مال و ثروت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در
فقه اسلامی مالک حقیقی خداست و مصرف ثروتها باید در چهارچوب خواست الهی باشد و توانگر مؤظف است به یک سری امور پایبند باشد که از جمله آن «رعایت حقوق دیگران در اموالش» است و این منحصر در
خمس و
زکات نیست. گرچه در
روایت آمده است که: اگر مردم زکات مالشان را بدهند،
مسلمان فقیر و محتاجی باقی نمیماند.
حضرت علی (علیهالسلام) در
نهج البلاغه به تفصیل به مسئله مال و ثروت پرداختهاند، که در ادامه آن را بررسی میکنیم.
«المال مادة الشهوات؛
مال مایه شهوتهاست».
وصی خویش در
اموال باش!
«یابن آدم! کن وصی نفسک فی مالک، و اعمل فیه ما توثر ان یعمل فیه
من بعدک؛
ای
فرزند آدم ! تو خود در اموال و دارایی وصی خویش باش و امروز بدانگونه در آن
عمل کن که میخواهی بعد از تو عمل کنند».
«انا یعسوب
المؤمنین، و المال یعسوب الفجار؛
من امیر مؤمنانم و مال
دنیا پیشواما ای بدکاران».
«لم یدهب
من مالک ما و عظک؛
از دستت نرفته است هر مالی که به تو پندی داده است».
«لکل امری فی مله شریکان الوارث و الحوادث؛
هر انسانی در مال خود دو شریک دارد: وارث و حوادث».
«ان اللسان الصالح یجعله الله تعالی للمرء فی الناس، خیر له
من المال یورثه
من لا یحمده؛
زبان صالحی که
خداوند برای یک
انسان عنایت فرماید تا انسان آن زبان صالح را در ایجاد سعادت برای مردم به کار ببرد، برای او بهتر است از مالی که ان را برای کسی به ارث بگذارد که سپاسش را به جای نیاورد».
«لا اموال بذلتموها للذی رزقها؛
اموال خویش را در راه آن کس که به شما داده،
بذل نمیکنید».
«لا غنی کالعقل؛ و لا فقر کالجهل؛
هیچ ثروتی مانند
عقل نیست و هیچ فقری مانند
جهل نیست».
«الغنی الاکبر الیاس عما فی ایدی الناس؛
بزرگترین بینیازی ان است که به آنچه در دست مردم است بیاعتنا باشی».
«لا مال اعود
من العقل؛
هیچ مال سودمندتر از خرد نیست».
«لا مال اذهب للفاقة،
من الرضا بالقوب؛
هیچ مالی از رضامندی به قوت مقدر،
حاجت برآورتر نیست».
امام علی (علیهالسلام) در
نهج البلاغه وظایفی را درباره توانگران برشمردند که بدین قرار است:
«... لا یعول غنیهم فقی هم؛
ثروتمندان امروز زندگی مستمندان را تکفل نمینمایند».
«ما احسن تواضع لا غنیا للفقرا طلبا لما عند الله! و احسن منه تیه الفقرء علی الاغنیا اتکالا علی الله؛
چه نیکو است فروتنی توانگران در برابر تنگدستان، مشروط بر اینکه این فروتنی برای طلب چیزی یا پاداشی بوده باشد که در نزد خداست و بهتر از این از
تواضع اغنیا در برابر فقرا)
عزت نفس و بیاعتنایی تهیدستان در برابر توانگران است، مشروط بر اینکه کار برای
اعتماد و اتکال بر خداوند باشد».
«بوسا لمن خصمه - عند الله - الفقرا و المساکین و السائلون و المدفوعون، و الغارمون و ابن السبیل!؛
وای به حال کسی که - دشمنش در نزد خدا - فقرا، بیچارگان، درماندگان، غلامان، ورشکستگان و در راه ماندگان باشند».
«
من کتابه الی عامله بالبصرة عثمان بنی حنیف -:ما ظننت انک تجیب الی طعام قوم عائلهم مجفو، و غنیهم مدعو؛
امام علی (علیهالسلام) در نامه خود به عثمان بن حنیف، کارگزار خویش در بصره نوشت: گمان نمیکردم دعوت کسانی را بپذیری که فقیران را کنار میزنند و ثروتمندان را
دعوت مینمایند».
«
من شکا الحاجة الی مؤمن، فکانه شکاها الی الله، و
من شکاها الی کافی، فکانما شکا الله؛
هر که نیاز خود را نزد
مؤمن ببرد، گویا نزد خدا برده است و کسی که نیازش را نزد کافری ببرد، گویا از خدا شکایت کرده است».
«ان الله سبحانه فرض فی اموال الاغنیا اقوات الفقرا؛ فما جاع فقیر الا بما متع به غنی، و الله تعالی سائلهم عن ذلک؛
خداوند سبحان خوراک تهیدستان را در
اموال توانگران قرار داده است، پس هیچ تهیدستی گرسنه نماند، مگر به سبب اینکه ثروتمند از
حق او بهرهمند شده است و خدای بزرگ در این باره از آنان باز خواست میکند».
«الله الله ! ان تشکوا الی
من لا یشکی شجو کم و لا ینقض برایه ما قد ابرم لکم؛
زنهار! زنهار! از این که پیش کسی درد دل کنید که اندوه و مشکل شما را بر طرف نمیکند و با اندیشه خود گره از کار شما نمیگشاید».
«
من کتابه للاشتر لما ولاه مصر: ... الله الله فی الطبقه السفلی
من الذین لا حیلة لهم
من المساکین و المحتاجین و اهل البوسی و الزمنی، فان فی هذه الطبقة قانعا و معترا، و احفظ لله ما استحفظک
من حقه فیهم، و اجعل لهم قسما
من بیت مالک و قسما
من غلات صوافی الاسلام فی کل بلد، فان للاقصی منهم مثل الذی للادنی، و کل قد استرعیت حقه، فلا یشغلنک عنهم بطر، فانک لا تعذر بتضییعک التافه لا حکامک الکثیر المهم. فلا تشخص همک عنهم، و لا تصعر خدک لهم، و تفقد امور
من لا یصل الیک منهم ممن تقتحمه العیون، و تحقره
الرجال. ففرغ لاولئک ثقتک
من اهل الخشیة و التواضع، فلیرفع الیک امورهم، ثم اعمل فیهم بالاعذار الی الله یوم تلقاة، فان هولا
من بین الرعیة احوج الی الانصاف
من غیرهم، و کل فاعذر الی الله فی تادیه حقه الیه.
خدا را خدا را، در نظر بگیرید درباره طبقه پایین از مردمی که چاره ای ندارند از بینوایان و نیازمندان و مشقتزدگان و زمینگیرشدگان، زیرا در این طبقه مردمی قانع و
حاجت خواه وجود دارد،
حق خدا را که از تو مراعات آن را درباره آنان خواسته است حفظ کن و برای آنان قسمتی از
بیت المال را در نظر بگیر و امور کسانی از این طبقه را که نمیتوانند به حضور تو برسند و مردم ره ان ان با تحقیر مینگرند و مردان چشمگیر آنان را پست میشمارند تحت نظر بگیر و برای رسیدگی به امور آنان مردمی را معین کن که در نزد تو مرود اطمینان و اهل
ترس از خدا و فروتن میباشند تا نیازها و مسال آنان را به تو اطلاع دهند، سپس درباره این طبقه مستمند چنان رفتار کن که روز دیدار با خداوند سبحان معذور و سربلند باشی؛ زیرا این طبقه از دیگر مردم جامعه به انصاف و
عدل و
محبت نیازمندیرند و حقوق همه مردم و طبقات جامعه را چنان ادا کن که در نزد خدا معذور و سربلند باشی».
«اعلم ان امامک طریقا ذا مسافة بعیدة و مشقد شدیده و انه لا غنی بک فیه عن حسن الارتیاد، و قدر بلاغک
من الزاد مع خفة الظهر، فلا تحملن علی ظهرک فوق طاقتک، فیکون ثقل ذلک و بالا علیک، و اذا وجدت
من اهل الفاقة
من یحمل لک زادک الی یوم القیامة، فیوافیک به غدا حیث تحتاج الیه فاغتنمه و حمله
آیاه و اکثر
من تزویده و انت قادر علیه، فلعلک تطلبه فلا تجده، و اغتنم
من استقرضک فی حال غناک لیجعل قضاه لک فی یوم عسرتک؛
بدان پیش روی تو راهی است بس دور و دارای مشقت شدید و تو از جستوجوی شایسته در چگونگی این راه و مقدار توشه کافی و پشتی سبکبار بی نیاز نیستی، پس بار بیش از طاقت بر پشت خود حمل مکن که سنگینی آن وبال گردنت باشد و اگر از مستمندان کسی را پیدا کردی که از طرف تو توشهای به
قیامت ببرد و در ان روز در موقع احتیاج آن را به تو برساند، وجود او را
غنیمت بشمار و بار را به او بسپار و هر چه بتوانی در فراوان کردن زاد و توشه او بکوش، شاید روزی جستوجویش کنی و او را نیابی و هر کس که از تو وامی بخواهد و تو توانایی آن را نداشته باشی، وجود او را غنیمت بشمار و نیازش را برطرف کن تا در روز دشواری آن را به تو ادا کند».
«لا ینبغی للعبد ان یثق بخصلتین: العافیة، و الغنی. بینا تراه معافی اذ سقم، و بینا تراه غنیا اذ افتقر؛
بنده را نشاید که به دو خصلت
اعتماد کند: تندرستی و توانگری؛ زیرا در حالی که او را تندرست میبینی، ناگهان بیمار میشود و در حالی که توانگرش میبینی، ناگهان تهیدست میگردد».
«الغنی و الفقر بعد العرض علی الله؛
توانگری و تهیدستی بعد از عرضه شدن
اعمال انسان در پیشگاه خدا معلوم میشود».
«الغنی فی الغربة وطن، و الفقر فی الوطن غربةُ؛
توانگری غیر آقا را آقایی میبخشد، مال، ناتوان را نیرومند میسازد».
«
من آتاه الله مالا فلیصل به القرابة ولیحسن منه الضیافة؛
هر که را خداوند به او مال و ثروتی بخشیده، باید به خویشاوندانش کمک کند و مهمانی بدهد».
«الا و ان اعطا المال فی غیر حقه تبذیر و اسراف، و هو یرفع صاحبه فی الدنیا و یضعفه فی الاخرة؛
آگاه باشید که بخشش مال نابجا،
تبذیر و
اسراف است. این کار ممکن است در
دنیا باعث سربلندی بخشنده باشد؛ اما در
آخرت موجب سرافکنداش می گردد».
«الحرفة مع العفة، خیر
من الغنی مع الفجور؛
کسب با
عفت و پاکدامنی از توانگری با
گناه بهتر است».
«ان اخسر الناس صفقة و اخیبهم سعیا،
رجل اخلق بدنه فی طلب ماله، لم تساعده المقادیر علی ارادته، فخرج
من الدنیا بحسرته، و قدم علی الاخرة بتبعته؛
زیانکارترین مردم در معامله و نومیدترین آنها در سعی و تلاش، کسی است که برای کسب مال
دنیا تن خود را فرسوده کرده و مقدارت هم او را برخواستهاش یار نگشته که با
حسرت از دنیا رفته و زر مالش را به آخرت برده است».
«یا کمیل! هلک خزان الاموال و هم احیا و العما باقون ما بقی الدهر؛ اعیانهم مفقودة، و امثالهم فی القلوب موجودة؛
ای
کمیل! ثروتاندوزان نابود شدند؛ در حالی که در صف زندگاناند؛ ولی دانشمندان زندهاند تا روزگار باقی است و بدنهایشان از میان مردم بیرون رفته، ولی نمونههای عالی آنان در دلها موجود است».
«اذا بخل الغنی بمعروفه باع الفقیر آخرته بدنیاه؛
هرگاه توانگر از کار نیک دریغ کرد و به مصرف شایسته صرف نکرد، فقیر هم آخرتش را به دنیا بفروشد».
«ان الله تعالی فرض علی ائمه العدل ان یقدروا انفسهم بضعفة الناس، کیلا یتبیغ بالفقیر فقرة!؛
همانا خداوند بر پیشوایان عدالتگستر
واجب کرده که زندگانی خویشتن را با توده مردم هم اندازه کنند تا برای فقیران تنگدستی و نداری زشت نباشد».
امام علی (علیهالسلام) در
نهج البلاغه به مواردی درباره توانگری و پیروزی اشاره کردهاند که بدین قرار است:
«ما ظفر
من ظفر الاثم به، و الغالب بالشر مغلوب؛
کسی که با گناه به پیروزی دست یابد، پیروز نیست و کسی که با (توسل به) بدی چیره گردد، (در حقیقت) شکست خورده است».
«ایها الناس! شقوا امواج الفتن بسفن النجاة، و عرجوا عن طریق المنافرة، و ضعوا تیجان المفاخرة. افلح
من نهض بجناح، او استسلم فاراح؛ (خطبه ۵)
ای مردم! شما امواج آشوب را از طریق کشتی های نجات بشکافید، از راه ایجاد و اختلاف منحرف گردید. تاج های افتخار را کنار بگذارید. کسی که به وسیله بال پرواز کند و یا سکوت کند و گوشه ای بنشیند پیروز می شود».
«رحم الله امرا سمع حکما فوعی، ودعی الی رشاد فدنا، و اخذ بحجزة هاد فنجا؛
رحمت خدا بر آن کس که حکمی را شنید و آن را حفظ و رعایت کرد و به راه راست فراخوانده شد و به آن نزدیک گشت و کمربند راهنما را گرفت و نجات یافت».
«الغنی الاکبر الیاس عما فی ایدی الناس؛
بزرگ ترین توانگری، چشم نداشتن به دستم مردم است».
«المنیة و لا الدنیة! و التقلل و لا التوسل؛
مرگ آری، ذلت و پستی هرگز، کم خواهی آری، دست سوی این و آن دراز کردن هرگز!».
«الظفر بالحزم، و الحزم باجالة الرای، و الرای بتحصین الاسرار؛
پیروزی در سایه دوراندیشی و احتیاط است، احتیاط به تفکر، و تفکر به حفظ اسرار است».
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «مال و ثروت»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۱/۲۰.