میرزا محمدتقی شیرازی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
میرزا محمدتقی شیرازی (۱۲۵۶-۱۳۳۸ق)، معروف به میرزای دوم یا میرزای کوچک، از مراجع تقلید
ایران و رهبر سیاسی نهضت استقلالطلبی
عراق در
قرن سیزدهم و چهاردهم هجری بود.
میرزای دوم در
کربلا و
سامرا علوم دینی را نزد بزرگانی چون
فاضل اردکانی،
سید علی تقی طباطبایی و
میرزا محمدحسن شیرازی فرا گرفت. او بعد از درگذشت میرزای بزرگ رهبری دینی و سیاسی متوجه او گردید و به تدریس و تربیت شاگردان پرداخت و پس از درگذشت
سید محمدکاظم طباطبایی یزدی مرجعیت مطلق
شیعیان به او واگذار شد. او از علمای مجاهدی بود که در برابر تجاوز انگلیسیها ایستادگی کرد و صدور فتوای وجوب نبرد با انگلیسیها از مهمترین اقدامات مقابله با استعمار بود. از این عالم تالیفات علمی متعددی برجای مانده است. سرانجام میرزای کوچک در
ماه ذی الحجه در
نجف درگذشت و پیکر او را در
حرم امام حسین (علیهالسلام) در کربلا دفن کردند.
میرزا محمدتقی شیرازی فرزند میرزا محبعلی و نوه میرزا محمدعلی و برادرزاده قاآنی، شاعر معروف دوره ناصری است. محمدتقی در
۱۲۵۶ق در
شیراز به دنیا آمد و در همانجا پرورش یافت. وی عالمی بوده است عامل، فاضل، کامل، متقی و از شاگردان نامآور
فاضل اردکانی و حاج
میرزا محمدحسن شیرازی که بعد از وفات استاد معظم خود، میرزای شیرازی اول، در
سامرا متصدی اداره
حوزه علمیه سامرا و تدریس آن شد و شاگردانی که در مکتب تدریسی او تربیت یافتهاند، به اصحاب سامرا معروف میباشند که از آن میان مرحوم آیت اللّه حاج
شیخ عبدالکریم حائری یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم میباشد.
میرزا محمدتقی شیرازی در
۱۲۷۱ق به
عراق رفت و در
کربلا اقامت گزید و دروس ابتدایی و مقدمات را نزد افاضل آنجا خواند و در محضر درس ملا محمدحسین مشهور به فاضل اردکانی حاضر شد و دروس سطح خود را نزد او و
سید علی تقی طباطبایی به پایان برد. در
۱۲۹۱ق با دوست و هممباحثه خود
سید محمد فشارکی اصفهانی، به همراه میرزا حسن شیرازی معروف به میرزای اول، یا میرزای بزرگ به
سامرا رفت و در مجلس درس میرزا شرکت کرد و از بزرگان شاگردان و ارکان بحث او گردید و از دانش او استفاده کرد و در همان زمان از جانب میرزا حسن شیرازی برای گروهی از افاضل و شاگردان میرزا، به شیوه و روش وی در درس میگفت و یکی از علمای بزرگ ثلاث (وی،
سید اسماعیل صدر و
سید محمد اصفهانی) در زمان میرزای بزرگ به شمار میرفت.
پس از آنکه میرزای بزرگ در
۱۳۱۲ق درگذشت نظر گروهی از مردم به رهبری دینی و سیاسی او متوجه گردید. او در سامرا به اقامه وظایف شرعی و تدریس و تربیت طلاب پرداخت و اهل علم در محضر درسش حاضر شدند. وی تا
ماه صفر ۱۳۳۶ق در سامرا اقامت داشت و سپس به
کاظمین رفت و مدتی بعد در کربلا رحل اقامت افکند که تا پایان عمر در آنجا ماند و به تألیف، تدریس و تربیت شاگردان خود پرداخت. پس از درگذشت آقا
سید کاظم یزدی در
۱۳۳۷ق مرجعیت مطلق شیعیان به او رسید.
رشد سیاسی و اجتماعی او از سالهای پیش از
۱۳۰۰ق آغاز میشود، از آن روزی که عراق، کشور همسایه و مجاور ما، یکی از ایالتهای نفوذی بریتانیای کبیر (که در آن زمان سیطره نفوذ و استعمار خود را در آفاق شرق، و به خصوص سرزمینهای اسلامی گسترده بود) به شمار میآمد.
کشور عراق، به خاطر موقعیت خاص طبیعی و جغرافیائیاش، همیشه مطمع نظر بیگانگان، به ویژه قدرتهای بزرگ استثمارگر بوده است و حکومتهای استعمارگر بین المللی، همواره نظر سوء و خائنانه به این کشور خوش آب و هوا و زرخیر داشتهاند از سوی دیگر کشور عراق روی موقعیت خاص مذهبی و فرهنگی، همیشه مورد توجه محافل علمی و معنوی
جهان اسلام بوده است و چون مهد تمدنهای گذشته، و مرکز روابط فرهنگی و علمی جهان اسلام به شمار میآمده است، از اینرو روزگاری طولانی مرکز خلافت اسلامی قرار گرفته بود وجود دانشگاه نظامیه
بغداد و مرکزیت
حوزه علمیه نجف، تمرکز مراقد مطهر پیشوایان راستین اسلام در عراق، هر کدام به تنهایی عواملی هستند که قلوب علاقمندان و شیفتگان را به آن دیار جذب میکند، به حدی که امروز بیشتر شیعیان وجب به وجب با شهرها و استانها، و گاهی حتی کوی و برزنهای آن کشور، آشنایی دارند و خود را در سرنوشت آن همچون کشور خویش سهیم و دخیل میدانند و طرد ایادی استعمار را از آن منطقه همانند دیارخویش و وطن مالوف خود
واجب و فریضه الهی میدانند.
در میان شهرهای عراق، نجف، کربلا، کاظمین و سامرا از موقعیت معنوی خاصی برخوردارند که نه تنها دیگر شهرهای جهان، که حتی سایر شهرهای عراق نیز فاقد آنند، و باز در میان شهرها هم، شهر نجف موقعیت مذهبی، سیاسی و اجتماعی ویژهای دارد که آن را والاتر و ارجمندتر از سایر شهرها میسازد نجف که پایگاه تربیتی میرزای دوم، و نیز پایگاه پرورش فکری و رشد مذهبی بسیاری از بزرگ مردان عالم اسلام، و برگزیدگان مشرق زمین است، با سابقه معنوی، فرهنگی و تاریخی خود که به قریب هزار سال میرسد، اکنون نیز مرکز علمی و پایگاه تربیتی آزاد مردان و مجاهدان راه رستگاری و رهایی بشر از قید و بند استعمار و استبداد است مردانی که نسل در نسل آنان از صدها سال پیش همواره در برابر
ظلم و ستم ایستادگی کردهاند و هرگز در برابر زور و زورگویی تسلیم نشدهاند، سهل است که غالبا خود برافرازنده پرچم استقلال و انقلاب بودهاند. در این میان جنبشهای سیاسی و انقلابی سترگی که خاستگاه آنها نجف اشرف بوده، در تاریخ سیاسی شرق و ممالک اسلامی بخش ویژهای را به وجود آورده که می توان آنرا جنبش سیاسی عراق نامید.
نویسنده کتاب
ثورة النجف، در اینباره نوشته است:
نجف اشرف در در اواخر
قرن نوزدهم و قرن بیستم میلادی، در یک جنبش سیاسی و ملی درگیر شد که هدف آن عبارت از نجات اسلام از مسیرهای انحرافی بود که استعمار برای آن تدارک دیده بود، و نیز رهایی ملتهای مسلمان از یوغ استعمار و استثمار نابود کننده و فقر بنیان کن و بیسوادی عمومی و بیماریهای همهگیر بود.
موقعیت خاص نجف، چنان بود که بازتاب و اخبار تمامی انقلابات و تحولات مهم سیاسی ایران و عراق به گونهای در آن شهر منعکس میشد و این انعکاس نتایج و آثار گوناگونی را در پی میآورد.
فتواها و تلگرافهای شدید اللحنی که همواره از نجف به سوی فرماندهان و قدرتهای سلطهگر آن روز
ترکیه و ایران سرازیر میشد، نمونهای کامل و گویا از موقعیت نجف و نیروی اثرگذاری آن بر افکار عمومی مسلمین میباشد به همه این دلایل است که مرجع مسلمانان ناگزیر میبایست مرجعی باشد آزادی خواه، حافظ و حامی قانون و مرجعی که عوامل استعمار و استثمار و استبداد را از ایران و عراق بزداید و از آن منطقه ریشه کن سازد.
علاوه بر ایران و کشورهای مجاور بیش از هفتاد درصد از مردم خود عراق مادامی که از نجف و مراجع مقیم این شهر اجازه نمیگرفتند، چه آشکار و چه پنهان دست به هیچگونه حرکت انقلابی نمیزدند، مخصوصا در امر
جهاد و مبارزه با آنچه دشمن اسلام و مسلمانان است، فقط و فقط از نجف دستور می گرفتند. چنین بود که در طول سالها، نجف مرکز تجمع متفکران آزاده و آزادیخواه سیاسیون و انقلابیون عراق، ایران، ترکیه و دیگر کشورهای اسلامی گردیده بود.
با مقدمهای که درباره موقیعت عراق گفته شد، باید گفت، نجف که در
جنگ جهانی اول تحت اشغال نیروهای بیگانه درآمده بود، در راه دفاع از هستی و موجودیت خود محل مشورت و رایزنی زعمای اندیشمند و پیشگامان مسلح عشایر و نیز محل تشکیل انجمنهای سیاسی و اجتماعی گردیده بود، و در همین مسیر بود که رهبری انقلاب ۱۹۲۰ میلادی (۱۳۳۷ق) نیز به پرچمداری و پیشوایی مجاهد بزرگ آگاه، و مرجع مذهبی رزمنده، مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی یا میرزای دوم، مسیر شایسته خود را پیمود.
میرزای دوم با کمال صلابت و ایمان و در اوج شجاعت دینی و آگاهی و هوشیاری اسلامی، خاصه به هنگام رو در رویی با حوادث ضد اسلامی و دسیسههای ضد قرآنی، نیروهای استعمار بریتانیا و عوامل دست نشانده محلی آن، موضع راستین خود را انتخاب و اتخاذ کرد در آن هنگام هنگامهها، میرزای دوم با تلاش پرثمر و پیکار جدی، به مقابله و دفاع پرداخت و هنگامی که به مراحل باریک رسید، امر به دفاع از حریم اسلام داد و با صادر کردن فتوای انقلابی و پر اهمیت خود عراق را تکان داد.
میرزا محمدتقی شیرازی نظرات و اندیشههای دقیق داشت و در مطالب پیچیده و مسائل مشکل تأمل فراوان میکرد. وی همانند میرزای بزرگ و
آخوند خراسانی، مرجعی بزرگ، روشنبین و آگاه به مسائل سیاسی جهان اسلام بود.
در
۱۳۲۹ق پس از تجاوز نیروهای روس به شمال ایران و کشتار مردم بیگناه و آزادیخواهان، فتوایی در لزوم مقابله با متجاوزان روس صادر کرد. در آغاز جنگ جهانی اول در
۱۳۳۲ق/ ۱۹۱۴ که متفقین به دولت عثمانی اعلام جنگ دادند، وی نیز همانند دیگر علما و مراجع بزرگ عراق بر ضد تجاوزات متفقین به سرزمینهای عثمانی، اعلام جهاد داد: «چون در این ایام عفت فرجام هجوم کفار بر ممالک اسلامیه عیناً مشهود و بر احدی مستور نیست، پس بر کافه مسلمین لازم و واجب است که کمر حمایت از
اسلام را محکم بسته، در مقصد اتحاد و دفاع از استیلا کفار و اعادی دین مالاً و روحاً و نفساً ساعی و جاهد باشند تا این که بیضه اسلام و ممالک اسلامیه از غلبه کفار، محروس و مشاهد مشرفه و
اذان و اقامه و نحو آنها که از شعائر اسلام است مبدل به کنایس و نواقیس و نحو آنها که از عالیم عبده اوثان است نگردد…»
پس از اشغال فاو توسط نیروهای نظامی انگلیسی که مقدمه اشغال عراق بود، میرزا محمدتقی در سامرا سه فتوای جهادی دیگر صادر کرد و عموم عشایر و احاد مسلمانان را بر ضد اشغالگران انگلیسی دعوت نمود و فرزندش شیخ محمدرضا را به نیابت از خود جهت پیوستن به مبارزین و همراهی آنها در جبهههای جنگ، به کاظمین فرستاد.
مهاجرت میرزا محمدتقی شیرازی به کربلا، موجب هماهنگی عملی بین علمای کربلا و نجف و تماس با عشایر و سازماندهی و آمادگی برای مقاومت در برابر اشغالگران گردید.
بعد از پایان جنگ جهانی اول و اشغال عراق از سوی نیروهای انگلیسی (
۱۳۳۶ق) قرار شد تا زیر نظر
انگلستان، انتخاباتی صورت گیرد تا حاکم دست نشاندهای برای آن کشور انتخاب شود. این امر با مخالفت مراجع و علمای شیعه عراق مواجه شد. در کربلا شیخ محمدرضا، فرزند میرزا محمدتقی شیرازی، سازمانی به نام «جمعیت اسلامی» ایجاد کرد که روحانیون سرشناسی چون
سید هبةالدین شهرستانی،
عبدالکریم عواد،
حسین قزوینی و دیگران در آن شرکت داشتند. هدف این گروه مبارزه با قیومیت انگلستان و آزادسازی عراق بود. آنان در نظر داشتند پس از استقلال، عراق را تحت ریاست پادشاهی مسلمان در آورند.
در آن هنگام میرزای شیرازی در راستای این حرکت، فتوایی در ۲۰
ربیع الاول ۱۳۳۷ق بدینشرح صادر کرد: «هیچ مسلمانی حق انتخاب و اختیار غیر مسلمان را برای حکومت و سلطنت بر مسلمانان ندارد». این فتوا هنگامی صادر شد که اهالی کربلا و علمای آن، دو دسته بودند، گروهی با سلطه انگلستان موافق و عدهای مخالف بودند. موافقان به خاطر ترس از رسوایی، تمایل خود به انگلیس و کارگزاران آن را آشکار نمیکردند.
میرزا همچنین به گسترش طرح مسأله استقلال عراق و مقاومت در برابر اشغال آن سرزمین توسط انگلیس در عرصه عربی و بین المللی پرداخت. وی به همراه تعدادی از علما نامهای برای شریف حسین، حاکم
حجاز ارسال نمود و از او خواست تا از جنبش استقلال طلبی مردم عراق حمایت کند. نامه دیگری نیز به
امیر فیصل در
دمشق فرستاد که در آن علاوه بر تقاضای حمایت از خواست مردم عراق، درخواست کرد تا از طریق رسانههای آزاد در سراسر جهان و گفتگو با دولتمردان
اروپا و
آمریکا، خبر تجاوز و اشغال عراق را منتشر کند.
همچنین در نامهای که به همراه
شیخ الشریعه اصفهانی به رئیس جمهور وقت آمریکا نوشت، تمایل مردم عراق (به عنوان یک ملت مسلمان) را به انتخاب دولت جدید و مستقل عربی اسلامی و انتخاب پادشاهی مسلمان، مقید به مجلس شورای ملی به اطلاع او رساندند.
هنوز مدت کوتاهی از آغاز فعالیت جمعیت اسلامی نگذشته بود که انگلستان تصمیم به دستگیری و تبعید اعضای فعال آن گرفت و در
ذیقعده ۱۳۳۷ق شش تن از سران آن جمعیت بازداشت و از آنجا به
بغداد فرستاد تا به
هندوستان تبعید شوند.
میرزای شیرازی پس از آگاهی از این حادثه، نامهای برای «آرنولد ویلسون» حاکم انگلیسی عراق نوشت و ضمن اعتراض به تبعید آن عده، در خواست آزادی آنان را نمود. ویلسون در پاسخ، تبعید آنان را توجیه کرد و وقتی نامه وی به میرزا رسید، بسیار افسرده شد و اعلام داشت که به ایران مهاجرت میکند تا از آنجا فتوای جهاد بر ضد انگلستان صادر نماید. چون این خبر منتشر شد نامهای بسیاری مبنی بر همراهی با میرزا برای مهاجرت به ایران از نجف و کاظمین و دیگر شهرها ارسال گردید. این اقدامات باعث شد که تبعید شدگان در کمتر از چهار ماه به وطن خویش بازگردانده شوند.
۱۳۳۸ق/ ۱۹۲۰ دوران جدیدی از تلاش، جهت توسعه دامنه مقاومت و آمادگی مقابله فراگیر علیه اشغالگری انگلیس آغاز شد. میرزای شیرازی به عنوان اولین گام، طی فتوایی در ۹
جمادی الثانی ۱۳۳۸ق. اول مارس ۱۹۲۰ استخدام به کار کردن در اداره قیومت انگلیس را برای مسلمانان تحریم کرد و به دنبال آن تعداد زیادی از کارکنان آنجا استعفا دادند و این روند به مرور زمان افزایش یافت.
اندکی پیش از تحریم کار کردن در اداره قیومت انگلیس، به درخواست میرزا در اواخر جمادی الاخر ۱۳۳۸ق نشستی محرمانه در
شهر نجف با حضور شمار زیادی از علما و رؤسای عشایر و رهبران فرات میانه تشکیل شد که طی آن قرار شد، حملهای سراسری توسط نیروهای مردمی بر ضد اشغالگران انگلیسی آغاز شود.
در ۱۵
شعبان ۱۳۳۸ / ۳ مه ۱۹۲۰ اجتماع بسیار محرمانهای در منزل میرزای شیرازی به ریاست وی تشکیل شد. اجتماع کنندگان بعد از بحث و گفتگوی فراوان در مورد اتخاذ یک طرح و خط مشی ثابت و فراهم نمودن شرایط انقلاب فراگیر علیه انگلیس، تصمیم گرفتند و در پایان با حضور میرزا، به
قرآن کریم سوگند یاد کردند که آماده پاسخگویی به ندای دین و میهن خود و اطاعت از رهنمودهای رهبرشان باشند.
موضعگیری میرزا در قبال اشغال عراق حاوی دو نکته مهم بود: اول، ضرورت وحدت مسلمانان شیعه و
سنی؛ و دوم ضرورت تلاش همه نیروها در سراسر کشور در برابر اشغالگران.
به دنبال پارهای تحرکات انقلابیون مسلمان در بغداد، «بالفور» حاکم انگلیسی آن شهر چند تن از رهبران مهم این جنبش را احضار کرد و به شدت مورد توبیخ و تهدید قرار داد. جعفر ابوالتمن، از رهبران مزبور نامهای به میرزای شیرازی نوشت و از وی یاری طلبید. میرزا در پاسخ وی نوشت: «از بابت اتحاد کلمه مردم بغداد و خیزش علما و بزرگان و رؤسای آن دیار به منظور مطالبه حقوق مشروعه ملت و اهداف مقدسش شادمان گشتیم.
خداوند کوشش تو و برادران و نزدیکانت را پاداش دهد و آرزوی ما و علمایی را که به جمع شما شتافتند و به واجبات اسلامی خویش قیام کردند، برآورده سازد…».
پس از توسعه دامنه مبارزه در بغداد و به دنبال کشته شدن یکی از تظاهرکنندگان به دست نیروهای اشغالگر انگلیس، میرزای شیرازی در ۱۰
رمضان ۱۳۳۸/ ۲۹ مه ۱۹۲۰ پیامی برای مردم عراق فرستاد: «بدانید که برادران شما در بغداد و کاظمین به برگزاری اجتماع و تظاهرات مسالمتآمیز اتفاقنظر پیدا کردهاند. جماعتی بسیار با رعایت امنیت و آرامش به تظاهرات مذکور اقدام ورزیدهاند. هدف آنان از این کار، مطالبه حقوق مشروعه خویش است که انشاءالله برقراری حکومت اسلامی و استقلال عراق را در پی خواهد داشت. این هدف بدینصورت محقق میشود که هر ناحیهای گروهی را برای مطالبه حق خویش به پایتخت عراق یعنی بغداد اعزام کند. در حالیکه همگان وحدت کلمه دارند. بر شما بلکه بر تمامی مسلمانان است که در آغاز این حرکت شریف، با یکدیگر اتفاق داشته باشید و از اخلال در امنیت و مخالفت و مشاجره با یکدیگر بپرهیزید. چون تفرقه به مقاصد شما ضرر میزند و حقوقتان را که اینک زمان دستیابی به آن است، ضایع میکند…».
حزب «حرس» پس از دستیابی به نامه عمومی آن را در تیراژ وسیعی به چاپ رساند و در بغداد و کاظمین و دیگر نقاط عراق توزیع کرد.
در ۱۰ رمضان ۱۳۳۸ق پانزده تن از بزرگان بغداد به نمایندگی اهالی آن شهر برای مذاکره با ویلسون (حاکم انگلیسی عراق) درباره حقوق مشروع خویش نزد وی رفتند. در پی آن، شخصیتهای معروف کربلا و نجف نیز به چنین اقدامی دست زدند. میرزای شیرازی هنگامیکه از این موضوع با خبر شد، نامههایی به این نمایندگان نوشت و در آن توصیه کرد که در مطالبه حقوق مردم عراق، واهمهای به خود راه ندهند.
به رغم اقدامات میرزا، استعمارگران تصمیم به بازداشت سران حرکتهای ضد انگلیسی و در رأس آنان شیخ محمدرضا، فرزند میرزای شیرازی گرفتند که آنها را رهبری کننده این تحرکات در فرات وسطی میدانستند. «میجر بولی» فرماندار انگلیسی
حله مأمور این کار شد. وی با اعزام قوای بسیار، شهر و راههای ورودی آنرا محاصره کرد و برای توجیه اقدام خود نامهای به میرزا شیرازی نوشت و هدف از این کار را حفظ امنیت و دستگیری اشراری که قصد فساد و غارت اموال و ایجاد رعب و وحشت دارند، ذکر نمود. میرزا پس از دریافت نامه و مشورت با مشاوران خود نامهای به خط شیخ
مهدی خالصی در پاسخ حاکم انگلیسی حله نوشت و ضمن حملاتی به او و اقداماتش از جمله نوشت: «به حاکم سیاسی حله میجر بولی که
خداوند هدایتش کند. نامه شما را خواندیم و از مضمون آن دچار شگفتی زیادی شدیم. زیرا فراخوانی نیروهای نظامی برای مقابله با افرادی که حقوق حیاتی و مشروع خویش را مطالبه میکنند، غیر معقول است و به هیچ وجه با اصول عدل و منطق همخوانی ندارد … هماکنون میخواهم تا این پیام را به شما برسانم که توسل به نیروهای نظامی برای سرکوبی خواستههای مردم، مخالف عدل و اداره کشور است و چنانچه این بار نیز از گفتگو با ما سرباز زنید، توصیه من به مردم مبنی بر رعایت آرامش از ریشه ملغی میشود و من، مردم و تصمیماتی را میگیرند به خود رها میکنم. در این صورت مسئولیت همه پیامدهای سوء بر عهده تو و یارانت خواهد بود…».
با این وجود استعمارگران انگلسی در صدد مرعوب کردن مردم برآمدند و شیخ محمدرضا و یازده تن از همفکران و فعالان انقلاب را دستگیر و به جزیره «هنگام» تبعید کردند. اما تبعید آنها شور و هیجان بیشتری در میان مردم به وجود آورد و آتش انقلاب شعلهور گردید و خشم مردم فرات وسطی را برانگیخت.
به گفته خالصی زاده:« نامههایی از رؤسای قبایل به دست ما رسید که نوشته بودند انگلستان لشکری را برای دستگیری آنان فرستاده است و چارهای جز مقاومت و یا تسلیم نمانده است، لذا از آیت الله میرزای شیرازی کسب تکلیف کرده بودند. میرزا به من دستور داد این پاسخ را که خلاصهاش از این قرار است به آنان بنگارم: «من برای استقلال عراق، فرزند و کلیه کسانی را که در نزدم عزیز و گرامی بودند، فدا کردم. اینک آمادهام که جان خود را که همه دارایی من است فدا کنم. اما شما! چنانچه انگلستان بر غصب حقوقتان اصرار دارد و به جنگ و مقابله با شما برخاسته است، واجب است با تمام قدرت از خود دفاع کنید و تن در دادن و تسلیم شدن در مقابل آنان
حرام است». پس از انتشار نامه میرزای شیرازی، میان عشایر و انگلیسیها جنگ سختی درگرفت.
میرزا شرایط را برای آغاز رویارویی سراسری انقلاب علیه اشغالگران آماده یافت، لذا در پاسخ استفتاهایی مبنی بر استفاده از اسلحه در قبال اشغالگران فتوای دفاعیه را به این شرح صادر نمود: «مطالبه حقوق بر عراقیان واجب است و بر آنان واجب است در ضمن درخواستهای خویش رعایت آرامش و امنیت را بنمایند و در صورتی که انگلستان از پذیرش درخواستهایشان خودداری ورزد، جایز است به قوه دفاعی متوسل شوند».
همچنین طی فتوایی که برای تمام مسلمانان فرستاد، آنها را به مقاومت در برابر انگلیسیها و بیرون راندنشان از سرزمینهای اسلامی دعوت کرد.
در ۲۳
شوال ۱۳۳۸ق/ ۱۱ ژوئیه ۱۹۲۰، رؤسای «مشخاب» قیام خود را علیه قوای متجاوز انگلیس اعلام داشتند و به دنبال آنان، منطقه «شامیه» نیز علم مخالفت با اشغالگران برافراشت. با اوجگیری انقلاب، کربلا مرکز ثقل حرکتهای انقلابی شد که ابتدا رؤسای عشایر فعال در انقلاب، در آن مرتباً تردد داشتند، اما پس از حوادث «ازنجیه» که مسلمانان هشتاد و چهار شهید و صد و پنجاه و چهار مجروح، انگلیسیها بیست کشته و شصت مجروح و سیصد و هجده مفقود داشتند، اهالی کربلا با حمله به فرمانداری و تصرف آن، رسماً به انقلاب پیوستند و پس از آزادی شهر به دست انقلابیون در ۲۹ شوال ۱۳۳۸ق به منزل میرزا محمدتقی شیرازی رفتند و درباره نحوه اداره شهر با وی مذاکره کردند. در پی آن مقرر شد شهر توسط دو مجلس اداره شود: مجلس علمی و مجلس ملی. اهداف مجلس علمی رسیدگی به امور دینی و ترویج آن، و حکمیت در منازعات داخلی شهر و عشایر بود. این مجلس متشکل از سید هبةالدین شهرستانی،
سید ابوالقاسم کاشانی،
میرزا احمد خراسانی،
سید حسین قزوینی و
میرزا عبدالحسین شیرازی (فرزند میرزای شیرازی) بود مأموریت مجلس ملی، گرفتن
مالیات از مردم، تعیین مسئولان نظامی و اداری و برقراری امنیت در شهر و راههای اطراف و مانند آن بود. اعضای این مجلس هفده تن بودند و آیت الله شیرازی وظیفه نظارت بر دو مجلس را بر عهده داشت.
علما در کتابهای خود از مبارزات و مجاهدات میرزای دوم سخن گفتهاند.
مرحوم شیخ
آقا بزرگ تهرانی، در کتاب
نقباء البشر درباره میرزای دوم و مبارزات و مجاهدات وی مینویسد:.
میرزا محمدتقی حائری شیرازی، پیشوای انقلاب عراق و نخستین برافروزنده شعله آن شورش و جنبش، از بزرگترین عالمان و مجتهدان عصر خود بود. او یکی از مشهورترین چهرههای شناخته شده در
علم و
تقوی و غیرت و شهامت دینی بود، چنانکه خود او برایم تعریف کرد، در شیراز زاده شده و در کربلا پرورش یافته است، در همان خاک پاک، مقدمات علوم اسلامی را فرا گرفته است تا در فضل و دانش به رتبهای رسیده که شایسته رسیدن به چنان مقام و موقعیتی بود آنگاه با دوست و مصاحب و هم مباحثه خود،
سید محمد فشارکی اصفهانی همراه نخستین دسته از مهاجران به سامرا رفت و به محضر درس میرزای شیرازی (رحمةاللهعلیه) پیوست و سپس در شمار برترین شاگردان حوزه درسی میرزای اول درآمد وی به زودی یکی از ارکان بحق تحقیق این حوزه شد، به حدی که در دوران زندگی خود استاد ارجمند، جمعی از شاگردان فاضل و مبرز استاد، به محضر درس و بحث او روی میآوردند این روش ادامه داشت تا آنکه استاد بزرگوار درگذشت، و میرزا محمدتقی شیرازی به خاطر شایستگی و فضل و دانش و برازندگی خود، به جانشینی وی تعیین شد و مرجع تقلید شیعیان گردید.
از آن روز بود که وی، وظیفه سنگین و مسئولیت تعهد شگرف خود را با انجام تکالیف سنگین مرجعیت و رهبری عالم تشیع در نهایت ایمان و شجاعت انجام داد و در همین مسیر و جهت، به رهبری قیام، صدور فتواهای انقلابی و درس گفتن و تربیت دانشپژوهان پرداخت مردان بزرگی را پرورش داد که هر کدام در تاریخ مبارزات و مجاهدات اسلامی نقطه عطفی به شمار میروند.
آیت اللّه
سید حسن صدر، نویسنده کتاب ارزشمند
تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام در کتاب تکمله مینویسد: بیست سال با وی معاشرت داشتم، در این مدت یک لغزش و خلافی هم از او ندیده و یک روش ناپسند و مستهجن از او مشاهده نکردم، دوازده سال با او همبحث بودم و همواره نظرهای دقیق و افکار عمیق و یادآوریهای علمی و ارزنده از او میشنیدم و استفاده میبردم.
آنچه بیش از هر چیز دیگر به شخصیت میرزای دوم، عظمت و اعتبار داده و او را در میان صدها تن از مجتهدان و دانشمندان معاصر خود ممتاز و برجسته ساخته است، احساس تعهد و مسئولیت در برابر حوادث و پیشامدهای بزرگ زندگی اجتماعی مسلمانان است، او خود را شریک و سهیم حوادث مربوط به زندگی ملتهای مسلمان، در هر نقطهای از دنیا میدانست و از فدا کردن جان خویش در راه انجام مسئولیتهایش دریغ نداشت.
او با احساس عمیق مسئولیت، دریافته بود که در دوران زعامت و رهبری او نباید بیگانگان و استعمارگران بین المللی در سرزمینهای اسلام و مهد و پایگاه تعالیم
انبیاء و پیامبران رخنه کنند و فکر و اندیشه و اصالت فرهنگی آنها را به خصوص در زمینه فرهنگ اسلامی خدشهدار سازند.
او بر آن بود که هیچ کس، هیچ مقام، هیچ نیرویی و هیچ کدام از قدرتهای بزرگ خارجی آن روز، حق ندارند منابع مسلمانان را به یغما برند، منافع آنها را پایمال کنند و اقتصاد مسلمانان را تباه سازند از اینرو چون به وضوح میدید که کشور پر قدرت انگلیس و استعمارگر درجه اول آن روز جهان، بر خلاف ایده و عقیده او رفتار میکند، و از استثمار ملتهای مسلمان دریغ ندارد، پرچم مبارزه علیه این کشور پر قدرت روز و استعمار سیاه آن برافراشت و در راه پیکار و جهاد به خاطر دفاع از حقوق و حدود و موازین اسلامی جان بر کف گرفت. میرزای دوم، در این راه به لفظ فداکاری معنای خاص بخشید او همه امکانات و نیروهایش را در راه مبارزه گذاشت، و حتی فرزندان خود را در این راه فدا کرد. در همان روزهای آغاز مبارزات بزرگش، فرزندش میرزا محمدرضا، در حوادث عراق دستگیر و بازداشت شد و اسیر عوامل مزدور بیگانه گردید استعمار انگلیس همان زمان ملت عراق را مجبور کرده بود تا نماینده دولت بریتانیا، سرپرسی کاکس را به عنوان رئیس حکومت عراق بپذیرند و همهجا و در همه موارد از اوامر و فرمانهای او اطاعت کنند. با صدور چنین دستوری برای تحت فشار قرار دادن ملت مسلمان عراق، میرزای دوم به وضوح و روشنی دریافت که نیروهای استعماری بریتانیای کبیر میرود تا تسلط بیگانگان به کشورهای اسلامی را ابعاد تازهای بدهد، از اینرو در اوج بحرانی که با گسترش دامنه تسلط غرب به شرق مسلمان در گرفته بود، فتوایی صادر کرد که لرزه بر ارکان حکومت استعماری انگلیس در افکند در این فتوی به صراحت گفته شده بود که انتخاب غیر مسلمان به حکومت مسلمانان جایز نیست.
متن فتوی چنین است:
ان المسلم لا یجوز له ان یختار غیر المسلم حاکما
محمد تقی الحائری الشیرازی.
این فتوی و همزمان با آن مقاومت و مبارزه منفیاش، اثر عمیقی بر دلهای دردمند مسلمانان استعمار شده و تحت استعمار قرار گرفته، به جای نهاد و آنان را در ابعادی وسیع به مسئولیت سیاسی و اجتماعی خود آگاه ساخت این فتوی بالاتر از همه، به ملل اسلامی هشدار داد که سرنوشت زندگی سیاسی و اجتماعی و فردی آنان، باید به وسیله خود مسلمانان تعیین و مشخص گردد و هیچ نیروی بیگانه و اجنبی، با هر اندازه قدرت و سلطهگری نباید و حق ندارد در این مسائل دخالت کند.
میرزای دوم در راه مبارزه گسترده خود علیه پرقدرت ترین نیروی استعماری آن زمان، تنها به صدور فتوی اکتفا نکرد، بلکه هم زمان با اجرای فتوی یک محفل سری هم تشکیل داد که اعضای آنرا تنی چند از علما مبرز و روحانیون مجاهد و مبارز به نامهای: شیخ مهدی خالصی، سید هبةالدین شهرستانی و سید ابوالقاسم کاشانی و ... تشکیل می دادند.
این گروه هر روز، و گاه روزی چند بار جلسات خود را به طور سری یا حضوروی تشکیل میدادند و نتیجه مذاکرات و تصمیمات خود را میان روحانیون نجف و رؤسای عشایر فرات پخش و توزیع میکردند و افکار عمومی را در پیشبرد اهداف اسلامی، توجیه و رهبری میکردند.
از جمله علمای مشهور و مجتهدین بزرگی که در آن جنگ و جهاد ضداستعماری شرکت جستند، این نامها در تاریخ مبارزات اسلامی ملت عراق بیشتر و درخشانتر به چشم میخورد:.
۱. مرحوم
سید محمد طباطبایی، فرزند ارشد آیت اللّه
سید کاظم یزدی.
۲ و ۳. آیت اللّه
سید مصطفی کاشانی، و فرزند برومندش آیت اللّه سید ابوالقاسم کاشانی.
۴. آیت اللّه
سید محمدتقی خوانساری.
۵ و ۶. آیت اللّه شیخ مهدی خالصی و فرزند ارجمندش، مرحوم شیخ
مهدی خالصی زاده.
۷. آیت اللّه شیخ
محمدباقر زنجانی.
که هر یک در رهبری نهضت اسلامی پایهگذاری شده توسط میرزای دوم، نقش حساس و تاریخ سازی به عهده داشتند.
آنان هفتهها و ماهها در مناطق کوهستانی
عراق که سنگر مجاهدین اسلامی بود، در اطراف
بصره، مزیرعه، در حومه قرنه، عماره، ناصریه، کوت و قصیبه که در حوزه شهر بغداد واقع است، به دفاع در مقابل نیروهای انگلیسی و مبارزه با نیروهای مهاجم پرداختند و از کشور اسلامی عراق حمایت و پاسداری کردند. حمایت آنان در حقیقت تنها حمایت از یک کشور اسلامی نبود، بلکه حمایت از سنگر اسلام بود، چرا که رهبران ملل اسلامی آشکارا دریافته بودند که اگر استعمارگران غرب در یک سنگر موفق شوند و مردم یک نقطه مسلماننشین را تحت
استعمار و
استثمار درآورند، در صدد هرچه بیشتر گسترش دادن متصرفات خود برآمده، قدم به قدم پیش خواهند رفت و سلطه استعمارگرانه خود را در سایر کشورهای اسلامی نیز گسترش خواهند داد و بر اینگونه در تضعیف کشورهای اسلامی و استضعاف ملل مسلمان، حد و مرزی نخواهند شناخت از اینرو، این رهبران بر آن بودند که در همان گام نخست از پیشروی و پیشتازی استعمارگران جلوگیری کرده، از دستاندازی آنان به حدود و ثغور کشورهای اسلامی و تسلط یافتنشان بر جان و زندگی سیاسی و اجتماعی و فردی مسلمانان ممانعت به عمل آورند.
میرزا محمدتقی شیرازی با مجاهدات خود نقطه عطفی در تاریخ مبارزات ملل مسلمان به وجود آورد که نباید از نظر دور داشت، مجاهدات وی گرچه در عراق آغاز شد، در عراق ریشه گرفت و در عراق برگ و بار داد، ولی درختی که او با جان فشانی خود آبیاری کرد، درختی تناور بود که سایههای جان بخش برگ و بار آن در همه آفاق سرزمینهای اسلامی گسترش یافت و مبارزات او ضربهای آگاه کنندهای بود که کلیه جهان اسلام را بیدار و هوشیار ساخت.
میرزای دوم، در مقام رهبری مجاهدات ضد استعماری ملل مسلمان به طور اعم، و ملت عراق به طور اخص، اعلامیهها، نامهها و فتواهای متعددی نوشته و صادر کرده است که از آن میان برای آن که نمونهای به دست داده باشیم، به دو نامه اشاره میکنیم.
در نامه اول خطاب به مردم عراق چنین مینگارد:
برادران عراقی! همرزمان شما در بغداد، کاظمین، نجف، کربلا و دیگر جاها همپیمان شدهاند که دست به تظاهرات مسالمتآمیز زنند و برخی از این تظاهرات را آغاز کردهاند، خواسته همه مردم حقوق مشروع ملت عراق است که نتیجه آن استقلال این کشور است بر اساس یک حکومت عدل اسلامی.
بنابراین وظیفه همه شما است که نمایندگان خود را برای مطالبه این حقوق به بغداد گسیل دارید، سعی کنید به امنیت مردم ضرر و آسیب نرسد و در میان خودتان اختلاف ایجاد نگردد توصیه میکنم در این جهاد بزرگ به همه عقاید و افکاری که در میان مردم وجود دارد، احترام بگذارید.
تاثیر این نامه، شگرف و بیرون از حد تصور بود همین که این نامه در میان مردم عراق پخش شد و دست به دست گشت در مدتی اندک نمایندگان مردم از شهرهای مختلف، حتی از روستاهای عراق دسته به دسته به بغداد سرازیر شدند قدرتهای انگلیس، در آغاز کار را جدی نمیگرفتند و باور نمیکردند که تنها فتوی و یک نامه از طرف یک رهبر مذهبی بتواند چنین شور و هیجانی برپا کند و بدینگونه هزاران نفر را از اقصی نقاط کشور به راه اندازد و موجی چنین خروشان به پا کند اما چون دو روز گذشت و ناگهان دیدند که سیل خروشان مردم خشمگین به سوی بغداد سرازیر شده است و دیگر در خیابانها و کوچههای بغداد راهی برای عبور پیدا نمیشود، تازه دریافتند که چه خطری احاطهشان کرده است. در اثر احساس این خطر بود که انگلیسیها برای جلوگیری از عواقب آن دست به شدت عمل و اعمال خشونت زدند.
میرزای شیرازی دومین نامه خود را خطاب به مردم عراق صادر کرد این نامه که گویی کلمات آن شعلههای آتشین سرکش بود که به خرمن خشک جان و روان مسلمانان میافتاد، آنان را به راستی یکپارچه تبدیل به شعله میکرد و به جان استعمارگران انگلیسی میانداخت.
همین نامه است که حاوی فتوای معروف و تاریخی میرزای دوم است و مورخین و محققین تاریخ ملل شرق و به خصوص تاریخ مبارزات مسلمانان و نهضتهای اسلامی از آن چنین یاد کردهاند. فتوایی تکاندهنده و برانگیزاننده که در سرنوشت مردم عراق و دیگرکشورهای مجاور تاثیری خاص داشت و استعمارگران را چنان دچار وحشت و اضطراب کرد که ناگهان خود را در یک قدمی نابودی دیدند. این نامه تکاندهنده و فتوای تاریخی با این عبارات آغاز می شود:
مطالبة الحقوق واجبة علی العراقیین و یجب علیهم فی ضمن مطالباتهم رعایة السلم و الامن و یجوز لهم التوسل بالقوه الدفاعیه اذا امتنع الانگلیز عن قبول مطالباتهم.
(بر مردم عراق استیفای حقوق خود
واجب است، در خلال اقدامات خود،
صلح و
امنیت را در نظر داشته باشند، اما در صورتی که دولت انگلیس از پذیرفتن پیشنهادهای آنان سرباز زند، مردم میتوانند از
سلاح استفاده کنند و با دشمن خود بجنگند).
با صدور این فتوی، وضع دگرگون شد مردم مسلمان و زجر کشیده و ستمدیده و محروم مانده عراق، تا آن زمان بلاتکلیف و بیهدف و سرگردان بودند و نمیدانستند در نهایت امر در برابر استعمارگران جهان غرب، باید چه کنند و چه جبههای داشته باشند؟ ولی اکنون با صدور فتوایی به این روشنی و وضوح، دیگر کمترین نقطه تاریک و مبهمی باقی نمانده بود، چون زعیم عالیقدر و رهبر و مرجع عراقی مبارز و آگاه، تکلیف مردم را روشن ساخته، آشکارا به ملت عراق اجازه داده بود که همه اعم از شیعه و سنی، یکدل و یکجهت و یکپارچه، در صفوف مبارزه قرار گیرند و کار را از مرحله دفاع محض بگذرانند و در صورت لزوم جبهه خود را از تدافعی به تهاجمی تغییر دهند. همین فتوی و به دنبال آن برانگیختن یکپارچه ملت مسلمان عراق، پایههای نهضت بزرگ را بنیان نهاد و هسته مرکزی انقلاب عراق را تشکیل داد.
گرچه میرزا محمدتقی شیرازی، چهار ماه پس از صدور این فتوی، دعوت حق را لبیک گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد، ولی نهضت و انقلابی که پایهگذاری کرده بود، نه تنها خللی نیافت، بلکه از بیم آن که مبادا در ارکان آن سستی و فتوری راه یابد، مردم عراق آنرا با جان و دل، و با تلاش و جان فشانی بیشتری دنبال کردند و انقلاب را چنان محکم و استوار پابرجا و زنده نگاه داشتند که فرماندهان و عمال حکومتی انگلیس در عراق، با هراس و ناباوری میگفتند: این مسلمانان چگونه ملتی و چگونه مردمی هستند که حتی پس از مرگ فرمانده خود از هم نمیپاشند و حتی یک پارچهتر و متشکلتر میشوند؟
آنها نمیدانستند که در مرحله جهاد اسلامی، دیگر تنها شخص رهبر مطرح نیست، بلکه آنچه مطرح و سرنوشتساز است، هدف رهبری است و هدف رهبری اسلامی، به خصوص در زمینه نهضتهای ضد ستم با تولد یک رهبر ایجاد نمیشود تا با درگذشت او هم از میان برود رهبری اسلامی نیرویی است مداوم و دنبالهدار که در طول تاریخ معنوی زندگی مسلمانان ادامه دارد و از یک نسل رهبری به نسل رهبری بعدی سپرده میشود، چون فرمان حقیقی خود را از متن تعالیم اسلام دریافت میدارد. بدینگونه پس از درگذشت میرزای دوم، دیگر مراجع عالیقدر، به خصوص شاگردان راه او را دنبال کردند و رهبری نهضت مردمی او را به عهده گرفتند و آنان نیز چون خود میرزا، در این راه جان به کف نهادند و بیتوجه به جان و زندگی خاکی و فانی خود، پیش تاختند.
میرزا محمدتقی شیرازی سرانجام در دهه اول
ذی حجه سال
۱۳۳۸ هجری قمری، در ۶۸ سالگی، در حساسترین و بحرانیترین دوران انقلاب، در
شهر نجف درگذشت، در آن زمان، شایع شده بود که وی با دسیسه یکی از مزدوران انگلیس که در داروهای ایشان سم ریخته بود، مسموم گردید و در واقع، به
شهادت رسید.
حوزه علمیه نجف، به مناسبت شهادت او تعطیل عمومی شد. با کمال تجلیل جنازه او به کربلای معلا نقل گردید و جنازه او در میان شیعیان عزادار عتبات تشییع شد و
شیخ الشریعه اصفهانی بر او
نماز خواند.
میرزا محمدتقی شیرازی در یکی از حجرههای زاویه جنوبی
صحن مطهر امام حسین (علیهالسّلام) دفن گردید.
به مناسبت فوت او مجالس ختم متعددی در بیشتر شهرهای شیعهنشین برگزار و تعطیل عمومی اعلام شد. شعرا و ادبا نیز در مرگ او قصاید متعددی سرودند.
در سابق، قبر میرزا محمدتقی شیرازی، در مقبرهای درون یک ایوان بزرگ در زاویه جنوب شرقی صحن آستان حسینی، قرار داشته است، در جریان کارهای توسعه صحن از سمت جنوب شرقی، این مقبره خراب گردید و قبر وی، درون صحن قرار گرفت و محل آن با یک پنجره، مشخص شد که آن نیز بعداً برداشته شد.
در حال حاضر، محل قبر با لوحی از سنگ مرمر که بر دیوار ضلع جنوبی حرم نصب گردیده، مشخص شده است.
میرزا محمدتقی شیرازی، مرجعی عالم، عامل، متقی و آگاه بود و به
فارسی و
عربی اشعار زیبایی میسرود و همانند جدش (میرزا محمدعلی)، «گلشن» تخلص میکرد. وی دارای تالیفات و آثار قلمی متعددی است که از آن میان:
شرح مکاسب
شیخ مرتضی انصاری که در
تهران چاپ شده است؛
شرح منظومه رضاعیه
سید صدرالدین عاملی؛
رساله در خلل؛
القصاید الفاخره فی مدح العتره الطاهره؛
رساله عملیه که بعدها مورد تحشیه برخی از فقها واقع شده است.
•
دانشنامههای انقلاب اسلامی و تاریخ اسلام، فرهنگنامه علمای مجاهد، برگرفته از مقاله «محمدتقی میرزای شیرازی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۱/۱۷. •
عقیقی بخشایشی، سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «میرزا محمدتقی شیرازی»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۱/۰۱/۳۱. •
زیارتگاههای عراق، محمدمهدی فقیه بحرالعلوم، برگرفته از مقاله «آستان مقدس امام حسین»، ج۱، ص۱۵۸.