• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مخالفت عمرو بن لوذان با رفتن امام حسین به عراق

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





مخالفت عمرو بن لوذان با رفتن امام حسین به عراق، از مباحث مرتبط به رفتن امام حسین (علیه‌السلام) به سمت عراق است. در منابع حدیثی و رجالی، اطلاعات چندانی درباره مردی به نام عمرو بن لوذان موجود نیست. بنابر نقل برخی منابع، پیرمردی از قبیله عکرمه به نام عَمرُو بنُ لوذان در منزل بَطْن العَقَبه به کاروان امام حسین (علیه‌السّلام) رسید و در سخنانی به امام حسین (علیه‌السّلام) توصیه کرد که از سفر به کوفه منصرف شوند. امام حسین (علیه‌السّلام) در جواب با تأیید و آگاهی از اوضاع کوفه، ضمن پیشگویی شهادت خود، بر غلبه اراده الهی تأکید کردند.



در منابع حدیثی و رجالی، اطلاعات چندانی درباره مردی به نام عمرو بن لوذان موجود نیست. تنها شیخ مفید در کتاب الارشاد به او اشاره کرده و او را پیرمردی از قبیله عکرمه به نام عمرو بن لوذان معرفی کرده است. با این حال، طبری تنها از نام «لوذان» یاد کرده‌اند و به جزئیات بیشتری اشاره نکرده‌اند.


بنابر نقل برخی منابع پیرمردی از قبیله عکرمه به نام عَمرُو بنُ لوذان در منزل بَطْن العَقَبه به قافله امام حسین (علیه‌السلام) برخورد کرد. وقتی امام مقصد خود (کوفه) را برای او بیان کرد، پیرمرد گفت: تو را به خدا سوگند، باز گرد. به خدا سوگند، جز بر نیزه‌ها و شمشیرهای تیز، وارد نمی‌شوی. کسانی که به دنبال شما فرستاده‌اند، اگر کار جنگ را خود، انجام می‌دادند و کارها را آماده می‌کردند تا شما بر آنها وارد می‌شدی، رفتن، قابل قبول بود؛ امّا با چنین وضعی که گزارش می‌کنی، من عقیده ندارم که بروی. امام حسین (علیه‌السلام) در پاسخ درخواست او درباره نرفتن به عراق فرمود: «به خدا سوگند حاکمان بنی امیه مرا رها نمی‌کنند تا آنکه خون مرا بریزند. وقتی چنین کاری را کردند، خدا کسی را بر آنان مسلط می‌کند که آنان را خوار خواهد کرد؛ آنگونه که خوارترین گروه امتها خواهند بود.»
عن عبد اللّه بن سلیمان والمنذر بن المشمع فَلَمّا کانَ السَّحَرُ امَرَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) اصحابَهُ فَاستَقَوا ماءً واکثَروا، ثُمَّ سارَ حَتّی مَرَّ بِبَطنِ العَقَبَةِ فَنَزَلَ عَلَیها، فَلَقِیَهُ شَیخٌ مِن بَنی عِکرِمَةَ یُقالُ لَهُ عَمرُو بنُ لوذانَ، فَسَاَلَهُ: اینَ تُریدُ؟ فَقالَ لَهُ الحُسَینُ (علیه‌السّلام): الکوفَةَ، فَقالَ الشَّیخُ: انشُدُکَ اللّه َ لَمَّا انصَرَفتَ؛ فَوَاللّه ِ ما تَقدَمُ الّا عَلَی الاَسِنَّةِ وحَدِّ السُّیوفِ، وانَّ هؤُلاءِ الَّذینَ بَعَثوا الَیکَ، لَو کانوا کَفَوکَ مَؤوَنةَ القِتالِ، ووَطَّؤوا لکَ الاَشیاءَ فَقَدِمتَ عَلَیهِم، کانَ ذلِکَ رَایا، فَاَمّا عَلی هذِهِ الحالِ الَّتی تَذکُرُ، فَاِنّی لا اری لَکَ ان تَفعَلَ. فَقالَ لَهُ: یا عَبدَ اللّه ِ، لَیسَ یَخفی عَلَیَّ الرَّایُ، ولکِنَّ اللّه َ تَعالی لا یُغلَبُ عَلی امرِهِ. ثُمَّ قالَ (علیه‌السّلام): وَاللّه ِ لا یَدَعُونّی حَتّی یَستَخرِجوا هذِهِ العَلَقَةَ مِن جَوفی، فَاِذا فَعَلوا سَلَّطَ اللّه ُ عَلَیهِم مَن یُذِلُّهُم، حَتّی یَکونوا اذَلَّ فِرَقِ الاُمَمِ.
در کتاب الارشاد روایت شده است: چون هنگام سحر شد، حسین (علیه‌السّلام) به یارانش دستور داد که آبِ بسیار برگیرند. سپس حرکت کرد تا به بَطْن العَقَبه رسید و در آن جا فرود آمد. پیرمردی از بنی عِکْرِمه به نام عمرو بن لوذان با امام (علیه‌السّلام) دیدار کرد و پرسید: کجا می‌روی؟ حسین (علیه‌السّلام) به وی فرمود: «کوفه». پیرمرد گفت: تو را به خدا سوگند، باز گرد. به خدا سوگند، جز بر نیزه‌ها و شمشیرهای تیز، وارد نمی‌شوی. کسانی که به دنبال شما فرستاده‌اند، اگر کار جنگ را خود، انجام می‌دادند و کارها را آماده می‌کردند تا شما بر آنها وارد می‌شدی، رفتن، قابل قبول بود؛ امّا با چنین وضعی که گزارش می‌کنی، من عقیده ندارم که بروی. امام (علیه‌السّلام) به وی فرمود: «ای بنده خدا! رای تو، بر من، پنهان نیست؛ لیکن خواست خداوند متعال، مغلوب نمی‌شود». سپس فرمود: «به خدا سوگند، آنان مرا رها نمی‌کنند تا این خونِ بسته را از درونم بیرون کشند و وقتی چنین کردند، خداوند، کسی را بر آنان مسلّط می‌کند که خوارشان سازد و خوارترینِ مردمان شوند».
سارَ (الحُسَینُ (علیه‌السّلام)) حَتَّی انتَهی الی بَطنِ العَقیقِ، فَلَقِیَهُ رَجُلٌ مِن بَنی عِکرِمَةَ فَسَلَّمَ عَلَیهِ، واخبَرَهُ بِتَوطیدِ ابنِ زِیادٍ الخَیلَ ما بَینَ القادِسِیَّةِ الَی العُذَیبِ رَصَدا لَهُ. ثُمَّ قالَ لَهُ: اِنصَرفِ بِنَفسی انتَ! فَوَاللّه ِ ما تَسیرُ الّا الَی الاَسِنَّةِ وَالسُّیوفِ، ولا تَتَّکِلَنَّ عَلَی الَّذینَ کَتَبوا لَکَ؛ فَاِنَّ اُولئِکَ اوَّلُ النّاسِ مُبادَرَةً الی حَربِکَ. فَقالَ لَهُ الحُسَینُ (علیه‌السّلام): قَد ناصَحتَ وبالَغتَ، فَجُزیتَ خَیرا. ثُمَّ سَلَّمَ عَلَیهِ، ومَضی حَتّی نَزَلَ بِشراة باتَ بِها، ثُمَّ ارتَحَلَ وسارَ.
در کتاب الاخبار الطوال آمده است: حسین (علیه‌السّلام) رفت تا به منزل عقیق رسید. مردی از بنی عِکرِمه، او را دید و سلام کرد و از آمادگی سپاه ابن زیاد از قادسیه تا عُذَیب برای پیگردِ او خبر داد. سپس به او گفت: جانم فدایت! باز گرد. به خدا، جز به سوی نیزه‌ها و شمشیرها ره سپار نیستی و بر آنها که به تو نامه نوشتند، تکیه مکن؛ زیرا اینان، نخستین کسانی هستند که به جنگ با تو می‌پردازند. حسین (علیه‌السّلام) به او گفت: «نیکخواهی کردی و آن را به اوج رساندی. پاداش خیر ببینی!». سپس با او خداحافظی کرد و رفت تا به منزل «شُرات» فرود آمد و شب در آن جا ماند. سپس از آن جا کوچید و به راه افتاد.


۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۰۱.    
۲. ابن اثیر، علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۳.    
۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۰۱.    
۴. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۷۶.    
۵. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۴۴۸.    
۶. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۷۵.    
۷. طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۲۹۶.    
۸. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۱۶.    
۹. ابوحنیفه دینوری، احمد بن داود، الاخبار الطوال، ص۲۴۸.    
۱۰. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۲۸.    
۱۱. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۷۶.    
۱۲. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۴۴۸.    
۱۳. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۷۵.    
۱۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۲۹.    
۱۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۳۰.    
۱۶. ابوحنیفه دینوری، احمد بن داود، الاخبار الطوال، ص۲۴۸.    
۱۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۳۱.    



• محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۲۸-۳۱.
• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۶۵۶-۶۵۸.






جعبه ابزار