مشاکله
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مشاکله در لغت به معنی همشکل بودن و در اصطلاح علم
بدیع آن است که لفظی را به رعایت
مجاورت و هم شکل بودن با الفاظی که در جمله ذکر شده است، همشکل و یکسان کنند.
مشاکله در
لغت به معنی همشکل بودن و در
اصطلاح علم بدیع آن است که لفظی را به رعایت
مجاورت و هم شکل بودن با الفاظی که در جمله ذکر شده است، همشکل و یکسان کنند.
به عبارت دیگر مشاکله نوعی لغزش
زبان و استعمال واژهی دیگر به مناسبت همشکلی با کلمات پس و پیش است.
مشاکله نوعی تبدیل
کلمه است به
مجاور لفظی یا تقدیری آن.
در این صورت مشاکله باید مجاز یا
استعاره باشد:
بهرام که گور میگرفتی همه عمر ••• دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
در مصراع دوم این بیت گرفتن به معنی در خود جای دادن و مستولی شدن است.
و یا مثلا به درویش گرسنهی برهنه بگویند: «بیا تا برای تو آش بپزم»
وی بگوید: «اگر میتوانید یک پیراهن هم بپزید.» که فعل پختن در مورد
پیراهن به جای فعل دوختن یا خریدن به کار رفته است برای مشاکله با فعل آش پختن.
نمونههایی دیگر:
گر نبردی امید راحت و رنج ••• پای درویش بر فلک بودی (سعدی)
در این بیت شاعر کلمهی «رنج» را به خاطر
مجاورت با کلمهی «راحت» در
حکم آن قرار داده است؛ وگرنه داشتن
امید رنج منطقی نیست و منظور امید دفع رنج است.
لب سوال سزاوار بخیه بیشتر است ••• عبث به خرقهی خود بخیه میزند درویش
در بیت بالا صائب تبریزی با آوردن کلمهی «بخیه» در مصراع اول به سبب
استعمال «بخیه» در مصراع دوم را، آرایهی مشاکله به وجود آورده است.
مثالی از
بوستان سعدی:
طمع کرده بودم که کرمان خورم ••• که ناگه بخوردند کرمان سرم
جملهی «کرمان خورم» در مصراع اول یعنی کرمان را بگیرم.
آن به که چو نام و ننگ داریم ••• زین کار نمونه
جنگ داریم (نظامی)
نظامی در این بیت، کلمهی «ننگ» را به جهت قرار گرفتن در کنار نام در حکم آن قرار داده است.
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش ••• پیرانه سر بکن هنری ننگ و نام را
در این بیت از
حافظ هم مانند بیت قبل به دلیل آمدن دو کلمهی نام و ننگ آرایهی مشاکله رعایت شده است.
مثال از آرایهی مشاکله در
زبان عربی:
قالوا اقترح شیئا نجد لک طنجه ••• قلت اطنجوا لی جبة و قمیصا (ابن رقعمق انطاکی)
شاعر در این جا بهجای «خیطوا» لفظ «اطنجوا» را آورده است.
مثال از
آیات قرآنی: «تعلم ما فی نفسی و لا اعلم ما فی انفسک»
در این
آیه، از ذات حق تعالی به لفظ نفسک تعبیر شده به سبب
مجاورت با لفظ نفس.
شاهدی دیگر از
اشعار فارسی:
گفت آن دلبر که:
خواهم عاشقان را قتل کرد ••• گفتمش بهر خدا هجران خود را قتل کن
نمونهای دیگر:
ستاره میشکنند آفتاب میسازند ••• مغان که دانهی
انگور آب میسازند
در این بیت آب ساختن بهجای آب گرفتن که به ضرورت قافیه و به
تبعیت از آفتاب میسازند آمده است و آرایهی مجاز هم در آن رعایت شده است.
پژوهشکده باقرالعلوم.