مبانی تفسیر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مبانی جمع «مبنا» است که در لغت به معانی چندی از جمله بنیاد، اساس، شالوده و پایه آمده است.
«مبانی تفسیر» از مصطلحات رایج در دوره معاصر است که عمدتاً در تفسیرپژوهی پژوهشگران فارسی زبان شهرت یافته است.
در حوزه تفسیر، نخستین بار عمید زنجانی این اصطلاح را در نام کتاب خود مبانی و روشهای تفسیر قرآن آورد.
وی هیچ تعریفی از «مبنا» یا «مبانی» به دست نداده است؛ اما از عطف کلمه «روش» بر «مبانی» برمی آید که مقصود وی از مبانی همان روش و متد تفسیر بوده است.
امروزه با توجه به معنای لغوی «مبانی» تقریباً تعریفی یکسان از آن در میان محققان شهرت یافته و نسبت به اصل تعریف آن اتفاق نظر وجود دارد، گرچه در نوع مبانی اختلاف نظر است؛ به طور کلی مبانی هر
علم ، باورهای بنیادینیاند که در قالب مجموعهای از قضایا، بخشی از مبادی تصدیقی آن علم را تشکیل داده، اصول موضوعه آن علم شناخته میشوند و مسائل آن علم بر آنها استوارند.
دانش تفسیر نیز از این قاعده مستثنا نیست، بنابراین مبانی تفسیر، اصول موضوعه و باورهای بنیادینیاند که تفسیر
قرآن بر آنها استوار است.
این باورها و قضایا بر اصل
امکان و جواز تفسیر یا کیفیت و روش و اصول و قواعد تفسیر اثرگذار بوده، به آنها جهت میدهند.
مبانی تفسیر سبب چگونگی رویکرد مفسران در تفسیر و شکل گیری روشها و احیاناً گرایشها و اصول و قواعد تفسیری مفسران میگردد
به طور مثال، مفسر باید پیش از ورود به تفسیر موضع خود را درباره
ظواهر قرآن روشن سازد که آیا آن را
حجت میداند یا نه؟ پاسخ به هریک از دو طرف این پرسش، مبنایی تفسیری و در نتیجه تفسیر نیز اثرگذار است؛ همچنین درباره «تواتر
قرائات سبعه » یا «
حجیت و اعتبار قرائات سبعه» باید مفسر نظر و موضع خود را مشخص سازد، زیرا هریک از این دو قضیه یعنی «قرائات سبعه متواترند»، یا «متواتر نیستند»، و نیز «قرائات سبعه
حجت و معتبرند»، یا «
حجت و معتبر نیستند»، یک مبناست که مفسر قرآن هریک از آنها را مبنای خود قرار داده و براساس آن به تفسیر قرآن میپردازد؛ نیز اینکه مفسری قرآن کریم را به عنوان کتابی ادبی در نظر گیرد و در مقام تفسیر هیچ گونه قداستی برای آن قائل نباشد و به تحلیل و تفسیر صرفاً ادبی آن بپردازد یا مفسری که به تبیان بودن قرآن برای خود باور دارد به روشی در تفسیر (قرآن به قرآن، تفسیر ادبی معاصر) منتهی خواهد شد که آن را از سایر روشها در تفسیر متمایز میگرداند یا مفسری که با این باور که قرآن مشتمل بر همه علوم است یا قرآن کریم کتابی است که برای اصلاح نظام اجتماعی و سیاسی
بشر نازل شده است به تفسیر آن روی میآورد، به گرایشی در تفسیر (تفسیر علمی، تفسیر اجتماعی، سیاسی) منتهی میشود و تفسیر او را از مفسری که این باور را ندارد متفاوت میگرداند.
وجود مبانی برای هر علمی امری طبیعی، لازم و مسلم است.
در دانش تفسیر قرآن بر اثر اهمیت این دانش از نظر موضوع و غرض و فایده آن، لازم تر و بحث درباره آنها مهمتر است، از همین رو مفسران در طول تاریخ تفسیر همواره براساس مبانی از پیش پذیرفته شدهای به تفسیر
قرآن کریم پرداختهاند؛ اما طرح بحث درباره مبانی تفسیر به عنوان دانشی مستقل از آنجا پیدا شد که درباره برخی مبانی میان مفسران اختلاف نظر پدید آمد و در حالی که گروهی مبنا بودن قضیهای را در تفسیر پذیرفتند عدهای دیگر نفی آن قضیه را مبنای تفسیر خود قرار دادند، چنان که درباره
تواتر قرائات سبعه، گروهی از مفسران با پذیرش آن به تفسیر روی آوردند و در نتیجه با توجه به همه قرائتهای هفت گانه به استنباط احکام و معارف از این قرائات روی آورده و همه را مراد
خداوند یا دست کم
حجت الهی تلقی کردند.
در مقابل، بعضی دیگر
حجیت قرائات سبعه را منکر شده، تنها
قرائت رایج و رسمی؛
یا هر قرائتی را که اعتبار آن ثابت شود
حجت و معتبر شمردند.
بالطبع چنین کسانی آن بخش از احکام و معارفی را که از سایر قرائتهای قرآن به دست میآید نباید
حجت الهی و مراد خداوند به شمار آورند.
یا کسانی فارغ از قرائتهای سبعه معتقدند هر قرائتی که در زمان
امامان معصوم (علیهمالسلام) رایج بوده است فقط خواندن آن در نماز
حجت و معتبر است؛ خواه از قرائات سبعه باشد یا نباشد.
چنین مفسرانی نیز در مقام تفسیر قرآن لازم است از همه قرائتهای موجود در عصر امامان معصوم (علیهمالسلام) تحقیق کنند و به هر قرائتی که رواجش در آن عصر ثابت شود توجه کنند، از همین رو در تفسیر و تفسیر پژوهی ضرورت بحث از مبانی تفسیر به ویژه مبانی مورد اختلاف دوچندان احساس میشود، چنان که اخیراً مبانی تفسیر به صورت جدی تری مورد بحث قرار میگیرند.
این در حالی است که در گذشته مفسران کمتر به بحث درباره مبانی تفسیر میپرداختهاند.
مفسران گذشته غالباً در مقدمه تفاسیر
و گاه ذیل برخی
آیات مانند آیه تقسیم قرآن به
محکم و متشابه یا آیه نسخ
یا آیه حفظ و صیانت قرآن از
تحریف مبانی تفسیری خود را به بحث میگذاشتهاند.
به جز تفاسیر، بخشی از مبانی تفسیر نیز به صورت پراکنده در کتابهای
اصول فقه و قواعد تفسیر و
علوم قرآنی آمدهاند.
درباره شمار مبانی نیز محققان شمارگان مختلفی را بیان داشتهاند که بعضی از آن مبانی مشترک و بعضی متفاوتاند؛ اما مبانی تفسیر به آنچه مفسران و تفسیرپژوهان بیان کردهاند محدود نمیشوند، چنان که هیچیک از آنان انحصار مبانی تفسیر را در آنچه خود بیان داشته ادعا نکردهاند.
بعضی از مشهورترین مبانی تفسیر بر محور این امور شکل میگیرند:
۱.وحیانی بودن
الفاظ و معانی قرآن.
۲.مصونیت قرآن از تحریف لفظی.
۳.جاودانگی دعوت قرآن.
۴.همگانی بودن دعوت قرآن.
۵.جامعیت قرآن.
۶.امکان و جواز فهم و تفسیر قرآن.
۷.
حجیت ظواهر قرآن.
۸.روا بودن
اجتهاد در تفسیر قرآن.
۹.برخورداری قرآن از سطوح و لایههای متعدد معنایی.
۱۰.
حجیت و اعتبار قرائات مختلف قرآن.
۱۱.تفسیرپذیری
آیات متشابه قرآن.
۱۲.منسوخ بودن حکم شماری از
آیات قرآن.
۱۳.عدم اختلاف و تناقض درونی و بیرونی قرآن.
۱۴.توقیفی بودن نظم
آیات و سورهها.
۱۵.تناسب میان
آیات و سورههای قرآن.
باید توجه داشت که در هر یک از روشهای تفسیری تعداد مبانی متفاوت است و ممکن است در یک روش تفسیری قضیهای از مبانی آن باشد و در روش تفسیری دیگر از مبانی آن نباشد یا مفسری قضیهای را از مبانی تفسیر قرار دهد و مفسر دیگر مبنا بودن آن را باور نداشته باشد؛ مثلا مبانی روش تفسیری قرآن به قرآن که مفسر در این روش هیچ سهمی برای روایات قائل نیست متفاوت با مبانی مفسری خواهد بود که معتقد به تفسیر نقلی و روایی است و جز آن را نمیپذیرد.
در میان طرفداران تفسیر روایی نیز بعضی به
حجیت قول صحابی و مفسر تابعی باور دارند و برخی این دو را نمیپذیرند؛ همچنین ممکن است مفسری
معجزه بودن یا الهی و مقدس بودن متن قرآن را از مبانی تفسیر دانسته، باور به این دو قضیه را در فهم و تفسیر قرآن مؤثر بداند ولی مفسر دیگر برای این دو قضیه نقشی در تفسیر قائل نباشد.
مبانی تفسیر تقسیمات مختلفی دارند که عبارتاند از:
به آن بخش از مبانی تفسیر که نسبت صدور قرآن موجود را بهطور کامل به خدای متعالی ثابت میکنند «مبانی صدوری» گفته میشود؛ مانند این قضایا: «
قرآن کریم سخن خدای متعالی است که بر پیامبرش وحی شده است»، «الفاظ قرآن نیز از طرف خدای متعالی نازل شدهاند»، «
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در دریافت و ابلاغ وحی از خطا مصون است» و «قرآن موجود بدون هیچ گونه تحریف و کم و زیادی همان قرآن نازل شده بر رسول خداست».
اما مبانی دلالی آنهاست که زیرساختهای فرایند فهم و تفسیر مراد خداوند از متن را سامان میدهند؛ مانند
حجیت ظواهر قرآن، تفسیرپذیری
آیات متشابه قرآن و منسوخ شدن
احکام برخی
آیات.
در گذشته معمولا این مبانی از دانشهای
منطق ،
اصول فقه و
علم کلام اخذ میشدهاند؛ اما امروزه با توسعه مباحث زبانشناسی و اصول و مبانی
هرمنوتیک در غرب، دایره مبانی دلالی تفسیر قرآن نیز گسترش یافته و برخی از مباحث در حوزه مبانی از اهمیت بیشتری برخوردار شدهاند؛ مباحثی همچون فهم پذیرى زبان قرآن، نوع زبان مفاهمه در قرآن، استقلال دلالی قرآن، سطوح و لایههای معنایی در قرآن، نسبیت يا عدم نسبیت برداشتها از قرآن و عصری بودن فهم قرآن.
این که برخی، مبانی صدوری را در برابر مبانی دلالی قرار دادهاند.
بدان معناست که این بخش از مبانی با صدور قرآن کریم از ناحیه خدای متعالی و اثبات اسناد متن قرآن به او پیوند دارند، بدون آنکه در دریافت آن از خدا یا
ابلاغ آن به مردم توسط پیامبر خطا یا تحریفی رخ داده باشد، فارغ از اینکه این مبانی در
فهم قرآن مؤثر باشند یا نباشند.
با این همه ممکن است از نظر بعضی محققان، مبانی صدوری قرآن نیز در فهم و تفسیر آن مؤثر باشند.
مبانی مشترک، آن دسته از مبانیاند که همه یا غالب مفسران آنها را پذیرفتهاند؛ مانند وحیانی بودن الفاظ قرآن و
حجیت قرائت رایج در میان
مسلمانان ؛ اما مبانی مختص آن دسته از مبانیاند که مفسران در پذیرش یا ردّ آنها با یکدیگر اختلاف داشته، هریک مبنای خاصی دارد.
می توان از مبانی پذیرفته شده در همه انواع روشها و گرایشهای تفسیری به مبانی عام و از مبانی مختص به هریک از روشها و گرایشهای تفسیری به مبانی خاص یاد کرد، چنان که هریک از روشهای تفسیر روایی، اجتهادی، ادبی، علمی و...و گرایشهای کلامی، فقهی، عرفانی، فلسفی و...افزون بر پذیرفتن مبانی مشترک میان آنها، هریک دارای مبانی خاص است که در روش یا گرایش دیگر تفسیر، مبنایی مخالف یا متضاد با آن وجود دارد.
مبانی روشی به آن دسته از مبانی تفسیری اطلاق میشود که ناظر به روش خاص یک مفسر است؛ به عبارت دیگر بخشی از اختلافات و تمایزهاى روشهاى مختلفى که امروزه در تفسیر قرآن تعریف شدهاند به تفاوت و تمایز مبانى آنها باز مى گردند؛ براى مثال در روش تفسیر روایى محض مفسر براى
اجتهاد در فهم و تفسیر جایگاهى نمى شناسد و به
عقل نقشى در کشف مراد
خدا نمى دهد یا در تفسیر قرآن به قرآن مفسر نقشى به روایات تفسیر نمى دهد یا در تفسیر ادبى، مفسر به روایات تفسیرى اعتنا نمى کند، بنابراین آن دسته از مبانى تفسیرى که ناظر به کیفیت استفاده از منابع تفسیر یا جواز و عدم جواز استفاده از یک منبع براى تفسیر باشند و موجب تمایز یک روش تفسیرى از سایر روشها گردند مبانى روشى تفسیر خوانده مى شوند.
مبانی گرایشی تفسیر نیز به آن بخش از مبانی تفسیر اطلاق میشود که شکل دهنده گرایش خاصی در تفسیرند و آن گرایش را از دیگر گرایشهای تفسیری متمایز میسازند؛ به عبارت دیگر، بخشی از اختلافها و تمایزهای گرایشهای گوناگون تفسیری به تفاوت مبانی آنها برمی گردند؛ برای مثال از جمله مبانی تفسیر علمی «همسانی کتاب تشریع (
قرآن کریم ) و تکوین (
عالم هستی)»، «اشتمال قرآن بر همه علوم» و «تأثیر علوم جدید در فهم دقیق بعضی
آیات»اند و مفسرِ دارای گرایش علمی با تکیه بر این سه مبنا به تفسیر علمی روی میآورد،
در حالی که مفسر ادبی با انکار این سه مبنا به ویژه مبنای دوم به مخالفت با تفسیر علمی روی آورده، گرایش دیگری را در تفسیر میپذیرد.
مقصود از مبانی فقهی آن بخش از مبانی تفسیریاند که موجب تمایز تفاسیر فقهی مختلف همچون تفسیر فقهی امامی،
حنفی ،
شافعی ،
مالکی ،
حنبلی از یکدیگر میشوند، مبانی ای همچون
حجیت یا عدم
حجیت قرائات سبعه در
استنباط احکام شرعی از آنها، جواز یا عدم جواز
نسخ یا تخصیص و تقیید قرآن با
خبر واحد و
حجیت یا عدم
حجیت قول
صحابه و تابعین در تفسیر
آیات شریفه به ویژه
آیات فقهی و قضایایی از این دست از مبانی تفسیر فقهی شمرده میشوند.
مبانی تفسیر
آیات کلامی قرآن نیز آن بخش از مبانیاند که زیر ساختهای باورهای اعتقادی و کلامی مفسران را تشکیل داده، مفسران مذاهب مختلف چون امامی،
معتزلی ،
اشعری و
زیدی بر اساس آنها به تفسیر
آیات قرآن به ویژه
آیات کلامی روی میآورند؛ برای مثال باور به اختیار انسان از مبانی تفسیر کلامی اعتزالی و باور به جبر انسان از مبانی تفسیر اشعری است که این هر دو مبنا اثر فراوانی بر تفسیر
آیات کلامی داشته و موجب تمایز دو مکتب و مذهب اعتزالی و اشعری شدهاند.
باید توجه داشت که مبانی تفسیر فقهی و تفسیر کلامی را میتوان جزئی از مبانی گرایشی به شمار آورد؛ همچنین میتوان گفت مبانی تفسیر کلامی آن بخش از مبانی تفسیرند که محل بحث و جایگاه اثبات آنها علم کلام است؛ همچون
عصمت پیامبر از خطا در دریافت و ابلاغ
وحی ، عدم
تحریف قرآن،
اعجاز قرآن و قضایایی از این دست و مبانی تفسیر فقهی آن بخش از مبانیاند که محل بحث و اثبات آن دانش اصول فقه است؛ مانند جواز یا عدم جواز نسخ قرآن یا
خبر متواتر ،
خبر واحد و
اجماع یا
حجیت یا عدم
حجیت قرائات سبعه براى استنباط احکام شرعى و قضایایى از این دست.
مهمترین مبانی تفسیری
امام خمینی عبارتاند از:
۱- مقول به تشکیک بودن فهم قرآن: امام خمینی
فهم قرآن را مقولهای مشکک میداند و معتقد است هر کس به فراخور استعداد و درجه خویش میتواند از قرآن بهره ببرد، کسانی چون
معصومین (علیهمالسّلام) به تمام معارف و حقایق قرآن دست مییابند و غیر آنها هر کس بهاندازه استعداد و مرتبه روحیاش از بخشی از معارف قرآن استفاده میکند،
ازاینرو به اعتقاد ایشان هیچکس نمیتواند ادعا کند که قرآن با تمام
ظواهر و باطنش نزد اوست جز اولیاء مرضیین و کسی که بهحسب «انما یعرف القرآن من خوطب به» که خود پیامبر میباشد،
لکن خداوند قرآن را از مقام قرب به عالم ظلمانی و سجن طبیعت تنزل داد تا همگان از آن در جهت هدایت و سعادت خویش بهرهمند گردند.
۲- محوریت هدف در تفسیر: دراندیشه امام خمینی هدف اساسی قرآن، خداشناسی و معنویات است ازاینرو به اعتقاد ایشان در این کتاب شریف، مسائلی هست که مهمش مسائل معنوی است و رسول خدا و سایر انبیا نیامدهاند که این حکومت و اجرای عدل کنند، تمام مشقتهایی که کشیدند مقدمه یک مطلب است و آن معرفی ذات مقدس حقتعالی است.
۳- وضع الفاظ برای روح معنا: یکی از موضوعات مطرح در بحث مبانی تفسیری امام خمینی ساختار چندمعنایی
آیات قرآن است که برایناساس، برای هر آیه، پس از گذر از معنای
ظاهری میباید به معنای درونی و لایههای بعدی معانی
آیات توجه کند ازاینرو به اعتقاد ایشان از نگاه اولیا و کلمات عرفا این معنا به دست میآید که الفاظ برای
روح معانی و حقیقت آنها وضع شده است. این مطلب کلید تمام کلیدهای معرفت و اصل اصول فهمیدن رازهای قرآن است.
حمل الفاظ بر روح معانی سبب فهم صحیح متون دینی مانند
آیات الهی است؛ زیرا وقتی انسان به روح معانی الفاظ راه پیدا کند و جمود بر الفاظ نداشته باشد درمییابد که الفاظی که در قرآن و متون دینی به کار رفتهاند، معانی باطنی و اسراری دارند.
(۱) قرآن کریم.
(۲) آسیب شناسی جریانهای تفسیری (مجموعه مقالات)، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۹ ش.
(۳) البلاغی (م ۱۳۵۲ ق)، آلاءالرحمن، تهران، بعثت، ۱۴۲۰ ق.
(۴) عبدالله بن برجس، اثر اختلاف القراءات فی الاحکام الفقهیه، الدوسری، مصر، دارالهدی النبوی، ۱۴۲۶ ق.
(۵) خالد عبدالرحمن العک، اصول التفسیر و قواعده، دارالنفائس، ۱۴۰۶ ق.
(۶) فهد بن عبدالرحمن، بحوث فی اصول التفسیر، ریاض، مکتبة التوبة، ۱۴۱۶ ق.
(۷) الخوئی (م ۱۴۱۳ ق)، البیان فی تفسیر القرآن، انوارالهدی، ۱۴۰۱ ق.
(۸) الطوسی (م ۴۶۰ ق)، التبیان، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاءالتراث العربی.
(۹) عبدالحسین طیب، تفسیر اطیب البیان، تهران، انتشارات اسلامی، ۱۳۶۴ ش.
(۱۰) الطبری (م ۳۱۰ ق)، جامع البیان، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۱۲ ق.
(۱۱) القرطبی (م ۶۷۱ ق)، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ ق.
(۱۲) محمود رجبی و دیگران، روش شناسی تفسیر قرآن، تهران، الهادی، ۱۳۷۹ ش.
(۱۳) السبزواری، شرح منظومة، به کوشش حسن زاده آملی، تهران، ناب، ۱۴۱۷ ق.
(۱۴) علوم القرآن عند المفسرین، فرهنگ و معارف قرآن، قم، مکتبة الاعلام الاسلامی، ۱۴۱۶ ق.
(۱۵) حسن انوری و دیگران، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن، ۱۳۸۱ ش.
(۱۶) معین (م ۱۳۵۰ ش)، فرهنگ فارسی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۵ ش.
(۱۷) دهخدا (م ۱۳۳۴ ش) و دیگران، لغت نامه، تهران، مؤسسه لغت نامه و دانشگاه تهران، ۱۳۷۳ ش.
(۱۸) سید رضا مؤدب، مبانی تفسیر قرآن، دانشگاه قم، ۱۳۸۶ ش.
(۱۹) مهدی هادوی، مبانی کلامی اجتهاد، مؤسسه خانه خرد، ۱۳۷۷ ش.
(۲۰) عمید زنجانی، مبانی و روشهای تفسیر قرآن، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۷۹ ش.
(۲۱) محمد کاظم شاکر، مبانی و روشهای تفسیری، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، ۱۳۸۲ ش.
(۲۲) ابن تیمیه (م ۷۲۸ ق)، مقدمة فی اصول التفسیر، به کوشش محمود نصار، قاهرة، مکتبة التراث الاسلامی.
(۲۳) محمد علی رضایی، منطق تفسیر قرآن (مبانی و قواعد تفسیر)، قم، جامعة المصطفی، ۱۳۸۷ ش.
•
دائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله «مبانی تفسیر». • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.