محمدمهدی خالصی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
محمدمهدی خالصی (۱۲۷۶-۱۳۴۳ق)، از برجستهترین علمای مجاهد و ضد استعمار و از مراجع تقلید
شیعیان عراق در
قرن سیزدهم و چهاردهم هجری قمری بود.
وی
علوم دینی را در
کاظمین،
نجف و
سامرا نزد بزرگانی چون
عباس جَصّانی،
محمدحسین کاظمی،
میرزا حبیباللّه رشتی،
میرزای شیرازی و
آخوند خراسانی فرا گرفت و به
درجه اجتهاد رسید. او در کاظمین به تدریس
فقه،
اصول و
کلام پرداخت و بعد از درگذشت
شیخ الشریعه اصفهانی مرجعیت شیعیان را عهدهدار شد. او در زمان اشغال عراق توسط انگلیسیها به همراه علماء، فتوای
جهاد صادر کرد و تظاهراتی علیه حاکم عراق در کاظمین برپا کرد که سرانجام با فرزندان و همراهانش به
بصره و سپس
جده تبعید شد. به درخواست دولت
ایران،
خالصی به ایران رفته و در
قم و سپس در
مشهد ساکن شده و به فعالیتهای علمی و سیاسی پرداخت. آیت الله
خالصی در اندیشه و عمل، انقلابی و سازشناپذیر و خواستار دگرگونی اساسی در ساختار سیاسی ایران و عراق و دیگر کشورهای اسلامی بود و برخی از فتاوای او همچون وجوب بذل مال در راه جهاد و وجوب مصادره اموال تخطیکنندگان از پرداخت آن، مخالفتهایی را در پی داشت.
محمدمهدی
خالصی با نام
مهدی و محمدمهدی نیز ذکر شده است.
پدرش حسین (متوفی
۱۳۱۲) و جدش عبدالعزیز (متوفی
۱۲۸۶) از عالمان
کاظمین و
خالص (شهری در شرق
بغداد) بودند.
وی در ۹ یا ۱۵
ذیحجه ۱۲۷۶ق در کرخ کاظمین به دنیا آمد و در میان طایفه خود (
خالصی) پرورش یافت. برخی مقدمات علوم دینی را نزد پدرش در
نجف آموخت، سپس به زادگاهش بازگشت و تحصیلات خود را در
فقه و
اصول و
کلام نزد استادان فاضل کاظمین از جمله شیخ
عباس جصانی تکمیل کرد و بار دیگر به نجف اشرف بازگشت و در حوزه درس علما و مدرسان آنجا حاضر شد و از فضلای معروف گردید. سپس به
سامرا رفت و از درس
میرزای شیرازی استفاده کرد و بعد از رحلت او به زادگاهش کرخ بازگشت و به تدریس پرداخت.
علوم دینی را در کاظمین، نجف و سامرا نزد پدرش و عالمانی چون عباس جَصّانی (متوفی
۱۳۰۶)،
محمدحسین کاظمی (متوفی
۱۳۰۸)،
میرزا حبیباللّه رشتی (متوفی
۱۳۱۲)، میرزا محمدحسن شیرازی (متوفی ۱۳۱۲) و آخوند
ملا محمدکاظم خراسانی (متوفی
۱۳۲۹) فرا گرفت.
او در کاظمین به تدریس فقه و اصول و کلام پرداخت و سالها بعد به مرجعیت و شهرت رسید.
خالصی در کاظمین مدرسهای دینی با نام مدرسةالزهراء تأسیس کرد و برای تدریس، از عالمانی مانند شیخ
حسین رشتی (متوفی
۱۳۴۸) دعوت کرد.
در منابع از شاگردان او نامی برده نشده است.
حلقه درس وی را طلاب فاضل تشکیل میدادند و او دروس فقه و کلام و تقریرات درس اصول استادش، آخوند خراسانی را تعلیم میداد و چند سال بعد به مقام ریاست علمای کاظمین رسید و شیعیان کرخ و کاظمین از او
تقلید کردند.
در کاظمین، شیخ محمدمهدی
خالصی، جنبش جهاد را
هدایت کرد و بر وجوب دفاع از سرزمینهای اسلامی
فتوا داد. او رسالهای به نام السیف البتار فی جهاد الکفار (شمشیر بران در جهاد با کفار) نوشت. همچنین با صدور حکمی بر
مسلمانان واجب کرد تا برای از بین رفتن فتنه کافران، تمام دارایی خود را در راه جهاد هزینه کنند و کسی که از بخشیدن سرمایه، خودداری کند، واجب است که به اجبار از او بگیرند.
اشغال بخشی از سرزمین
عراق توسط انگلیسیها و نیز صدور فتاوای جهاد علما بر ضد آنان، شور و احساسات فراوانی در میان شهرهای شیعهنشین عراق ایجاد کرد و دهها هزار داوطلب به دعوت علما، آماده عزیمت به جبهههای نبرد شدند. مجاهدان به سه گروه تقسیم گردیدند و هر گروه را تعدادی از علما فرماندهی میکردند. گروه دوم مجاهدان که در هویزه استقرار داشت تحت فرماندهی شیخ محمدمهدی
خالصی و فرزندش شیخ محمد
خالصی زاده و تعدادی دیگر از علما بود. آنها عملیات نظامی متعددی علیه تاسیسات نفتی انگلیس اجرا کردند.
خالصی در
جنگ جهانی اول (۱۹۱۴-۱۹۱۸) همگام با مرجع بزرگ شیعه، میرزا محمدتقی شیرازی (متوفی
۱۳۳۸)، و شماری دیگر از علما، بر ضد انگلیسیها فتوای جهاد صادر کرد.
در اواخر
۱۳۲۹ق و پس از حمله روسها به شمال
ایران که آزادیخواهان سرشناسی را دستگیر و اعدام نمودند و نیز اندکی بعد از حمله استعمارگران ایتالیایی به طرابلس غرب (لیبی)، بسیاری از مراجع و علمای عراق، از جمله شیخ
مهدی خالصی فتوای جهاد بر ضد اشغالگران روسی و ایتالیایی صادر کردند.
در ذیحجه
۱۳۳۲ق متفقین علیه عثمانی اعلام جنگ دادند و متعاقب آن، دولت عثمانی نیز در ۱۸ ذیحجه همان سال بر ضد آنان اعلام جهاد داد. یک هفته بعد که انگلیسیها به عراق یورش برده و بندر فاو را تصرف کردند، علمای شیعه عراق از جمله آیت الله
خالصی در حمایت از عثمانی، فتوای جهاد بر ضد کفار (استعمارگران انگلیسی) صادر کردند.
در ۵
ربیع الاول ۱۳۳۷ق، به دعوت فرماندار انگلیسی کاظمین، علمای بزرگ کاظمین و در رأس آنان آیت الله
خالصی در جلسهای با حضور فرماندار شرکت کردند و در آن علما با حضور و حاکمیت سیاسی
انگلستان بر عراق، آشکارا مخالفت کرده، طی طوماری خواستار تشکیل یک حکومت عربی ـ اسلامی شدند. علمای کاظمین توانستند افکار عمومی را بر ضد حاکمیت انگلستان بر عراق بسیج نمایند.
آنها تهدید کردند که هرکس به نفع اشغالگران انگلیسی رای دهد، او را تحریم و از جامعه طرد خواهند کرد. اغلب مردم شهر کاظمین نیز به ندای آنان پاسخ مثبت دادند. پس از اینکه در کنفرانس
قاهره (۲
رجب ۱۳۳۹ق) تصمیم نهایی بر معرفی فیصل به عنوان تنها نامزد حکومت عراق گرفته شد، شیخ
مهدی خالصی و
سید محمد صدر، از جمله علمایی بودند که او را تایید و مدت کوتاهی با وی همکاری کردند.
خالصی در دیدارش با فیصل او را اینگونه مخاطب قرار داد: ما با شما به عنوان پادشاهی بیعت میکنیم که بهطور عادلانه در کشور حکومت کنید بر این اساس که حکومت، قانونی و پارلمانی باشد و عراق در دوران شما متکی به هیچ قدرت بیگانهای نباشد. همچنین او با صدور فتوایی درباره بیعت، بر موضعگیری خود تاکید کرد، که این فتوا عینا در روزنامههای داخلی عراق انتشار یافت.
هنگامی که وهابیان
حجاز در ۱۳۳۹ق به قصد انهدام مراقد
ائمه شیعه (علیهمالسّلام)، تصمیم حمله به جنوب عراق را داشتند، وی به همراه گروهی از علمای کاظمین و مردم داوطلب، به دعوت
آیت الله نائینی و آیت الله
سید ابوالحسن اصفهانی به
کربلا آمد.
خالصی در ۱۳۳۷ در پی دعوت میرزای شیرازی برای مشاوره درباره نهضت مبارزه با استعمار به کربلا عزیمت کرد. در ۱۳۳۸، به درخواست
سید ابوالقاسم کاشانی به بهانه نظارت بر امور زوّار، که از کاظمین به کربلا میرفتند، به کاظمین رفت. سپس از آنجا به بغداد رفت و رهبری انقلاب ضد استعماری مردم عراق را برعهده گرفت.
فتوای او مبنی بر وجوب بذل مال در راه جهاد و وجوب مصادره اموال تخطیکنندگان از پرداخت آن، مخالفتهایی را در پی داشت، زیرا برخی آن را مُهر تأییدی بر عمل ترکهای عثمانی میدانستند که به نام وظیفه دوران جنگ، به مصادره اموال مردم میپرداختند.
خالصی برای صدور فتوایی مشترک از جانب علمای کاظمین درباره جهاد در برابر استعمارگران تلاش کرد، ولی به نتیجهای نرسید و به شیوه پیشین خود (یعنی مبارزه مسلحانه بر ضد انگلیس) ادامه داد.
وی با همراهی فرزندش محمد (متوفی
۱۳۸۳) و برخی دیگر، رهبری جناح چپ جنگ را در منطقه
بصره (به مرکزیت حویزه) برعهده گرفت.
پس از ناکامی مجاهدان عراقی و در پی موافقت
بریتانیا با استقلال عراق و تشکیل حکومت ملی،
خالصی به بغداد بازگشت و در سخنرانیهای خود به تحلیل و افشای توطئههای سیاسی پرداخت.
خالصی در ۱۳۳۹ پس از درگذشت
شیخ الشریعه اصفهانی، از مراجع تقلید شیعیان شد
و پذیرفتن مناصب حکومتی را حرام دانست.
خالصی در همان سال پس از تشكيل حكومت مستقل در عراق، با امیرفیصل، حاکم عراق (متوفی ۱۳۵۲)، بیعت کرد، مشروط بر اینکه استقلال عراق را حفظ کند و آنرا از سلطه بیگانگان دور نگهدارد و به تأسیس مجلس نمایندگان پایبند باشد.
خالصی در ۱۳۴۰ ریاست کنفرانس کربلا را برعهده گرفت که در آن، حمله وهابیان به عراق محکوم شد.
خالصی پس از پایبند نماندن فیصل به شروط بیعتنامه و انعقاد معاهده با
انگلستان در ۱۳۴۰/۱۹۲۲، که در آن مفهوم قیمومت گنجانده شده بود،
بیعت مردم عراق با فیصل را ملغا اعلام کرد.
هنگامی که دولت در صدد تشکیل مجلس نمایندگان برآمد تا معاهده مزبور را رسمی کند، تعدادی از علمای بزرگ از جمله
خالصی، فتاوایی شدیداللحن در تحریم انتخابات صادر کردند،
آنان در این فتواها خواستار لغو نظام استعماری، خروج مستشاران انگلیسی، بازگشت تبعیدشدگان، آزادی بیان و اجازه تأسیس احزاب سیاسی شدند.
به گفته
محمدرضا طبسی،
خالصی با آنکه مجلس وقت عراق را فرمایشی میدانست، حضور نمایندگانی از شیعیان را در مجلس و دولت لازم میشمرد. او در پی تهدید مرزهای شمالی عراق از سوی
ترکیه، فتوایی مبنی بر تحریم دفاع از عراق در مقابل ترکیه صادر کرد.
در ۱۳۲۰ش، به رغم تلاش ملک فیصل برای متقاعد ساختن
خالصی به تغییر دادن فتوای پیشینش، او بار دیگر به تحریم انتخابات فتوا داد
و در کاظمین تظاهراتی برضد فیصل بر پا ساخت.
سرانجام
خالصی و فرزندانش حسن و علی، نوه برادرش علینقی
خالصی و یکی از یارانش به نام سلمان قطیفی دستگیر و به بصره
تبعید شدند.
تبعید
خالصی اعتراض مردم را در شهرهای مختلف از جمله بغداد، نجف و کاظمین در پیداشت.
سپس او و همراهانش به
جدّه تبعید شدند.
در ۱۳۲۰ش، به درخواست دولت
ایران،
خالصی پس از انجام دادن
مراسم حج راهی ایران شد.
در مراسم استقبال مردم
بوشهر، او هدف ترور نافرجام مردی انگلیسی قرار گرفت. سپس به
شیراز و
اصفهان رفت و برای ملاقات با سید ابوالحسن اصفهانی (متوفی ۱۳۲۵ش/۱۳۶۵) و میرزا محمدحسین نائینی (متوفی ۱۳۱۵ش/۱۳۵۵) که به حمایت از او عراق را ترک کرده بودند، راهی قم شد.
خالصی در ۱۳۲۱ش با علمای یادشده درباره چگونگی ادامه مبارزه اختلافنظر پیدا کرد و به
مشهد رفت.
برخی، سبب رفتن وی را به مشهد، درخواست دولت ایران پس از پخش شایعهای در جراید اروپایی مبنی بر نقش
خالصی در تحریک به قتل ایمبری (کنسول
ایالات متحده آمریکا در
تهران) دانستهاند.
خالصی در مشهد حزبی با نام «جمعیة
استخلاص الحرمین الشریفین و بین النهرین» تأسیس کرد و از مسلمانان کشورهای اسلامی خواست که با پیوستن به آن، اماکن مقدس حجاز و عراق را از وجود کافران پاک کنند.
خالصی که پیشتر در سفرش به قم فتوا داده بود دولت ایران میتواند
زکات و
خمس را برای نیروهای مسلح مسئولِ حفاظت از مرزها صرف کند، در
خراسان فتوا به جواز استفاده از اموال موقوفه
امام رضا (علیهالسلام) برای رفع نیازهای مالی دولت داد. این دو فتوا همراه با فتوای وی مبنی بر جایزنبودن برگزاری جشن
عید نوروز در آن سال به دلیل اشغال سرزمینهای مقدس مسلمانان به دست دشمنان، مخالفتهای برخی از رجال دینی را در پی داشت. حتی شایع کردند که او بهائی است، زیرا عید نوروز در آن سال مصادف با سالگرد مرگ
عباس افندی، یکی از سران بهائیان، بود. از اینرو، چندین تظاهرات در موافقت و مخالفت با
خالصی برگزار شد. سرانجام او که به دلیل اهانتهای مختلف، سخت آزرده خاطر شده بود، تصمیم گرفت به تهران برود، اما پس از ابراز ندامت و اصرار مردم مشهد، همانجا ماند.
آیت الله
خالصی در اندیشه و عمل، انقلابی و سازشناپذیر و خواستار دگرگونی اساسی در ساختار سیاسی ایران و عراق و دیگر کشورهای اسلامی بود که رهبران مذهبی آن زمان، پس از چندین سال جنگ و درگیری و شکست و ناکامی و تبعید، حاضر به انجام چنان کاری نبودند.
خالصی را که مردی زاهد، آراسته به اخلاق نیکو، کمحرف و اغلب اوقات متبسم وصف کردهاند،
به هر روی، در ۱۲
رمضان ۱۳۴۳ق، ۱۶ فروردین ۱۳۰۴ در مشهد مقدس درگذشت
و در جوار
مرقد امام رضا (علیهالسّلام) دفن شد.
به مناسبت درگذشت او، حوزههای علمیه ایران و عراق تعطیل شد و مجالس ختم متعددی در این دو کشور برگزار گردید و شعرای زیادی بر او مرثیه سرودند.
آثار مهم
مهدی خالصی عبارتاند از:
عَناوین الاصول یا العَناوین (بغداد ۱۳۴۲)؛
حاشیه بر کفایة الاصول آخوند خراسانی (بغداد ۱۳۲۸)، که اولین حاشیه چاپ شده بر کفایه به شمار میرود؛
مختصر الرسائل العملیّة و الاصول الدینیه، که بخش اول آن در ۱۳۴۳ در مشهد چاپ شده است؛
القواعد الفقهیه (چاپ اول: خراسان ۱۳۴۳)؛
الدَّراری اللامِعات فی شرح القَطَرات و الشَذَرات (بغداد ۱۳۳۱)، که حاشیهای است بر کتاب الطهارة والوقف و الرضاع اثر آخوند خراسانی؛
رساله عملیه او با نامِ الشَّریعةُ السَمحاء فی احکام سیّدِ الاَنْبیاء (بغداد ۱۳۳۹)؛
رساله فقهیِ (اثبات) تَداخلُ الاَغسال (بغداد ۱۳۴۲)؛
الوَجیزَة فی المواریث (بغداد ۱۳۴۱)؛
المتنجِّس الجافّ لایُنجِّس؛
رساله الحِسام البَتّار فی جهاد الکُفّار که در جریده صَدَیالاسلام بغداد چاپ شد.
اثر کلامیِ بیان تصحیف المِنحة الالهیة عن النَفثة الشیطانیة، ردّیهای بر ترجمه عربی ملخصِ شهابالدین
محمود آلوسی (متوفی
۱۲۷۰) از کتاب تحفه اثنا عشریه، تألیف
عبدالعزیز دهلوی (متوفی
۱۲۳۹) در رد عقاید شیعه امامیه؛
حاشیهای بر الالفیة شهید ثانی (بغداد ۱۳۴۱)؛
و اشعاری در ادبیات عرب؛
همچنین برخی آثار و آرای فقهی او نقد شدهاند.
راضی و محمدصادق از جمله برادران
خالصی بودند.
راضی در
۱۲۷۴ در کاظمین به دنیا آمد، همراه با پدر و برادرانش به نجف رفت و پس از فراگیری
ادبیات عرب، فقه و اصول به کاظمین بازگشت، اما بعد از درگذشت عباس جَصّانی، استادش در کاظمین، مجددآ به نجف بازگشت و نزد محمدحسین کاظمی و میرزا حبیباللّه رشتی فقه و اصول خواند. سپس در درس میرزای شیرازی در سامرا حاضر شد و پس از فوت او به کاظمین بازگشت و به نشر
احکام و تدریس و اقامه
نماز جماعت پرداخت.
راضی خالصی، عالمی مشهور در عراق بود و تبحر او را در
علوم عقلی و
نقلی، فصاحت لسان و بلاغت کلام و نیز حافظه قویاش را ستودهاند.
عبدالحسین بغدادی (متوفی ۱۳۲۵ش/
۱۳۶۵)،
عیسی اَعرجی،
مهدی جَرقومی (متوفی
۱۳۳۹)،
عبدالحسین و
علی (فرزندان
محمدتقی تستری کاظمی) از شاگردان وی بودند.
راضی در
۱۳۴۷ در کاظمین از دنیا رفت و همانجا به خاک سپرده شد. فرزند وی، مرتضی، پس از وی عهدهدار اقامه جماعت گردید.
برخی از آثار راضی
خالصی عبارتاند از: شرح معالم الاصول
حسن بن زینالدین عاملی، حاشیه بر قوانین الاصول
ابوالقاسم قمی، حاشیه بر الرسائل
شیخ انصاری؛ رسالههای متعدد فقهی و منظومهای در فقه.
محمدصادق خالصی نیز از علما و ائمه جماعت کاظمین بود.
نورالدین بن حامد واعظی (متوفی
۱۳۹۱) از شاگردان وی بود. او در
۱۳۴۱ در کاظمین از دنیا رفت و همانجا مدفون شد.
(۱) آقا بزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة، چاپ علینقی منزوی و احمد منزوی، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۲) آقا بزرگ طهرانی، طبقات اعلام الشیعة: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، مشهد، قسم ۱ـ۴، ۱۴۰۴.
(۳) فریق مزهر آل فرعون، الحقائق الناصعة فی الثورة العراقیة سنة ۱۹۲۰ و نتائجها، بغداد ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
(۴) سید محسن امین، اعیان الشیعه.
(۵) عبدالرحمان بزّاز، العراق من الاحتلال حتی الاستقلال، بغداد ۱۹۶۷.
(۶) محمدعلی حبیبآبادی، مکارم الآثار، ج ۶، اصفهان ۱۳۶۴ش.
(۷) محمد حرزالدین، معارف الرجال فی تراجم العلماء و الادباء، قم ۱۴۰۵.
(۸) سلیم حسنی، رؤساء العراق: ۱۹۲۰ـ۱۹۵۸ه، دراسة فی اتجاهات الحکم، لندن ۱۴۱۳/۱۹۹۲.
(۹) عبدالرزاق حسنی، تاریخ الوزارات العراقیة، صیدا۱۳۸۰ـ۱۳۸۸.
(۱۰) عبدالرزاق حسنی، الثورة العراقیة الکبری، (لبنان ۱۳۸۴).
(۱۱) حسین علی محفوظ، «البیوتات العلمیة»، در موسوعةالعتبات المقدسة، تألیف جعفر خلیلی، ج۱۰، جزء۳، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۱۲) احمد حسینی اشکوری، تراجم الرجال، قم ۱۴۱۴.
(۱۳) عبدالحلیم رهیمی، تاریخ الحرکة الاسلامیة فی العراق: الجذور الفکریة و الواقع التاریخی (۱۹۰۰ـ ۱۹۲۴)، بیروت ۱۹۸۵.
(۱۴) محمد صادقی تهرانی، نگاهی به تاریخ انقلاب اسلامی ۱۹۲۰ عراق و نقش علمای مجاهد اسلام، قم: دارالفکر.
(۱۵) عبدالرحیم بن عبدالکریم صفیپوری، منتهی الارب فی لغة العرب، چاپ سنگی تهران ۱۲۹۷ـ۱۲۹۸، چاپ افست ۱۳۷۷.
(۱۶) محمدرضا طبسی، «مصاحبه با آیت اللّه حاج شیخ محمدرضا طبسی»، حوزه، سال ۶، ش ۴ (مهر و آبان ۱۳۶۸).
(۱۷) حسن علوی، الشیعة و الدولة القومیة فی العراق: ۱۹۱۴ـ ۱۹۹۰، قم: دارالثقافة للطباعة و النشر.
(۱۸) کورکیس عواد، معجمالمؤلفین العراقیین فی القرنین التاسع عشر و العشرین، بغداد ۱۹۶۹.
(۱۹) محمد غروی، مع علماءالنجف الاشرف، بیروت ۱۴۲۰/۱۹۹۹.
(۲۰) عبدالهادی فضلی، دروس فی اصول فقه الامامیة، (بیروت) ۱۴۲۰.
(۲۱) عبداللّه فیاض، الثورة العراقیة الکبری سنة ۱۹۲۰، بغداد ۱۹۷۵.
(۲۲) محمد قزوینی، «وفیات معاصرین»، یادگار، سال ۳، ش ۵ (دی ۱۳۲۵).
(۲۳) عبدالحسین مجید کفائی، مرگی در نور: زندگانی آخوند خراسانی، تهران ۱۳۵۹ش.
(۲۴) گلشن ابرار،
خلاصهای از زندگی اسوههای علم و عمل از ثقةالاسلام کلینی تا آیةاللّه خامنهای، تهیه و تدوین جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم، قم: معروف، ۱۳۷۹ش.
(۲۵) استیون همزلی لانگریگ، العراق الحدیث: من سنة ۱۹۰۰ الی سنة ۱۹۵۰، تاریخ سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی، ترجمه و تعلیق سلیم طه تکریتی، بغداد ۱۹۸۸.
(۲۶) آلبرت منتشاشویلی، العراق فی سنوات الانتداب البریطانی، ترجمة هاشم صالح تکریکی، بغداد ۱۹۷۸.
(۲۷) محمدمهدی موسوی اصفهانی، احسن الودیعة فی تراجم اشهر مشاهیر مجتهدی الشیعة، او، تتمیم روضات الجنات، بغداد (۱۳۴۸).
(۲۸) میربصری، اعلام السیاسة فی العراق الحدیث، لندن ۱۹۸۷.
(۲۹) میرحامد حسین،
خلاصة عبقات الانوار فی امامة الائمة الاطهار، بقلم علی حسینی میلانی، قم ۱۴۰۴ـ۱۴۰۸.
(۳۰) عبداللّه فهد نفیسی، دور الشیعة فی تطور العراق السیاسی الحدیث، بیروت ۱۴۰۵.
(۳۱) علی وردی، لمحات اجتماعیّة من تاریخالعراق الحدیث، بغداد ۱۹۶۹ـ۱۹۷۹، چاپ افست (قم) ۱۳۷۱ش.
(۳۲) عبدالشهید یاسری، البطولة فی ثورة العشرین، نجف ۱۳۸۶/۱۹۶۶.
•
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «خالصی»، شماره ۶۷۸۸. •
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «محمد مهدی خالصی»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۱۲/۲۸.