• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مبالغه (ادبیات)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مقالات مشابه: مبالغه (علوم دیگر).


مبالغه در لغت به‌معنای به ‌نهایت‌ رساندن، فرا گرفتن و غلو کردن است در چیزی و در اصطلاح آن است که سخندان بنا‌ بر تزیین کلام، در وصف چیزی غلو نماید؛ و آن‌ را به ‌مرتبه‌ی اعلی و درجه‌ی قصوی برساند.
[۱] بدایع‌ الافکار و صنایع‌ الاشعار، کاشفی سبزواری، حسین؛ تهران، مرکز، ۱۳۶۹، اول، ص ۱۱۳.




مبالغه در لغت به‌معنای به ‌نهایت‌ رساندن، فرا گرفتن و غلو کردن است در چیزی؛
و در اصطلاح آن است که سخندان بنا‌ بر تزیین کلام، در وصف چیزی غلو نماید؛ و آن‌ را به ‌مرتبه‌ی اعلی و درجه‌ی قصوی برساند.
[۲] بدایع‌ الافکار و صنایع‌ الاشعار، کاشفی سبزواری، حسین؛ تهران، مرکز، ۱۳۶۹، اول، ص ۱۱۳.

همچنین گفته شده مبالغه آن است که کسی جهت وصفی ادعای مرتبه‌ای از شدت یا ضعف نماید که آن مرتبه یا غریب و بعید باشد و یا محال و ممتنع تا گمان شود که آن وصف به ‌نهایت رسیده است.
[۳] رساله‌ی بیان بدیع، فندرسکی، ابوطالب؛ تهران، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۸۱، اول، ص ۱۰۴.

از آنجا‌ که روح اثر هنری نوعا به‌ نگاهی دگرگونه به ‌مفاهیم و موضوعات است و گر‌نه ادبی نمی‌شد و کلام در حد زبان معمولی می‌ماند، مبالغه نقش و تأثیری بس نیرومند در کارکرد‌های هنر‌ی سخن دارد؛ چون یک تعریف کاربردی شعر آن است که دروغ‌ترین آن، بهترین نوع شعرست.
ای سرو بلند قامت دوست ••• وه وه که شمایلت چه نیکوست (سعدی)

۱.۱ - معنای اصطلاحی بدیع

در اصطلاح بدیع، مبالغه، بزرگ‌نمایی یا خرد‌نمایی اشیا و معانی در نوشته و شعرست؛ یعنی بازنمود دگرگونه مفاهیم و موضوعات سخن، به‌ صورتی که معانی خرد را بزرگ گرداند و معانی بزرگ را خرد بنماید تا تأثیر سخن را قوی‌تر کند.
[۴] بدیع نو، محبتی، مهدی؛ تهران، سخن، ۱۳۸۰، اول، ص ۱۱۴.




بنابراین سخنی را بلاغی می‌گویند که بر دل‌ها بنشیند و قدرت تأثیر داشته باشد؛ یعنی در احساسات شنونده تصرف کند و گوینده با سحر کلامش بتواند شنونده را با خود موافق سازد یا بتواند او را ترغیب کند و به‌ گفته‌ی نظامی عروضی او را به‌ کاری وا‌دارد یا از کاری باز دارد.


شاید مهم‌ترین عاملی که تأثیر جادویی به‌ سخن می‌بخشد، بزرگ‌نمایی است؛ یعنی چیزی را بزرگ‌تر از آنچه هست نشان‌ دادن برای قدرت تأثیر بخشیدن به‌ کلام.
[۵] بدیع، وحیدیان کامیار، تقی؛ تهران، سمت، ۱۳۸۵، دوم، ص ۱۰۶.

لاف و گزاف هنری، با خیال و پندار شاعرانه سر و کار دارد. در گزافهگویی و بزرگ‌نمایی، گاه گوینده چیزی را ادعا می‌کند که هم از دیدگاه خرد روی‌دادنی و شدنی است و هم در آزمون‌های زندگی، نمونه‌هایی دارد؛ مثلا در این‌ بیت سعدی:
اندرون با تو چنان انس گرفته است مرا ••• که ملالم ز همه خلق جهان می‌آید
گوینده انس خودش با یار را تا مرز ملالی از همه جهانیان پیش برده است. این‌گونه گزافه‌آرایی همان است که «مبالغه» نام گرفته است.
[۶] هنر سخن آرایی، راستگو، محمد؛ تهران، سمت، ۱۳۸۲، ص ۳۰۳.


بنابراین اگر در ستایش یا نکوهش کسی یا چیزی زیاده‌روی و افراط شود و موجب حیرت‌انگیزی و شورآفرینی و اعجاب گردد، مبالغه شده است؛ مانند:
زمانه از ورق گل مثال روی تو بست ••• ولی ز شرم تو در غنچه کرد پنهانش (حافظ)
[۷] زیبایی‌شناسی شعر فارسی، پاکرو، فاطمه؛ و کمالی اصل، شیوا؛ تهران، روزگار، ۱۳۸۳، اول، ص ۶۵.



مبالغه توصیفی است که در آن افراط و تأکید باشد و بر سه نوع است:

۴.۱ - أ. بیانی

بیانی یعنی افراط و تأکید در توصیفی که حاصل تشبیه و استعاره باشد. همین‌ که می‌گوییم قد او سرو است، که در بیان بررسی می‌شود.
مبالغه از دیدگاه دیگری هم می‌تواند از مباحث علم بیان محسوب شود. بیان علمی است که از ادای معنای واحد به‌طرق مختلف بحث می‌کند و مبالغه هم یکی از انحای ادای معنی است. به‌جای این‌که بگوییم: خسته شدم، می‌توانیم بگوییم: کوه کندم.

۴.۲ - ب. حماسی

مبالغه جزوی از آثار حماسی است و به‌ عبارت دیگر از مختصات آثار حماسی محسوب می‌شود. در حماسه، قهرمان، فردی مافوق بشری است و از این‌رو رفتار و کردار او غیر‌ طبیعی است. این ‌نوع مبالغه علاوه‌بر داستان‌های حماسی، در قصیده که قالبی حماسی است فراوان دیده می‌شود. در شعر غنایی و عرفانی نیز، آنجا که سخن از قهرمانان اساطیری است با همین ‌نوع مبالغه مواجهیم.
[۸] نگاهی تازه به‌ بدیع، شمیسا، سیروس؛ تهران، میترا، ۱۳۸۳، اول، ص ۹۵.

همی‌ بکشتی تا در عدو نماند شجاع ••• همی ‌بدادی تا در ولی نماند فقیر (رودکی)
در این ‌بیت، نماندن مرد شجاع در سپاه دشمن و نماندن فقیر در ولایت، دارای بزرگ‌نمایی است که عقلا و عادتا ممکن است.
[۹] فنون بلاغت و صناعات ادبی، همایی، جلال‌الدین؛ تهران، توس، ۱۳۶۱، دوم، ص ۲۶۲.

ز سم ستوران در آن پهن دشت ••• زمین شد شش و آسمان گشت هشت (فردوسی)
مقصود شاعر این است که از شدت سم‌ کوفتن اسبان و کثرت سواران، یک طبقه از هفت طبقه‌ی زمین به‌ صورت گرد به ‌آسمان رفت و در نتیجه زمین شش طبقه شد و آسمان هشت طبقه.
[۱۰] زیبایی‌شناسی شعر فارسی، پاکرو، فاطمه؛ و کمالی اصل، شیوا؛ تهران، روزگار، ۱۳۸۳، اول، ص ۶۶.


۴.۳ - ج. بدیعی

مبالغه در موارد عادی و به ‌صورت معمولی پسندیده نیست؛ و وقتی جنبه‌ی بدیعی دارد که با صنعتی همراه باشد یا در آن نکته و دقیقه و لطیفه‌یی باشد:

نه آنچنان به ‌تو مشغولم ای بهشتی روی ••• که یاد خویشتنم در ضمیر می‌آید
ز دیدنت نتوانم که دیده بر‌دوزم ••• و گر معاینه بینم که تیر می‌آید (سعدی)
لطف سخن در این است که تیر، تیر نگاه هم هست و از این‌رو غلو تبدیل به‌ حقیقت می‌شود.

سعدی گاهی در مقامی که انتظار استماع غلو شدیدی است مبالغه‌ی ضعیفی در حد معمول می‌آورد: چنانت دوست می‌دارم که گر روزی فراق افتد (در اینجا منتظر شنیدن خبر بزرگی هستیم اما می‌گوید:) تو صبر از من توانی کرد (که کاملاً عادی است) و من صبر نتوانم (که اغراق در این‌ قسمت است:من طاقت صبر نخواهم داشت).
[۱۱] نگاهی تازه به‌ بدیع، شمیسا، سیروس؛ تهران، میترا، ۱۳۸۳، اول، ص ۹۶.




عموما مبالغه و دگرنمایی در سخن را منحصر در سه گونه دانسته‌اند:

۵.۱ - أ. تبلیغ

[۱۲] Bombast.


۵.۱.۱ - معنای لغوی

در لغت، تبلیغ، رسانیدن است؛

۵.۱.۲ - معنای اصطلاحی

و در اصطلاح رسانیدن سخن است به ‌حد کمال و به‌ وجهی ادا کردن که عقلا و عادتا ممکن باشد؛ مثال:
چنان ضمیر تو روشن شد از تجلی غیب ••• که نقش‌های ضمایر در او پدیدار است
مبالغه یا تبلیغ، افراط در وصف است؛ چنان‌که از امکان عقلی و عادی خارج نباشد و قریب‌الوقوع باشد مانند بیت زیر از فرخی که چون تعلیق به‌ شرط کرده از این‌گونه است:
هرچه ماهی باشد اندر قعر دریا خون شود ••• گر سموم هیبتش بر قعر دریا بگذرد
[۱۳] ابدع‌ البدایع، شمس‌العلما گرکانی، محمدحسین؛ تبریز، احرار تبریز، ۱۳۷۷، اول، ص ۳۰۷.


۵.۲ - ب. اغراق الصفه

[۱۴] Hyperbole؛ Understatement.


۵.۱.۱ - معنای لغوی

اغراق در لغت، بسیار سخت کشیدن کمان است؛

۵.۱.۲ - معنای اصطلاحی

و در اصطلاح آن است که شاعر به‌جهت حسن اهتمام در صفت چیزی، مبالغه‌ای تمام نماید؛ و سخن را به ‌طریقی ادا کند که امکان عقلی داشته باشد نه عادی؛ مثال:
به‌زیور‌ها بیارایند وقتی خوبرویان را ••• تو سیمین تن چنان خوبی که زیور‌ها بیارایی (سعدی)
[۱۵] بدایع‌ الافکار و صنایع‌ الاشعار، کاشفی سبزواری، حسین؛ تهران، مرکز، ۱۳۶۹، اول، ص ۱۱۳.


۵.۲.۳ - اغراق در اصطلاح وصف و مدح

اغراق در اصطلاح وصف و مدح یا ذم چیزی بیشتر از حد معمول است؛ مانند این بیت:
آه سعدی اثر کند در سنگ ••• نکند در تو سنگدل تأثیر
در تعریف آن گفته‌اند اسناد مجازی است که به ‌موجب آن شاعر معانی بزرگ را خرد و معانی خرد را بزرگ جلوه می‌دهد.

۵.۲.۴ - اغراق در نثر

اغراق در نثر هم به کار می‌رود. همانند جملات زیر در وصف دشت از کلیله و دمنه:
[۱۶] نقد بدیع، فشارکی، محمد؛ تهران، سمت، ۱۳۷۹، اول، ص ۸۲.

«از رشک او رضوان انگشت غیرت گزیده و در نظاره‌ی او آسمان چشم حیرت گشاده».

۵.۲.۵ - اغراق نابجا

اگر اغراق نابجا و به ‌دور از تخیل شاعرانه باشد، موجب انحطاط شعر خواهد شد. در این‌ مورد اشعار مدیحه‌سرایان و شعرای متوسط سبک هندی نمونه‌های بارزی هستند.
[۱۷] فرهنگ اصطلاحات ادبی، داد، سیما؛ تهران، مروارید، ۱۳۷۱، اول، ص ۳۱.


اغراق، افراط در وصف است به‌ قسمی که عقلا ممکن ولی عادتا ممتنع باشد.
چو بوسید پیکان سر‌انگشت او ••• گذر کرد از مهره‌ی پشت او (فردوسی)
[۱۸] فرهنگ اصطلاحات ادبی، داد، سیما؛ تهران، مروارید، ۱۳۷۱، اول، ص ۲۲۰.


۵.۳ - ج. غلو

[۱۹] Bombast.


۵.۱.۱ - معنای لغوی

غلو در لغت از حد درگذشتن است؛

۵.۱.۲ - معنای اصطلاحی

و در اصطلاح درگذرانیدن کلام باشد از سرحد عقل و عادت؛ مثال:
گر حلقه ربایند به‌ نیزه، تو به ‌نیزه ••• خال از رخ زنگی بربایی، شب یلدا (عنصری)

باید گفت همان‌طور که کاشفی می‌گوید این شیوه‌ی کار انوری است و بهتر از آن نتوان گفت که او گفته است:
عرض ثنا و شوق و جمال مبارکت ••• چون در مزاج نامیه پیدا کند اثر
آن در زبان سوسن خامش نهد کلام ••• وین در طباق دیده‌ی نرگس نهد بصر
[۲۰] بدایع‌ الافکار و صنایع‌ الاشعار، کاشفی سبزواری، حسین؛ تهران، مرکز، ۱۳۶۹، اول، ص ۱۱۴.


غلو، افراط در وصف است به‌حدی که هم عقلا و هم عادتا محال باشد.
دلاور ز گفت پدر چون هژبر ••• یکی نعره زد کآب خون شد در ابر (فردوسی)

در زبان انگلیسی اصطلاح bombast در اصل به‌معنی پنبه‌ای است که در دوخت لباس به‌کار می‌برند؛ اما در نمایشنامه‌ی دوران الیزابت این ‌واژه به‌معنی سخنان گزافه، مبالغه و غلو‌گویی به‌ کار رفته است.
[۲۱] فرهنگ اصطلاحات ادبی، داد، سیما؛ تهران، مروارید، ۱۳۷۱، اول، ص ۲۲۱.

زند بانگ اگر هیبتش بر سحاب ••• گهر‌ها شود در صدف‌ها حباب
که بر حسب عقل و عادت هر دو ممتنع و محال است.
[۲۲] رساله‌ی بیان بدیع، فندرسکی، ابوطالب؛ تهران، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۸۱، اول، ص ۱۰۷.



آرایه‌ی مبالغه در ادب فارسی اولین‌بار در کتاب ترجمان‌ البلاغه بیان شده است. نوعی دیگر از مبالغه با نام تصلف در بعضی کتب بدیعی ذکر شده است.




۷.۱ - معنای لغوی

تصلف در لغت لاف‌ زدن و تملق کردن باشد؛

۷.۲ - معنای اصطلاحی

و در اصطلاح چنان بود که شاعر در مدح خویش مبالغه کند.
سخن‌ گفتن به ‌که ختم است می‌دانی و می‌پرسی ••• فلک را بین که می‌گوید به‌ خاقانی به‌ خاقانی
اگر بر احمد مختار خوانند این چنین شعری ••• ز صدر او ندا آید که قد احسنت حسانی
[۲۳] عروسان سخن، اسفندیارپور، هوشمند؛ تهران، فردوس، ۱۳۸۳، اول، ص ۲۴۲.

مبالغه‌ی این‌ چنین هر چند اسلوبی محمود نیست، اما شاعر را در آن رخصتی هست.
[۲۴] بدایع‌ الافکار و صنایع‌ الاشعار، کاشفی سبزواری، حسین؛ تهران، مرکز، ۱۳۶۹، اول، ص ۱۵۹.




در بعضی کتب بدیعی به‌ مبالغه‌ی مقبوله و غیرمقبوله اشاره شده است؛ مبالغه‌ی مقبوله همان است که بیان شد. مثال:

بیم است که چو شرح غم هجر تو نویسم ••• کآتش به ‌قلم درفتد از سوز درونم (سعدی)

ولی مبالغه‌ی غیر مقبول آن است که در بعضی اوصاف مدح و هجا چندان مبالغه کنند که به‌ حد استحاله‌ی عقلی رسد یا ترک اولی شرعی را مستلزم آید. مانند این ‌بیت انوری:
زهی به‌ تقویت دین نهاده صد انگشت ••• مآثر ید بیضات دست موسی را (انوری)
[۲۵] ابدع‌ البدایع، شمس‌العلما گرکانی، محمدحسین؛ تبریز، احرار تبریز، ۱۳۷۷، اول، ص ۲۸۲.



در کذب سعی بر این است که قرینه‌یی در میان نباشد اما در مبالغه و اغراق و غلو (که حاصل تشبیه و استعاره است) به‌ قراین عقلی متوجه می‌شویم که مطلب، حقیقت ندارد.
[۲۶] فرهنگ اصطلاحات ادبی، داد، سیما؛ تهران، مروارید، ۱۳۷۱، اول، ص ۲۲۰.

این‌ بزرگ‌نمایی به ‌هر میزان که باشد دروغ نیست؛ بلکه شگردی است برای تأثیر بخشیدن زبان خبر برخلاف زبان بلاغی که فقط جنبه‌ی اطلاع‌دهندگی دارد و فاقد قدرت تأثیر است.
عده‌ای از علمای بلاغت انواع مبالغه را به ‌جهت ناممکن بودن آن، دروغ می‌دانستند و ناپسند ولی اکثرشان دروغ می‌دانستند و زیبا. علمای بلاغت در این‌ مورد به‌ تفاوت کلام عاطفی و خبر پی نبرده بودند؛ بنابراین به‌ مبالغه در شعر، که کلام انشایی و عاطفی است از دید خبری نگریسته و به ‌همین‌ دلیل آن‌را کذب می‌پنداشتند.
[۲۷] بدیع، وحیدیان کامیار، تقی؛ تهران، سمت، ۱۳۸۵، دوم، ص ۱۰۶.




برای دریافتن تفاوت مبالغه (تبلیغ) با اغراق و غلو باید گفت در علم بدیع، زیاده‌روی در وصف، مراتب سه‌گانه دارد؛ مرتبه‌ی اول مبالغه است، مرتبه‌ی دوم اغراق و مرتبه‌ی سوم غلو است. تفکیک این‌سه از هم امری دشوار است.
[۲۸] فرهنگ اصطلاحات ادبی، داد، سیما؛ تهران، مروارید، ۱۳۷۱، اول، ص ۲۲۰.

در کتب سنتی، مبالغه آن است که عقلا و عادتا ممکن باشد و به‌ آن مبالغه یا تبلیغ می‌گویند؛ و اگر عقلا ممکن اما عادتا محال باشد به ‌آن اغراق گویند اما اگر عقلا و عادتا ممتنع باشد غلو نام دارد. پس غلو از اغراق و اغراق از مبالغه قوی‌تر است. البته امروزه در بیشتر کتب بدیعی آن‌ها به جای هم به کار می‌روند و مانند گذشته تأکید زیادی بر تفاوتشان نیست.



انواع مبالغه همچون اغراق و غلو یکی از مشخصات سبک حماسی است.
بشد تیز رهام با خود و گبر ••• همی گرد رزم اندر آمد به‌ ابر (فردوسی)
اغراق در حماسه جزو ذات شعرست و تنها یک صنعت بدیعی نیست.
[۲۹] انواع ادبی، شمیسا، سیروس؛ تهران، میترا، ۱۳۸۳، اول، ص ۱۱۹.

اغراق آثار حماسی را شورانگیز و مؤثر کرده است؛ اما در مدح باعث انحطاط کلام می‌شود و از لطف و زیبایی آن می‌کاهد.
[۳۰] زیبایی‌شناسی شعر فارسی، پاکرو، فاطمه؛ و کمالی اصل، شیوا؛ تهران، روزگار، ۱۳۸۳، اول، ص ۶۶.

گر‌چه شاعران مداح مثل عنصری، فرخی، و دیگران از این‌ صنعت بسیار سود برده‌اند و بیشترین استفاده را از این‌ صنعت به‌ویژه نوع دوم و سوم کرده‌اند، اما چون سخنانشان بیشتر در باب موضوع غیر هنری و برای پاداش بوده چندان دل را نمی‌رباید؛ اما بزرگانی چون فردوسی، نظامی، سعدی، حافظ و دیگران اگر‌چه این ‌سه قسم را به‌کار گرفته‌اند، چون موضوع اثرشان بزرگ و انسانی است تأثیر سخنانشان را هزاران برابر می‌سازد.
[۳۱] بدیع نو، محبتی، مهدی؛ تهران، سخن، ۱۳۸۰، اول، ص ۱۱۶.


از بزرگ‌نمایی در هنر‌های دیگری نیز استفاده می‌شود؛ برای مثال در داستان‌سرایی پهلوان پهلوان‌تر و جوانمرد جوانمرد‌تر از حد متعارف نشان داده می‌شود تا داستان جاذبه پیدا کند و در خواننده مؤثر افتد. بزرگ‌نمایی در صور خیال نیز سبب برجستگی و قدرت تأثیر کلام می‌شود؛ برای مثال خیام اگر از زبان خبر استفاده می‌کرد و می‌گفت عمر کوتاه است، کلامش عادی بود و بی‌تأثیر، اما با بهره‌گیری از اکسیر بزرگ‌نمایی کوتاهی عمر را به‌زیبایی نشان می‌دهد.
ای دل همه اسباب جهان خواسته گیر ••• باغ طربت ز سبزه آراسته گیر
وانگاه بر آن سبزه شبی چون شبنم ••• بنشسته و بامداد برخاسته گیر
و با این‌ تشبیه کوتاهی عمر را در ذهن خواننده به‌خوبی القا می‌کند.
[۳۲] بدیع، وحیدیان کامیار، تقی؛ تهران، سمت، ۱۳۸۵، دوم، ص ۱۰۷.



۱. بدایع‌ الافکار و صنایع‌ الاشعار، کاشفی سبزواری، حسین؛ تهران، مرکز، ۱۳۶۹، اول، ص ۱۱۳.
۲. بدایع‌ الافکار و صنایع‌ الاشعار، کاشفی سبزواری، حسین؛ تهران، مرکز، ۱۳۶۹، اول، ص ۱۱۳.
۳. رساله‌ی بیان بدیع، فندرسکی، ابوطالب؛ تهران، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۸۱، اول، ص ۱۰۴.
۴. بدیع نو، محبتی، مهدی؛ تهران، سخن، ۱۳۸۰، اول، ص ۱۱۴.
۵. بدیع، وحیدیان کامیار، تقی؛ تهران، سمت، ۱۳۸۵، دوم، ص ۱۰۶.
۶. هنر سخن آرایی، راستگو، محمد؛ تهران، سمت، ۱۳۸۲، ص ۳۰۳.
۷. زیبایی‌شناسی شعر فارسی، پاکرو، فاطمه؛ و کمالی اصل، شیوا؛ تهران، روزگار، ۱۳۸۳، اول، ص ۶۵.
۸. نگاهی تازه به‌ بدیع، شمیسا، سیروس؛ تهران، میترا، ۱۳۸۳، اول، ص ۹۵.
۹. فنون بلاغت و صناعات ادبی، همایی، جلال‌الدین؛ تهران، توس، ۱۳۶۱، دوم، ص ۲۶۲.
۱۰. زیبایی‌شناسی شعر فارسی، پاکرو، فاطمه؛ و کمالی اصل، شیوا؛ تهران، روزگار، ۱۳۸۳، اول، ص ۶۶.
۱۱. نگاهی تازه به‌ بدیع، شمیسا، سیروس؛ تهران، میترا، ۱۳۸۳، اول، ص ۹۶.
۱۲. Bombast.
۱۳. ابدع‌ البدایع، شمس‌العلما گرکانی، محمدحسین؛ تبریز، احرار تبریز، ۱۳۷۷، اول، ص ۳۰۷.
۱۴. Hyperbole؛ Understatement.
۱۵. بدایع‌ الافکار و صنایع‌ الاشعار، کاشفی سبزواری، حسین؛ تهران، مرکز، ۱۳۶۹، اول، ص ۱۱۳.
۱۶. نقد بدیع، فشارکی، محمد؛ تهران، سمت، ۱۳۷۹، اول، ص ۸۲.
۱۷. فرهنگ اصطلاحات ادبی، داد، سیما؛ تهران، مروارید، ۱۳۷۱، اول، ص ۳۱.
۱۸. فرهنگ اصطلاحات ادبی، داد، سیما؛ تهران، مروارید، ۱۳۷۱، اول، ص ۲۲۰.
۱۹. Bombast.
۲۰. بدایع‌ الافکار و صنایع‌ الاشعار، کاشفی سبزواری، حسین؛ تهران، مرکز، ۱۳۶۹، اول، ص ۱۱۴.
۲۱. فرهنگ اصطلاحات ادبی، داد، سیما؛ تهران، مروارید، ۱۳۷۱، اول، ص ۲۲۱.
۲۲. رساله‌ی بیان بدیع، فندرسکی، ابوطالب؛ تهران، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۸۱، اول، ص ۱۰۷.
۲۳. عروسان سخن، اسفندیارپور، هوشمند؛ تهران، فردوس، ۱۳۸۳، اول، ص ۲۴۲.
۲۴. بدایع‌ الافکار و صنایع‌ الاشعار، کاشفی سبزواری، حسین؛ تهران، مرکز، ۱۳۶۹، اول، ص ۱۵۹.
۲۵. ابدع‌ البدایع، شمس‌العلما گرکانی، محمدحسین؛ تبریز، احرار تبریز، ۱۳۷۷، اول، ص ۲۸۲.
۲۶. فرهنگ اصطلاحات ادبی، داد، سیما؛ تهران، مروارید، ۱۳۷۱، اول، ص ۲۲۰.
۲۷. بدیع، وحیدیان کامیار، تقی؛ تهران، سمت، ۱۳۸۵، دوم، ص ۱۰۶.
۲۸. فرهنگ اصطلاحات ادبی، داد، سیما؛ تهران، مروارید، ۱۳۷۱، اول، ص ۲۲۰.
۲۹. انواع ادبی، شمیسا، سیروس؛ تهران، میترا، ۱۳۸۳، اول، ص ۱۱۹.
۳۰. زیبایی‌شناسی شعر فارسی، پاکرو، فاطمه؛ و کمالی اصل، شیوا؛ تهران، روزگار، ۱۳۸۳، اول، ص ۶۶.
۳۱. بدیع نو، محبتی، مهدی؛ تهران، سخن، ۱۳۸۰، اول، ص ۱۱۶.
۳۲. بدیع، وحیدیان کامیار، تقی؛ تهران، سمت، ۱۳۸۵، دوم، ص ۱۰۷.



پژوهشکده باقرالعلوم.    




جعبه ابزار