مرثیه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
رثا در لغت بهمعنی مردهستایی و گریه کردن بر مرده و ذکر نیکیهای او و همچنین شعر گفتن در باب مرده با اظهار تأسف است.
رثا در لغت بهمعنی مردهستایی و گریه کردن بر مرده و ذکر نیکیهای او و همچنین شعر گفتن در باب مرده با اظهار تأسف است.
مرثیه نیز نوعی شعر است که به یاد مرده و در
ذکر محاسن او و تأسف از
مرگ وی سروده میشود؛ خصوصا اشعاری که در ذکر مصائب و شرح شهادت پیشوایان
دین و شهیدان
کربلا میباشد. مرثیه از لحاظ محتوا و مضمون از نوع ادب غنایی است؛ زیرا شاعر در آن احساسات و
عواطف خود را بیان میکند.
مرثیه در ادب فارسی سابقهی دیرینی دارد. در دورهی اسلامی قدیمیترین مرثیهی موجود شعر "ابوالینبغی" دربارهی ویرانی سمرقند است و بعد از او به نقل از مولف "تاریخ سیستان" قدیمیترین مرثیهی شعر فارسی دری از "محمدبن وصیف سیستانی" شاعر دربار صفاریان است که در زوال دولت صفاریان سروده شده است.
"رودکی" شاعر قرن چهارم نیز یکی از نخستین شاعران مرثیهسراست. از مراثی او، قطعه شعری در مرثیهی "شهید بلخی" و قطعهی دیگری در مرثیهی "
ابوالحسن مرادی" شاعر باقیمانده است:
مرد
مرادی نه همانا که مرد ••• مرگ چنان خواجه نه کاری است خرد
جان گرامی به پدر باز داد ••• کالبد تیره به مادر سپرد
کاه نبد او که به بادی پرید ••• آب نبد او که به سرما فسرد
از شاعران معاصر رودکی تنها شاعری که شعری از او در
مرثیه باقیمانده است، "شیخ ابوالعباس بخارایی" است که در سال (۳۳۱ ه.ق) در رثاء نصربن احمد سامانی سروده است و شاعر قدیمی دیگری که شعری از او در رثاء آمده است، "ابومنصور عماره مروزی" شاعر اواخر سامانیان است. این شاعر در مرثیهی اسماعیلبن نوح سامانی آخرین شاهزاده سامانی (۳۹۵ ه.ق) که در پایان مجاهدات و مبارزات خود ناجوانمردانه به قتل رسید، شعری دارد که در تمام تذکرهها آمده است:
از خون او چو روی زمین لعل فام شد ••• روی وفا سیه شد و چشم
امید زرد
تیغش بخواست خورد همی خون مرگ را ••• مرگ از نهیب خویش مر آن شاه را بخورد
گفتنی است مراثی این دوران نیز مانند دیگر انواع
شعر از تکلفات و تصنعات دور بوده است و شاعران سخن را صریح و ساده و روشن ادا میکردهاند.
مرثیه بیشتر در چهار موضوع، سوگ عزیزان، مرگ مشاهیر، مراثی مذهبی و مرثیههای وطنی سروده میشود.
رثا نوع اول از نظر ادبی ارزش بیشتری دارد؛ چراکه
احساسات و عواطف واقعی شاعر در آن دخیل بوده است؛ درحالیکه مراثی تشریفاتی، ظاهری و برای بهجا آوردن رسومات معممول سروده میشوند و شاعر با تکلف و ظاهرسازی خود را اندوهگین نشان میدهد؛ اما مراثی مذهبی از روی ایمان و سوز دل سروده شده است و این مراثی نیز متاثر از شور و سوز دل و
ایمان شاعر بوده است.
قصیدهی زیر مرثیهای است در وفات محمود غزنوی که فرخی سروده است:
شهر غزنین نه همان است که من دیدم پار ••• چه فتاده است که امسال دگرگون شده کار
خانهها بینم پر نوحه و پر بانگ و خروش ••• نوحه و بانگ و خروشی که کند روح، فکار
کویها بینم پر شورش و سر تا سر کوی ••• همه پر جوش و همه جوشش از خیل سوار
رفت و ما را همه بیچاره و درمانده بماند ••• من ندانم که چه درمان کنم این را و چه چار
آه و دردا و دریغا که چو محمود ملک ••• همچو هر خاری در زیر
زمین ریزد خوار
اشعار بسیاری نیز که در دیوانهای شعر شاعران از فردوسی تا حافظ و سعدی دیده میشود که در مرثیهی عزیزان و بستگانشان سرودهاند. در ادامه مرثیهی فردوسی در مرگ فرزند سی و هفت سالهاش آورده میشود:
مرا سال بگذشت بر شصت و پنج ••• نه نیکو بود گر بیازم به گنج
مگر بهره برگیرم از پند خویش ••• بیندیشم از مرگ فرزند خویش
مرا بود نوبت، برفت آن جوان ••• ز دردش منم چون تن بیروان
غیر از آثاری که ذکر شد، مهمترین اشعاری که از نوع مرثیه در ادب فارسی باقیمانده است، آثاری است که شاعران پارسیگوی دربارهی
شهادت امام حسین علیهالسلام و یا در رثای
ائمه معصومین علیهمالسلام سرودهاند. اگرچه قبل از واقعهی کربلا در سوگ بزرگان و شهیدان صدر
اسلام مرثیههایی سروده شده است. در روزی که
امیرالمومنین علیهالسلام پیکر مقدس
پیامبر صلیاللهعلیهوآله را به
خاک سپرد بر مزار او چنین فرمود: «من تا بودهام با صبر و شکیب همدم بودهام؛ اما اکنون میبینم که دور از تو
صبر و شکیب هم مرا ترک گفتهاند. خون خوردن و لبخند زدن، دندان بر جگر گذاشتن شیوهی شیوایی است ولی مرگ تو را نتوانم، چون حوادث دیگر آسان گیرم، از یاد تو به آسانی نگذرم.»
سرودن مراثی در شهادت امام حسین ـ عليهالسلام ـ بعد از وقوع حادثهی کربلا آغاز شده است و "کمیت" (۱۲۵ ه.ق) "حمیری" (۱۷۹ ه.ق) "
دعبل خزاعی" (۲۴۶ ه.ق) و "سید رضی" (۴۰۶ ه.ق) شاعرانی هستند که مرثیههایی در رثای شهیدان کربلا و معصومین ـ عليهمالسلام ـ سرودهاند و بعد از ایشان روز به روز بر عدهی مرثیهسرایان افزوده شد تا اینکه این نوع شعر در زبان فارسی نیز راه یافت.
مراثی اهل بیت و برپایی مجالس تعزیه برای آنان از دوران "آلبویه" در ایران معمول شد. آنچه مسلم است اینکه از قرن هفتم هجری عدهای از شاعران پارسیگوی اعم از
سنی و
شیعه بر
اهل بیت مرثیه سرودهاند که از جمله "سیفالدین فرغانی" (متوفی ۷۴۹ ه.ق) است که با آنکه سنی حنفی بود، ولی در دیوان او قصیدهی موثری است دربارهی واقعهی کربلا و دعوت خلق به
ندبه کردن و گریستن و
عزاداری بر «کشتهی کربلا» و «فرزند رسول خدا» که با مطلع ذیل آغاز میشود:
ای قوم در این عزا بگریید ••• بر کشته کربلا بگریید
"سیف فرغانی" در این قصیده مدعی است که گریه بر این ماتم مایهی نزول
رحمت و زدودن غبار کدورت از دلهاست. از شاعران این دوران که در ذکر مناقب و مراثی خاندان
پیغمبر صلیاللهعلیهوآله اشعاری دارند، "امامی هروی"، "فخرالدین عراقی"، "سیفالدین فرغانی"، "سلمان ساوجی"، "خواجوی کرمانی" از دیگران مشهورترند.
در دوران صفویه با تأسیس
حکومت مذهبی و خاصه شیعی با علاقهی پادشاهان صفوی به حفظ شعائر دینی مرثیه رونق بسیار یافت. از جمله شاعران مرثیهسرای این دوران "اهلی شیرازی"، "بابا فغانی"، "ضمیری اصفهانی" و از همه معروفتر "محتشم کاشانی" میباشند؛ که محتشم بهواسطهی مرثیهی زیبا و استوارش بیشتر مقبولیت یافت:
باز این چه شورش است که در خلق
عالم است ••• باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است در زمین ••• بی نفح صور خاسته تا
عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو ••• کار
جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب ••• کاشوب در تمامی ذرات عالم است
کشتی شکست خورده طوفان کربلا ••• در خاک و خون تپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار برو زار گریست ••• خون میگذشت از سر ایوان کربلا
نگریست دست دهر گلابی به غیر اشک ••• زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان ••• خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
گاهی در اشعار شعرا به خصوص آن دسته که مشرب تصوف و دارای افکار عرفانی هستند، اشعاری یافت میشود که از احساسات تاثیرانگیز آنان نسبت به مسئلهی مرگ و
حیات و افسوس بر گذشتن دوران جوانی به
غفلت و بطالت و
احساس مرگ قریبالوقوع بیزاد و توشه و یا شوق وصال معشوق حقیقی حکایت میکند. مانند این غزل حافظ:
مژده وصل تو کو کز سیر جهان برخیزم ••• طایر قدسم و از دام جهان برخیزم
به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی ••• از سر خواجگی کون و مکان برخیزم
یا رب از ابر
هدایت برسان بارانی ••• پیشتر زانکه چو گردی ز میان برخیزم
بر سر
تربت من بی می و مطرب منشین ••• تا به بویت ز لحد رقصکنان برخیزم
و یا سعدی در این ابیات در حسرت ایام گذشته را میخورد:
هر دم از عمر میرود نفسی ••• چون نگه میکنم نماند بسی
ای که پنجاه رفت و در خوابی ••• مگر این پنج روز دریابی
خجل آن کس که رفت و کار نساخت ••• کوس رحلت زدند و بار نساخت
خواب نوشین بامداد رحیل ••• باز دارد پیاده را ز سبیل
گاهی شاعر به یاد خاطرات گذشته مویه و نوحه سر میدهد؛ اینگونه اشعار نیز جزء مرثیه است از طرف دیگر مرثیه معمولا با یاد خاطرات کهن آمیخته است مانند این شعر از فروغ فرخزاد:
آن روزها هر سایهای رازی داشت ••• هر جعبه سر بسته گنجی را نهان میکرد
هر گوشهی صندوقخانه در
سکوت ظهر ••• گویی جهانی بود
هر کس ز تاریکی نمیترسید ••• در چشمهایم قهرمانی بود
مرثیه معمولا منظوم است اما گاهی در نثر نیز قطعات رثایی دیده میشود مانند قطعهی زیر که در کتاب "التوسل الی الترسل" آمده است. در این مرثیه "بهاالدین محمدبن موید بغدادی" بر مرگ سلطان جلالالدین خوارزمشاه نوحه سر داده است:
«دریغ آن نوجوان نازنین که پیش از آنکه غنچه شباب او به نسیم طراوت تمام بشکفد از عصوف تند باد حدثان در
خاک افتاد و نهال عمر او که در چمن روزگار از آن رشیقتر درختی و سر سبزتر شاخی نبود»
پژوهشکده باقرالعلوم.