نسبت به مردان شما خشمگینم.
اَخْبَرَنَا الْحَفَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا الدِّعْبِلِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ
عَلِیٍّ الْخَزَّازُ بِبَغْدَادَ بِالْکَرْخِ بِدَارِ کَعْبٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا اَبُو سَهْلٍ الرَّفَّاءُ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، قَالَ الدِّعْبِلِیُّ: وَ حَدَّثَنَا اَبُو یَعْقُوبَ اِسْحَاقُ بْنُ اِبْرَاهِیمَ الدَّبَرِیُّ بِصَنْعَاءِ الْیَمَنِ فِی سَنَةِ ثَلَاثٍ وَ ثَمَانِینَ وَ مِائَتَیْنِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، قَالَ: اَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ بْنِ مَسْعُودٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: دَخَلْتُ نِسْوَةٍ مِنْ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْاَنْصَارِ
عَلَی فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَعُدْنَهَا فِی عِلَّتِهَا فَقُلْنَ لَهَا: السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ کَیْفَ اَصْبَحْتِ فَقَالَتْ: اَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْیَاکُنَّ قَالِیَةً لِرِجَالِکُن.
ابن عباس میگوید: زنان مهاجر و انصار برای عیادت فاطمه (سلامالله
علیها) آمدند و گفتند: سلام بر تو ای دختر رسول خدا، چگونه شب را به صبح آوردی؟ فرمود: به خدا سوگند شب را به صبح رساندم در حالتی که از دنیای شما سخت متنفّر و بیزارم، و از مردان شما نارحت هستم.
الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْاَشْعَرِی عَنِ الْمُعَلَّی عَنِ الْحَسَنِ عَنْ اَبَانٍ عَنْ
اَبِی هَاشِمٍ قَالَ: لَمَّا اُخْرِجَ بِعَلِیٍّ (علیهالسّلام) خَرَجَتْ فَاطِمَةُ (علیهاالسّلام). .. فَقَالَتْ مَا لِی وَ مَا لَکَ یَا اَبَا بَکْرٍ تُرِیدُ اَنْ تُؤْتِمَ ابْنَیَّ وَ تُرْمِلَنِی مِنْ زَوْجِی وَ اللَّهِ لَوْ لَا اَنْ تَکُونَ سَیِّئَةٌ لَنَشَرْتُ شَعْرِیوَ لَصَرَخْتُ اِلَی رَبِّی.
ابوهاشم میگوید: هنگامیکه
علی (علیهالسّلام) از خانه بیرون آورده شد، فاطمه (سلامالله
علیها) پشت سرش آمد و گفت: ای ابوبکر تو را به ما چهکار؟ آیا میخواهی فرزندانم را
یتیم کنی و مرا
بیوه سازی؟ به خدا سوگند اگر
گناه نبود، موهایم را پریشان میکردم و به سوی پروردگارم فریاد میزدم.
یکی از ظلمهایی که از سوی دستگاه خلافت نسبت به حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) صورت گرفت،
غصب فدک است. البته تعدادی از روایات این بخش، تنها به غصب حق این بانو بسنده نمودند بدون آنکه نامی از فدک برده باشند، بدیهی است مقصود از غصب حق، همان گرفتن فدک است.
این را هم لازم است بدانیم؛ در پارهای از روایات منابع امامیه، از سرزمین فدک بهعنوان میراث حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) یاد شده و در تعدادی دیگر، از آن به عنوان هدیه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به آن بانو، سخن رفته است. این تعبیر دوگانه از آن روست که فدک در درجه اول، هدیه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به دخترش بود، پس از ستاندن آن توسط حکومت وقت و مطالبه شهود از وی، بدیهی است که آن بانو از بهترین راه ممکن بهره گرفته تا بتواند فدک را باز ستاند، بههمین دلیل چارهای نداشت جُز آنکه ادعا کند که فدک میراث او از پدرش میباشد، روشن است که
ارث، سبب قهری برای انتقال تَرَکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به تنها فرزند برجای مانده اوست و نیازی به اقامه شهود هم ندارد.
۱. ۱: الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْاَشْعَرِیُّ عَنْ
مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ اَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ
اَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قُلْتُ لِاَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام): ... خَبِّرْنِی عَنِ الرَّجُلَیْنِ قَالَ ظَلَمَانَا حَقَّنَا فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنَعَا فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) مِیرَاثَهَا مِنْ
اَبِیهَا وَ جَرَی ظُلْمُهُمَا اِلَی الْیَوْمِ قَالَ - وَ اَشَارَ اِلَی خَلْفِهِ -وَ نَبَذَا کِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمَا.
عبدالرحمن بن
ابی عبدالله میگوید: به امام صادق (علیهالسّلام) گفتم: ... از آن دو مرد (ابوبکر و عمر) به من خبر ده. امام (علیهالسّلام) فرمود: حقی که خداوند متعال در
قرآن برای ما قرار داد، به ستم از ما ربودند و فاطمه (سلامالله
علیها) را از میراثش منع نمودند. همانا ظلم آنها تا به امروز ادامه دارد. سپس با دست خود به پشت سرش اشاره کرد و فرمود:
کتاب خدا را پشت سرشان انداختند.
اینک سند گزارش فوق را مورد بررسی قرار میدهیم.
الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْاَشْعَرِی: الحسین بن محمد بن عمران الاشعری... ثقة
حسین بن محمد بن عمران فردی مورد اطمینان است.
مُعَلَّی بْنُ مُحَمَّد: نام این راوی
معلی بن محمد بصری است.
آیتالله شبیری زنجانی (حفظه الله) در چندجا از کتابش به مناسبت، پیرامون شخصیت وی مطالبی را بیان میکند که خلاصه آن با کمی تصرف، چنین است:
نجاشی در حق او گفته است «مضطرب الحدیث و المذهب و کتبه قریبة» و
ابن غضائری درباره او میگوید «
معلّی بن محمد البصری ابومحمد یعرف حدیثه و ینکر و یروی عن الضعفاء و یجوز ان یخرج شاهداً» اما به نظر ما این شخص جزء راویان ثقات است و روایات او معتبر میباشد. زیرا
کلینی (که خود رجالی متبحر و
محدث است) یکی از مشایخ معروفش حسین بن محمد بن عامر است که او خود از اجلاء ثقات است و عمده روایات او از
معلی بن محمد است و او در نقل به
معلی اعتماد دارد. کلینی هم کتاب
معلی را به وسیله شیخ خودش نقل میکند، اینمطلب نشان میدهد که مرحوم کلینی هم به او اعتماد دارد و او را ضعیف نمیداند. این را هم باید توجه داشت که در میان راویان رسم نبوده از کسی که اطمینان به او ندارند نقل حدیث نمایند و آنچنان که
آیتالله خویی (رحمةاللهعلیه) قائل است که قدماء اصالة العدالتی بودهاند، درست نیست.
با در نظر گرفتن این مطالب معلوم میشود که وی شخص ثقهای بوده است خصوصاً که نجاشی درباره او مینویسد "کتبه قریبه" که گویا معنایش این است حالا اگر یک مقداری از روایاتش هم منکر باشد ولی معمولا مطالب کتابهایش درست است. اما اینکه در حق او گفته است که "مضطرب الحدیث و المذهب" است، مرحوم آقای خوئی میفرماید این اضطراب مذهب با
وثاقت منافاتی ندارد. چون مراد از مذهب معنای رایج امروزی نیست بلکه مذاهبی که بوده، در واقع نوعی سلیقههای مخصوصی بوده، مثلًا فرد راجع به
غلو یک نظر خاصی داشته و بعد برگشت، این معنایش این نیست که
شیعه نبوده است، حال ممکن است گاهی
یونس بن عبدالرحمن مذهبی داشته است. منظور از اضطراب حدیث هم گاهی این است که حدیث خوب ضبط نشده، ولی در عینحال، چون حسین بن محمد بن عامر که از اجلاء است، به
معلی بن محمد اعتماد کرده و کتابش را روایت کرده است. اما اینکه ابن غضائری میگوید "یعرف و ینکر" باید دانست:
اولاً: ابن غضائری که خیلی سختگیر است، میگوید "یعرف و ینکر" یعنی بعضی روایاتش خوب است و بعضی خوب نیست و به عنوان استشهاد خوب است. بنابراین رمی صریح نمیکند.
ثانیاً: این امر ضرری به وثاقت خود شخص نمیزند زیرا مجرد اینکه کسی بعضی از روایتهایی را که مورد قبول نیست نقل بکند، دلیل بر عدم وثاقتش نمیشود.
الْحَسَنُ بْنُ
عَلِیٍّ الْوَشَّاء: نجاشی (رحمةاللهعلیه) او را یکی از بزرگان اصحاب امامیه معرفی میکند. الحسن بن
علی بن زیاد الوشاء... و کان من وجوه هذه الطائفة.
حسن بن علی بن زیاد وشاء، یکی از افراد سرشناس
طایفه امامیه بود.
اَبَانُ بْنُ عُثْمَان: آیتالله خویی (رحمةاللهعلیه) در شرححال
ابان بن عثمان اینگونه آورده است: قال الکشی: اجمعت العصابة
علی تصحیح ما یصح من هؤلاء... ابان بن عثمان وهو یکفی فی توثیقه.
(به گفته
کَشی، ابان بن عثمان از جمله
اصحاب اجماع است... اینمطلب برای وثاقت ابان بن عثمان کافی است.)
عَبْدُالرَّحْمَن بْنُ اَبِی عَبْدِاللَّه: نجاشی (رحمةاللهعلیه) در ترجمه
اسماعیل بن همام مینویسد: اسماعیل بن همام بن عبدالرحمن بن
ابی عبدالله میمون البصری ثقة هو وابوه وجده.
۱. ۲:
اَبِی (رَحِمَهُ اللَّهُ) قَالَ حَدَّثَنَا
عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ اَبِیهِ عَنِ ابْنِ
اَبِی عُمَیْرٍ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ
اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) قَالَ: لَمَّا مَنَعَ اَبُو بَکْرٍ فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) فَدَکاً وَ اَخْرَجَ وَکِیلَهَا جَاءَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسّلام) اِلَی الْمَسْجِدِ وَ اَبُو بَکْرٍ جَالِسٌ وَ حَوْلَهُ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْاَنْصَارُ فَقَالَ یَا اَبَا بَکْرٍ لِمَ مَنَعْتَ فَاطِمَةَ مَا جَعَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لَهَا وَ وَکِیلُهَا فِیهِ.
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: هنگامیکه
فدک را از فاطمه (سلامالله
علیها) گرفتند و نماینده او را از آنجا بیرون کردند،
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) به
مسجد آمد در حالی که
ابوبکر نشسته بود و
مهاجرین و
انصار نیز نزد او بودند. حضرت فرمود ای ابوبکر! برای چه فاطمه را از چیزی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای او قرار داده، محروم کردی در حالی که وکیل او در فدک بود؟. ..
اینک سند گزارش فوق را مورد بررسی قرار میدهیم.
علی بن حسین بن بابویه: پدر
شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) است. نجاشی (رحمةاللهعلیه) پدر شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) را با عبارات بلندی میستاید. او میگوید:
علی بن الحسین بن موسی بن بابویه القمی ابو الحسن شیخ القمیین فی عصره و متقدمهم و فقیههم و ثقتهم.
علی بن حسین بن بابویه، بزرگ اهل قم در زمانش بود، وی مقدم بر آنان،
فقیه و مورد اعتمادشان بود.
عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیم: نفر اول در این سند،
علی بن ابراهیم است. وی از راویان برجسته طایفه امامیه است. نجاشی (رحمةاللهعلیه) درباره او میگوید:
علی بن ابراهیم بن هاشم ثقة فی الحدیث ثبت معتمد صحیح المذهب.
علی بن ابراهیم انسانی مورد وثوق در حدیث است. او فردی ثابت قدم، مورد اعتماد و دارای مذهبی درست است.
اِبْرَاهِیمُ بنُ هاشِم: دومین نفر،
ابراهیم بن هاشم است. رجال شناسان درباره او عباراتی مانند "ثقة" بهکار نبردند اما همانگونه که عدهای از محققان همانند
آیتالله خویی (رحمةاللهعلیه) و
آیتالله شبیری زنجانی (حفظه الله) بدان نظر دارند، اثبات وثاقت یک راوی در انحصار الفاظی از قبیل " فلان ثقة" نیست، همانطور که نجاشی (رحمةاللهعلیه) درباره شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) هم واژه "ثقة" را بهکار نبرد. اصولاً گاهی پیرامون یک راوی ویژگیهایی را ذکر میکنند که نشان از وثاقت و حتی وثاقت فوق العاده او دارد، چنانچه نجاشی و
شیخ طوسی (رحمةاللهعلیهما) درباره راوی مورد بحث ما یعنی ابراهیم بن هاشم گفتند: «اول من نشر احادیث الکوفیین بقم». اینمطلب به نوبه خود مقتضی وثاقت اوست، زیرا قمیها در اخذ احادیث اهتمام زیادی به خرج میدادند، در عینحال؛ نسبت به احادیثی را که ابراهیم بن هاشم نشر میداد اعتماد داشتند. جالب است بدانیم، نگاه قمیها به روایات ابراهیم بن هاشم صرفاً در حد یک اعتماد عادی نبود بلکه بزرگانی مانند
سعد بن عبدالله اشعری و
محمد بن حسن صفار، نه یک یا چند روایت بلکه هر کدام دهها روایت بدون واسطه از او نقل نمودند، اینمطلب میتواند نشانه روشنی از اعتماد وثیق این بزرگان نسبت به ابراهیم بن هاشم بوده باشد.
سید بن طاوس هم در کتاب "
فلاح السائل" روایتی را میآورد که ابراهیم بن هاشم یکی از راویان آن است، سپس میگوید تمامی راویان حدیث، بالاتفاق مورد وثوقاند. (ورواة الحدیث ثقات بالاتفاق).
بدیهی است اگر هم ادعای اتفاق سید بن طاوس (رحمةاللهعلیه) به معنای اتفاق الکُل نباشد، دست کم نشان میدهد که ابراهیم بن هاشم نزد عده قابل توجهی از عالمان از اعتبار و اتقان کافی برخوردار است.
مساله مهم دیگر، تعداد روایاتی است که فرزندش
علی بن ابراهیم (که خود از راویان برجسته بهشمار میرود) از او نقل میکند که نشان از اعتماد کامل او نسبت به پدرش دارد. کلینی (رحمةاللهعلیه) که کتابش را مشتمل بر آثار صحیحه از اَخبار صادقین (
علیهمالسّلام) میداند، یکی از عمده شیوخ او
علی بن ابراهیم است و قریب به اتفاق روایات
علی بن ابراهیم هم از پدرش ابراهیم بن هاشم است.
با توجه به مجموعه مطالب فوق، همانطور که آیتالله خویی (رحمةاللهعلیه) تصریح میکند، وثاقت ابراهیم بن هاشم (رحمةاللهعلیه) جای هیچگونه تردیدی ندارد. (لا ینبغی الشک فی وثاقة ابراهیم بن هاشم).
ابْن
اَبِی عُمَیْرٍ: همانطور که پیشتر گفتیم وی از راویان بزرگ
امامیه است. نجاشی (رحمةاللهعلیه) پیرامون شخصیت او آورده است: محمد بن
ابی عمیر زیاد... جلیل القدر عظیم المنزلة.
محمد بن ابی عمیر، انسانی بزرگ و دارای جایگاه بلند است.
عَمَّنْ ذَکَرَهُ: همانطور که ملاحظه میکنید، راوی بعد از ابن
ابی عمیر، فردی ناشناخته است (عَمَّنْ ذَکَرَهُ)، اما از آنجا که بنا به گزارش
شیخ طوسی (رحمةاللهعلیه) ابن
ابی عمیر از کسانی است که از
راویان ثقه، روایت نقل میکند، جهل نسبت به برخی مشایخ او، لطمه به اعتبار آن شخص وارد نمیآورد. (در کتابهای رجالی از این بحث با عنوان "مشایخ الثقات" یاد میشود).
عدهای از دانشمندان متاخر از جمله آیتالله شبیری زنجانی (حفظه الله) سخن شیخ الطائفه (رحمةاللهعلیه) را تلقی به قبول کردند. از باب نمونه ایشان در یکجا از "کتاب النکاح" مینویسد: در مورد آن سه شخصیت (ابن
ابی عمیر،
بزنطی،
صفوان) که "لا یرون و لا یرسلون الا عن ثقه" معتقدیم که وجود آنها در سند یک روایت، شیخ بدون واسطه آنها را تصحیح مینماید حتی اگر نام او را ساقط کرده باشند، بنابراین اگر یکی از سه شخصیت فوق از کسی بدون واسطه نقل کند او قطعا ثقه است.
۱. ۳: حَدَّثَنِی
اَبِی عَنِ ابْنِ
اَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَی وَ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ
اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) قَالَ لَمَّا بُویِعَ لِاَبِی بَکْرٍ وَ اسْتَقَامَ لَهُ الْاَمْرُ
عَلَی جَمِیعِ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْاَنْصَارِ بَعَثَ اِلَی فَدَکَ فَاَخْرَجَ وَکِیلَ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مِنْهَا فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ (علیهاالسّلام) اِلَی
اَبِی بَکْرٍ فَقَالَتْ یَا اَبَا بَکْرٍ مَنَعْتَنِی عَنْ مِیرَاثِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ اَخْرَجْتَ وَکِیلِی مِنْ فَدَکَ وَقَدْ جَعَلَهَا لِی رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بِاَمْرِ اللَّهِ.
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: هنگامیکه با
ابوبکر بیعت شد و خلافت او بر
مهاجرین و
انصار تثبیت گردید، سراغ
فدک فرستاد و نماینده فاطمه (سلامالله
علیها) را از آنجا بیرون کرد، فاطمه (سلامالله
علیها) نزد ابوبکر آمد و فرمود: ای ابوبکر! مرا از میراث رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) محروم کردی و نمایندهام را از فدک بیرون کردی در صورتی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به دستور خداوند متعال آن را برای من قرار داد.
اینک سند گزارش فوق را مورد بررسی قرار میدهیم.
عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ، اِبْرَاهِیمُ بنُهاشِم، ابْنُ
اَبِی عُمَیْر: شرححال این سه نفر ذیل روایت قبلی بیان گردید.
عُثْمَانُ بْنُ عِیسَی، حَمَّادُ بْنُ عُثْمَان: در این طبقه دو نفر وجود دارند که اثبات وثاقت یکی از آنها کافی است. نجاشی (رحمةاللهعلیه) درباره
حماد بن عثمان مینویسد: حماد بن عثمان بن عمرو... و اخوه عبدالله ثقتان.
حماد بن عثمان و برادرش عبدالله، مورد وثوقاند.
۱. ۴: مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْحَمِیدِ وَ عَبْدُ الصَّمَدِ بْنُ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنْ حَنَانِ ابْنِ سَدِیرٍ ٍقَالَ: سَاَلَ صَدَقَةُ بْنُ مُسْلِمٍ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامَ- وَ اَنَا عِنْدَهُ- فَقَالَ: مَنِ الشَّاهِدُ
عَلَی فَاطِمَةَ بِاَنَّهَا لَا تَرِثُ اَبَاهَا؟ فَقَالَ: شَهِدَتْ
عَلَیْهَا عَائِشَةُ وَ حَفْصَةُ وَ رَجُلٌ مِنَ الْعَرَبِ یُقَالُ لَهُ: اَوْسُ بْنُ الْحَدَثَانِ مِنْ بَنِی نَضْرٍ. شَهِدُوا عِنْدَ
اَبِی بَکْرٍ بِاَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قَالَ: لَا اُورَثُ. فَمَنَعُوا فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) مِیرَاثَهَا مِنْ
اَبِیهَا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).
حنان بن سدیر میگوید:
صدقة بن مسلم از
امام صادق (علیهالسّلام) پرسید (من هم در آنجا حاضر بودم) چه کسانی بودند که (به ناحق) شهادت دادند فاطمه (سلامالله
علیها) از پدرش
ارث نمیبرد؟ فرمود:
عایشه،
حفصه و مردی از عرب با نام اوس بن حدثان که از
قبیله بنینضر بود، آنها نزد ابوبکر شهادت دادند که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده است: من ارث بر جا نمیگذارم و از همانجا فاطمه (سلامالله
علیها) را از میراث پدرش منع کردند.
۱. ۵: حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَیْثَمِ الْعِجْلِیُّ وَ اَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ اَحْمَدَ السِّنَانِیُّ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ اِبْرَاهِیمَ بْنِ اَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُکَتِّبُ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّائِغُ وَ
عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ) قَالُوا حَدَّثَنَا اَبُو الْعَبَّاسِ اَحْمَدُ بْنُ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو مُعَاوِیَةَ عَنِ الْاَعْمَشِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد (علیهماالسّلام): وَ حُبُّ اَوْلِیَاءِ اللَّهِ وَ الْوَلَایَةُ لَهُمْ وَاجِبَةٌ وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ اَعْدَائِهِمْ وَاجِبَةٌ وَ مِنَ الَّذِینَ ظَلَمُوا آلَ مُحَمَّدٍ (
علیهمالسّلام) وَ هَتَکُوا حِجَابَهُ فَاَخَذُوا مِنْ فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) فَدَکَ وَ مَنَعُوهَامِیرَاثَهَا وَ غَصَبُوهَا وَ زَوْجَهَا حُقُوقَهُمَا وَ هَمُّوا بِاِحْرَاقِ بَیْتِهَا وَ اَسَّسُوا الظُّلْمَ.
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: دوستی اولیا خدا و قبول ولایت آنها و بیزاری از دشمنان آنها واجب است، همچنین بیزاری از کسانیکه به
اهلبیت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ظلم کردند، حرمتشان را شکستند، از فاطمه (سلامالله
علیها) فدک را گرفتند، او را از میراثش منع کردند، حق او و شوهرش را غصب کردند و به سوزاندن خانهاش همت گماشتند و اساس ظلم را بنیانگذاری کردند، واجب است.
۱. ۶: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ اَبِیهِ عَنْ
عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْبَصْرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْاَصَمِّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ
اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) قَالَ: لَمَّا اُسْرِیَ بِالنَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اِلَی السَّمَاءِ قِیلَ لَه... اَمَّا ابْنَتُکَ فَتُظْلَمُ وَ تُحْرَمُ وَ یُؤْخَذُ حَقُّهَا غَصْباً.
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به آسمانها سیر داده شد، (چند چیز) به ایشان گفته شد... (از جمله آنکه) دخترت مورد ظلم واقع میشود، حرمتش شکسته شده و حق او
غصب میشود.
۱. ۷: اَخْبَرَنَا اَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ اَحْمَدَ بْنِ شَاذَانَ، قَالَ حَدَّثَنِی اَبُو الْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ
عَلِیِّ بْنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ هَمَّامٍ الْکُوفِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ
عَلِیِّ بْنِ مَعْمَرٍ الْکُوفِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الزَّیَّاتُ الْکُوفِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی اَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ، قَالَ: حَدَّثَنِی اَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ)، قَالَ: لَمَّا انْصَرَفَتْ فَاطِمَةُ (علیهاالسّلام) مِنْ عِنْدِ
اَبِی بَکْرٍ، اَقْبَلَتْ
عَلَی اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسّلام) فَقَالَتْ: یَا ابْنَ
اَبِی طَالِبٍ... هَذَا ابْنُ
اَبِی قُحَافَةَ قَدِ ابْتَزَّنِی نَحِیلَةَ
اَبِی...
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: آنگاه که فاطمه (علیهاالسّلام) از پیش ابوبکر برگشت، به
علی (علیهالسّلام) رو کرد و گفت: ای فرزند
ابی طالب ... این فرزند
ابی قحافه
[
ابوبکر
]
است که عطای پدرم
[
فدک
]
را از من گرفت...
(زیارة اخری لمولانا امیرالمؤمنین
علی بن
ابی طالب صلوات الله علیه مختصة بیوم الغدیر) اَخْبَرَنِی الْفَقِیهُ الْاَجَلُّ اَبُو الْفَضْلِ شَاذَانُ بْنُ جَبْرَئِیلَ الْقُمِّیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَنِ الْفَقِیهِ الْعِمَادِ مُحَمَّدِ بْنِ
اَبِی الْقَاسِمِ الطَّبَرِیِّ عَنْ
اَبِی عَلِیٍّ عَنْ وَالِدِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ
اَبِی الْقَاسِمِ جَعْفَرِ بْنِ قُولَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیِّ عَنْ
عَلِیِّ بْنِ اِبْرَاهِیمَ عَنْ اَبِیهِ عَنْ
اَبِی الْقَاسِمِ بْنِ رُوحٍ وَ عُثْمَانَ بْنِ سَعِیدٍ الْعَمْرِیِّ عَنْ
اَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ
عَلِیٍّ الْعَسْکَرِیِّ عَنْ اَبِیهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا (وَ ذَکَرَ اَنَّهُ (علیهالسّلام) زَارَ بِهَا فِی یَوْمِ الْغَدِیرِ فِی السَّنَةِ الَّتِی اَشْخَصَهُ الْمُعْتَصِمُ) تَقِفُ عَلَیْهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ تَقُولُ: السَّلَامُ
عَلَی مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ وَ سَیِّدِ الْمُرْسَلِینَ... السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ... لَعْنَةُ اللَّهِ
عَلَی مَنْ سَلَّ سَیْفَهُ عَلَیْکَ اَوْ جَحَدَ حَقَّکَ... وَ الْاَمْرُ الْاَعْجَبُ بَعْدَ جَحْدِکَ حَقَّکَ غَصْبُ الصِّدِّیقَةِ الزَّهْرَاءِ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ فَدَکاً وَ رَدُّ شَهَادَتِکَ وَ شَهَادَةِ السَّیِّدَیْنِ سُلَالَتِکَ.
امام عسکری (علیهالسّلام) روایت میکند: پدرش
امام هادی (علیهالسّلام) امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را در
روز غدیر اینگونه
زیارت کرد: سلام بر محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، خاتم پیامبران و سرور آنها... سلام بر تو ای امیرمؤمنان ... از رحمت خداوند دور باد آنکه بر تو شمشیر کشید یا آنکه حق تو را انکار کرد ... عجیبتر از این مساله (نسبت به آنهایی است که) فدک را از فاطمه (سلامالله
علیها) غصب نمودند و شهادت تو، حسن و حسین (
علیهمالسّلام) را نپذیرفتند.
سند این زیارت را در نگاشتهای مستقل، مورد بحث و بررسی قرار دادیم. برای اطلاع از وضعیت سندی آن میتوانید به آدرس ذیل مراجعه کنید:
۳. ۱: حَدَّثَنَا
عَلِیُّ بْنُ اَحْمَدَ بْنِ مُوسَی الدَّقَّاقُ (رَحِمَهُ اللَّهُ) قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ
اَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِیُّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ النَّوْفَلِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ
عَلِیِّ بْنِ
اَبِی حَمْزَةَ عَنْ اَبِیهِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کَانَ جَالِساً ذَاتَ یَوْم... ثُمَّ قَال اَمَّا ابْنَتِی فَاطِمَةُ فَاِنَّهَا سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْاَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ... وَاَنِّی لَمَّا رَاَیْتُهَا ذَکَرْتُ مَا یُصْنَعُ بِهَا بَعْدِی کَاَنِّی بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَیْتَهَا وَ انْتُهِکَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ اِرْثَهَا.
ابن عباس میگوید: روزی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشسته بود سپس فرمود: ... اما دخترم فاطمه همانا سرور زنان جهانیان و پاره تن من است... چون او را دیدم بیادم افتاد آنچه پس از من با او میشود گویا میبینم خواری و ذلت به خانهاش راه یافته، حرمتش زیر پا رفته، حقش غصب شده و از ارثش منع شده است.
۳. ۲: حَدَّثَنَا الْقَاضِی اَبُو الْفَرَجِ الْمُعَافَی بْنُ زَکَرِیَّا الْبَغْدَادِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامِ بْنِ سُهَیْلٍ الْکَاتِبُ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ مُعَافًی السَّلْمَاسِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ زَاهِرٍ عَنْ عَبْدِ القُدُّوسِ عَنِ الْاَعْمَشِ عَنْ حَنَشِ بْنِ الْمُعْتَمِرِ قَالَ قَالَ اَبُوذَرٍّ الْغِفَارِیُّ (رحمةاللهعلیه) دَخَلْتُ
عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فِی مَرَضِهِ الَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ فَقَالَ یَا اَبَاذَرٍّ ایتِنِی بِابْنَتِی فَاطِمَةَ قَالَ فَقُمْتُ وَ دَخَلْتُ
عَلَیْهَا وَ قُلْتُ یَا سَیِّدَةَ النِّسْوَانِ اَجِیبِی اَبَاکِ قَالَ فلبت
[
فَلَبِسَتْ
]
منحلها
[
جِلْبَابَهَا
]
وَ اَبْرَزَتْ
[
اتَّزَرَتْ
]
وَ خَرَجَتْ حَتَّی دَخَلَتْ
عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم). .. قَالَ یَا فَاطِمَةُ اَنْتِ اَوَّلُ مَنْ تَلْحَقِینَ بِی مَظْلُومَةً مَغْصُوبَةً.
ابوذر غفاری (رحمةاللهعلیه) میگوید: در هنگام مریضی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که در همان ایام وفات یافت، به او وارد شدم، فرمود: ای ابوذر! دخترم فاطمه را بیاور، گفتم: ای سرور زنان، پدرت را اجابت کن، او چادرش را پوشید و از خانه بیرون شد تا اینکه بر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وارد شد ... رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: ای فاطمه! تو نخستین کسی هستی که به من ملحق میشوی در حالیکه بر تو ظلم شده و حق تو غصب شده است.
۳. ۳: حَدَّثَنَا الشَّیْخُ الْفَقِیهُ اَبُو الْحَسَنِ بْنُ شَاذَانَ (رَحِمَهُ اللَّهُ) قَالَ حَدَّثَنِی
اَبِی (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ) قَالَ حَدَّثَنَا ابْنُ الْوَلِیدِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا الصَّفَّارُ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زِیَادٍ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ) قَالَ سَمِعْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ (علیهالسّلام) یَقُولُ... یَا یُونُسُ قَالَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ یَظْلِمُ بَعْدِی فَاطِمَةَ ابْنَتِی وَ یَغْصِبُهَا حَقَّهَا...
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: ای یونس جدم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: ملعون است ملعون است کسیکه بعد از من به فاطمه ظلم میکند و حقش را غصب میکند.
۴. ۱: اَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ (رَحِمَهُ اللَّهُ) رَفَعَهُ وَ اَحْمَدُ بْنُ اِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ الشَّیْبَانِیِّ قَالَ حَدَّثَنِی الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الرَّازِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْهُرْمُزَانِیُ عَنْ
اَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ
عَلِیٍّ (علیهالسّلام) قَالَ: لَمَّا قُبِضَتْ فَاطِمَةُ (علیهاالسّلام) دَفَنَهَا اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ سِرّاً وَ عَفَا
عَلَی مَوْضِعِ قَبْرِهَا ثُمَّ قَامَ فَحَوَّلَ وَجْهَهُ اِلَی قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَقَالَ سَتُنْبِئُکَ ابْنَتُکَ بِتَظَافُرِ اُمَّتِکَ
عَلَی هَضْمِهَا... فَبِعَیْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ ابْنَتُکَ سِرّاً وَ تُهْضَمُ حَقَّهَا وَ تُمْنَعُ اِرْثَهَا.
امام حسین (علیهالسّلام) فرمود: هنگامیکه فاطمه (سلامالله
علیها) وفات یافت، پدرم او را مخفیانه دفن کرد و قبر او را پوشانید، سپس رو کرد به قبر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و فرمود: ای رسول خدا؛ به زودی دخترت به تو خبر میدهد که چگونه اُمت بر گرفتن حقش دست به دست هم دادند ... آری؛ در برابر دیدگان خدا، دخترت مخفیانه دفن میشود، حق او برده شد و از ارثش ممنوع شد.
۴. ۲: قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ
عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنَا
اَبِی قَالَ حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ اِدْرِیسَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الرَّازِیِّ عَنْ
عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهُرْمُزَانِیِ عَنْ
عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ
عَلِیٍّ عَنْ اَبِیهِ الْحُسَیْنِ (علیهالسّلام) لَمَّا مَرِضَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ النَّبِیِّ... دَفَنَهَا (اَمِیر الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام) (بقیه گزارش همانند روایت پیشین است)
۴. ۳: اَخْبَرَنِی اَبُو الْحَسَنِ
عَلِیُّ بْنُ هِبَةِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ ابْنُ
عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ الْقُمِّیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ ابْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ، قَالَ: حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی، قَالَ: حَدَّثَنَا
عَلِیُّ بْنُ مُسْکَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ اَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ
عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (
علیهمالسّلام) قَالَ: قَالَ لِی
اَبِی الْحُسَیْنُ بْنُ
عَلِیٍّ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ) لَمَّا قُبِضَتْ فَاطِمَةُ (علیهاالسّلام) دَفَنَهَا اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْه (بقیه گزارش همانند روایت پیشین است)
۴. ۴: اَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: اَخْبَرَنِی مُحَمَّدُ بْنُ اَحْمَدَ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ الْمَنْصُورِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ سَهْلٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عِیسَی بْنُ اِسْحَاقَ الْقُرَشِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا حَمْدَانُ بْنُ
عَلِیٍّ الْخَفَّافُ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَاصِمُ بْنُ حُمَیْدٍ، عَنْ
اَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ، عَنْ
اَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ
عَلِیٍّ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ) عَنْ اَبِیهِ
عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (علیهالسّلام)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ عَنْ اَبِیهِ عَمَّارٍ (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ) قَالَ: لَمَّا مَرِضَتْ فَاطِمَةُ (علیهاالسّلام) مَرَضَهَا الَّذِی تُوُفِّیَتْ فِیهِ جَاءَهَا الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَائِداً، فَقِیلَ لَهُ: اِنَّهَا ثَقِیلَةٌ، وَ لَیْسَ یَدْخُلُ
عَلَیْهَا اَحَدٌ، فَانْصَرَفَ اِلَی دَارِهِ، فَاَرْسَلَ اِلَی
عَلِیٍّ (علیهالسّلام) فَقَالَ لِرَسُولِهِ قُلْ لَهُ: عَمُّکَ یَقُولُ لَکَ: ... اِنِّی لَاَظُنُّهَا (فَاطِمَةُ) اَوَّلَنَا لُحُوقاً بِرَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَاِنْ کَانَ مِنْ اَمْرِهَا مَا لَا بُدَّ مِنْهُ، فَاجْمَعْ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْاَنْصَارَ حَتَّی یُصِیبُوا الْاَجْرَ فِی حُضُورِهَا وَ الصَّلَاةِ
عَلَیْهَا فَقَالَ
عَلِیٌّ (علیهالسّلام) لِرَسُولِهِ وَ اَنَا حَاضِرٌ عِنْدَهُ: اَبْلِغْ عَمِّیَ السَّلَامَ، وَ قُلْ... اِنَّ فَاطِمَةَ لَمْ تَزَلْ مَظْلُومَةً مِنْ حَقِّهَا مَمْنُوعَةً وَ عَنْ مِیرَاثِهَا مَدْفُوعَةً لَمْ تُحْفَظْ فِیهَا وَصِیَّةُ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَ لَا رُعِیَ فِیهَا حَقُّه.
عمار بن یاسر میگوید: هنگامیکه
فاطمه (سلاماللهعلیها) مریض شد (همان مریضی که از دنیا رفت)
عباس بن عبدالمطلب برای عیادتش آمد، به او گفته شد حالش خوب نیست و هیچکسی بر او وارد نمیشود، عباس به خانهاش برگشت، سراغ
علی (علیهالسّلام) فرستاد و گفت: به
علی بگو که عمویت میگوید... من گمان میکنم فاطمه اولین کسی است که به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ملحق میشود، اگر او وفات یافت،
مهاجرین و
انصار را جمع کن تا در پاداش حضور و نماز خواندن بر او برسند،
علی (علیهالسّلام) فرمود: به عمویم سلام برسان و بگو: ... همانا فاطمه پیوسته مظلوم بود، از حقش منع شد، میراثش گرفته، وصیت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مورد او حفظ نشد و حق او هم مراعات نگردید.
۵. ۱: اَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ عَنْ
اَبِی الْمُفَضَّلِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ الْعَرْزَمِیُّ، عَنْ اَبِیهِ، عَنْ عُثْمَانَ
اَبِی الْیَقْظَانِ، عَنْ
اَبِی عُمَرَ زَاذَانَ، قَالَ: لَمَّا وَادَعَ الْحَسَنُ بْنُ
عَلِیٍّ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ) مُعَاوِیَةَ صَعِدَ مُعَاوِیَةُ الْمِنْبَرَ، وَ قَالَ: اِنَّ الْحَسَنَ بْنَ
عَلِیٍّ رَآنِی لِلْخِلَافَةِ اَهْلًا فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ کَلَامِهِ، قَامَ الْحَسَنُ (علیهالسّلام) فَحَمِدَ اللَّهَ
تَعَالَی ثُمَّ ذَکَر... نَحْنُ اَوْلَی النَّاسِ بِالنَّاسِ فِی کِتَابِ اللَّهِ وَ
عَلَی لِسَانِ نَبِیِّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَ لَمْ نَزَلْ اَهْلَ الْبَیْتِ مَظْلُومِینَ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ (
تَعَالَی) نَبِیَّهُ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَاللَّهُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ مَنْ ظَلَمَنَا حَقَّنَا وَ تَوَثَّبَ
عَلَی رِقَابِنَا، وَ حَمَلَ النَّاسَ
عَلَیْنَا وَ مَنَعَنَا سَهْمَنَا مِنَ الْفَیْءِ وَ مَنَعَ اُمَّنَا مَا جَعَلَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).
ابوعمر زاذان میگوید: هنگامی که
امام حسن (علیهالسّلام) از
معاویه جدا شد، معاویه مردم را جمع کرد و بر فراز منبر رفت و گفت: حسن بن
علی مرا برای مقام خلافت لایق دانست، امام حسن (علیهالسّلام) یک پله از معاویه پائینتر نشسته بود، موقعی که سخنرانی وی خاتمه یافت امام بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای خدای بزرگ فرمود... ما
اهلبیت از آن وقتی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وفات یافت، مظلوم قرار گرفتیم، خدای متعال بین ما و آنان که حق ما را گرفتند، ما را از سهم
غنیمت ممنوع نموده و آن افرادی که مادر ما فاطمه (سلامالله
علیها) را از آن حقی که پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برایش قرار داد محروم کردند، قضاوت خواهد کرد.
۵. ۲: حَدَّثَنَا الشَّیْخُ اَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ
عَلِیٍّ الطُّوسِیُّ (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ)، قَالَ: اَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ
اَبِی الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا اَبُو الْعَبَّاسِ اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْهَمْدَانِیُّ بِالْکُوفَةِ وَ سَاَلْتُهُ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ بْنِ اِبْرَاهِیمَ بْنِ قَیْسٍ الْاَشْعَرِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا
عَلِیُّ بْنُ حَسَّانَ الْوَاسِطِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ کَثِیرٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ اَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ
عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (
علیهمالسّلام) (بقیه همانند روایت پیشین است)
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ بَعْضِ اَصْحَابِنَا اَظُنُّهُ السَّیَّارِیَّ عَنْ
عَلِیِّ بْنِ اَسْبَاطٍ قَالَ: لَمَّا وَرَدَ اَبُو الْحَسَنِ مُوسَی (علیهالسّلام)
عَلَی الْمَهْدِیِّ رَآهُ یَرُدُّ الْمَظَالِمَ فَقَالَ یَا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَا بَالُ مَظْلِمَتِنَا لَا تُرَدُّ فَقَالَ لَهُ وَ مَا ذَاکَ یَا اَبَا الْحَسَنِ قَالَ اِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ
تَعَالَی لَمَّا فَتَحَ
عَلَی نَبِیِّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَدَکاً وَ مَا وَالاهَا لَمْ یُوجَفْ عَلَیْهِ بِخَیْلٍ وَ لا رِکابٍ فَاَنْزَلَ اللَّهُ
عَلَی نَبِیِّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) {وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ} فَلَمْ یَدْرِ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مَنْ هُمْ فَرَاجَعَ فِی ذَلِکَ جَبْرَئِیلَ وَ رَاجَعَ جَبْرَئِیلُ رَبَّهفَاَوْحَی اللَّهُ اِلَیْهِ اَنِ ادْفَعْ فَدَکاً اِلَی فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) فَدَعَاهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَقَالَ لَهَا یَا فَاطِمَةُ اِنَّ اللَّهَ اَمَرَنِی اَنْ اَدْفَعَ اِلَیْکِ فَدَکاً فَقَالَتْ قَدْ قَبِلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْکَ فَلَمْ یَزَلْ وُکَلَاؤُهَا فِیهَا حَیَاةَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَلَمَّا وُلِّیَ اَبُو بَکْرٍ اَخْرَجَ عَنْهَا وُکَلَاءَهَا...
علی بن اسباط میگوید: چون
امام کاظم (علیهالسّلام) بر
مهدی عباسی وارد شد، دید (مشغول دادخواهی است و) آنچه از مردم به ظلم گرفتهاند بر میگرداند. فرمود: ای امیرالمؤمنین چرا آنچه از ما به ظلم گرفته شده برگردانده نمیشود؟ مهدی گفت: ای اباالحسن! موضوع چیست؟ فرمود: همانا خدای بزرگ آنگاه که
فدک و حومه آن را برای رسولش فتح نمود در حالی که بر آن اسب و شتر رانده نشد (با جنگ گرفته نشد)، این آیه نازل فرمود: {وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ} رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نداست آنها کیانند، به
جبرئیل مراجعه کرد، جبرئیل هم به خداوند متعال مراجعه نمود، پس خداوند متعال به او
وحی نمود: فدک را به فاطمه بده، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فاطمه را خواست و به او فرمود: همانا خداوند به من دستور داد تا که فدک را به تو بدهم، فاطمه گفت: یا رسول اللَّه، از خدای بزرگ و از شما فدک را پذیرفتم، تا زمانی که پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) زنده بود، نمایندگان فاطمه در سرزمین فدک بودند، چون
ابوبکر به حکومت رسید آنها را از آنجا بیرون کرد.
۷. ۱: اَخْبَرَنِی اَبُوبَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْجِعَابِیُّ قَالَ اَخْبَرَنَا اَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحَسَنِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عِیسَی بْنُ مِهْرَانَ عَنْ یُونُسَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ الْهَاشِمِیِّ عَنْ اَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ زَیْنَبَ بِنْتِ
عَلِیِّ بْنِ
اَبِی طَالِبٍ (علیهالسّلام) قَالَتْ لَمَّا اجْتَمَعَ رَاَیُ
اَبِی بَکْرٍ
عَلَی مَنْعِ فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) فَدَکَ وَ الْعَوَالِیَ وَ اَیِسَتْ مِنْ اِجَابَتِهِ لَهَا عَدَلَتْ اِلَی قَبْرِ
اَبِیهَا رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَاَلْقَتْ نَفْسَهَا عَلَیْهِ وَ شَکَتْ اِلَیْهِ مَا فَعَلَهُ الْقَوْمُ بِهَا وَ بَکَتْ حَتَّی بَلَّتْ تُرْبَتَهُ (علیهالسّلام) بِدُمُوُعِهَا...
زینب بنت علی (علیهماالسّلام) میگوید: چون ابوبکر تصمیم گرفت فاطمه (سلامالله
علیها) را از فدک و
عوالی محروم سازد و فاطمه (سلامالله
علیها) از اینکه ابوبکر فدک را باز پس دهد ناامید گشت، به سوی قبر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رفت، خود را بر روی قبر انداخت و از اعمالی که آن قوم در حقّ وی انجام داده بودند به آن حضرت شکوه نمود، آنقدر گریست تا خاک قبر پدرش با اشکهای او تَر شد...
۷. ۲: حَدَّثَنِی اَبُو الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو الْعَبَّاسِ اَحْمَدُ ابْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ الْهَمْدَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ سَعِیدٍ الزَّیَّاتُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الْقَصَبَانِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ
اَبِی نَصْرٍ الْبَزَنْطِیُ السَّکُونِیُّ، عَنْ اَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ الْاَحْمَرِ، عَنْ اَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ الرَّبَعِیِّ، عَنْ عِکْرِمَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: لَمَّا بَلَغَ فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) اِجْمَاعُ
اَبِی بَکْرٍ
عَلَی مَنْعِ فَدَکٍ...
۷. ۳: وَ اَخْبَرَنِی اَبُو الْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُوسَی التَّلَّعُکْبَرِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا
اَبِی (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ)، قَالَ: حَدَّثَنَا اَبُو الْعَبَّاسِ اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ الْهَمْدَانِیُّ، قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ بْنِ اِبْرَاهِیمَ بْنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ قَیْسٍ الْاَشْعَرِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا
عَلِیُّ بْنُ حَسَّانَ، عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ، عَنْ
اَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیهالسّلام)، عَنْ اَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ
عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، عَنْ عَمَّتِهِ زَیْنَبَ بِنْتِ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ
عَلِیِّ بْنِ
اَبِی طَالِبٍ (
علیهمالسّلام)، قَالَتْ: لَمَّا اَجْمَعَ اَبُو بَکْرٍ
عَلَی مَنْعِ فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) فَدَکاً...
۷. ۴: وَ قَالَ اَبُو الْعَبَّاسِ: وَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ بْنِ اِبْرَاهِیمَ الْاَشْعَرِیُّ، قَالَ حَدَّثَنِی
اَبِی، قَالَ: حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ الْجُعْفِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی
اَبِی، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ اَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ
عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، عَنْ عَمَّتِهِ زَیْنَبَ بِنْتِ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ
عَلِیِّ بْنِ
اَبِی طَالِبٍ (
علیهمالسّلام)، وَ غَیْرِ وَاحِدٍ مِنْ اَنَّ فَاطِمَةَ لَمَّا اَجْمَعَ اَبُو بَکْرٍ
عَلَی مَنْعِهَا فَدَکاً...
۷. ۵: وَ حَدَّثَنِی الْقَاضِی اَبُو اِسْحَاقَ اِبْرَاهِیمُ بْنُ مَخْلَدٍ بْنِ جَعْفَرِ
[
بْنِ مَخْلَدٍ
]
بْنِ سَهْلِ ابْنِ حُمْرَانَ الدَّقَّاقُ، قَالَ: حَدَّثَتْنِی اُمُّ الْفَضْلِ خَدِیجَةُ بِنْتُ مُحَمَّدِ بْنِ اَحْمَدَ بْنِ
اَبِی الثَّلْجِ، قَالَتْ: حَدَّثَنَا اَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ اَحْمَدَ الصَّفْوَانِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا اَبُو اَحْمَدَ عَبْدُ الْعَزِیزِ ابْنُ یَحْیَی الْجَلُودِیُّ الْبَصْرِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا، قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ
[
بْنُ مُحَمَّدِ
]
بْنِ عُمَارَةَ الْکِنْدِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی
اَبِی، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ صَالِحِ بْنِ حَیٍّ- قَالَ: وَ مَا رَاَتْ عَیْنَایَ مِثْلَهُ- قَالَ: حَدَّثَنِی رَجُلَانِ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ، عَنْ زَیْنَبَ بِنْتِ
عَلِیٍّ (علیهالسّلام) قَالَتْ: لَمَّا بَلَغَ فَاطِمَةَ اِجْمَاعُ
اَبِی بَکْرٍ
عَلَی مَنْعِ فَدَکٍ، وَ انْصِرَافِ وَکِیلِهَا عَنْهَا، لَاثَتْ خِمَارَهَا... وَ ذَکَرَ الْحَدِیثَ.
۷. ۶: قَالَ الصَّفْوَانِیُّ وَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَزِیدَ مَوْلَی بَنِی هَاشِمٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ جَمَاعَةٍ مِنْ اَهْلِهِ... وَ ذَکَرَ الْحَدِیثَ.
۷. ۷: قَالَ الصَّفْوَانِیُّ: وَ حَدَّثَنِی
اَبِی، عَنْ عُثْمَانَ قَالَ: حَدَّثَنَا نَائِلُ بْنُ نَجِیحٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ، عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ، عَنْ
اَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ
عَلِیٍّ الْبَاقِرِ (علیهالسّلام). .. وَ ذَکَرَ الْحَدِیثَ.
۷. ۸: قَالَ الصَّفْوَانِیُّ: وَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الضَّحَّاکِ قَالَ: حَدَّثَنَا هِشَامُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ اَبِیهِ وَ عَوَانَةَ قَالَ الصَّفْوَانِیُّ: وَ حَدَّثَنَا ابْنُ عَائِشَةَ بِبَعْضِهِ.
۷. ۹: حَدَّثَنَا الْعَبَّاسُ بْنُ بَکَّارٍ قَالَ: حَدَّثَنَا حَرْبُ بْنُ مَیْمُونٍ، عَنْ زَیْدِ بْنِ
عَلِیٍّ عَنْ آبَائِهِ (
علیهمالسّلام) قَالُوا: لَمَّا بَلَغَ فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) اِجْمَاعُ
اَبِی بَکْرٍ
عَلَی مَنْعِهَا فَدَکَ وَ انْصَرَفَ عَامِلُهَا مِنْهَا لَاثَتْ خِمَارَهَا ثُمَّ اَقْبَلَتْ فِی لُمَّةٍ مِنْ حَفَدَتِهَا وَ نِسَاءِ قَوْمِهَا تَطَاُ ذُیُولَهَا مَا تَخْرِمُ مِشْیَةَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حَتَّی دَخَلَتْ
عَلَی اَبِی بَکْر... ثُمَّ قَالَتْ اَنَا فَاطِمَةُ وَ
اَبِی مُحَمَّد...
زید بن علی از پدرانش (
علیهمالسّلام) نقل میکند: هنگامیکه به فاطمه (سلامالله
علیها) خبر رسید که ابوبکر میخواهد او را از فدک منع کند و نماینده او از فدک برگشت، فاطمه (سلامالله
علیها) چادر خود را بر سرانداخت، همراه جمعی از زنان
بنیهاشم به سوی مسجد روانه شد، او همانند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) راه میرفت تا این که بر ابوبکر وارد شد... سپس فرمود: من فاطمه هستم و پدرم محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است....
پارهای از روایات منابع امامیه از گشودن درب خانه حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) توسط دستگاه خلافت و ورود به آن، حکایت دارد. این روایات به قرار ذیل است:
اول: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ اَبِیهِ عَنْ
عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْبَصْرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْاَصَمِّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ
اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) قَالَ: لَمَّا اُسْرِیَ بِالنَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اِلَی السَّمَاءِ قِیلَ لَه اِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ
تَعَالَی یَخْتَبِرُکَ فِی ثَلَاث... اَمَّا ابْنَتُکَ فَتُظْلَمُ و یُدخَلُ
عَلَیْهَا وَ
عَلَی حَرِیمِهَا وَ مَنْزِلِهَا بِغَیْرِ اِذْن.
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: آنگاه که
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به
آسمان سیر دادند به حضرتش گفته شد:
خداوند متعال تو را درباره سه چیز میآزماید... اما دخترت فاطمه، همانا مورد ستم قرار گرفته، به حریم او و منزلش بدون اذن وی داخل میشوند.
دوم: قَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ حَمْدَانَ الْخُصَیْبِیٌّ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ اِسْمَاعِیلَ وَ
عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیَّانِ عَنْ
اَبِی شُعَیْبٍ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَیْرٍ عَنِ ابْنِ الْفُرَاتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَر عن الصادق (علیهالسّلام): وَ ضَرْبِ عُمَرَ لَهَا بِسَوْطِ
اَبِی بَکْرٍ... وَ رَکَلَ عُمَرُ الْبَابَ بِرِجْلِهِ...
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود:
عمر با تازیانه ابوبکر بر فاطمه (سلامالله
علیها) ضربت وارد آورد ... و با پایش درب خانه را هول داد...
سوم: عیسی بن المستفاد عنه (موسی بن جعفر) عن ابیه قال: لما حضرت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الوفاة دعا الانصار وقال یا معشر الانصار قد حان الفراق الی ان قال: الا ان فاطمة بابها بابی وبیتها بیتی فمن هتکه فقد هتک حجاب الله. قال عیسی بن المستفاد: فبکی ابو الحسن (علیهالسّلام) طویلا وقطع بقیة الحدیث و اکثر البکاء وقال: هُتِک والله حجاب الله هتک والله حجاب الله هتک والله حجاب الله و حجاب الله حجاب فاطمه یا اُمَه یا اُمَه (صلوات الله
علیها).
عیسی بن مستفاد از امام کاظم و او از امام صادق (علیهماالسّلام) نقل میکند: هنگامیکه زمان وفات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرا رسید،
انصار را فرا خواند و فرمود: ای گروه انصار؛ هنگامه جدایی فرا رسید ... تا آنجا که فرمود: آگاه باشید، همانا درب خانه فاطمه درب خانه من است، خانه فاطمه خانه من است، پس هرکسی
حرمت آن را بشکند، حجاب خدا را هتک حرمت نمود. عیسی بن مستفاد میگوید: امام کاظم (علیهالسّلام) به مدت طولانی گریه کردند و ادامه حدیث را قطع کرد و سه مرتبه فرمود: به خدا سوگند، حجاب خدا دریده شد، حجاب خدا حجاب فاطمه است. ای مادر ای مادر.
چهارم: حَدَّثَنِی اَبُو اِسْحَاقَ اِبْرَاهِیمُ بْنُ اَحْمَدَ الطَّبَرِیُّ الْقَاضِی، قَالَ: اَخْبَرَنَا الْقَاضِی اَبُو الْحُسَیْنِ
عَلِیُّ بْنُ عُمَرَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ
عَلِیِّ بْنِ مَالِکٍ السَّیَّارِیُ قَالَ: اَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا الْغَلَابِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ الْکِنْدِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی
اَبِی، عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ، عَنْ
اَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ
عَلِیٍّ، عَنْ اَبِیهِ
عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (
علیهمالسّلام)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ قَالَ: سَمِعْتُ
اَبِی عَمَّارَ بْنَ یَاسِرٍ یَقُولُ: فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَ جَرَی مَا جَرَی فِی یَوْمِ دُخُولِ الْقَوْمِ
عَلَیْهَا دَارَهَا وَ اِخْرَاجِ ابْنِ عَمِّهَا اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسّلام). ..
محمد بن عمار میگوید: از پدرش
عمار یاسر شنیدم که گفت: آنگاه که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
قبض روح شد و آن حوادث در آن روز اتفاق افتاد (همان روز) که قوم (دستگاه خلافت) به خانه فاطمه (علیهاالسّلام) داخل شد و
علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) را از خانهاش بیرون کشیدند...
پنجم: حَدَّثَنَا الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِیُّ السَّمَرْقَنْدِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ الْعَیَّاشِیُّ عَنْ اَبِیهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَاتِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَمَّادٍ وَ سُلَیْمَانُ بْنُ مَعْبَدٍ قَالا حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ صَالِحٍ قَالَ حَدَّثَنِی اللَّیْثُ بْنُ سَعْدٍ عَنْ عُلْوَانَ بْنِ دَاوُدَ بْنِ صَالِحٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ کَیْسَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حُمَیْدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ عَنْ اَبِیهِ قَالَ: قَالَ اَبُو بَکْرٍ فِی مَرَضِهِ الَّذِی قُبِضَ فِیهِ اَمَا اِنِّی لَا آسَی مِنَ الدُّنْیَا اِلَّا
عَلَی ثَلَاثٍ فَعَلْتُهَا وَ وَدِدْتُ اَنِّی تَرَکْتُهَا... فَوَدِدْتُ اَنِّی لَمْ اَکُنْ کَشَفْتُ بَیْتَ فَاطِمَةَ وَ اِنْ کَانَ اُعْلِنَ
عَلَیَ الْحَرْبُ.
حمید بن عبدالرحمن میگوید: ابوبکر در آن مریضی که منجر به فوتش شد گفت: همانا در این دنیا تاسف نخوردم مگر به خاطر سه کاری که انجام دادم و ای کاش انجام نمیدادم... (یکی از آنها آن بود که) دوست داشتم وارد خانه فاطمه نمیشدم هر چند برای اعلان جنگ بسته شده بود ...
ششم: اَبُو مُحَمَّدٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ
اَبِی الْمِقْدَامِ عَنْ اَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: مَا اَتَی
عَلَی عَلِیٍّ (علیهالسّلام) یَوْمٌ قَطُّ اَعْظَمُ مِنْ یَوْمَیْنِ اَتَیَاهُ فَاَمَّا اَوَّلُ یَوْمٍ فَالْیَوْمُ الَّذِی قُبِضَ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَ اَمَّا الْیَوْمُ الثَّانِی فَوَ اللَّهِ اِنِّی لَجَالِسٌ فِی سَقِیفَةِ بَنِی سَاعِدَةَ عَنْ یَمِینِ
اَبِی بَکْرٍ وَ النَّاسُ یُبَایِعُونَهُ... فَقَامَ اَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ وَ عُثْمَانُ وَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِیدِ وَ الْمُغِیرَةُ بْنُ شُعْبَةَ وَ اَبُو عُبَیْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ وَ سَالِمٌ مَوْلَی
اَبِی حُذَیْفَةَ وَ قُمْتُ مَعَهُمْ وَ ظَنَّتْ فَاطِمَةُ (علیهاالسّلام) اَنَّهُ لَا تُدْخَلُ بَیْتُهَا اِلَّا بِاِذْنِهَا فَاَجَافَتِ الْبَابَ وَ اَغْلَقَتْهُ فَلَمَّا انْتَهَوْا اِلَی الْبَابِ ضَرَبَ عُمَرُ الْبَابَ بِرِجْلِهِ فَکَسَرَهُ وَ کَانَ مِنْ سَعَفٍ فَدَخَلُوا
عَلَی عَلِیٍّ (علیهالسّلام) وَ اَخْرَجُوهُ مُلَبَّبَاً فَخَرَجَتْ فَاطِمَةُ (علیهاالسّلام) فَقَالَتْ یَا اَبَا بَکْرٍ وَ عُمَرُ تُرِیدَانِ اَنْ تُرْمِلَانِی مِنْ زَوْجِی وَ اللَّهِ لَئِنْ لَمْ تَکُفَّا عَنْهُ لَاَنْشُرَنَّ شَعْرِی وَ لَاَشُقَّنَّ جَیْبِی وَ لَآتِیَنَّ قَبْرَ
اَبِی وَ لَاَصِیحَنَّ اِلَی رَبِّی.
عمرو بن ابی المقدام از جدش روایت میکند: همانا برای
علی (علیهالسّلام) هیچ روزی مصیبتش بزرگتر از دو روز، نبود، نخستین روز، همان روزی بود که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از دنیا رفت. روز دوم، آن روزی بود که من در
سقیفه بنی ساعده طرف راست ابوبکر نشسته بودم و مردم با او بیعت میکردند.... ابوبکر،
عمر،
عثمان،
خالد بن ولید،
مغیرة بن شعبه،
ابوعبیده جراح و
سالم مولی ابی حذیفه ایستادند و من نیز همراه آنها ایستادم، فاطمه (سلامالله
علیها) گمان میکرد که او بدون اجازه وارد خانهاش نمیشود، او درب را روی هم گذاشت و بست، چون آنها به درب خانه رسیدند، عمر با پایش درب را زد و آن را شکست، در حالی که آن درب از چوب شاخه خرما بود، آنها بر
علی (علیهالسّلام) وارد شدند و آن حضرت را با حالت کشان کشان، بیرون آوردند، در این هنگام فاطمه (سلامالله
علیها) بیرون آمد و گفت: ای ابوبکر و عمر! میخواهید مرا بی شوهر کنید؟ به خدا سوگند اگر دست از او برندارید، موهایم را پریشان میکنم، گریبان را چاک میزنم، نزد قبر پدرم میروم و به درگاه پروردگارم فریاد میزنم.
لازم به ذکر است
عیاشی هم همین روایت را با همین سند در تفسیرش میآورد و میگوید: عن عمرو بن
ابی المقدام عن ابیه عن جده ما اتی
علی یوم قط اعظم من یومین...
در پارهای از این روایات، تهدید به آتش کشیدن خانه حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) از سوی سردمداران حکومت به میان آمده و در پارهای دیگر، از به آتش کشیدن خانه دختر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) توسط آن، سخن به میان آورده است. این دو مطلب میتواند به دلیل تعدد و تکرار واقعه بوده باشد بدان معنا که در برخی دفعات، صرفاً تهدید به احراق بوده و در برخی دفعات، وقوع احراق بوده است. تفصیل گزارشها را بنگرید:
عن بعض اصحابنا عن احدهما قال... لَمَّا قُبِضَ نَبِیُّ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کَانَ الَّذِی کَانَ لِمَا قَدْ قُضِیَ مِنَ الِاخْتِلَاف... فَاَرْسَلَ اِلَیْهِ الثَّالِثَةَ عُمَرُ رَجُلًا یُقَالُ لَهُ قُنْفُذٌ فَقَامَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَوَاتُ اللَّهِ
عَلَیْهَا) تَحُولُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ
عَلِیٍّ (علیهالسّلام) فَضَرَبَهَا فَانْطَلَقَ قُنْفُذٌ وَ لَیْسَ مَعَهُ
عَلِیٌّ فَخَشِیَ اَنْ یَجْمَعَ
عَلِیٌّ النَّاسَ فَاَمَرَ بِحَطَبٍ فَجَعَلَ حَوَالَیْ بَیْتِهِ ثُمَّ انْطَلَقَ عُمَرُ بِنَارٍ فَاَرَادَ اَنْ یُحْرِقَ
عَلَی عَلِیٍّ بَیْتَهُ وَ
عَلَی فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ
عَلَیْهِمْ فَلَمَّا رَاَی (علیهالسّلام) ذَلِکَ خَرَجَ فَبَایَعَ کَارِهاً غَیْرَ طَائِعٍ.
امام باقر یا امام صادق (علیهماالسّلام) فرمودند: هنگامیکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قبض روح شد و آن اختلافات اتفاق افتاد، در مرتبه سوم عُمر
قنفذ را فرستاد، فاطمه (سلامالله
علیها) میان او و
علی (علیهالسّلام) حائل شد، قنفذ ضربتی بر فاطمه (سلامالله
علیها) وارد آورد در حالیکه
علی (علیهالسّلام) همراه وی نبود، او ترسید نکند
علی (علیهالسّلام) مردم را جمع کند، از اینروی؛ دستور داد تا هیزم به دور خانه آن حضرت جمع کنند، سپس عمر با آتش رفت و خواست خانه را بر
علی، فاطمه، حسن و حسین (
علیهمالسّلام) آتش بزند، وقتی
علی (علیهالسّلام) چنین دید بیرون آمد و با
اکراه بیعت کرد.
۲. ۱: حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَیْثَمِ الْعِجْلِیُّ وَ اَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ اَحْمَدَ السِّنَانِیُّ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ اِبْرَاهِیمَ بْنِ اَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُکَتِّبُ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّائِغُ وَ
عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا اَبُو الْعَبَّاسِ اَحْمَدُ بْنُ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو مُعَاوِیَةَ عَنِ الْاَعْمَشِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد (علیهماالسّلام): وَ حُبُّ اَوْلِیَاءِ اللَّهِ وَ الْوَلَایَةُ لَهُمْ وَاجِبَةٌ وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ اَعْدَائِهِمْ وَاجِبَةٌ وَ مِنَ الَّذِینَ ظَلَمُوا آلَ مُحَمَّدٍ (
علیهمالسّلام) وَ هَتَکُوا حِجَابَهُ فَاَخَذُوا مِنْ فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) فَدَکَ وَ مَنَعُوهَا مِیرَاثَهَا وَ غَصَبُوهَا وَ زَوْجَهَا حُقُوقَهُمَا وَ هَمُّوا بِاِحْرَاقِ بَیْتِهَا وَ اَسَّسُوا الظُّلْمَ.
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: دوستی اولیا خدا و قبول
ولایت آنها و بیزاری از دشمنان آنها واجب است، همچنین بیزاری از کسانیکه به اهلبیت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ظلم کردند، حرمتشان را شکستند، از فاطمه (سلامالله
علیها) فدک را گرفتند، او را از میراثش منع کردند، حق او و شوهرش را غصب کردند و به سوزاندن خانهاش همت گماشتند و اساس ظلم را بنیانگذاری کردند، واجب است.
۲. ۲: الْحُسَیْنُ بْنُ حَمْدَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اِسْمَاعِیلَ وَ
عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیَّیْنِ عَنْ
اَبِی شُعَیْبٍ مُحَمَّدِ بْنِ نَصْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْفُرَاتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عن الصادق (علیهالسّلام): ... وَ یَاْمُرُ الْخَلَائِقَ بِالاجْتِمَاع ثمَّ یَقُصُّ
عَلَیْهِمْ قَصَصَ اَفْعَالِهِمَا فِی کُلِّ کُورٍ وَ دُورٍ حَتَّی یَقُصَ
عَلَیْهِمْ قَتْلَ هَابِیلَ بْنِ آدَمَ... وَ اِشْعَالَ النَّارِ
عَلَی بَابِ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ... ثُمَّ تَبْتَدِئُ فَاطِمَةُ (علیهاالسّلام) بِشَکْوَی ما نالها وَ تَقُصُّ عَلَیْهِ قِصَّةَ... جَمْعِ الْحَطَبِ الْجَزْلِ
عَلَی النَّارِ لِاِحْرَاقِ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ زَیْنَبَ وَ رُقَیَّةَ وَ اُمِّ کُلْثُومٍ وَ فِضَّةَ وَ اِضْرَامِهِمُ النَّارَ
عَلَی الْبَابِ.
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: حضرت دستور میدهد که مردم جمع شوند سپس برای آنها اعمال آن دو را در هر خانه شرح میدهد تا آنجایی که داستان کشتن
هابیل پسر
آدم را میگوید ... نیز از افروختن آتش بر درب خانه امیرمؤمنان (علیهالسّلام) سخن میگوید ... پس از آن، فاطمه (سلامالله
علیها) شکایتش را از مصیبتهایی که به ایشان رسیده شروع میکند و داستان جمعآوری هیزوم برای سوزاندن امیرمؤمنان، فاطمه، حسن و حسن و
زینب،
رقیه،
امکلثوم و
فضه و آتش روشن کردن بر در خانه را شرح میدهد....
۲. ۳: رَوَی اِبْرَاهِیمُ بْنُ سَعِیدٍ الثَّقَفِیُّ قال حدثنا اَحْمَدَ بْنِ عَمْرٍو الْبَجَلِیِّ قال حدثنا اَحْمَدَ بْنِ حَبِیبٍ الْعَامِرِیِّ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ اَعْیَنَ عَنْ
اَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیهماالسّلام) قَالَ: وَ اللَّهِ مَا بَایَعَ
عَلِیٌّ حَتَّی رَاَی الدُّخَانَ قَدْ دَخَلَ بَیْتَه.
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: به خدا سوگند
علی (علیهالسّلام) بیعت نکرد تا اینکه دید دود آتش وارد خانهاش شده است.
عیسی بن المستفاد متوفای۲۲۰ (از
اصحاب امام کاظم (علیهالسّلام)): قال حدثنی عیسی عن الکاظم عن النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): یا
علی ویل لمن ابتزها حقها وویل لمن هتک حرمتها و ویل لمن احرق بابها.
امام کاظم (علیهالسّلام) از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت میکند: یا
علی؛ وای بر کسی که حق فاطمه را با ستم بگیرد، وای بر کسیکه حرمتش را بشکند، وای به حال کسی که درب خانهاش را بسوزاند.
عن ابان بن
ابی عیاش عن سلیم بن قیس قال: سمعت سلمان
الفارسی قال: لما ان قبض النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وصنع الناس ما صنعوا... فقالت (فاطمة) یا عمر اما تتقی الله تدخل
علی بیتی؟. .. و دعا عمر بالنار فاضرمها فی الباب ثم دفعه فدخل.
سلیم بن قیس میگوید: از
سلمان فارسی شنیدم، هنگامیکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از دنیا رفت و کردند آنچه که کردند ... فاطمه (سلامالله
علیها) فرمود: ای عمر؛ آیا از خدا نمیترسی که وارد خانهی میشوی؟. .. عمر دستور داد آتش بیاورند و آتش را به درب خانه افروخت، سپس در را فشار داد و باز کرد و داخل شد.
اَبَانُ بْنُ
اَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ فِی بَیْتِهِ وَ مَعَنَا جَمَاعَةٌ مِنْ شِیعَةِ
عَلِیٍّ (علیهالسّلام) فَحَدَّثَنَا فَکَانَ فِیمَا حَدَّثَنَا اَنْ قَال یَا اِخْوَتِی تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ... فَاَقْبَلَ عُمَرُ حَتَّی ضَرَبَ الْبَابَ ثُمَّ نَادَی یَا ابْنَ
اَبِی طَالِبٍ
[
افْتَحِ الْبَابَ
]
فَقَالَتْ فَاطِمَةُ یَا عُمَرُ مَا لَنَا وَ لَکَ لَا تَدَعُنَا وَ مَا نَحْنُ فِیهِ قَالَ افْتَحِی الْبَابَ وَ اِلَّا اَحْرَقْنَاهُ
عَلَیْکُمْ فَقَالَتْ یَا عُمَرُ اَ مَا تَتَّقِی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ تَدْخُلُ
عَلَی بَیْتِی وَ تَهْجُمُ
عَلَی دَارِی فَاَبَی اَنْ یَنْصَرِفَ ثُمَّ دَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَاَضْرَمَهَا فِی الْبَابِ فَاَحْرَقَ الْبَابَ.
سلیم بن قیس نقل میگوید: نزد
عبداللّه بن عباس در خانهاش بودم، گروهی از پیروان
علی (علیهالسّلام) هم با ما بودند، ابن عباس برای ما سخن میگفت، از جمله گفت: ای برادران رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از دنیا رفت ... عمر به در خانه آمد و بر در کوبید و فریاد زد: ای پسر ابوطالب در را باز کن. فاطمه (علیهاالسّلام) فرمود: ای عمر! ما را به تو چه، عمر گفت: فاطمه! در را باز کن وگرنه آن را بر سر شما به آتش میکشیم. فاطمه (علیهاالسّلام) فرمود: ای عمر! از خدا نمیترسی میخواهی وارد خانه
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) شوی و بدان هجوم آوری؟ عمر همچنان ماند، سپس آتش خواست و درب خانه را آتش زد.
قَالَ اَخْبَرَنِی اَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْجِعَابِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو الْحُسَیْنِ الْعَبَّاسُ بْنُ الْمُغِیرَةِ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو بَکْرٍ اَحْمَدُ بْنُ مَنْصُورٍ الرَّمَادِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ عُفَیْرٍ قَالَ حَدَّثَنِی ابْنُ لَهِیعَةَ عَنْ خَالِدِ بْنِ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ
اَبِی هِلَالٍ عَنْ مَرْوَانَ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: لَمَّا بَایَعَ النَّاسُ اَبَا بَکْرٍ دَخَلَ
عَلِیٌّ (علیهالسّلام) وَ الزُّبَیْرُ وَ الْمِقْدَادُ بَیْتَ فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) وَ اَبَوْا اَنْ یَخْرُجُوا فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ اَضْرِمُوا
عَلَیْهِمُ الْبَیْتَ نَاراً.
مروان بن عثمان میگوید: آنگاه که مردم با ابوبکر بیعت کردند،
علی (علیهالسّلام)،
زبیر و
مقداد داخل منزل فاطمه (علیهاالسّلام) شده و از بیرون آمدن خودداری نمودند، عمر بن خطاب گفت: خانه را بر آنان آتش زنید.
دانشمندان امامی از دیر هنگام، دغدغه ثبت مصایب حضرت فاطمه (سلامالله
علیها) را داشته و در این راستا قلم
فرسایی کردند. آنها گاهی از ظلم بر فاطمه (سلامالله
علیها) و غصب حق او سخن به میان آوردند، در مواردی هم به موضوع ضرب، سقط محسن و شهادت آن بانو، تصریح نمودند. کوشش این اندیشمندان را میتوان در میراث کلامی، حدیثی و فقهیشان به نظاره نشست. در ادامه نمونههایی از دیدگاه این عالمان تقدیم میگردد:
ابن ابی زینب نعمانی متوفای حدود ۳۶۰ ق:فلو لم یکن فی الاسلام مصیبة... الا ما لحق فاطمة (سلامالله
علیها) حتی مضت غضبی
علی امة
ابیها و دعاها ما فعل بها الی الوصیة بان لا یصلی
علیها احد منهم لکان عظیما.
اگر در
اسلام هیچ مصیبتی نبود مگر آنچه که از سوی دستگاه خلافت به فاطمه (سلامالله
علیها) رسید، تا بدانجا که از این دنیا رخت بربست در حالی که بر اُمت پدرش غضبناک بود و باعث آن شد که
وصیت کند تا احدی از آنان بر او نماز نگذارند، هر آینه مسالهای بسیار بزرگ و دردآور است.
هو (المحسن) السقط الذی القته فاطمة (علیهاالسّلام) لما ضغطت بین البابین.
محسن، همان جنینی است که فاطمه (سلامالله
علیها) آنگاه که بین دو درب مورد فشار قرار گرفت، او را سقط کرد.
شیخ صدوق متوفای ۳۸۱ق: السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ... السَّلَامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ... السَّلَامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ السَّلَامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَة.
سلام بر تو ای دختر رسول خدا ... سلام بر تو ای صدیقه شهیده ... سلام بر تو (همان) که مورد ظلم واقع شدی و حق تو
غصب شد، سلام بر تو که مورد ستم واقع شدی.
شیخ مفید متوفای ۴۱۳ق: فَاِذَا اَرَدْتَ زِیَارَتَهَا فَقِفْ بِالرَّوْضَةِ وَ قُل السَّلَامُ عَلَیْکِ... یَا سَیِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ اَیَّتُهَا الْبَتُولُ الشَّهِیدَة...
هرگاه اراده نمودی
زیارت کنی آن بانو را، در روضه توقف کن و بگو: سلام بر تو ای سرور بانوان عالم، ای بانوی بتول و شهید.
سید مرتضی متوفای ۴۳۶ق: هذا الخبر (فقالت (فاطمة) یا ابن الخطاب اتراک محرقا
علی بابی قال: نعم...) قد روته الشیعة من طرق کثیرة... وای اختیار لمن یحرق علیه بابه حتی یبایع؟
این روایت (یا ابن الخطاب اتراک محرقا
علی بابی) را
شیعه از طریقهای گوناگونی نقل کرد. حال این چگونه اختیاری است که درب خانه کسی آتش زده شود تا بیعت کند؟
شیخ طوسی متوفای ۴۶۰ق: و المشهور الذی لا خلاف فیه بین الشیعة: ان عمر ضرب
علی بطنها حتی اسقطت فسمی السقط محسنا و الروایة بذلک مشهورة عندهم.
اختلافی بین شیعیان نیست که
عمر بن خطاب بر شکم فاطمه (سلامالله
علیها) ضربت وارد آورد تا آنکه فرزندش را سقط کرد و آن فرزند محسن نامیده شد. روایت در اینباره نزد شیعیان مشهور است.
ابوالصلاح حلبی متوفای ۴۴۷ق: ومما یقدح فی عدالة الثلاثة، ... احضار الحطب لتحریق منزله والهجوم علیه بالرجال من غیر اذنه واضطرارهم بذلک زوجته وبناته وغیرهم الی الخروج عن بیوتهم.
از جمله مسائلی که
عدالت سه خلیفه را مورد خدشه قرار میدهد... (مساله) آماده کردن هیزم برای به آتش کشاندن منزل
علی (علیهالسّلام) (و فاطمه) و هجوم بر آن خانه بدون اجازه او و مضطر کردن همسر و دختران او، به خارج شدن از منزلشان است.
قاضی ابن براج متوفای ۴۸۱: (زیارة مولاتنا السیدة فاطمة صلوات الله
علیها) السلام
علی البتول الشهیدة... السلام علیک ایتها المظلومة.
(برای) زیارت دختر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، چنین میگویی: سلام بر توای بانوی بتول و شهید. ای بانوی مظلوم.
ابن شهر آشوب متوفای ۵۸۸ق: وی از این بانو با عنوان " الْمَظْلُومَةُ الشَّهِیدَةُ " یاد میکند.
سید بن طاووس متوفای ۶۶۴ق: وعلماء اهل البیت (
علیهمالسّلام) لا یحصی عددهم وعدد شیعتهم الا الله
تعالی وما رایت ولا سمعت عنهم انهم یختلفون فی ان ابا بکر وعمر ظلما امهم فاطمة (علیهاالسّلام) ظلما عظیما.
دانشمندان
اهلبیت (علیهمالسّلام)، تعدادشان و تعداد شیعیانشان قابل شمارش نیست، از کسی از آنان ندیدم و نشنیدم که اختلاف داشته باشند در اینکه
ابوبکر و
عمر بر مادرشان فاطمه (علیهاالسّلام)، ظلم بزرگ روا داشتند.
خواجه نصیر طوسی متوفای حدود ۶۶۰ق: وبعث (ابوبکر) الی بیت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) لما امتنع من البیعة فاضرم فیه النار وفیه فاطمة والحسن والحسین (
علیهمالسّلام) وجماعة من بنیهاشم.
آنگاه که
علی (علیهالسّلام) از بیعت با ابوبکر امتناع ورزید، او به سوی خانه آن حضرت (و فاطمه) فرستاد، پس در آنجا آتش روشن کرد در حالی که فاطمه، حسن، حسین و عدهای از
بنیهاشم، در آن بودند.
علامه حلی متوفای ۷۲۶ق: وضربت فاطمة (علیهاالسّلام) فالقت جنینا اسمه محسن.
فاطمه (سلامالله
علیها) مورد ضربت واقع شد، پس جنینی را که اسمش محسن بود سقط کرد.
فاضل مقداد متوفای متوفای ۸۲۶ق: بعث (ابوبکر) الیها عمر حتّی ضربها
علی بطنها و اسقطت سقطا اسمه محسن و اضرم النار لیحرق
علیهم البیت و فیه فاطمة (علیهاالسّلام) و جماعة من بنیهاشم فاخرجوا علیّا (علیهالسّلام) قهرا.
خلیفه اول، عمر بن الخطاب را به سوی فاطمه (سلامالله
علیها) فرستاد تا آنکه بر شکم او ضربهای وارد آورد و در اثر آن جنینی که نامش محسن بود سقط شد و آتش روشن کرد تا خانه را بسوزاند در حالی که فاطمه و عدهای از بنیهاشم در آن بودند و
علی (علیهالسّلام) را به اجبار از منزل بیرون آوردند.
بیاضی نباطی متوفای ۸۷۷ق: واشتهر فی الشیعة انه حصر فاطمة فی الباب حتی اسقطت محسنا.
در میان شیعیان مشهور است که او فاطمه (سلامالله
علیها) را در پشت درب فشار داد تا آنکه محسن را سقط کرد.
محقق کرکی متوفای ۹۴۰ق: والطلب الی البیعة بالاهانة والتهدید بتحریق البیت و جمع الحطب عند الباب واسقاط فاطمة محسنا.
(آنان بر
اهلبیت (علیهمالسّلام) غلبه کردند که از جملهی آن) طلب بیعت نمودن با
اهانت و تهدید به آتش کشیدن منزل و جمع کردن هیزم نزد درب منزل، همچنین سقط کردن فاطمه فرزندش را ...
مجلسی اول متوفای ۱۰۷۰ق: شهادتها (صلواتالله
علیها) کانت من ضرب عمر الباب
علی بطنها عند ارادة امیرالمؤمنین لبیعة
ابی بکر و ضرب قنفذ غلام عمر السوط
علیها باذنه و سقط بالضرب غلام کان اسمه محسن.
شهادت فاطمه (سلامالله
علیها) به سبب آن بود که خلیفه دوم (با ضربت خود) درب منزل را به شکم آن بانو زد این در آن هنگام بود که میخواستند
علی (علیهالسّلام) را برای بیعت با ابوبکر ببرند و
قنفذ غلام عمر بن الخطاب هم به دستور او، تازیانه بر فاطمه زد و در اثر این ضربت پسری که نامش محسن بود سقط شد.
ملاصالح مازندرانی متوفای ۱۰۸۱ق: قتلوها بضرب الباب
علی بطنها وهی حامل فسقط حملها فماتت لذلک.
فاطمه (سلامالله
علیها) را با زدن (و ضربت) درب بر شکمش به قتل رساندند در حالی که او حامله بود و در اثر آن فرزندش سقط شد و به همان جهت درگذشت.
فیض کاشانی متوفای ۱۰۹۱ق: منها، اضرامه (عمر) النار فی بیت
علیّ لیحرقه و فیه فاطمة و جماعة من بنیهاشم.
از جمله مطاعن... روشن کردن آتش در خانه
علی (و فاطمه) توسط خلیفه دوم برای آنکه آن را بسوزاند در حالی که فاطمه و عدهای از بنیهاشم در آن بودند.
علامه مجلسی متوفای ۱۱۱۱ق: ان هذا الخبر
[
ان فاطمة (علیهاالسّلام) صدیقة شهیدة
]
یدل
علی ان فاطمة صلوات الله
علیها کانت شهیدة و هو من المتواترات
روایت " ان فاطمة (علیهاالسّلام) صدیقة شهیدة " دلالت میکند بر اینکه
فاطمه (سلاماللهعلیها) به
شهادت رسید. این موضوع از جمله موضوعات
متواتر و قطعی است.
صاحب حدائق متوفای ۱۱۸۶ق: وضرب الزهراء (علیهاالسّلام) حتی اسقطها جنینها ولطمها حتی خرت لوجهها وجبینها.
فاطمه (سلامالله
علیها) را کتک زد تا آنکه جنینش را سقط کرد و به صورت او
سیلی زد تا آنکه با صورت و پیشانی به زمین خورد.
شهید صدر (معاصر): ... قد هجم
علی آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فی دارهم واشعل النار فیها او کاد... ان عمر هدد بحرق بیته وان کانت فاطمة فیه...
همانا عمر بن الخطاب بر آل محمد (
علیهمالسّلام) هجوم آورد، آتش روشن کرد یا نزدیک بود آتش بزند ... همانا عمر بن الخطاب به سوزاندن خانه او تهدید کرد اگر چه فاطمه در آن باشد.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «مصایب حضرت فاطمه (علیهاالسلام) در منابع امامیه و رویکرد عالمان امامی».