محمّدجواد مغنیه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
محمدجواد مغنیه (۱۳۲۲-۱۴۰۰ق)، از علمای
لبنان در
قرن چهاردهم هجری قمری بود.
وی در
نجف نزد اساتیدی چون
سید ابوالقاسم خوئی،
عبدالکریم مغنیه،
محمد سعید فضلالله،
سید حسین حمامی،
محمدحسین کربلایی علوم دینی را فرا گرفت. بعد از تحصیل در نجف، به لبنان برگشته و به مطالعه و تالیف کتاب و مدتی در منصب قضاوت، مشاور عالی، رئیس دادگستری
شیعیان لبنان اشتغال داشت. او دیدگاههایی در زمینه
فقه و
اجتهاد،
تقریب مذاهب،
وحدت اسلامی و
نظام جمهوری اسلامی ایران داشت که او را با دیگران متمایز ساخته است. مغنیه دارای تالیفات بسیاری در علوم اسلامی است که دو تفسیر
الکاشف و
المبین از جمله آنهاست.
محمد جواد مغنیه، فرزند شیخ محمود در سال
۱۳۲۲ق در روستای «طیردبا» لبنان به دنیا آمد.
محمدجواد هنوز ۴ بهار را ندیده بود که مادرش را از دست داد. پدرش پس از مرگ همسرش که از سلاله سادات بود، لبنان را به قصد
عراق ترک کرد و محمدجواد در نجف، خط و حساب و
زبان فارسی را آموخت.
شیخ محمود که از علمای معروف لبنان بود، بعد از ۴ سال اقامت در نجف، به دعوت مردم منطقه عباسیه، به
جبل عامل بازگشت.
مردم عباسیه استقبال گرمی از وی نمودند و در ساختن خانه به او کمک کردند. پدر محمدجواد برای تکمیل سقف خانه از زرگری پول گرفت و خانه را گرو گذاشت، امّا اجل مهلت بازپرداخت وام را به آن بزرگوار نداد. او در سال
۱۳۳۴ق به دیدار حق شتافت. چون زرگر خانه را تصرف کرده بود، محمدجواد همراه برادر کوچک خود به «طیردبا» بازگشت و برادر بزرگش، شیخ عبدالکریم سرپرستی آنان را برعهده گرفت. با کوچ شیخ عبدالکریم به نجف، روزهای سخت محمدجواد آغاز گردید؛ روزهایی که فقط نخود و فندق غذای او را تشکیل میداد. گاه ۳ روز میگذشت و چیزی برای خوردن پیدا نمیکرد.
محمدجواد از همان کودکی تلاش کرد که روی پای خود بایستد، جوانان روستا برای کار به
بیروت میرفتند و هر کس به فراخور خود حال خویش به کاری مشغول میشد. مغنیه نیز عازم بیروت شد، ولی چون جثهای کوچک داشت و از انجام کارهای سنگین عاجز بود، دوستانش به او پیشنهاد کردند تا به کارهای سبکی مثل کتاب فروشی بپردازد. او نیز مدتی به دستفروشی پرداخت.
محمدجواد تشنه فراگیری دانش بود. او تصمیم گرفت برای تحصیل علم، به نجف برود. بدهی مالیاتی زمینهای پدرش، سبب شد تا به او جواز خروج از لبنان را ندهند. او بدون جواز به راه افتاد و به کمک راننده نیکوکاری (راننده از ارمنیهای
اسکندریه بود که در لبنان اقامت داشت. مغنیه مینویسد: از آن زمان، حدود ۳۳ سال میگذرد و من هنوز هم سپاسگزار او هستم و هیچگاه او را فراموش نخواهم کرد، چون احساس میکنم او اولین انسانی بود که برادر انسانی خود را دوست داشت.) وارد عراق شد و به خانه برادرش در نجف رفت.
محمدجواد پیش از رفتن به نجف، کتاب «
اجرومیه» و مقداری از «
قطر الندی» را خوانده بود. او «قطر الندی» را پیش برادر خود تکمیل کرد ولی «اجرومیه» را نزد
سید محمد سعید فضلالله دوباره خواند. وی همچنین
منطق،
مطول و مقداری از اصول را نزد این عالم بزرگوار خواند.
سید محمد سعید فضلالله او را دوست داشت و هنگامی که به او درس میداد هیچ نکتهای را فروگذار نمیکرد و تا زمانی که مطمئن نمیشد که محمدجواد درس را کامل فهمیده است، درس بعدی را شروع نمیکرد.
محمدجواد جلد دوم
کفایة الاصول و قسمتی از
مکاسب را نزد
آیتالله سید ابوالقاسم خویی خواند. او جلد دوم کفایة الاصول را دوباره نزد مرحوم شیخ
محمدحسین کربلائی خواند. محمدجواد حدود ۶ سال شاگرد مرحوم
سید حسین حمامی بود.
۱. آیتالله
سید ابوالقاسم خویی.
۲. شیخ
عبدالکریم مغنیه، برادر بزرگتر مغنیه (
۱۳۱۱ ـ
۱۳۵۴ق): وی مجتهد بود و کتاب القضا و کتاب الارث از آثار اوست....
۳. محمد سعید فضلالله (
۱۳۱۶ ـ
۱۳۷۳ق) او شاعری دانشمند و با تقوا بود. وی رسائل را نزد میرزا
فتاح شهیدی تبریزی خواند و سالیانی در درس میرزا
محمد نائینی و
آقا ضیاءالدین عراقی شرکت کرد.
۴.
سید حسین
حمامی (
سید حسین بن علی بن
هاشم حمّامی).
۵. شیخ محمدحسین کربلایی: مغنیه جلد دوم کفایة الاصول را نزد این عالم بزرگوار خوانده است.
محمدجواد پس از مرگ برادرش، نجف را به سوی «معرکه» (یکی از روستای جبل عامل) ترک گفت. مردم استقبال گرمی از او نموده تقاضا کردند که به جای برادرش منصب امامت جماعت را به عهده بگیرد. مغنیه نیز قبول نمود و در کنار اقامه نماز جماعت، به تدریس
قرآن و معارف پرداخت. متأسفانه درسهای مغنیه زود تعطیل شد، چون افرادی که پذیرفته بودند اجاره محل درس مغنیه را بپردازند از پرداخت بهای اجاره خودداری کردند. استاد در این منطقه از دو مسئله بسیار رنج میبرد:
۱. نبودن کتاب و مجله در روستای معرکه.
۲. نادانی مردم.
مردم روستای معرکه وقتی فقر شیخ مغنیه را دیدند، دلشان به حال او سوخت و تصمیم گرفتند به او کمک کنند. شخصی کیسهای به دوش و توبرهای به دست راه افتاد و از ساکنین روستا، آرد، ذرت و ... برای شیخ مغنیه جمع کرد. بعد از جمع شدن مقداری مواد خوراکی، آن را با خوشحالی به منزل شیخ مغنیه بردند، ولی وقتی ایشان جریان را فهمید، از آنها عذر خواست و هدیهشان را رد کرد.
مغنیه بعد از دو سال و نیم اقامت در معرکه، در سال
۱۳۵۸ق آنجا را به قصد روستای «طیرحرفا» ترک گفت.
مغنیه در «طیرحرفا» به کشاورزی پرداخت و اندکی به وضعیت نابسامان اقتصادی خود، سامان بخشید. مغنیه برای اینکه بتواند از اوقات خود بهتر استفاده کند، به وادی السروه (محلی در جنوب طیرحرفا) میرفت. آنجا بیشهزاری بود که از راهی سنگلاخی میگذشت. تپهای به ارتفاع حدود ۱۰۰ متر را درختان احاطه کرده بودند. ساکت بود و جز نوای پرندگان چیزی به گوش نمیرسید. مغنیه آنجا را اتاق مطالعه نام نهاد. قلم، کاغذ، کتاب و قوری چای تنها همراهان او بودند. مغنیه در آنجا توانست کتابهای
نیچه،
شوپنهاور،
ولز،
تولستوی،
عقاد،
طه حسین و
توفیق الحکیم را مطالعه کند. او علاوه بر مطالعه، به نوشتن کتاب نیز میپرداخت؛ از آثار او که در این محل به نگارش در آمده، میتوان به
کمیت و دعبل،
الوضع الحاضر فی جبل عامل و تضحیه، اشاره کرد.
او حدود ۱۰ سال در «طیرحرفا» به مطالعه و نوشتن کتاب پرداخت و در سال
۱۳۶۷ق به بیروت رفت.
شیخ محمدجواد در سال ۱۳۶۷ هـ .ق قاضی شد و سال بعد، مشاور عالی و از سال ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۵ رئیس دادگستری
شیعیان لبنان شد. بعد از اینکه از ریاست عزل شد، تا سال
۱۳۷۸ق به عنوان مشاور باقی ماند.
او در مدتی که در دادگستری بود، سعی کرد به
عدالت رفتار کند. مثلاً در سال ۱۳۷۶ هـ .ق وزیر کشاورزی (کاظم الخلیل) به او گفت: خواسته مرا انجام بده تا در ریاست ابقا شوی. مغنیه جواب داد: ثابت ماندن دینم، مهم است، کرسیّ ریاست، سایهای رفتنی است.
سابقه آشنایی شیخ مغنیه با شیخ الازهر،
شلتوت به سال
۱۳۶۸ق بر میگردد. شیخ شلتوت از بانیان «دار التقریب بین المذاهب» و از منادیان
وحدت اسلامی به شمار میرود. محبوبیت او در بین علمای شیعه به سبب صدور فتوای او بر «جواز عمل به فقه شیعه» است. نامههای زیادی بین آنان رد و بدل شد.
شیخ مغنیه در سال
۱۳۸۲ق در
مصر، با شیخ شلتوت ملاقات کرد. او در شرح دیدارش مینویسد:
«به خانه شلتوت رفتم از من استقبال کرد و خوش آمد گفت.
وقتی سخن از
شیعه به میان آمد، او گفت: شیعیان،
الازهر را تأسیس کردند و مدت کوتاهی علوم و مذهب تشیع در الازهر تدریس میشد، تا اینکه به پادارندگان این مذهب از آن اعراض کردند و الازهرا را از نور خیرهکننده و فوائد آن محروم کردند.
من به او گفتم: علمای شیعه شما را محترم میشمارند، چون ارزش خدمات شما را به دین میدانند و جرأت شما را در بیان
حق و
عدل که از ملامت هیچکس نمیهراسید، میستایند و به او گفتم: شیعیان خلافت بعد از
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را حق
امام علی (علیهالسلام) میدانند، ولی عقیده دارند که نباید به اختلافی دامن زد که موجب تفرقه و به ضرر اسلام باشد؛ همانطور که امام علی (علیهالسلام) این کار را کرد.
او به حاضران در جلسه گفت: سنّیان این حقیقت را نمیدانند.»
مغنیه در طول عمر خود به کشورهای مختلف سفر کرد، که میتوان به سفر او به
سوریه در سال
۱۳۷۹ق و دیدار با شیخ ابوزهره، مسافرت به مصر و
ایران در سال
۱۳۸۲ق، سفر به
بحرین در سال
۱۳۸۵ق، و دیدار از
عربستان در سال
۱۳۸۳ق.
برای ادای فریضه
حج، اشاره کرد. همه این سفرها قبل از نگارش
تفسیر الکاشف بود.
مغنیه مینویسد: بعد از اینکه تفسیر الکاشف را نوشتم، با خود گفتم دیگر، دست به قلم نخواهم زد. از این به بعد، راحت زندگی میکنم و به سیاحت میپردازم. دوستی که احوال مرا میدانست، گفت: محال است قلم را بر زمین بگذاری، نوشتن از آنجایی که نمیدانی به سراغت خواهد آمد. به مصر رفتم و مدتی در شهر «اُسوان» گذراندم. چند روزی در حوالی
شهر قاهره بودم. به این فکر بودم که تا آخر عمر در مصر بمانم. امّا اوضاع جنگی مصر و
اسرائیل مرا بر آن داشت که به وطن خود بازگردم.
نمیدانستم عمری که روزبهروز کوتاهتر میشود، چگونه بگذرانم، تا اینکه از طرف
آیتالله شریعتمداری برای تدریس در دار التبلیغ دعوت شدم. مردد بودم و نمیتوانستم دعوت را قبول یا رد کنم. بیش از یک ماه با خود کلنجار رفتم، بالاخره
استخاره گرفتم، این آیه آمد: «و قال انّی ذاهبٌ الی ربّی سیهدین؛
» تفسیر به رهایی از غم و اندوه کردم و دو شرط مطرح کردم:
۱. به حساب خود و به عنوان زائر به
قم بروم.
۲. اوضاع آنجا را ببینم و بعد جواب مثبت یا منفی بدهم. وقتی شروطم را پذیرفتند، به قم رفتم و وقتی دارالتبلیغ را دیدم، آنچه که مرا محیر کرد حرکت علمی حوزه در زمینه دروس حوزوی سطح، خارج،
تفسیر و
نهج البلاغه و جلسات هفتگی بود که برای تعلیم و تربیت جوانان میکوشیدند.
«... به عقیده بعضی، مغنیه مجدد
فقه است. به عبارت دیگر، او انسانی است که با زمان به جلو گام بر میداشت ... او به این واقعیت رسیده بود که زندگی در حال دگرگونی و تغییر است و یکی از صفات حیات و زمان، تغییر است و اسلام برخی از مسائل عصر جدید را میپذیرد و برخی را رد میکند. کتابهای او پر از نصوص صریح و روشن است. لذا آنچه از مسائل زندگی امروزه را که با
شرع مقدس و
سنت رسول خدا و فقه و احادیث اهل بیت تباین و تضاد دارد و در میان مردم رواج داده شده، رد کرده است.»
سید محمدباقر صدر مینویسد: «اکنون برای نخستین بار، ملاحظه میکنیم که عنصر فهم اجتماعی نصوص، به صورتی مستقل مطرح میشود و هنگامی که برخی از بخشهای کتاب «
فقه الامام الصادق» را میخوانم، میبینم استاد بزرگ ما، شیخ محمدجواد مغنیه در این تألیف خود این موضوع را طرح کرده و با دست خویش،
فقه جعفری را به شکلی زیبا از نظر شیوه و تعبیر و بیان درآورده است.....
با آنکه من اکنون درباره فهم اجتماعی نص، با احتیاط سخن میگویم، باز هم ایمان دارم قاعدهای که استاد محقق ما مغنیه، برای این موضوع وضع کرده است، گره بزرگی را در فقه میگشاید.»
شیخ مغنیه به وحدت اعراب و
مسلمانان میاندیشید و عقیده داشت که علت دشمنی
اهل تسنن با شیعیان، عدم آگاهی آنان از عقاید اصیل شیعه است.
محمدمهدی شمسالدین میگوید: «مهمترین نگرانی شیخ محمدجواد مغنیه در این بحران فتنهانگیز که گریبانگیر ما شده است، «وحدت ملی»، «وحدت اسلامی» و «جنوب لبنان» بود.»
مغنیه، اسرائیل را ساخته دست آمریکا میدانست و آمریکا را بزرگترین دشمن اسلامی معرفی میکرد. مبارزات او سفارت آمریکا را وادار کرد تا به هر نحوی، شیخ مغنیه را از مبارزه باز دارد. وقتی از او خواستند به دیدار «
رزولت» برود، جواب داد: «...
آمریکا سختترین دشمن اسلام و امت عربی است. آمریکا، اسرائیل را به وجود آورد و دست به قتل فلسطینیان زد و آنان را از سرزمینشان بیرون راند و با خون فرزندانمان زمین فلسطین را رنگین کرد. برادران ما به وسیله اسلحههایی کشته میشوند که آمریکا به اسرائیل داده است ... با همه اینها، مرا دعوت میکنید که به دیدار ناوگان ششم بروم ...»
این شجاعت شیخ مغنیه از دید روزنامهها مخفی نماند و روزنامه «محرر» از حرکت او با عنوان «هذا عربی عزیز» تقدیر کرد.
مغنیه علما را برای مبارزه با استعمار به کمک طلبید و از آنها خواست تا حکم واقعی اسلام را برای مبارزه با استعمارگران صادر کنند، ولی به ندای او جوابی داده نشد. مغنیه نوشت: «بعد از جنگ چهارم اعراب و اسرائیل، عربها به آمریکا نفت نفروختند و نفت بسیار گران شد. ما هم خدا را شکر کردیم، ولی مدتی بعد، دوباره معامله نفت شروع شد. این حقیقت را همه میدانیم که آمریکا و اسرائیل، سلاطین ستمگری هستند و بر این مطلب، ظلم آمریکا در ویتنام و ... گواه هستند. با همه اینها، اموال عرب (نفت) بدون اینکه خود بخواهند، سلاحی میشود علیه تمام ملتهای مستضعف ...
آنگونه که من احساس میکنم، بعضی از فقیهان گوش خود را میبندند تا صدای مرا نشنوند! به گمان آنان، من حرف اشتباهی میزنم، ولی مگر آنان در فقه تدریس نمیکنند که فروش سلاح به دشمن حرام است؟ تقویت دشمن (به هر نحو) که بتواند انواع سلاح و هر آن چه که احتیاج دارد را بخرد، صد در صد حرام است و اگر اموال عرب (نفت) نباشد و آنرا به آمریکا ندهد هیچوقت آمریکا نمیتواند به اسرائیل مساعدت مالی و نظامی بکند...»
وی بارها فریاد زد: «چه ننگی بالاتر از اینکه مسلمانان و اعراب، در مسئله اسرائیل این چنین بیخاصیت و بیتفاوت شدهاند؟» ولی گوش شنوایی نبود که به ندای او پاسخ دهد.
مرحوم مغنیه در کنار مبارزات سیاسی، از تهاجم فرهنگی غافل نبود. کتاب «
الله و العقل» را در ردّ کتاب مصطفی محمود به نام «
الله و الانسان» نوشت و نیز مقالات فراوانی در ردّ مادیگری، کمونیستی و... دارد.
از دیدگاه مغنیه،
انقلاب اسلامی ایران نظامی است که پا جای پای نظام اسلامی حضرت پیغمبر گذاشته است.
او بعد از ذکر حدیث «رجل من اهل قم، یدعو الناس الی الحقّ یجتمع معه قوم کزبر الحدید لا تزلّهم الریاح العواصف، و لا یملّون من الحرب و لایجبنون، و علی الله یتوکلون، و العاقبه للمتقین»
مینویسد: این توصیف، صادقترین وصف نسبت به
امام خمینی و یارانش میباشد.
او بیشتر زندگی و درس و تدریس خود را در
شهر قم گذرانید و در آن شهر دعوت خدا را بر ضد شاه اعلام نمود، و سرانجام از آن شهر
تبعید گردید. دعوت وی، دعوتی بر مبنای حق و
عدالت است و هر حقیقتگرا و مخلص به آن دعوت، لبیک میگوید. فرد باطل از آن دعوت میهراسد، و
خداوند سرپرست و دوست پرهیزکاران و متقیان است.
او درباره انقلاب اسلامی گفت: انقلاب اسلامی ایران، ضربهای کوبنده بر دشمنان اسلام و انسانیت وارد آورده است.
وی درباره
شهید مطهری گفت: استاد مطهری، خطیبی از خطبای منبر حسینی بود که کارش، افشادن روح فداکاری و عزت در قلوب مردم و عاملی در انفجار انقلاب بر ضد
ظلم و تجاوز بود.
۱.
المرآة.
۲.
الکمیت و دعبل: این کتاب چاپ نشد و فقط خلاصهای از آن در کتاب «من هنا و هناک» ص ۳۰۳، به نام «الکمیت» چاپ شده است.
۳.
الاحکام الشرعیّه للمحاکم الجعفریه.
۴.
التضحیّه: این کتاب به نام «مجالس الحسینیه» چاپ شده است.
۵. مع بطله کربلاء: دار الاندلس در سال ۱۳۸۰ ق آنرا چاپ کرده است، این کتاب و التضحیه به نام «الحسین و بطله کربلاء» نیز منتشر شده است.
۶.
من زوایا الادب.
۷.
الوضع الحاضر فی جبل العامل. (این کتاب از اولین آثار به چاپ شده مرحوم مغنیه است).
۸.
الشیعه و التشیع: به فارسی، با نام «شیعه و تشیع»، توسط
سید شمسالدین مرعشی ترجمه و منتشر شده است.
۹.
مع الشیعه الامامیه: در سال
۱۳۷۴ق چاپ شد.
۱۰.
الاثنا عشریه و اهل البیت.
سه کتاب اخیر در مجموعهای به نام «
الشیعه فی المیزان» چاپ شده است.
۱۱. اهل البیت.
۱۲.
الشیعه و الحاکمون.
۱۳.
الاسلام مع الحیاه.
۱۴.
الله و العقل: این کتاب که در سال ۱۳۷۸ هـ . ق چاپ شده پاسخ کتاب الله و الانسان، نوشته
محمود مصطفی میباشد. الله و العقل با نام «
خدا و خرد» با ترجمه
علیاکبر صبا منتشر شده است.
۱۵.
شبهات الملحدین و الاجابه عنها.
۱۶.
النبوه و العقل.
۱۷.
الآخره و العقل: با ترجمه آقای کامل خیرخواه، به نام «معاد از نظر عقل» منتشر شده است.
۱۸.
المهدی المنتظر و العقل: با ترجمه
وحید دامغانی و با عنوان «زمامدار آینده» چاپ و منتشر شده است.
۱۹.
امامه علیّ و العقل.
۲۰.
علی و القرآن: این کتاب با عنوان «خورشید ایمان» توسط یوسف صدیق عربانی و با عنوان «علی و قرآن» توسط محسن بهبهانی ترجمه و چاپ شده است.
۲۱.
الحسین فی القرآن: با عنوان «شهادت، حسین، قرآن» توسط محمد رسول دریایی ترجمه و چاپ شده است.
۲۲.
مفاهیم انسانیه فی کلمات الامام الصادق (علیهالسلام) با نام «مردان پاک از نظر امام صادق (علیهالسلام)، توسط مرحوم مصطفی زمانی ترجمه و چاپ شده است.
۲۳.
بین الله و الانسان.
۲۴. الاثنا عشریه.
یازده کتاب اخیر در مجموعهای با عنوان «
عقلیات اسلامیه» چاپ شده است.
۲۵.
مذاهب و مصطلحات فلسفیه.
۲۶.
الفقه علی المذاهب الخمسه: که در سال ۱۳۷۹ هـ . ق چاپ شده است.
۲۷.
قیم اخلاقیه فی فقه الامام الصادق (علیهالسلام).
۲۸.
فضائل الامام علی (علیهالسلام).
۲۹.
دول الشیعه: ترجمه محمد بحرینی کاشمری، با عنوان «دولتهای شیعه، در طول تاریخ» چاپ شد. همچنین با ترجمه محمد آیت اللهی، به ضمیمه کتاب «امیر مؤمنان و آذربایجان» چاپ شد.
۳۰.
علی و الفلسفه.
۳۱.
معالم الفلسفه الاسلامیه: با ترجمه محمدرضا عطائی، به عنوان «خطوط برجستهای از فلسفه و کلام اسلامی» چاپ شده است.
۳۲.
نظرات فی التصوف: ترجمه محسن بهبهانی، با عنوان «نگاهی به تصوّف و کرامتهای صوفیان» چاپ شده است.
۳۳.
فلسفه المبدأ و المعاد.
۳۴.
فلسفه التوحید و الولایه.
۳۵.
الاسلام بنظریه عصریه.
نه کتاب اخیر در مجموعهای به نام «فلسفات اسلامیه» نیز چاپ شده است.
۳۶.
مع علماء النجف.
۳۷.
هذا هی الوهابیّه: در سال
۱۳۸۴ق چاپ شده است،
سید ابراهیم
سید علوی آنرا با عنوان «این است آیین وهابیت» ترجمه کرد، که در سال ۱۳۵۱ ش چاپ شد.
۳۸.
من هنا و هناک.
۳۹.
الوجودیه و الغثیان.
۴۰.
فقه الامام الصادق (علیهالسلام): ۳ مجلد.
۴۱.
التفسیر الکاشف: ۷ مجلد.
۴۲.
فی ظلال نهج البلاغه: ۴ مجلد.
۴۳.
فلسفه اخلاق فی الاسلام.
۴۴.
علم اصول الفقه فی ثوبه الجدید.
۴۵.
اصول الاثبات فی فقه الجعفری.
۴۶.
التفسیر المبین: در حاشیه
قرآن چاپ شده است.
۴۷.
تفسیر الصحیفه السجادیه.
۴۸.
من ذا و ذاک.
۴۹.
صفحات لوقت الفراغ.
۵۰.
تجارب محمدجواد مغنیه بقلمه: در سال
۱۴۰۰ق چاپ شده است.
۵۱.
من آثار اهل البیت.
۵۲.
دلیل الموالی للنبی و آله.
۵۳.
من وحی الاسلام.
۵۴. اسرائیلیات.
۵۵.
المختصر الجامع فی فقه جعفر الصادق (علیهالسلام): مغنیه پیش از پایان نگارش این کتاب از دنیا رفت.
مغنیه در سال ۱۳۸۴ق از بیماری قلبی رنج میبرد.
و سرانجام در ۱۹
محرم ۱۴۰۰ هـ . ق در
لبنان دار فانی را وداع گفت.
جسد وی به
نجف اشرف منتقل و سپس
آیتالله سید ابوالقاسم خویی بر وی نماز گذارد و در یکی از اتاقهای
حرم امام علی (علیهالسلام) دفن گردید. آن روز نجف اشرف تعطیل شد.
•
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «آیتالله شیخ محمدجواد مغنیه »، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۰۶/۰۲.