• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مخالفت ابوبکر مخزومی با رفتن امام حسین به عراق

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





مخالفت ابوبکر مخزومی با رفتن امام حسین به عراق، از مباحث مرتبط به رفتن امام حسین (علیه‌السلام) به سمت عراق است. ابوبکر بن عبدالرحمن مخزومی، از شخصیت‌های برجسته و فقیهان مدینه، در آستانه سفر امام حسین (علیه‌السلام) به کوفه، با ایشان دیدار کرد و امام حسین (علیه‌السلام) را از این سفر منع نمود. روایات مختلفی از این گفتگو نقل شده است که در آنها مخزومی با استناد به دلایلی چون بی وفایی مردم کوفه و دنیاطلبی آنها و خطر شهادت امام حسین (علیه‌السلام)، به آن حضرت توصیه می‌کند که از رفتن به عراق منصرف شود.



ابوبکر بن عبدالرحمان بن حارث بن هشام بن مغیره مخزومی، یکی از هفت فقیه مدینه است. درباره نام و کنیه او اختلاف است؛ در تهذیب التهذیب آمده است که برخی اسمش را محمد و کنیه‌اش را ابوبکر و برخی دیگر اسمش را ابوبکر و کنیه‌اش را ابوعبدالرحمان گفته‌اند. ابن حجر عسقلانی گفته ابوبکر اسم و کنیه او بوده است. بنابر نقل برخی منابع، برای تقوا و نیک‌کرداری‌اش به «راهب قریش» ملقب گشت. ابوبکر مخزومی نابینا بود و همیشه روزه می‌داشت. جدّش حارث بن هشام، از برجستگان صحابه و برادر عمر بن هشام (ابوجهل) بود. ابوبکر مخزومی در سال ۹۴ ق در سالی که تعدادی از فقهای مدینه درگذشتند، در آن شهر جان سپرد.


ابوبکر مخزومی، از شخصیت‌هایی بود که در مکه خدمت امام حسین (علیه‌السّلام) رسید و از آن حضرت خواست که از رفتن به عراق منصرف شود. منابع مختلف گفت و گوی او را با امام حسین (علیه‌السّلام) بدین گونه گزارش کرده‌اند: وقتی که امام حسین (علیه‌السّلام) بعد از رسیدن نامه‌های مردم عراق تصمیم گرفت به کوفه برود، ابوبکر بن عبدالرحمن بن حارث بن هشام در مکه خدمت ایشان رسید و گفت: ... ‌ای پسرعمو؛ آمده‌ام که از باب خیرخواهی مطلبی را به شما بگویم. اگر شما مرا خیرخواه می‌دانید. مطلبم را مطرح کنم؛ وگرنه (برگردم و) چیزی نگویم. حضرت فرمود: بگو، به خدا قسم من شما را بدبین و بدخواه در گفتار و کردار نمی‌بینم. او گفت: به من خبر رسیده که شما می‌خواهید به عراق بروید. من برای شما از این راهی که برگزیده‌اید، نگرانم. شما به شهری می‌روید که کارگزاران و امیران یزید در آن هستند و بیت المال در دست آنهاست و مردم، بنده درهم و دینارند. می‌ترسم کسانی که به شما وعده یاری داده‌اند و اظهار دوستی شما را می‌کنند، با شما پیکار کنند. امام حسین (علیه‌السّلام) فرمود: ‌ای پسرعمو! خدا به شما جزای خیر دهد. به خدا سوگند، دانستم که شما از روی خیرخواهی اینجا آمده‌ای و از روی عقل و درایت سخن می‌گویی؛ ولی هرگاه قضای الهی به کاری تعلق گیرد، محقق خواهد شد؛ چه مطابق نظر شما عمل بکنم یا نکنم. شما نزد ما مشاوری پسندیده و خیرخواه‌ترین پند دهنده‌ای.
بنابر گزارش الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة)، ابوبکر مخزومی در دیدار با امام حسین (علیه‌السّلام)، بی وفایی مردم کوفه نسبت به امام علی و امام حسن (علیهماالسّلام) اشاره کرده و احتمال تکرار این خیانت را مطرح می‌کند.
اتاهُ (ایِ الحُسَینَ (علیه‌السّلام)) ابو بَکرِ بنِ عَبدِ الرَّحمنِ بنِ الحارِثِ بنِ هِشامٍ، فَقالَ: یَا بنَ عَمِّ، انَّ الرَّحِمَ تُضارُّنی، وما ادری کَیفَ انَا عِندَکَ فِی النَّصیحَةِ لَکَ؟ قالَ: یا ابا بَکرٍ، ما انتَ مِمَّن یُستَغَشُّ ولا یُتَّهَمُ، فَقُل. فَقالَ: قَد رَاَیتَ ما صَنَعَ اهلُ العِراقِ بِاَبیکَ واخیکَ، وانتَ تُریدُ ان تَسیرَ الَیهِم، وهُم عَبیدُ الدُّنیا، فَیُقاتِلُکَ مَن قَد وَعَدَکَ ان یَنصُرَکَ، ویَخذُلُکُ مَن انتَ احَبُّ الَیهِ مِمَّن یَنصُرُهُ! فَاُذَکِّرُکَ اللّه َ فی نَفسِکَ. فَقالَ: جَزاکَ اللّه ُ یَابنَ عَمِّ خَیرا، فَلَقَدِ اجتَهَدتَ رَایَکَ، وَمهما یَقضِ اللّه ُ مِن امرٍ یَکُن. فَقالَ ابو بَکرٍ: انّا للّه ِِ! عِندَ اللّه ِ نَحتَسِبُ ابا عَبدِ اللّه ِ.
در کتاب الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة) آمده است: «ابوبکر بن عبدالرحمان بن حارث بن هشام، نزد حسین (علیه‌السّلام) آمد و به ایشان گفت: ‌ای پسرعمو! خویشاوندی، مرا به مِهر آورده است و نمی‌دانم جایگاهم نزد تو برای نصیحت چیست؟ فرمود: «ای ابوبکر! تو اهل فریب نیستی و اتّهامی نداری. پس بگو». ابوبکر گفت: دیدی که مردم عراق با پدر و برادرت چه کردند و اینک، آهنگ حرکت به سوی آنان داری؟! آنان، بردگان دنیایند و کسانی که به تو وعده یاری داده‌اند، با تو خواهند جنگید و آن که تو را بیشتر از کسی که به او کمک می‌کند، دوست دارد، نیز رهایت خواهد کرد. پس خدا را در باره خودت، به یادت می‌آورم که جانت را به خطر نیندازی. حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «خدا به تو پاداش نیک دهد، عموزاده! در رای خود،‌ اندیشیده بودی. هر چه خدا بخواهد، همان می‌شود». ابوبکر گفت: ما از آنِ خداییم و شهادت اباعبداللّه را به حساب خدا می‌گذاریم.»
در کتاب مروج الذهب نیز گزارشی شبیه همین مضمون آمده است:
دَخَلَ ابو بَکرِ بنِ الحارِثِ بنِ هِشامٍ عَلَی الحُسَینِ علیه السلام، فَقالَ: یَا بنَ عَمِّ، انَّ الرَّحِمَ یُظائِرُنی عَلَیکَ، ولا ادری کَیفَ انَا فِی النَّصیحَةِ لَکَ؟ فَقالَ: یا ابا بَکرٍ، ما انتَ مِمَّن یُستَغَشُّ ولا یُتَّهَمُ، فَقُل. فَقالَ ابو بَکرٍ: کانَ ابوکَ اقدَمَ سابِقَةً، واحسَنَ فِی الاِسلامِ اثَرا، واشَدَّ بَاسا، وَالناسُ لَه ارجی، ومِنهُ اسمَعَ، وعَلَیهِ اجمَعَ، فَسارَ الی مُعاوِیَةَ وَالنّاسُ مُجتَمِعونَ عَلَیهِ، الّا اهلَ الشّامِ، وهُوَ اعَزُّ مِنهُ، فَخَذَلوهُ وتَثاقَلوا عَنهُ، حِرصا عَلَی الدُّنیا وضَنّا بِها، فَجَرَّعوهُ الغَیظَ، وخالَفوهُ، حَتّی صارَ الی ما صارَ الَیهِ مِن کَرامَةِ اللّه ِ ورِضوانِهِ. ثُمَّ صَنَعوا بِاَخیکَ بَعدَ ابیکَ ما صَنَعوا، وقَد شَهِدتَ ذلِکَ کُلَّهُ ورَاَیتَهُ، ثُمَّ انتَ تُریدُ ان تَسیرَ الَی الَّذینَ عَدَوا عَلی ابیکَ واخیکَ، تُقاتِلُ بِهِم اهلَ الشّامِ واهلَ العِراقِ، ومن هُوَ اعَدُّ مِنکَ واقوی، وَالنّاسُ مِنهُ اخوَفُ ولَهُ ارجی! فَلَو بَلَغَهُم مَسیرُکَ الَیهِم لَاستَطغَوُا النّاسَ بِالاَموالِ، وهُم عَبیدُ الدُّنیا، فَیُقاتِلُکَ مَن وَعَدَکَ ان یَنصُرَکَ، ویَخذُلُکَ مَن انتَ احَبُّ الَیهِ مِمَّن یَنصُرُهُ، فَاذکُرِ اللّه َ فی نَفسِکَ. فَقالَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام): جَزاکَ اللّه ُ خَیرا یَابنَ عَمِّ، فَقَد اجهَدَکَ رَایُکَ، وَمهما یَقضِ اللّه ُ یَکُن. فَقالَ: انّا للّه ِِ! وعِندَ اللّه ِ نَحتَسِبُ یا اباعَبدِاللّه ِ.
در کتاب مروج الذهب آمده است: «ابوبکر بن حارث بن هشام، بر حسین (علیه‌السّلام) وارد شد و گفت: ‌ای پسرعمو! خویشاوندی، مرا به مِهر آورده است و نمی‌دانم جایگاهم نزد تو برای نصیحت چیست؟ فرمود: «ای ابوبکر! تو اهل فریب نیستی و اتّهامی نداری. پس بگو». ابوبکر گفت: پدرت در پیشینه، از تو جلوتر بود و در اسلام، از تو نیکونشان تر و استوارتر بود. مردم هم به او امیدوارتر و نسبت به او، حرف شنوتر و بیشتر بر گرد او بودند. او به سوی معاویه حرکت کرد، زمانی که عموم مردم، جز شامیان، گرد او اجتماع کرده بودند و او از معاویه گرامی تر بود؛ ولی مردم، او را رها کردند و به خاطر آزمندی و بخل به دنیا، از یاری او، روی برگرداندند. پس جرعه‌های خشم را بر او خوراندند و چندان با او ناسازگاری ورزیدند که با کرامت و خرسندی، به خدا پیوست. پس از پدرت نیز با برادرت چنان کردند که بر همه آن، گواهی و آن را دیدی. و اینک، تو آهنگ رفتن به سوی کسانی داری که با پدر و برادرت دشمنی ورزیدند و با آنان به جنگ مردم شام و عراق و کسی که از تو آماده تر و نیرومندتر است، می‌روی و مردم، از او بیشتر در بیم و امیدند. پس چون گزارش حرکت تو به آنان برسد، مردم را ـ که بندگان دنیایند ـ با ثروت، به سرکشی و شورش می‌خوانند و آنان، پس از آن که به تو وعده یاری داده‌اند، با تو خواهند جنگید و کسانی که تو را بیشتر از کسی که به او کمک می‌کنند، دوست دارند، نیز تو را رها خواهند کرد. پس خدا را در باره خودت، یاد کن. آن گاه حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «پسرعمو! خدا به تو پاداش نیکو دهد. در رای خود،‌اندیشیده بودی. هر چه خدا بخواهد، همان می‌شود».


۱. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۱۲، ص۳۰.    
۲. زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۲، ص۶۵.    
۳. ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۱، ص۲۸۲.    
۴. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج۹، ص۱۳۴.    
۵. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۵، ص۱۵۹.    
۶. ابن عماد، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ج۱، ص۳۷۴.    
۷. شمس‌الدین ذهبی، محمد بن احمد، العبر، ج۱، ص۸۳.    
۸. طبری، ابوجعفر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۸۲.    
۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۴، ص۴۱۲.    
۱۰. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری متمم الصحابه الطبقه الخامسه، ج۱، ص۴۴۷.    
۱۱. جمال الدین مزی، یوسف‌بن‌ ‌عبد‌الرحمن‌، تهذیب الکمال، ج۶، ص۴۱۸.    
۱۲. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۰۹.    
۱۳. ابن کثیر، اسماعیل، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۷۶.    
۱۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۴، ص۴۱۳.    
۱۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۴، ص۴۱۴.    
۱۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۴، ص۴۱۵.    



• محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۴، ص۴۱۲-۴۱۷.
• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۴۹۰-۴۹۸.






جعبه ابزار