محمدحسین حائری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در این مقاله زندگینامه تفصیلی محمدحسین حائری
صاحب فصول (متوفای ۱۲۵۴ق) را بررسی میکنیم.
نامش محمدحسین است و به مناسبت محل تولد و شهرهایی که در محل کسب
دانش و
کمال وی بود، ورامینی، رازی، تهرانی، حائری اصفهانی، و از همه مشهورتر «صاحب فصول» لقب گرفت.
محمدحسین با توجه به برخی نشانهها، در آخر سده دوازدهم هجری قمری میان سالهای ۱۱۸۵-۱۱۹۵ ق در «ایوان کیف» از توابع استان سمنان به
دنیا آمد. به گفته برخی نام این شهر «ایران کی» بوده که با گذشت
زمان به «ایوان کیف» مشهور شد.
پدرش حاجی محمدرحیم بیک استاجلو، و نیایش مهدی قلی خان بیگدلی از کارگزاران بلند پایه
نادر شاه افشار همان کسی که به دستور نادر شاه نقش ممتازی در طلاکاری ایوان
حرم حضرت
امیر مؤمنان علیهالسّلام داشت. نام او بر روی یکی از کاشیهای ایوان نوشته شده است و به گفته آقا احمد بهبهانی: محمدرحیم از بزرگان ایل و طایفه استاجلو
(استاجلو از ایلها و تیرههای آذری زبان و از جمله ایلها و قبیلههایی است که هسته مرکزی سپاه صفویان (قزلباش) را تشکیل میدادند.) است.
سپاه قزلباش دارای گرایشهای ریشهدار شیعی بود و محمدرحیم به این ایل تعلق داشت.
او از کارگزاران و حاکمان قلمرو ایوان کیف بود و در نهایت مورد
لطف حق تعالی قرار گرفت، به گونهای که ریاست را رها و با خانواده راهی
نجف اشرف شد و در جوار مقتدایش امیر مؤمنان علیهالسّلام زندگی نوین و با معنویتی را آغاز کرد.
محمدرحیم و آقا محمدعلی بهبهانی کرمانشاهی ـ
فرزند ارشد وحید بهبهانی ـ با هم
باجناق بودند. آنان با دختران الله وردی خانبیک لری
ازدواج کردند. خداوند از این همسر دو
پسر محمدتقی ایوانکیفی معروف به صاحب حاشیه، و محمدحسین صاحب فصول و دو
دختر به وی عنایت کرد که یکی
همسر ملا محمدعلی خراسانی و دیگری همسر آقا احمد بهبهانی کرمانشاهی شد. در نتیجه آقا احمد با دختر خاله خود ازدواج نمود و محمدتقی و محمدحسین پسر خالههای او میباشند.
آقا احمد در سال ۱۱۹۱ ق
چشم به
جهان گشود. این یکی از نشانههای تاریخ تولد محمد حسین صاحب فصول است.
آقا احمد در «مرآت الاحوال جهان نما» میگوید:
«من از
ایران که به نجف رفتم، در آنجا به خانه شوهر خالهام حاجی محمدرحیم بیک وارد شدم.»
حاجی محمدرحیم ـ پدر صاحب فصول ـ در سال ۱۲۱۷ق در اوایل حکومت سلسله قاجار در نجف دیده از جهان فرو بست و در جوار محبوب و مولایش رخ بر خاک تیره نهاد.
محمدحسین در زادگاهش و در سایه مهر
پدر و
مادر رشد یافت و بعد از رسیدن به
بلوغ عقلی و فکری ذوق شوق کسب دانش و معارف دین، او را از ایوان کیف به
حوزه علمیه تهران کشاند و در آنجا مقدمات علوم را فراگرفت.
او با
همت والا پلههای ترقی را پیمود و آنگاه با اعضای خانواده راهی نجف شدحوزهای که در آن روزگار شکوه خیره کنندهای داشت و بزرگترین عالمان اسلامی در آنجا گرد آمده بودند. از استادان این دوره وی نامی برده نشده است مگر از برادر بزرگش
شیخ محمدتقی ایوانکیفی که از مدرسان نام آور
فقه و
اصول بود.
در سال ۱۲۱۶ ق وهابیان بیخرد متعصب به شهر نجف حمله کردند. در مقابل گروه زیادی از عالمان شیعی و مردم با تمام توان از شهر نجف دفاع کردند، البته جمعی از مردم و علما هم که توان ماندن نداشتند، مجبور شدند به شهرهای دیگر
هجرت کنند.
شیخ محمدتقی هم در همان
سال با برادرش
شیخ محمدحسین راهی
اصفهان شد. حوزه اصفهان به
برکت وجود این عالم فرزانه چنان رونق گرفت که حدود سیصد عالم و فاضل در درس فقه و اصول او شرکت کردند.
محمدحسین طی حضور چند ساله لحظهها را
غنیمت شمرد و در محضر درس
برادر شرکت کرد. تا اینکه با موافقت برادرش، راهی عراق شد و در جوار مرقد مقدس
سید الشهداء علیهالسّلام رحل اقامت افکند و در حوزههای علمی کربلا که بعد از حوزه نجف اهمیت والایی داشت، به تدریس، تالیف و تبلیغ آموزههای دینی روی آورد. در این دوران حوزه درس او، یکی از پرشکوهترین و سرآمدترین دروس فقه و اصول بود. آقا بزرگ تهرانی مینویسد:
«صاحب فصول که به
کربلا رفت،
شهرت و آوازه اش رو به فزونی نهاد، بگونهای که تدریجا در ردیف یکی از بزرگترین و برجستهترین عالمان روزگار خود، قرار گرفت، ریاست علمی، و مقام فتوی و پیشوایی و زعامت آن حوزه، که معمولا بدست برگزیدهترین دانشمند عصر، قرار میگرفت، بدو سپرده شد، این بزرگوار در ضمن مسئولیت خطیر زعامت حوزه، به درس و بحث و تدریس نیز ادامه میداد. و رایت نشر و گسترش دین، و ترویج
احکام شریعت را بدوش میکشید او هم مرجع طلاب و فاضلان و دانش پژوهان حوزه در کرسی تدریس و هم مرجع مردم در امر
تقلید بود، و گروه زیادی از دانش طلبان دینی گرد شمع وجودش جمع شدند.»
تمام زندگینامه نویسان در پاسداشت و
تکریم این
فقیه و اصولی نامور کوشیدهاند. شاید اولین کسی که به معرفی وی پرداخته است،
سید محمدباقر خوانساری نویسنده روضات الجنات باشد. وی که پای منبرهای سخنرانی و جلسات درس صاحب فصول حضور یافته است، مینویسد:
«
شیخ محمدتقی ـ صاحب حاشیه ـ را برادری است: ارجمند، بلند مرتبه فقیهی بزرگوار، دانشور فرزانه، محقق، مدقق، یگانه روزگار، که
خداوند جل و علا، او را نسبت به برادرش مانند نسبت
هارون علیهالسّلام به
حضرت موسی علیهالسّلام قرار داده است، او کسی جز
شیخ محمدحسین حائری نیست. این دانشمند پرشور و متعهد و مرزبان آگاه و بیدار حوزه تشیع از کسانی بود که در کربلا مبارزه سختی را با اندیشههای سخیف
فرقه شیخیه آغاز کرد. و سستی و بیپایه بودن افکار آنان را برملا و آنها را
رسوا نمود و او این روش را در آشکار و نهان ادامه میداد. خودم در کربلا او را در بالای
منبر میدیدم که در این راستا
سخنرانی میکرد و مخالفان را به چالش میکشید.»
«محمدحسین اصفهانی حائری بیتردید آیتی از آیات ربانی و علامه بی نظیر و بلاثانی بیهمتا بود که جایگاه والا و ارجمندش، ما را از توصیف و معرفی سیمای او بینیاز میسازد، آوازه فضل و
کمال و دانش او گستره زیادی در مراکز علمی دنیای
اسلام را درنوردید، او از مجاوران سرزمین شریف کربلا بود.»
«دانشمند فاضل و محقق بزرگ که در دانش اصول به عنوان مؤسس از او یاد میشود. او بیتردید از برگزیدگان عالمان روزگارش بشمار میرود. دانش آموختگان زیادی از فقیهان و اصولیان از محضر او بهرهمند شدند. او وظایف شرعی خود را که به عنوان یک
مجتهد و
مرجع تقلید بعهده داشت به نیکی انجام میداد به کارها سامان میبخشید، و در
حرم مطهر
امام حسین علیهالسّلام
نماز جماعت میخواند و خیل زیادی از علما و طلاب و مردمان صالح و شایسته در نمازش شرکت مینمودند. در روزگار او،
فرقه شیخیه در کربلا در گسترش و
تبلیغ اندیشههای انحرافی خود میپرداختند ولی او سکوت نکرد و آرام نگرفت، بلکه مبارزه سخت و دشواری را با آنان آغاز کرد تا اینکه در سایه
همت والا و
اخلاص در عمل و گفتار، نهایتا به شکست این فرقه باطل انجامید.»
«محمد حسین اصفهانی دانشوری بزرگ، اندیشمندی توانمند، محققی کم نظیر، که در قلمرو دانشهای عقلی و فلسفی و نقلی از جامعیت بسزایی برخوردار بود.»
در اینجا مناسب خواهد بود که اشارهای شود به چگونگی پیدایش این فرقه و تبیین کوتاه برخی از اصول کلی اعتقاد آنان:
در اواخر نیمه اول سده ۱۳ ق مجامع علمی شیعه، به ویژه در شهر کربلا، یک تفکر و اندیشه انحرافی پدیدار شد که متاسفانه مدتی باعث نوعی انشقاق و گسست در میان عالمان دینی و جامعه شیعیان گردید. دانشوران شیعی به دو گروه: مجتهدان و اصولیان و
شیخیه تقسیم شدند.
سرآغاز پیدایش این فرقه و سردمدار آن، شخصی بود به نام:
شیخ احمد احسائی (تولد ۱۱۶۶ق، وفات: ۱۲۴۱ق)
گرچه او در آغاز در سلسله عالمان شیعی به شمار میرفت ولی در اواخر
عمر، عقایدی را اظهار داشت و به آنها پای میفشرد که با اعتقادات مسلم و قطعی عامه شیعه اثنی عشری همخوانی نداشت،
شیخ احمد در شهری به نام «احساء» در قلمرو کشور
حجاز متولد شد. چندین سال از عمر خویش را در
ایران: یزد و کرمانشاه سپری کرد و در آخر عمر ساکن کربلا شد و چهار سال در آنجا زندگی کرد تا این که در سفری به مکه، در بین راه
مکه از
دنیا رفت. بعد از او شاگردش سید کاظم رشتی راه او را ادامه داد، بعد از مرگ
سید کاظم رشتی، حاج محمدکریم خان قاجار، پیشوای
شیخیه شد. و به هر حال چون
شیخ احمد و شاگردش عقاید خویش را در کربلا گسترش میدادند و متاسفانه جمعی از مردمان ساده دل فریب آنان را خوردند و به آنان گرایش یافتند، اینجا بود که صاحب فصول به عنوان یک اصولی و فقیه برجسته شیعی به مبارزه با آنها پراخت و بی اساس بودن
اعتقادات و مرام آنان را بر ملا کرد. نکتهای که اشاره به او خالی از فایده نیست، این است که در اصطلاح دانشورانبه فرقه
شیخیه: «پشت سری» و به مخالفان آنان که تمام شیعیان است: «بالاسری» میگفتند. سبب و انگیزه این نامگذاری این بود که
شیخیه در موقع خواندن نماز در حرم امامان علیهمالسّلام به اصطلاح برای
ادب و
احترام به گونهای میایستادند که
قبر امام میان ایشان و قبله واقع نشود، یعنی پشت سر امام
نماز میخواندند.
بگونه کلی آنان بر این باورند که
اسلام چهار رکن دارد: ۱ ـ
توحید، ۲ ـ
نبوت، ۳ ـ
امامت و ۴ - رکن چهارم به اصطلاح آنها: شناختن
شیعه کامل است که او مبلغ و ناطق اولاست که
احکام را بدون واسطه از امام علیهالسّلام فرا میگیرد و به سایر شیعیان میرساند و در
حقیقت: او ناطق حقیقی شیعیان است و اینان برای
اعتقاد به دو اصل
عدل و
معاد،
استقلال و ضرورتی قائل نیستند چون میگویند: اعتقاد به توحید، اعتقاد به دواصل هم هست.
از ویژگیهای عقاید باطل
شیخیه این است که امامان علیهمالسّلام را، جزء علل اربعه: مادی، صوری، فاعلی و غائی میدانند و حضرت
امام عصر علیهالسّلام را پس از حضرت علی،
امام حسن و امام حسین علیهمالسّلام از سایر ائمه، برتر میدانند و معتقدند که امام زمان علیهالسّلام در دنیایی غیر از دنیای ما زندگی میکند. دنیای روحانی و هورقلیائی ـ مثالی ـ با اقلیم هشتم.
آنان درباره
معاد جسمانی باز بر این باورند که
انسان دو جسم دارد: جسم مادی: مرکب از عناصر اربعه:
آب،
خاک،
آتش و
هوا، و جسمی دیگر که زمانی و مادی نیست و از عالم هورقلیائی است. اما هیئت و شکل آن مانند همین بدن عنصری و مادی است ـ کالبد مثالی، بدن مثالی ـ لذات و آلام ـ دردها ـ مربوط به همین بدن است، و همین اعتقاد باطل بود که باعث گردید عالمانی بزرگ مانند:
شیخ محمدحسن صاحب جواهر و جمعی دیگر مانند صاحب فصول،
شیخ احمد احسائی را
تکفیر کردند.
شیخ احمد احسائی بر این اعتقاد بود که صحت و سقم اخبار را به واسطه شم خود تشخیص میدهد که در این باره، داستان جالبی را نقل میکنند:
شیخ احمد احسائی درباره عقیده و نگشر بالا با صاحب
جواهر به مباحثه و مناظره پرداخت ولی به دلائل صاحب
جواهر توجه نمیکرد، تا این که صاحب
جواهر برای برملا کردن نگرش باطل و انحرافی او، داخل اطاقی رفت، و یک
روایت از خود جعل کرد و آن را در یک کاغذ کهنه و قدیمی نوشت و نزد او بازگشت و گفت: بفرمایید: این روایت صحیح است یا ضعیف؟ او پس از اندکی دقت و تامل، در حالی که به اصطلاح به شم خود رجوع کرده بود، گفت: این حدیث کاملا صحیح و معتبر است.
در منابع دست اول به سه تن از استادان او اشاره شده است:
۱ ـ محمدباقر بهبهانی (وحید بهبهانی)
۲ ـ محمدتقی اصفهانی ایوانکیفی
۳ ـ
شیخ علی
فرزند بزرگ
شیخ جعفر کاشف الغطاء او دانش اصول را نزد وحید بهبهانی و برادرش
شیخ محمدتقی و دانش فقه را نزد
شیخ علی کاشف الغطا فرا گرفت.
۱ ـ سید عبدالوهاب همدانی (م: ۱۲۷۴ق): او در
کربلا در درس صاحب فصول حضور مییافت. دانشمندی بود که در راه به دست آوردن گوهر دانش به مراکز مهم علمی مسافرت میکرد. برههای از عمر خود را در مدرسه کاسهگران
اصفهان گذراند و نسخهای از کتاب فصول استاد را با خط خود نوشت.
۲ ـ سید محمدصادق خوانساری (م: ۱۲۵۵ق.)
۳ ـ نظام الدین مازندرانی
۴ ـ سید حسین کوه کمری (م: ۱۲۹۱ق)
۵ ـ سید زین العابدین طباطبایی: دانشمند بلندمرتبه و اصولی پژوهشگر که از منظر سجایای اخلاقی هم جایگاه رفیعی داشت.
۶ ـ سید علی نقی طباطبایی: چند سال در محضر صاحب فصول به کسب دانش فقه و اصول پرداخت. سپس به نجف رفت و عهدهدار تدریس شد. نزد
حکومت وقت هم نفوذ کلمه عجیبی داشت.
۷ ـ
شیخ ملا علی خلیلی: دانشوری وارسته و
زاهد بود.
۸ ـ
شیخ محمدحسین آل یاسین: در فقه و اصول تخصص کامل داشت و در
عبادت بسیار کوشش میکرد. وی در
بغداد و اطراف آن
مرجع تقلید گروهی از شیعیان بود.
۱ ـ الفصول الغرویه فی الاصول الفقهیه: وی با پدیدآوردن این کتاب که از مهمترین کتابهای مطرح در عرصه اصول فقه است، نام خود را جاودانه ساخت.
در نیمه اول سده دوازدهم هجری سه کتاب مهم اصولی نگارش یافت: ۱ ـ
قوانین الاصول (ابوالقاسم
میرزای قمی) ۲ ـ هدایة المسترشدین (
شیخ محمدتقی ایوانکیفی اصفهانی) ۳ ـ الفصول (
شیخ محمدحسین). چون الفصول بعد از قوانین، تالیف شد، بیشترین مناقشات علمی و نقض و ابرام هایش ناظر به کتاب قوانین است و بسیار روشن است که این نقادیها و مناظرههای علمی، در فرایند شکوفایی دانش تاثیر انکارناپذیری دارد. این کتاب با فاصله اندکی از نشر در میان مجامع علمی جایگاه والایی یافت.
شهرتش به جایی رسید که مؤلفش به نام آن شناخته شد. نویسنده روضات الجنات میگوید:
«این اثر اصولی ـ الفصول ـ از بهترین آثار و کتابهای دانش اصول است: حاوی اندیشههای ژرف و عمیق است، این میراث مکتوب در میان طلاب و فضلای حوزههای علمیه اشتهار فراوانی دارد و یکی از کتابهای درسی طلبهها است. گرچه که دربردارنده تمام مطالب علم اصول نیست.»
به
دلیل تدریس الفصول در حوزهها نقادیها و ارزیابیهای زیادی از این کتاب پدید آمد.
شیخ مرتضی انصاری در رسائل بارها به بررسی و نقد فصول پرداخت.
ملا محمدکاظم خراسانی هم در
کفایة الاصول در هفتاد مورد اندیشههای اصولی صاحب فصول را مطرح نمود.
افزون بر آن از سال ۱۲۳۲ق که این اثر علمی انتشار یافت، مورد عنایت پژوهندگان دانش اصول قرار گرفته، و حاشیهها و تعلیقههای زیادی بر آن نوشته شده است.
آقا بزرگ تهرانی در
الذریعه به پارهای از آنها اشاره میکند.
۱ ـ الحاشیه:
شیخ احمد شیرازی شانه ساز.
۲ ـ الحاشیه: مولی اسماعیل قره باغی.
۳ ـ الحاشیه: میرزا محمدباقر قاضی طباطبایی.
۴ ـ الحاشیه: سید اسماعیل مریدی نجفی.
۵ ـ الحاشیه: محمدحسن کبه.
۶ ـ الحاشیه: محمدرضا دزفولی.
۷ ـ الحاشیه: سید صادق سنگلجی تهرانی.
۸ ـ الحاشیه: سید عبدالکریم لاهیجی.
۹ ـ الحاشیه: محمدعلی قراچه داغی
۱۰ ـ الحاشیه: میرزا فتح الله نمازی، معروف به شریعت اصفهانی
۱۱ ـ الحاشیه: میرزا محمد تنکابنی
۱۲ ـ الحاشیه: سید محمد تبریزی
۱۳ ـ الحاشیه: میرزا نصرالله شیرازی
۱۴ ـ الحاشیه: علی مرندی نجفی
این اثر اصولی عمیق حاوی اندیشههای ابتکاری این اصولی متفکر و تقریبا جامع تمام ابواب مهمه اصول ـ از تعریف علم اصول تا تعارض اخبار ـ است. و مشتمل بر ۱۲۰ فصل و چند تنبه است. چون نامش: الفصول الغرویه فی الاصول الفقهیه است، به نظر میرسد تصنیف آن زمانی صورت گرفته که مؤلف در حوزه نجف به درس و بحث اشتغال داشته است. نسخههای این اثر با چاپ رحلی قدیمی در بازار نشر موجود است و مشتمل بر ۶۴۵ صفحه میباشد. مطالعه و تدریس این کتاب از دیرباز در مراکز علمی و نزد دانش طلبان علم اصول، مرسول و رایج بود، ولی امروزه این اثر به گونه رسمی تدریس نمیشود.
۲ ـ مشارع الاحکام: کتابی فقهی و استدلالی است که از باب
طهارت آغاز میشود و تا مسئله مسح در باب
وضو امتداد مییابد. میرزا محمدعلی معلم حبیب آبادی میگوید:
«من به یک نسخه از این کتاب دست یافتم و آن را مشاهده کردم.»
۳ ـ رساله عملیه آخرین اثر قلمی اوست و برای عمل مقلدان نگاشته شد.
صاحب فصول چند
فرزند داشت که برخی از آنان از چهرههای برجسته دانش بشمار رفتند که به نام آنان اشاره میشود.
۱ ـ
عبدالحسین: از شاگردان
پدر و محمدحسن
صاحب جواهر بود. دربارهاش گفتهاند:
«
شیخ عبدالحسین دانشمندی فرزانه و پژوهشگری اندیشمند بود و همو است که کتاب «موجز المقال فی علم الرجال» را تالیف نمود.»
۲ ـ علی: در سن ۱۲ سالگی به دنبال شیوع بیماری
وبا در
عراق از
دنیا رفت.
۳ ـ محمدباقر: در
اصفهان از دنیا رفت.
۴ ـ دختری به نام سکینه نیز داشت.
هنوز نسل صاحب فصول در
ایران موجودند. بنا به نقل معلم حبیب آبادی، اعقاب او در اصفهان فراوانند و برخی از آنان کارمندند
و برخی به نام خانوادگی «صاحب فصول» معروف میباشند.
آقا بزرگ تهرانی مینویسد:
«محمدحسین حائری اصفهانی
عمر شریف خود را در راه تدریس و
تعلیم دانش طلبان حوزه دینی و تالیف و
عبادت و پرستش جل و علا و
تعظیم و پاسداشت شعائر اسلامی و
جهاد و مبارزه با اندیشههای باطل، به پایان رساند تا اینکه
دعوت حق را لبیک گفت و در سال ۱۲۵۴ق در کربلا
چشم از این
جهان فروبست و مرغ جانش به
ملکوت برین
پرواز نمود.
و در یکی از حجرات صحن کوچک حرم حسینی در مقبره
سید مهدی طباطبایی به
خاک سپرده شد و در جوار مولا و مقتدایش حضرت
سیدالشهدا علیهالسّلام آرام گرفت. گفتنی است برخی تاریخ رحلت او را سال ۱۲۶۱ق نوشتند که چندان دقیق به نظر نمیرسد.
سایت فرهیختگان تمدن شیعه، برگرفته از مقاله «محمدحسین حائری».