مبانی فقهی قاعده الزعیم الغارم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
زعیم در لغت به معنای ضمان و ضامن بمعنای پذیرفتن
التزام، اشتمال
کفالت، طی و خلال و امثال آن است
و
فقها آن را به معنای «التزام به پرداخت
دین ثابت در
ذمه یا احضار نفس دیگری» میدانند که سبب آنگاه، عقد و زمانی امور دیگر از قبیل
غصب و
اتلاف و
تسبیب است.
قاعدۀ الزعیم غارم یعنی این که هر
ضامن و متعهدی، به انجام دادن
موضوع تعهد خود ملتزم است؛ یعنی اگر مورد تعهد
نفس و تن دیگری است،
کفیل ملتزم است در
زمان و مکانی که تعهد کرده، تن
مکفول عنه را تسلیم کند و در صورتی که موضوع تعهد مال است، مال موضوع ضمان خود را به
مضمون له تقدیم کند
سبب، ضمان گاه عقدی و گاه قهری است. از
ضمان قهری در جای خود بحث کردهایم
و در اینجا از
ضمان عقدی سخن خواهیم گفت.
خداوند در
قرآن کریم در بیان زندگی
حضرت یوسف علیهالسّلام و چگونگی مراجعه برادران وی به او و داستان قرار دادن ظرف
حاکم در وسایل
برادر کوچکتر آنها و متوقف کردن قافله آنان به بهانه جستن آن، میفرماید: قافلۀ برادران یوسف از ماموران
حکومت میپرسند چه گم کردهاید؟ و آنها در جواب پاسخ میدهند «.... نفقد صواع الملک و لمن جاء به حمل بعیر و انا به زعیم»؛
یعنی ظرف مربوط به ملک را گم کردهایم و یک بار
شتر، جایزه کسی است که آن را بیاورد و من خود نسبت به آن
ضامن هستم. این آیه علاوه بر اینکه میرساند
عقد ضمان از جمله
اعمال حقوقی رایج در
امتهای سلف و
ادیان قبل از
اسلام بوده و مورد
امضا و تایید اسلام قرار گرفته است، ظهور در این دارد که ضامن و متعهد به مال، ملتزم به انجام دادن تعهد خود است. خبری بودن عبارت این
آیه نیز از
اعتبار تشریعی آن نمیکاهد؛ زیرا هرگاه جملۀ خبری در
مقام انشا به کار رود، در صورتی که موجبه باشد، ظهور در
وجوب و بیان
حکم تکلیفی الزامی دارد.
در
سورۀ قلم نیز خداوند در خطاب به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به وی امر میکند که: «سلهم ایهم بذلک زعیم»؛
یعنی در مورد ادعای مجرمان مبنی بر تساوی مشرکان و
مسلمانان در
دنیا و
آخرت، از آنها بپرس که کدامیک از آنها، ملتزم و ضامن این ادعا میشوند؟ هر چند این آیه در قالب
جملۀ استفهامی است، لکن دلالت بر
التزام ضامن به تعهد خود و نیز
لزوم وفا به آنچه که ملتزم شده دارد.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در خطبۀ مربوط به
فتح مکه فرموده است: «العاریة مؤداة و المنحة مردودة و الدین مقضی و الزعیم غارم»
که عین عبارت قاعدۀ «الزعیم غارم» در متن این
روایت مندرج است و روایت بر مفاد آن
دلالت دارد.
روایات دیگری نیز از
ائمه علیهالسّلام نقل شده که مبنای
فقهی این قاعده قرار گرفته است؛ که در
مقام تنقیح نظریات
فقهای امامیه و
مذاهب عامه، در مورد
نقل ذمه یا
ضم ذمه، به طور مشروح در مقاله بررسی ادله عقد ضمان آورده شده است.
در
کتب فقهی تقارن معنای لغوی ضمان، کفالت و
حواله، موجب شده است که در بسیاری از متون
فقهی و قانونی واژههای مزبور به جای یکدیگر به کار رود. در متن قانونی مجله الاحکام العدلیه
در متن لمعه (
کتاب حواله) تکافی به معنای تضامن آمده است
و نیز متون قانونی
مصر و
عراق نیز کفالت به جای ضمان به کار رفته است. مراد از ضمان، در اینجا
ضمان عقدی است نه قهری.
کفالت، عقدی است که به موجب آن، متعهد در مقابل
ذی نفع، احضار شخص ثالث را تقبل میکند و
حواله نیز عقدی است که به واسطه آن، طلب شخصی از ذمۀ
مدیون به ذمۀ ثالث منتقل میشود و عبارت «
تعهد به پرداخت» این عقد را نیز شامل میشود.
شهید ثانی در
مسالک الافهام، میان «مطلق ضمان» و «ضمان مطلق» تفاوت قائل شده است. با این توضیح که مطلق ضمان
مفهوم کلی است و ضمان مطلق، ضمان عقدی به معنای اعم است که
عقد حواله و کفالت از مصادیق آن هستند.
ولی به هر حال
متبادر از عقد ضمان، همان ضمان به معنای اخص است و به همین
دلیل میتوان ضمان را حقیقت در این معنی و
مجاز در
حواله و کفالت دانست. بنا بر این، واژۀ ضمان هرگاه به طور مطلق و بدون قرینه به کار رود، به معنای ضمان عقدی اخص است و چنانچه
حواله و کفالت مقصود باشد، باید به وسیلۀ
قرینه مشخص شود.
محقق و
علامۀ حلی ضمان عقدی را چنین تعریف میکنند: «هو عقد شرع للتعهد بمال او نفس»؛
یعنی ضمان، عقدی است که برای تعهد کردن به مال یا نفس تشریع شده است. محقق حلی و علامه از عقد کفالت به تعهد به نفس، و از عقد
حواله به «تعهد به پرداخت» تعبیر کردهاند. برخی دیگر از
فقهای امامیه
و بعضی
فقیهان عامه نیز نظیر همین تعبیر را آوردهاند.
این تعریف، ضمان به معنای عام را در بر میگیرد که شامل
حواله و کفالت نیز میشود.
قواعد فقه، برگرفته از مقاله «مبانی فقهی قاعده الزّعیم غارم»، ج۲، ص۱۸۰.