مشرق و مغرب (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مشرق و مغرب:
(وَ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ) مشرق و مغرب: منظور از مشرق و
مغرب در آيه مورد بحث، اشاره به دو سمت خاص نيست، بلكه اين تعبير كنايه از تمام جهات است.
همانگونه كه مثلا مىگوييم: دشمنان
علی (علیهالسلام) به خاطر عداوت و دوستانش از ترس، فضايل او را پوشاندند، امّا با اين حال فضايلش شرق و
غرب عالم را گرفت. (منظور همه دنياست)
شايد تكيه بر خصوص شرق و
غرب به خاطر اين باشد كه
انسان، نخستين جهتى را كه مىشناسد اين دو جهت است و بقيه جهات به وسيله مشرق و
مغرب شناخته مىشود.
به موردی از کاربرد
مشرق و مغرب در
قرآن، اشاره میشود:
(وَ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ) (مشرق و
مغرب، از آن خداست! پس به هر سو رو كنيد، رو به خدا كردهايد.
خداوند داراى قدرت وسيع و به همه چيز داناست.)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید: مشرق،
مغرب، جنوب و شمال و هر جهت ديگر از آنجا كه به حقيقت معناى كلمه ملک خداست و ملک حقيقى هم تبدل و انتقال نمىپذيرد و چون ملک اعتبارى ميانه ما افراد يک اجتماع نيست، و نيز از آنجا كه ملک خدا بر ذات هر چيزى قرار مىگيرد، خودش و آثارش را شامل ميشود، و چون ملک اعتبارى ما نيست كه تنها متعلق به اثر و منفعت هر چيز میشود، نه بذات آن، و نيز از آنجا كه ملک بدان جهت كه ملک است قوامى جز به مالک ندارد، لذا
خدای سبحان قائم بر تمامى جهات و محيطبان است. در نتيجه كسى كه به يكى از اين جهات متوجه شود، به سوى
خدای تعالی متوجه شده است.
خواهى گفت، پس چرا تنها مشرق و
مغرب را ذكر كرد؟ و از ساير جهات نام نبرد؟ جواب مىگوييم: مراد به مشرق و
مغرب در اينجا مشرق و
مغرب حقيقى نيست تا شامل ساير جهات نشود، بلكه مشرق و
مغرب نسبى است كه تقريبا شامل دو نيم دائرهى افق میشود، تنها دو نقطه شمال و جنوب حقيقى باقى میماند كه به همان جهت فرمود: (هر جا رو كنيد)، و نفرمود: (هر جا از مشرق و
مغرب رو كنيد)، پس كانه هر جا كه انسان رو كند آنجا مشرق است و يا
مغرب، و در نتيجه جمله
(لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ)به منزله اين است كه فرموده باشد: (
للَّه الجهات جميعا، همه جهات مال خداست).
باز ممكن است بگويى: چرا به جاى مشرق و
مغرب شمال و جنوب را نام نبرد؟ در پاسخ مىگوييم: براى اينكه ساير جهات از اين دو جهت مشخص ميشود يعنى وقتى مشرق و
مغرب افق معلوم شد و يا ساير اجرام نورانى آسمان طلوع كردند، آن وقت ساير جهات نيز معلوم مىگردد.
(وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُواْ يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُواْ وَ دَمَّرْنَا مَا كَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ مَا كَانُواْ يَعْرِشُونَ) (و مشرقها و
مغربهاى پر
برکت زمين را به آن قوم كه زير زنجير ظلم و ستم به ضعف كشانده شده بودند، واگذار كرديم؛ و
وعده نيک
پروردگارت بر
بنیاسرائیل، به خاطر صبر و استقامتى كه به خرج دادند، تحقّق يافت؛ و آنچه
فرعون و فرعونيان از كاخهاى مجلّل مىساختند، و آنچه از باغهاى داربستدار فراهم ساخته بودند، در هم كوبيديم!)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: ظاهرا مراد از ارض سرزمين شام و فلسطين است، مؤيد و يا دليل بر اين معنا جمله بعدى است كه مىفرمايد:
(الَّتِي بارَكْنا فِيها) براى اينكه خداوند در قرآن كريمش غير از سرزمين مقدس كه همان نواحى فلسطين است و غير از كعبه هيچ سرزمينى را به بركت ياد نكرده.
معناى آيه اين است كه: ما بنىاسرائيل را كه مردمى ضعيف به شمار مىرفتند قدرت داده و مشارق و
مغارب سرزمین مقدس را به ايشان واگذار نموديم. و اگر در اينجا بنىاسرائيل را به مردمى مستضعف وصف كرده براى اين است كه كارهاى عجيب خارق العاده خدا را برساند، و بفهماند چگونه خداوند افتادگان را بلند مىنمايد و كسانى را كه در نظرها خوار مىآيند تقويت نموده و زمين را در تيول آنان قرار مىدهد، چه قدرتى بالاتر از اين؟
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
در قرآن مجيد مىخوانيم:
(وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كٰانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشٰارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغٰارِبَهَا...) «شرق و
غرب زمين را در اختيار جمعيتى كه مستضعف بودند قرار داديم...»
در اين آيه، تعبير به
(مَشٰارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغٰارِبَهَا) «مشرقها و
مغربهاى زمين» اشاره به سرزمينهاى وسيع و پهناورى است كه در اختيار فرعونيان بود، زيرا سرزمينهاى كوچک، مشرقها و
مغربهاى مختلف و به تعبير ديگر افقهاى متعدد ندارد، اما يک سرزمين پهناور، حتما اختلاف افق، مشرقها و
مغربها، به خاطر خاصيت كروى بودن زمين، خواهد داشت، به همين دليل ما اين تعبير را كنايه از وسعت سرزمين فراعنه گرفتيم.
•
شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «مشرق و مغرب»، ج۲، ص۴۸۵.