مجاهد بن جبر (جایگاه تفسیری)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مجاهد ابوالحجاج (۲۱ - ۱۰۴ ق)
فرزند جبر و یا جبیر مکی مخزونی از مفسران تابعین و علمای علوم قرآنی
شیعه میباشد.
ایشان در زمینه تفسیر از شاگردان مبرز و موثق
ابن عباس بوده است.
وی
قرآن را سه مرتبه بر
ابن عباس عرضه داشته و با
شان نزول و چگونگی نزول آن سوال کرده و نگاشته است.
ابوالحجاج مخزومی اهل مکه، قاری و مفسر؛ به سال ۲۱ متولد شد و در سال ۱۰۴ در حال
سجده در
مکه وفات یافت. او از موثقترین شاگردان
ابن عباس بوده است که بزرگان و ارباب حدیث و تفسیر بر او اعتماد کردهاند.
از او روایت شده که گفت: «قرآن را سه بار بر
ابن عباس عرضه داشتم؛ بر روی هر
آیه مکث میکردم و میپرسیدم درباره چه کسی و چگونه نازل شده است».
ابن ابیملیکه: «نام وی عبداللّه بن عبیداللّه تمیمی مدنی است. سی نفر از
صحابه پیامبر (صلّیاللّهعلیهوآله) را درک کرد. او
ثقه و
فقیه بود و به سال ۱۱۷ درگذشت.
عبداللّه بن زبیر او را متصدی منصب
قضاوت در
طائف گردانیده بود.»
میگوید: «مجاهد را دیدم که تفسیر قرآن را از
ابن عباس میپرسید و لوحههایی را نیز همراه خود داشت که بر آن مینگاشت.
ابن عباس به او میگفت: بنویس؛ تا اینکه مجاهد تفسیر تمام قرآن را از او فرا گرفت»؛ از اینروست که گفته شده: «داناترین تابعان در تفسیر، مجاهد است».
سفیان ثوری میگوید: «اگر تفسیری از مجاهد به تو رسید کفایت میکند و صحت آن مورد تایید است».
ذهبی میگوید: «همه امت بر پیشوایی مجاهد در تفسیر و استناد به سخنان او اتفاق نظر دارند؛ او انسانی موثق و
امین، فقیهی پرهیزگار، دانشوری صاحب احادیث فراوان و خوش حافظه و با دقت بود».
اعمش میگوید: «هنگامی که او را میبینی گویا شتربان یا خربندهای «خربنده کسی را گویند که خر (الاغ) به کرایه میدهد.»
است -که الاغ خویش را گم کرده و اندوهگین است- ولی آنگاه که به سخن میآید از دهانش درّ میبارد» زندگینامه او در الطبقات [
نگاشته شده است
]».
دانشمندان بارها به جایگاه بلند وی در تفسیر و وثاقت،
امانت و گستردگی دانش او گواهی دادهاند و دانشوران و محدثان به تفاسیر وی استناد کردهاند.
وی متهم به مراجعه به
اهل کتاب است و این اتهام با سختگیریهای استاد او
ابن عباس در مراجعه به اهل کتاب سازگار نیست، بنابراین رای برتر در این زمینه این است که مراجعه او به اهل کتاب درباره اموری بوده است که از دایره
نهی پیامبر (صلّیاللّهعلیهوآله) خارج است. شاید که با هدف تحقیق -نه
تقلید- به آنان مراجعه کرده باشد.
نیز متهم شده که قرآن را به رای خود تفسیر کرده است. او در تفسیر قرآن از دیدگاه
عقل، کاملا آزاد و بازاندیش بود. فرزندش عبدالوهاب میگوید: «مردی به پدرم گفت: تو همان کسی هستی که قرآن را
تفسیر به رای میکند؟ پدرم گریست و سپس گفت: یعنی من در مقام تفسیر گستاخم؛ با آنکه تفسیر را از تعدادی از صحابه پیامبر برگرفتهام».
این
تهمت ریشه در جو حاکم بر آن زمان دارد که از کاوش و تدبیر در مفاهیم، به ویژه
آیات متشابه قرآن سر باز میزدند، ولی دیدگاه عقل، ریشه تمام جمودگریها و تحجرها را یکسره به دور میافکند. در گذشته درباره تفسیر به رای و ممنوعیت آن سخن گفتیم.
مجاهد انسانی آزاداندیش بود. او پس از احاطه به مفاهیم کلمات و وضع لغوی واژهها و فهم عرفی شایع در آن زمان، بر اساس آنچه از ظاهر لفظ قرآن برایش هویدا میگردید و عقل رشید و فطرت سلیم نیز به همان رهنمون میساخت، قرآن را تفسیر میکرد.
علاوه بر این، مبانی
شریعت و پایههای استوار دین را نیز از پیش آموخته و به کلمات عالمان برجسته
امت و اصحاب برگزیده و پیشگام نیز مراجعه میکرد و به مدد تمام اینها به تفسیر قرآن میپرداخت. نکتهای که در هر مفسر آزاداندیش، زبردست و آگاه باید فراهم آمده باشد.
او در تفسیر آیه مبارکه «فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ؛
پس ایشان را گفتیم: بوزینگان طرد شده باشید».
میگوید: «آنان حقیقتا به بوزینه تبدیل نشدند بلکه آیه جنبه ضربالمثل دارد، همانطور که در آیه «کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ اَسْفاراً؛
همچون مثل خری است که کتابهایی را بر پشت میکشد». نیز چنین است. -وی میگوید:- یعنی قلبهای آنان مسخ شده و همچون قلب بوزینگان گردید که نه
پند و اندرزی را میپذیرد و نه با
نهی و بازداشتن پرهیز میکند».
مرحوم
طبرسی میگوید: «این تفسیر، مخالف ظاهر آیه است و بیشتر مفسران آن را پذیرفتهاند و هیچ انگیزه وادار کننده به چنین تفسیری وجود ندارد».
زمخشری در اینجا سخنی دقیق، ظریف و ادیبانه دارد که با تفسیر مجاهد همگون است. میگوید: «آیه «کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ» دو خبر است و معنای آن این است که در وجود خود، میان بوزینگی و خسؤ یعنی خواری و مطرود بودن جمع کنید».
به عبارت دیگر، آمیختهای از بوزینگی،
خواری و سرافکندگی باشید؛ از اینروست که
ابوالفتوح رازی از دانشمندان سده ششم هجری میگوید: «مجاهد گفت: معنای آیه آن است: «اذلاء صاغرین» ذلیل و پست و در این پند و اندرزی است آنان را...»
فخر رازی (۶۰۶- ۵۵۴) میگوید: «آنچه مجاهد -رحمه اللّه- گفته است انصافا دور از واقع نیست؛ زیرا انسان پس از آنکه آیات روشن و دلایل آشکار را دریافت، چنانچه بر نادانی خود پافشاری کند، مجازا گفته میشود: الاغ یا بوزینه است. این تعبیر مجازی از تعابیر مشهور میان مردم است، برگزیدن آن به عنوان روشن شدن مقصود آیه البته محذوری ندارد».
آری، گواه این تاویل، این آیه مبارکه
سوره مائده است: «مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِیرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ اُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ اَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ؛
آنان که خدا لعنتشان کرده و بر آنان
خشم گرفته و از آنان بوزینهگان و خوکان پدید آورده و آنان که
طاغوت را
پرستش کردهاند. اینانند که از نظر منزلت، بدتر، و از راه راست گمراهترند».
جمله «وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ» و همچنین واژه «الخنازیر» هر دو بر قرده عطف گرفته شدهاند؛ این دو در هیچ جای دیگر قرآن ذکر نشده است.
بنابراین معنای آن این خواهد شد که: یکی از سختترین عقوبتها آن است که انسان از قله رفیع کرامت و اوج شرف، به حضیض ذلت و خواری سقوط کند و همطراز بوزینگان و خوکان قرار گیرد؛ پست و نکوهیده گردد و با بدترین شکل ذلت، تسلیم طاغوتها گردد! در تفسیر آیه «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ، اِلی رَبِّها ناظِرَةٌ؛
در آن روز صورتهایی شاداب و مسرورند و به پروردگار خویش مینگرند»
وکیع از طریق سفیان، از منصور و او از مجاهد روایت کرده است که گفت: «یعنی منتظر دریافت
ثواب از طرف
پروردگار خویشند».
منصور میگوید: «به مجاهد گفتم: برخی میگویند: خداوند دیده میشود و آنان پروردگار خویش را میبینند! گفت: هیچ مخلوقی او را نخواهد دید».
و در حدیث دیگری است: «او همه را میبیند و هیچ کس او را نتواند دید».
میدانید که قول به محال بودن رؤیت خداوند با چشم ظاهر در
قیامت مخالف اعتقاد سلفیان ظاهرگراست؛ از اینروست که او را به انحراف از مسیر سلف و تفسیر به رای و معتقد بودن به اعتزال متهم کردهاند؛ همانطور که شاگردان او را نیز -چنان که در شرح حال
ابن ابینجیح، راوی تفسیر وی خواهد آمد- به همین تهمت راندهاند.
طبری در ادامه تفسیر آیه میگوید: «از این دو قول اولی به صواب، گفتاری بود که از حسن و عکرمه آوردیم که میگفتند: آنان به پروردگار خود مینگرند».
ذهبی میگوید: «این تفسیر مجاهد از دستاویزهای قوی معتزله برای تایید اعتقادشان درباره مساله رؤیت خداوند به شمار میآید».
شگفتا! هر گاه آراء و نظریات درست و در راستای
فطرت و عقل رشید مطرح شده است -در گذشته و حال- جملگی به
فرقه معتزله نسبت داده میشود یا به عنوان پایه و اساس دیدگاههای آنان در
عقاید اسلامی قلمداد میگردد؛ به گونهای که گویا عقل و فطرت -به نظر ظاهرگرایان- در قبضه معتزله و در انحصار آراء و نظریات آنان است؟!
زمخشری در تفسیر آیه میگوید: «به چیزهایی مینگرند که به شمار نیاید؛ زیرا مؤمنان همه نظارهگران آن روزند، چه اینکه امان یافتهاند و خوف به دل راه نمیدهند و اندوهی ندارند.
بنابراین اختصاص دادن نگاه آنان تنها به خدا، اگر خداوند منظور الیه باشد، امری محال و نشدنی است؛ لذا باید آیه را بر معنایی حمل کرد که اختصاص به خداوند را برتابد، صحیح آن است که آیه را همانند این سخن مردم بدانیم که میگویند: من چشمم به فلانی است که ببینم با من چه میکند؛ که به معنای توقع و چشمداشت است.
از همین قبیل است: و اذا نظرت الیک من ملک و البحر دونک زدتنی نعما؛ یعنی اگر من به تو که پادشاهی بنگرم -به عبارت دیگر، چشم امیدم به تو باشد- در حالی که دریا از تو کمتر است -یعنی گستردگی بخشش تو بیش از دریا است- نعمتهای خود را بر من افزون میکنی».
زمخشری میگوید: «دخترکی را از مردم «سرو» -روستایی نزدیک مکه- دیدم که هنگام ظهر، آنگاه که مردم درها را میبندند و برای استراحت به بستر خویش میروند، در کوچهها
گدایی میکرد و میگفت: «عیینتی نویظرة الی اللّه و الیکم!»، یعنی چشمان کوچک من به خدا و شما دوخته است -که همان معنای چشمداشت را میرساند- بنابراین معنای آیه چنین است: آنان جز از درگاه خداوند توقع
نعمت و مرحمت ندارند؛ همچنان که در دنیا از کسی جز او هراس نداشتند و به کسی غیر او رو نمیآوردند».
ابن منیر در حاشیه «کشاف» بر این گفتار خرده گرفته، میگوید: «اینکه خداوند دیده نشود، بر اساس مذهب معتزله است که دیده شدن خداوند را روا نمیدانند، ولی در
مذهب،
اهل سنت رؤیت خداوند روا شمرده شده است!!».
فخر رازی میگوید: «جماعت اهل سنت برای اثبات اینکه مؤمنان در
روز قیامت خدا را میبینند، به این آیه تمسک کردهاند. اما معتزله اولا: دلالت آیه را بر مطلب یاد شده منکرند و ثانیا: تاویل آیه را به معنایی دیگر ممکن میدانند. رؤیت خداوند تعالی از دیدگاه عقل و نقل قطعی، ناشدنی است و در این جهان یا آخرت تفاوت نمیکند بلکه یکسان است».
مفسران امامیه بر امتناع رؤیت خداوند مطلقا -چه در این جهان و چه در آخرت- اتفاق نظر دارند و آیه هم دلالت روشنی بر این مطلب (دیده شدن خداوند) ندارد، خصوصا اینکه به کار بردن واژه «نظر» به معنای توقع و انتظار نیز رواج دارد.
شیخ طوسی میگوید: «معنای آیه این است که منتظرند تا نعمت و
ثواب پروردگارشان به آنان برسد؛ و «نظر» در آیه به معنای چشمداشت است، همانطور که در آیه «وَ اِنِّی مُرْسِلَةٌ اِلَیْهِمْ بِهَدِیَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ؛
و [اینک من ارمغانی به سویشان میفرستم و مینگرم که فرستادگان [من با چه چیز باز میگردند».
نیز به همین معناست؛ یعنی منتظرند. نیز شاعر میگوید: وجوه یوم بدر ناظرات الی الرحمان یاتی بالفلاح؛ (در روز بدر چهرههای رزمندگان منتظرند تا خداوند رحمت رستگاری را بر ایشان به ارمغان آورد). همچنین است آیه «وَ لا یَنْظُرُ اِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ؛
یعنی آنان را از رحمت خود برخوردار نمیسازد.
-
شیخ طوسی در ادامه میگوید:- «نظر» اصلا به معنای رؤیت نیست؛
به این دلیل که میگویند: نظرت الی الهلال فلم اره؛ به سوی ماه نگریستم ولی آن را ندیدم؛ که اگر نظر به معنای رؤیت باشد تناقض پیش میآید.
دلیل دیگر اینکه رؤیت را غایت و هدف نهایی نظر میدانند؛ مثلا میگویند: همواره به سوی او مینگریستم تا اینکه او را دیدم.
-وی اضافه میکند:- نظر، در اصل به معنای برگرداندن حدقه چشم به سوی چیزی برای دیدن آن است؛ لذا نظر، در معنای مطلق چشمداشت و توقع و انتظار به کار برده میشود...
کسی نگوید که این تفسیر با تفسیر مورد اتفاق مفسران سلف از آیه، مخالف است. ما این ادعا را نمیپذیریم؛ زیرا مجاهد، ابوصالح، حسن، «آوردن حسن در کنار این بزرگان ظاهرا بر خلاف آن چیزی است که ما از طبری نقل کردیم؛ زیرا طبری از حسن نقل کرده است که گفت: «یعنی به آفریدگارشان مینگرند. حق دارند که شادمان باشند چه اینکه به آفریدگار خویش چشم دوختهاند».
سعید بن جبیر و
ضحاک، جملگی گفتهاند: مراد از آیه، چشمداشت پاداش است. شبیه این گفتار از
امیر مؤمنان (علیهالسّلام) هم روایت شده است».
مرحوم طوسی پس از نقل این مطالب گفتار خود را شروع و مطلب را با تعمق و استدلال بررسی کرده است. «این بحث را مرحوم
شیخ طوسی در دو جا از تفسیر ارزشمند خود «
تبیان» آورده است.»
جزاه اللّه عن الاسلام خیرا.
در میان تفاسیر، تفسیری به هم ناپیوسته و به ترتیب سورهها -از
سوره بقره تا پایان قرآن- وجود دارد که به مجاهد نسبت داده شده است.
این تفسیر را ابویسار عبداللّه بن
ابی
نجیح یسار ثقفی کوفی (متوفای ۱۳۱) از او روایت کرده است.
در این تفسیر،
عبدالرحمان بن
حسن بن احمد همدانی از
ابراهیم بن حسین همدانی از
آدم بن ایاس از
ورقاء بن عمر یشکری از
ابن ابی
نجیح روایت میکند.
این تفسیر را صاحبنظران و ارباب حدیث صحیح شمرده و بر آن اعتماد کردهاند.
وکیع بن جراح؛ «او از حافظان بزرگ و از صاحبنظران برجسته سالهای ۲۷-۹۶ و از اصحاب سفیان ثوری است. قعنبی میگوید: «نزد
حماد بن زید بودم که وکیع وارد شد. همه گفتند: این راوی سفیان است. حماد گفت: اگر از من بپرسند میگویم: او برتر از سفیان است».
احمد بن حنبل میگوید: «وکیع استادی خوشسخن است».
میگوید: «سفیان تفسیر
ابن ابی
نجیح را صحیح میدانست».
احمد بن حنبل میگوید: «
ابن ابی
نجیح ثقه است و پدرش از بندگان برگزیده خداوند بود».
ذهبی میگوید: «او از پیشوایان مورد اعتماد است».
بخاری نیز در تفاسیری که از مجاهد نقل کرده است او را معتمد دانسته است.
ابن تیمیه میگوید: «تفسیر
ابن ابی
نجیح از مجاهد، از جمله صحیحترین تفاسیر است، بلکه تفسیری صحیحتر و برتر از تفسیر
ابن ابی
نجیح در دسترس اهل تفسیر نیست».
این تفسیر به همت «مجمع البحوث الاسلامیة» در پاکستان در سال ۱۳۶۷ به چاپ رسیده است. این تفسیر بسیار کمتر از آن است که از مجاهد -البته نه از طریق
ابن ابی
نجیح- در تفسیر طبری نقل شده است.
شوّاخ میگوید: «طبری حدود ۷۰۰ بار در مناسبتهای مختلف در تفسیر خود از این تفسیر نقل کرده است.
قسمتهایی از این تفسیر از طریق تفاسیر دیگر همچون تفسیر
ابن جریج و ثوری و دیگران به تفسیر طبری راه یافته است».
محمدهادی معرفت، تفسیر و مفسران، ج۱، ص۳۰۴-۳۱۱.