لباس روحانیت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
لباس روحانیت يك نماد است و تمام بهرههايى كه از نمادها به دست مىآيد از اين
لباس هم انتظار مىرود. اين نماد وابسته به يك ايده و رسالت و فرهنگ است كه با آغاز تاريخ
انسان آغاز شده و به سابقه همه
پیامبران الهی ديرينه دارد. اصل
لباس روحانیت از سه رکن اصلی؛ یعنی
عمامه، قبا و عبا تشکیل شده است. چنین پوششهایی در زمان
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
امامان (علیهمالسّلام) سابقه داشته و آن بزرگواران نیز از این
لباسها استفاده کرده و در مواردی به آنها توصیه نمودهاند. البته این
لباس در امتداد تاریخ تغییر کرده و به شکلهای گوناگون درآمده است.
یکی از وجوه امتیاز انسان بر سایر حیوانات،
لباس اوست.
لباس پوشیدن از ویژگیها و شؤون اختصاصی انسانهاست و پدیدهای است که تقریباً به اندازه طول تاریخ بشر سابقه و به قدر پهنه جغرافیای امروزین زمین، گسترش دارد. این حکم همه اقوام و ملل و فرهنگها را در کل تاریخ در بر میگیرد. در تعالیم ادیان مختلف، به ویژه
آیات و روایات اسلامی، آموزشهای فراوانی نسبت به ضرورت حفظ پوشش، کیفیت انتخاب
لباس، جنس، رنگ، طرح، اندازه و احکام
لباس پوشیدن و نیز
لباس اختصاصی
زن و
مرد و برخی دیگر از اقشار اجتماعی بیان شده است.
از مجموع تحقیقاتی که به عمل آمده مسلم شده که
لباس دست کم پاسخگوی سه نیاز آدمی است: یکی اینکه او را از سرما و گرما و برف و باران حفظ میکند؛ دیگر اینکه در جهت حفظ عفت و شرم به او کمک میکند و بالاخره به او آراستگی و زیبایی و وقار میبخشد.
لباس آدمی را میتوان از یک لحاظ به مسکن او تشبیه کرد درست است که انسان در ابتدا برای محفوظ ماندن از سرما و گرما و نیز حمله و هجوم حیوانات به ساختن خانه میپردازد، اما علاوه بر این منظور، خانه مامن و ماوایی است برای او، تا خود، اموال و احوال اختصاصیاش را در چاردیواری آن سامان بخشد و گذشته از اینها خانه هر کس فضایی است که او میتواند ذوق و
سلیقه خود را، در حد امکانات خویش در آن اعمال کند و غریزه زیبایی پسندیاش را ارضا نماید.
لباس را نیز میتوان به تعبیری «خانه» و درستتر بگوییم «خانه اول» هر کس دانست.
لباس، خانه اختصاصیتر انسان است، چون هر فرد نخست در
لباس خود سکونت دارد و بعد در خانهاش و از این قرار است که میتوان گفت، همه ما به جهت
لباسی که بر تن داریم خانه به دوشیم.
منشا اصلی پیدایش
لباس، چنان که گفتیم نیاز به محفوظ ماندن، عفیف ماندن و زیبا بودن است، اما اشتباه است اگر تصور کنیم که میتوانیم این همه اختلاف و تنوع را که در
لباس افراد جوامع مختلف و در دورانهای مختلف دیده میشود، تنها با در نظر گرفتن این سه اصل توجیه کنیم. اگر به گروههای گوناگون اجتماعی نظر افکنیم، میبینیم که
لباس زنان، مردان و کودکان با یکدیگر متفاوت است. پوشش روستاییان با شهرنشینان فرق دارد. در شهر نیز زنان خانهدار،
لباسی متفاوت با
لباس زنان کارمند به تن میکنند و اصناف و صاحبان حرفههای گوناگون نیز به تناسب کار خویش،
لباسی خاص دارند. طبقات مختلف اجتماع نیز بسته به وضع اقتصادی و درآمد خود
لباسهای گوناگون میپوشند و شرایط اقلیمی هر منطقه نیز بر نوع
لباس مردم آن تاثیر میگذارد. معمولاً مذاهب هم درباره نوع
لباس، دستوراتی دارند، چنان که در
اسلام نیز درباره پوشش تن، قواعد و دستوراتی وجود دارد و اصطلاح «حجاب» در جامعه امروز ما گویای همین نوع پوشش اسلامی است.
در شریعت اسلام برای
لباس پوشیدن چهار ملاک اصلی قرار داده شده است؛ یعنی پوشیدن هر
لباسی که واجد این چهار شرط باشد
جایز و غیر آن ممنوع است شرط اول:
لباس باید پوشاننده حد واجب شرعی باشد بر زن
واجب است همه بدن خود - بجز صورت و دستها تا به مچ - را از نامحرم بپوشاند. بر مرد نیز لازم است پیش و پس خود را از نگاه دیگران محفوظ نگاه دارد. شرط دوم:
لباس باید فتنهانگیز و محرک
شهوت نباشد. گاهی
لباس ساتر مقدار لازم هست ولی تحریککننده قوای شهوانی است. پوشیدن این
لباس هم
حرام است.
شرط سوم:
لباس باید،
لباس ویژه
کفار نباشد. پوشیدن
لباسهای ویژه مسلمانان و نیز
لباسهای مشترک
جامعه اسلامی و کفار جایز است اما
لباسهایی که پوشیدن آنها انسان را به نظر ظاهری شبیه کفار میگرداند ممنوع است.
مسلمان باید هویت اسلامی خود را پاس دارد و با پوشیدن
لباس بیگانگان خود را دلباخته و مفتون روش آنها نشان ندهد.
استقلال هویت و اقتدار روحی
مسلمان او را از هرگونه تبعیت مقرون با ذلت پرهیز میدهد. پیروی از کفار در آداب و ظواهر زندگی، نوعی به رسمیت شناختن سلوک آنها و قرار گرفتن در زیر چتر برتری و قیمومیت آنان است که با روح عزیز مسلمان مغایر و در دین اسلام به شدت مذموم اعلام شدهاست.
«ولله العزه و لرسوله و للمومنین؛
عزت از آنِ
خدا و پیامبر او و مؤمنان است. »
«و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا؛
خداوند هرگز برای کافران بر مؤمنان راه تسلطی قرار ندادهاست. »
«یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الکافرین اولیاء من دون المؤمنین؛
ای مردم با
ایمان کافران را به جای مؤمنان ولیّ و برتر خود نگیرید.»
«و من یتولّهم منکم فانّه منهم؛
هر کس از شما که آنان را ولی خویش گیرد او از آنهاست. »
امام صادق (علیهالسلام): «اوحی الله الی نبیّ من الانبیاء ان قل لقومک: لا تلبسوا
لباس اعدائی و لا تشاکلوا بما شاکل اعدائی فتکونوا اعدائی کما هم اعدائی؛
خداوند به یکی از پیامبران
وحی فرمود که به قومت بگو
لباس دشمنان مرا نبپوشید و به شکل دشمنان من در نیایید که دشمن من میشوید آن گونه که آنها هستند.»
امام علی (علیهالسلام): «قلّ من تشبه بقوم الا اوشک ان یکون منهم؛ کمتر کسی است که شبیه گروهی گردد و از آنها نشود.»
در این حکم «
لباس» موضوعیت ندارد هر عملی که انسان را شبیه کفار و در زمره آنها گرداند ممنوع است.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم): «لیس منّا من تشبّه بغیرنا، لا تشتبهوا بالیهود و النصاری فانّ تسلیم الیهود الاشاره بالاصابع و تسلیم النصاری الاشاره بالکف؛ از ما نیست کسی که به بیگانگان شبیه گردد. به
یهودیان و
مسیحیان شبیه نشوید همانا سلام یهودیان اشاره با انگشت است و سلام مسیحیان اشاره با کف دست. »
شرط چهارم:
لباس، نباید «
لباس شهرت» باشد. هرگونه
لباس _نیز آرایش و رفتاری_ که موجب انگشتنما شدن آدمی در میان دیگران شود ممنوع است.
ذکر این نکته خالی از فایده نیست که
لباس «شهرت» و
لباس «ویژه کفار» عنوانی شناور و نسبی است که در زمانها و مکانهای مختلف، مصادیق متفاوت دارد. چه بسا
لباسی که در یک جامعه
لباس شهرت است ولی در جامعه دیگر غیرعادی تلقی نمیشود یا
لباسی که در زمانی ویژه کفار بوده و در زمان دیگر مشترک میان امت اسلام و
کفر شده باشد.
اگر چنین تغییری در عنوان پدید آید
حکم شرعی هم متفاوت خواهد بود یعنی فقط در شرایطی که موضوعِ «شهرت» یا «تشبه به کفار» تحقق دارد، پوشیدن آن
لباس حرام است. مثلاً کت و شلوار در اعصار گذشته آن هنگام که
لباس معمول جامعه اسلامی
لباس بلند بود تشبه به کفار محسوب میشد و حرام بود. اما به مرور زمان و با تخلف عدهای بیتوجه آرام آرام کت و شلوار تبدیل به
لباس رایج میان مسلمین شد. از آن پس پوشیدن آن، پوشیدن
لباس ویژه بیگانه و تشبه به کفار نیست و به تبع حرمتی هم ندارد.
شرایط خُرد دیگری مثل عدم استفاده مرد از
لباس زرباف و ابریشمی وجود دارد که مورد نظر بحث فعلی نیست.
اگر
لباس انتخابی ما درون این چارچوب و دارای این شرایط باشد از نظر شرعی پوشیدن آن جایز است گرچه برای تعیین «الگوی
لباس پوشیدن مسلمان» و «فرهنگ پوشش در جامعه اسلامی» باید پژوهش دیگری انجام پذیرد.)
در صدر اسلام عمامه، عبا و قبا، مختص
دانشمندان دینی نبود و عموم جامعه از آن استفاده میکردند و
لباس دانشمندان و دیگر مردم تفاوتی با هم نداشت، اما بعدها به تدریج _و احتمالاً به دستور ابویوسف قاضی_ این
لباس به عنوان علامت و نشانهای برای دانشمندان اسلامی به شمار آمد.
بر این اساس؛
لباس روحانیت یک نماد است. این نماد وابسته به یک ایده و رسالت و فرهنگ خاص دینی است. پس از رحلت آخرین پیامبر و غیبت آخرین وصی او (
امام عصر) لازم است گروهی به صورت تخصصی وجود داشته باشند تا وظیفه سنگین تبیین مفاهیم دینی را بر عهده گیرند، با این وجود، پوشیدن این
لباس به عنوان شرط لازم تخصص در دین نیست، بلکه امروزه
لباس روحانیت و طلبگی دارای نمود مشخصی در جامعه است و اجمالاً شباهتهای بسیاری با
لباس پیامبر و امامان دارد که مشاهده آن، انسان را ناخودآگاه به فضای آن زمان خواهد برد. از طرفی با توجه به افراد زیادی که از چنین
لباسی استفاده میکنند و معرفی این
لباس به عنوان
لباس علمای دین، نمیتوان آنرا
لباس شهرت دانست، با این وصف، همانگونه که مثلاً
لباس نیروهای مسلح
لباس شهرت محسوب نمیشود،
لباس روحانیت، نمادی است که دارندگان آن خود را ملتزم به تحقیق در مبانی دینی و عمل به آن و نیز آشناکردن جامعه با اسلام دانسته و همین امر برای ارزشمند بودن چنین
لباسی کافی است.
بازیابی تاریخ
لباس روحانیت نیازمند پژوهش گستردهای است و این مختصر گنجایش آن تفصیل را ندارد. اما بررسی سریع کتب تاریخ نیز به سهولت بر ما آشکار میگرداند که در گذشته حیات بشر، اصناف مختلف اجتماعی _از جمله روحانیان، علما، فقها، قاضیان و خطیبان_ در فرق مختلف و ادیان گوناگون
لباسهای متفاوت داشتهاند. گرچه این
لباسها در امتداد تاریخ مرتب تغییر کرده و به شکلهای گوناگون درآمدهاست. به این گزارشهای تاریخی توجه کنید:
در اواخر قرن دوم قاضیان باید طویله که نوعی کلاه بلند (
قلنسوه) بود بر سر میگذاشتند و عمامه سیاهی نیز به دور آن میبستند و جامه و عبای سیاه میپوشیدند و طیلسانی بر آن کلاه میانداختند. طیلسان در ابتدا پارچهای بود که بر سر یا بر روی کلاه و به ویژه روی عمامه میانداختند و ادامه آن تا روی شانهها و کتفها را نیز میگرفت. کمکم و به مرور زمان بلندتر شد و خود به صورت
لباسی درآمد که تا حدود زانوان ادامه داشت و با وجودی که آستین نداشت اما روی دستها را تا نیمه میپوشانید. این پوشش مخصوص قضات و به ویژه فقها شد.
لباس فقها را
ابویوسف، قاضی زمان
هارون الرشید ترتیب داده بود. البته کمکم پوشیدن جبه نیمه بلند و گشاد و سبزرنگ که حاشیهدوزی شده بود در میان فقها و علما مرسوم شد.
فلاسفه و اهل حکمت،
لباس ویژهای داشتند که به «جامه بخارایی» مشهور بود. این جامه میان فقیهان و محدثان مرسوم نبود. سخنوران و واعظان نیز به هیات ویژهای کلاه خمرهای بر سر مینهاده و دستار میبستند.
لباس کاتبان «دراعه» نام داشت.
دراعه جامهای بود دارای آستینهای گشاد که در آن نوشتافزار و لوازم مورد نیاز کتابت را قرار میدادند.
اطلاعاتی که در مورد علمای عصر سامانی در منابع و مآخذ درج شدهاست قدری بیشتر و واضحتر است. ابوالمظفر
محمد بن ابراهیم برغشی وزیر
سامانیان بعدها که از کار وزارت کناره گرفت و به کسب علم و معرفت پرداخت (حوالی ۴۰۰ هجری) دراعه سپیدی به تن میکرد. در زمستان دراعه را بر روی دیگر
لباسهایشان میپوشیدند و سپس عمامه را بر سر خود مینهادند. این
لباس تعداد بسیاری از علما و فقها به ویژه در شهرهای
خراسان بود. اینان همچنین معمولاً دستار بزرگی بر سر خود میگذاردند و تحتالحنک نیز میانداختند یعنی قسمتی از دنباله عمامه خود را باز میکردند و از زیر چانه میگذراندند و آن را بر روی شانه و سینه خود رها میکردند.
بر اساس نقل تاریخ
احمد بن حنبل به دلیل امتناع از پوشیدن
لباس سیاه دوران معتصم و پایفشاری بر حفظ
لباس سبز خود مؤاخذه شد. این موضوع به خوبی نشان از اهمیت
لباس در نظر آنان دارد.
نقاشیها و تصاویر به جای مانده از ایام گذشته نیز شواهد گویایی از اختلاف
لباس اقشار مختلف، ارائه میدهد.
تصویری از کتاب مقامات حریری عالمی را در مسجد و در بالای منبر در حال وعظ و پاسخ گفتن به پرسشهای مردم نشان میدهد وی عمامه خود را طوری بسته که ادامه عمامه از روی سر به طرف عقب رفته و آویزان است.
کتاب آثار الباقیة بیرونی نیز عالمی را بالای منبر و در حال وعظ و تدریس نشان میدهد عمامه سفید او نسبتاً بزرگ پیچیده شدهاست.
ابن سینا دانشمند نامدار
قرن جهارم و پنجم نیز به سبک رایج میان فقها،
لباس روحانیت میپوشید و
تحتالحنک میبست.
این گزارشها و گزارشهای فراوان دیگری که در اسناد تاریخی ثبت شده، به خوبی نشان میدهد که از دیرزمان در مسئله
لباس میان اصناف مختلف تمایز وجود داشته است و این امر، اختصاص به عصر حاضر ندارد.
با آنکه جستوجو و تحقیق در منابع تاریخی بر ما آشکار میگرداند که در گذشته حیات بشر، اصناف مختلف اجتماعی _از جمله
فقها، قاضیان و خطیبان_ در فرقههای مختلف و ادیان گوناگون
لباسهای ویژهای داشتهاند، اما اینکه چگونه اندیشمندان دینی در
اسلام دارای
لباس ویژهای شدهاند، نیاز به پژوهش گستردهای دارد که در این نوشتار، تنها به بخشی از آن خواهیم پرداخت.
در همین راستا ابتدا باید دید که آیا عبا و عمامه در صدر اسلام نیز وجود داشت یا خیر؟
با اندک تحقیقی هم میتوان به این پرسش، پاسخ مثبت داد و هم میتوان دریافت که در مواردی به استفاده از این
لباس توصیه شده است:
۱.
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، در
روز غدیرخم، با دستان خود، بر سر
علی (علیهالسّلام) عمامه گذاشت.
۲. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روز
فتح مکه، وقتی که داخل شهر شد، عمامه مشکی بر سر داشت. («انّ رسولَ الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دَخَلَ عامَ الفَتحِ مَکّةَ وعلَیهِ عِمامَةٌ سَوداء»)
۳. در حدیثی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمده است که؛ دو رکعت
نماز با عمامه، بهتر از چهار رکعت بدون عمامه است.
۴. سلیمان بن خالد میگوید: از
امام صادق (علیهالسّلام) پرسیدم: اگر کسی بدون عبا
امام جماعت شود، چه حکمی دارد؟ امام فرمود: «شایسته نیست که امام جماعت بدون عبا و یا عمامه باشد».
۵.
امام رضا (علیهالسّلام) هنگام بیرون آمدن از منزل خود، زمانی که
مامون و مردم منتظر بودند،
لباس پوشیدند و عمامهای از پنبه بستند و طرفی از آن بر سینه مبارک و طرفی دیگر را در میان هر دو شانه گذاشتند.
در
دوره عباسیان، که همه چیز و همه کارها رنگ ایرانی گرفت، اعراب در
لباس پوشیدن پیرو ایرانیان شدند، تا جایی که منصور در
سال ۱۵۳ هـ. ق به رجال دولتی فرمان داد به جای
عمامه، قلنسوه (نوعی کلاه ایرانی) به سر بگذارند. قلنسوه کلاه درازی بود که آنرا با چوبهای نازک از تو مرتب میکردند. اعرابی که تعصب داشتند روی قلنسوه عمامه نازکی میبستند... عباسیان برخلاف امویان که جامه سفید را شعار خود قرار داده بودند، جامه سیاهرنگ را شعار خود ساختند و رجال دولتی موظّف بودند جبههای سیاه بپوشند، در حالیکه طبقات ممتاز از
لباسهای مخصوص به خود استفاده میکردند. توده مردم همان
لباسهای قدیم را بر تن داشتند و برحسب مقام و موقعیت و اقلیمی که در آن زیست میکردند، از عمامه، لباده، قبا، شلوار، پیراهن،
جبه، جوراب و
نعلین و کفش استفاده میکردند.
با این وجود ظاهراً تا قبل از دوره عباسیان گزارشی مبنی بر تفکیک
لباس اندیشمندان دینی از دیگر افراد جامعه وجود ندارد، و از
ابن خلکان نقل شده است: «نخستین کسی که
لباس علما را به این صورت درآورد تا میان آنها و سایر مردم تفاوت باشد، ابو یوسف قاضی بود». («و یقال انه اول من غیر
لباس العلماء الی هذه الهیئة التی هم علیها فی هذا الزمان، و کان
ملبوس الناس قبل ذلک شیئاً واحداً، لا یتمیز احد عن احد
بلباسه»)
ظاهراً این کار ابو یوسف برای این بود تا میان علما و دیگران از جهت مسئولیتهای دینی تفاوت باشد.
استاد مطهری در اینباره میگوید: «اولین کسی که
لباس قاضی را از
لباس دیگران جدا کرد همین ابویوسف بود. تا زمان ابویوسف همه یکجور
لباس میپوشیدند. برای اینکه امتیازی برای قضات معین بشود برای آنها
لباس معینی انتخاب کردند. من نمیدانم آیا در دورههای قبل از اسلام هم این
سنت بوده است که قاضیها
لباس علیحده داشته باشند یا اول بار در زمان هارون الرشید این کار شد. از آن زمان
لباس روحانیت از
لباس غیر روحانی جدا شد».
البته تفکیکی که ابویوسف انجام داد، اینگونه نبود که عموم مردم از پوشیدن
عبا و رداء و عمامه منع شوند، بلکه تنها نوع خاصی از آنرا ویژه علما کرده بود و دیگران نیز میتوانستند از انواع دیگر چنین پوششهایی بهرهمند شوند، اما به هرحال، تفاوت در
لباس به تدریج شکل گرفت.
با آنکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امامان (علیهالسّلام) عبا بر تن میکردند و عمامه بر سر میگذاشتند، اما مقیّد به پوشیدن یک نوع
لباس خاص نبودند، تا
لباس روحانیت به شیوه امروزی را
لباس انحصاری آنان بدانیم. آن بزرگواران از هر
لباسی که با شئون متعارف جامعه دینی زمانشان مطابقت داشت، استفاده میکردند.
نقل شده است: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با گروهی از اصحاب در
مسجد نشسته بودند که
علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) نیز در آن گروه بودند؛ وقتی یک مرد عربی وارد آن جمع شد از آنها پرسید کدام یک از شما رسول خدا است؟ اصحاب رسول خدا را به او نشان دادند.
ابی تمیمه هجیمی میگوید: «حضور رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیدم در حلقهای از یارانش نشسته بود، گفتم: کدامتان رسول خدائید به یادم ندارم که خود آن حضرت به من اشاره کرده باشد که من رسول خدایم، یا یکی از یارانش او را به من نشان داده باشد، دیدم روپوش سرخی به تن دارد...» .
در روایتی نقل شده است که گروهی با
امام باقر (علیهالسّلام) بودند، خانمی مسئلهای داشت و از آن جمع پرسید کدامتان ابوجعفر است؟ آن گروه به امام باقر (علیهالسّلام) اشاره کردند و گفتند: این شخص، فقیه اهل
عراق است، از او سؤال کن.
حماد بن عثمان میگوید: در محضر
امام صادق (علیهالسّلام) بودم، مردی از او پرسید، شما فرمودید که علی بن ابیطالب (علیهالسّلام)
لباس زبر و خشن بر تن میکرد و پیراهن چهار درهمی میپوشید...، در صورتی که بر تن شما
لباس نو میبینیم، امام صادق (علیهالسّلام) به او فرمود: «همانا علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) آن
لباسها را در زمانی میپوشید که بدنما نبود، و اگر آن
لباس را این زمان میپوشید به بدی انگشتنما میشد، پس بهترین
لباس هر زمان،
لباس مردم آن زمان است، ولی
قائم ما اهل بیت (عجّلاللهفرجهالشریف) زمانی که قیام کند، همان جامه علی (علیهالسّلام) را پوشیده و به روش علی (علیهالسّلام) رفتار کند».
«رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
لباس بلند (شمله) میپوشید که کار شلوار میکرد و پارچه راه راه به تن میکرد و از آن شلوار تهیه مینمود و این پارچه به تن آن حضرت خیلی زیبا بود، بهواسطه آنکه سیاهی آن با سفیدی ساق و پشت پای حضرت کاملاً تناسب داشت و زیبنده بود... و گاهی با همان
لباس بلند (شمله) با مردم
نماز میخواند.
انس میگوید: بسیار حضرتش را دیدم که در شمله با ما نماز میخواند، در حالیکه دو طرفش را بین دو کتفش بسته و گره زده بود».
«رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) زیر عمامه عرقچین بر سر میگذاشت، و گاه عرقچین بیعمامه و یا عمامه بیعرقچین بر سر مینهاد...».
این روایات بیانگر آن است که؛
لباس پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
امامان معصوم (علیهمالسّلام) مانند دیگر مردم بود؛ چون همه اعراب یک نوع
لباس داشتند، هرچند آن بزرگواران سادگی را در شیوه پوشش رعایت میکردند.
اما به نظر میرسد که این
روایات نمیتواند به تنهایی دلیلی باشد که امروزه
لباس روحانیت و طلبگی را زیر سؤال ببریم؛ زیرا امروزه بسیاری از اصناف اجتماعی به جهت گستردگی ارتباطات و گوناگونی وظایف اجتماعی؛ نیازمند یک نشانه و علامت و یا
یونیفرم خاصی میباشند که ارتباط دیگران با آنان آسانتر شود و چه بهتر که اندیشمندان دینی _حتی اگر آنان را صنف ندانیم_ از پوششی استفاده کنند که نسبت به دیگر پوششهای رایج، شباهت بیشتری با پوشش معصومان داشته باشد. افزون بر آن؛ تاثیر معنوی
لباس روحانیت در مردم بر کسی پوشیده نیست. همچنین پوشیدن این
لباس برای طلاب علوم دینی، باعث میشود که آنها به شئون و مسئولیت خود توجه داشته باشند و از گفتارها و رفتارهایی که در شان آنها نیست، دوری کنند.
صحنه حیات انسان را میتوان به دو چهره عمده تقسیم کرد؛ حیات فردی و حیات صنفی. بسیاری از فعالیتهای روزمره
انسان، تلاشی به اقتضای انسانیت، به عنوان یک فرد، و فارغ از عضویت در اجتماع است. مثلاً
عبادت، غذا خوردن، استراحت، ورزش، رسیدگی به خانواده، مطالعات معمولی، و... پارهای از فعالیتهای فردی ما است که مرد و زن، پیر و جوان، شهری و روستای، کاسب و کارمند و کارگر و
معلم در آن مشترکاند؛ یعنی طلبه و روحانی در این میان خصوصیتی ندارد. در این فضا اگر توصیهای صادر شود خطاب به همه انسانها خواهد بود، مثلاً همه ما به حکم انسانیت، موظف به خودسازی،
عبودیت، قرب، و کمالات اخلاقی هستیم، چه طلبه باشیم و چه طلبه نباشیم.
همین انسان، آنگاه که با
جامعه مرتبط میشود و به عنوان عضوی از پیکره اجتماع در میآید، تعریف تازهای مییابد و وظایف جدیدی بر دوش میگیرد. اینک نه به حکم انسانیت، بلکه به مقتضای حضور اجتماعیاش، وظایفی دارد. این، آغاز ورود انسان به جریان اجتماع و قرار گرفتن در یک صنف اجتماعی است و این چهره «چهره صنفی و اجتماعی» حیات ما انسانها است. قرار گرفتن در یک صنف به معنای انتخاب یک مسئولیت و اعلام آمادگی برای انجام خدماتی مشخص است. معلم، راننده، کاسب، کشاورز، آهنگر، کارمند و کارگر هر یک با انتخاب شغل خویش، در یک گروه اجتماعی قرار گرفته، خدمات ویژهای را ارائه میدهند. پس هریک از اصناف اجتماعی به هدف رفع یکی از نیازهای زندگی انسان پدید آمده است. بدون شک نیاز انسان منحصر در تامین خوراک و پوشاک و آسایش مادی نیست. نیاز غیر مادی انسان به مراتب از نیاز مادی او فراوانتر و اساسیتر است؛ زیرا حقیقت انسان و انسانیت او در گرو عناصر غیر مادی است. از جمله این نیازها؛ نیاز به
وحی، نیاز به دین، و نیاز به هدایت آسمانی است.
پروردگار جهان برای رفع این نیاز مهم، شخصیتهای برگزیدهای را به همراه پیام آسمانی به میان مردم فرستاده است. این چهرههای ممتاز بشریت حامل سه مسئولیت بزرگ هستند:
۱. دریافت پیام خدا (
نبوت، خبرگیری)
۲. انتقال این پیام به مردم (رسالت، ابلاغ)
۳. اجرا و تحقق بخشیدن به آن محتوا در سطح جامعه (
امامت،
ولایت)
پس از رحلت آخرین پیامبر و غیبت آخرین وصی او (امام عصر) تفسیر، تبیین و
تبلیغ دین، نیاز به متولّیانی دارد و لازم است در کنار اصناف مختلف که به رفع نیازهای گوناگون اجتماعی میپردازند، گروه دیگری وجود داشته باشد که دنبالهرو حرکت پیامبران و امامان گردد. این گروه – چه آنان را صنف بدانیم و یا ندانیم - روحانیان و عالمان دین نام گرفتهاند. در همین راستا، شاید در بیشتر موارد بهتر باشد مانند بسیاری از مسئولیتها و خدمترسانیهای دیگر اجتماعی، این خدمترسانی نیز با پوششی ویژه انجام شود تا به آسانتر شدن ارتباط با مخاطبان بیانجامد. پوشش فعلی روحانیت و طلبگی تنها از آن جهت ارزشمند است که دارای نمود مشخصی در جامعه بوده و در مقایسه با دیگر پوششها، بیشترین شباهت را با
لباس پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امامان (علیهمالسّلام) دارد. به دیگر سخن؛
لباس روحانیت تنها یک نماد است و تمام بهرههایی که از نمادها به دست میآید از این
لباس هم انتظار میرود. این نماد وابسته به یک ایده و رسالت و فرهنگ خاص دینی است.
به دیگر سخن؛
لباس روحانیت نمادی از یک نهاد است که رسالتی بزرگ بر دوش دارد، و با معرفی این
لباس به عنوان
لباس علمای دین، نمیتوان آنرا
لباس شهرت دانست. با این وصف، همانگونه که مثلاً
لباس نیروهای مسلح که نماد
شجاعت و آمادگی دفاع از کشور و برقراری امنیت هست،
لباس شهرت محسوب نمیشود،
لباس روحانیت، نمادی است که دارندگان آن خود را ملتزم به تحقیق در مبانی دینی و عمل به آن و نیز آشناکردن جامعه با اسلام دانسته و همین امر برای ارزشمند بودن چنین
لباسی کافی است. از اینرو؛ اگر از
لباس روحانیت به عنوان
لباس پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امام صادق (علیهالسّلام) یاد میشود به این معنا نیست که رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امام صادق (علیهالسّلام) همین
عمامه و عبا و قبا را با سبک امروزین آن در برداشتهاند و یا آنکه هرکه این
لباس را بپوشد مانند آن حضرات از تقدس برخوردار خواهد بود، بلکه این پوشش، نمادی از وابستگی به اسلام و
تشیع و آمادگی جهت تبلیغ و ترویج آن میباشد و تنها با این نیت مقدس است که میتوان نوعی تقدس برای پوشش در نظر گرفت وگرنه تقدس دیگری برای این پوشش متصور نیست و بدیهی است که صرف پوشیدن این
لباس، ارزش خاصی برای فرد دارنده آن ایجاد نخواهد کرد، بلکه التزام فرد مزبور به اصول و قواعد مقتضی سِمَت روحانیت، تنها عاملی است که فرد دارنده
لباس و خود
لباس را تواماً دارای ارزش مینماید. و پوشندگان این
لباس نیز در اجتماع باید همچون پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) متوازن، آراسته، خوشنما، پاکیزه، جذاب، معطر باشند.
بر این اساس، حقیقتِ روحانیت و قوامِ روحانیت وابسته به این
لباس نیست و روحانیت سِمَت و مقامی نیست که در سایه آن روحانیون امتیازات مادی کسب کنند یا حرفهای که نظیر حرفههای دیگر یک دسته، آن را پیشه و وسیله امرار معاش خود قرار دهند. روحانیت در اسلام به معنای آراسته بودن به فضیلت
علم و
تقوا و مجهز بودن برای انجام یک سلسله وظایف اجتماعی دینی و
واجبات کفایی است. بی آنکه علم و تقوا سرمایه دنیاطلبی گردد. شجرهنامه صنفی روحانیت از مسیر عالمان ربانی دوره غیبت به امامان معصوم و از طریق آنها به
پیامبران الهی میرسد.
طلبه از نظر صنفی و شغلی از تبار پیامبران و امامان است و این بس افتخارآمیز و مسئولیتآفرین است؛ یعنی وظایفی را که آنها بر دوش داشتهاند و خدمتی را که آنها در جامعه انجام میدادهاند، روحانیت، در شرایط امروز، بر عهده گرفته است.
نکته دیگر اینکه، پوشیدن
لباس روحانیت واجب شرعی نیست. ما برخی از بزرگان دین را میشناسیم که در حوزههای علمیه تا مدارج عالی (اجتهاد) تحصیل کرده و خدمتگزار اسلام و حوزههای علمیه بودهاند، ولی به هر دلیل
لباس نپوشیدهاند و هیچکس نیز آنان را متهم به ترک واجب یا ارتکاب حرام ننمود. آنان تشخیص دادهاند که بدون
لباس بهتر میتوانند خدمت کنند. بنابراین، در مواردی که
لباس روحانیت واقعاً مانع از ارتباط بهتر با جامعه بوده و مانع از آن وظیفه اصلی باشد، لازم است که فرد روحانی تحصیل کرده حوزه، با
لباس دیگری به تبلیغ دین و طبابت روحی جامعه بپردازد. ولی به این نکته نیز باید توجه داشت که امروزه کم نیستند روحانیون موفقی - چه در داخل، و چه در خارج از کشور - در اجتماعات مختلف علمی، فرهنگی، هنری، ورزشی و... با
لباس روحانیت شرکت میکنند و در امر تبلیغ معارف
دین موفق بودهاند. و این
لباس نه تنها مانع آنها نبوده، بلکه در موفقیت آنان تاثیرگذارتر بوده است.
در خصوص
لباس روحانیت شبهات و سوالاتی مطرح هستند که در ادامه به آنها اشاره میشود.
گاهی گفته میشود «
روحانی هنگامی که با
لباس در میان مردم ظاهر میشود، از ابتدا یک امتیاز منفی همراه خود آورده است و این
لباس مانند یک حجاب و مانع ارتباطی، قدرت نفوذ او را گرفته و تاثیر کلام او را کم میکند. از این رو، اگر
لباسی هم شکل با دیگران داشته باشد، مردم او را از خودشان میدانند و او سریعتر میتواند وظایف خود را انجام دهد».
این گفته از دو جهت مخدوش است: اول اینکه کلیّت ندارد و در موارد بسیاری داشتن
لباس، خود به خود موجب اعتماد مردم است و ارتباط را تسهیل میکند و این به برکت زحمت روحانیانی است که در این
لباس به وظایف علمی و عملی خود نیک عمل کردهاند.
دوم اینکه به فرض چنین باشد، غرض از این ارتباط، انتقال انبوهی از
معارف و
ملکات است که از توان فردی یک نفر بسیار بیشتر است. این مُبلغ بالاخره باید مخاطب خود را به سرچشمهای که خود از آن سیراب گشته متصل کند و بر سر سفرهای که خود از آن تغذیه شده بنشاند. پیامی را که او میخواهد انتقال دهد، بسیار کاملتر، اصیلتر، روانتر و زیباتر در منابع اسلامی و آثار اندیشمندان آمده است. ظاهر داستان این گونه است که بدون
لباس روحانیت، در مواردی مقبولیت و موفقیت بیشتر است؛ اما این موفقیت اندک، در نهایت باید به پیوند مخاطب و روحانیت بینجامد تا استمرار داشته باشد و به بار بنشیند. پس یکی از کارکردهای
لباس روحانیت این است که موفقیت یک روحانی در ارتباط با مردم،
تبلیغ غیر مستقیم این نهاد و جلب اعتماد آنان به
عالمان دین خواهد بود.
عالمان دین بدون داشتن
لباس مشخص هم میتوانند وظایف خود را انجام دهند. چه نیازی به تمایز آنها از دیگر مردم هست؟
در اینکه عالمان دین بدون داشتن نماد هم میتوانند بخشی از وظایف خود را انجام دهند، شکی نیست؛ اما همه بحث گذشته برای اثبات این مساله بود که داشتن این نماد، آنها را در انجام وظایفشان موفقتر میکند. حتی اگر «
لباس روحانیت» ضرورت نداشته باشد، از بهرههای فراوان آن نمیتوان چشمپوشی کرد و در مجموع، این
لباس مورد توصیه است.
تمام این فواید مربوط به صورتی است که
لباس روحانیت نماد علم و دین و تقوا باشد؛ ولی امروزه به دلیل عملکرد تعدادی از روحانیان یا تبلیغ سوء دشمنان، دیگر آن نماد را تداعی نمیکند. این گفته از جهات گوناگون قابل بررسی است.
توده مردم به رغم مشاهده برخی روحانی نمایان بیتقوا و متظاهران بیهویت، به بدنه اصیل روحانیت اعتماد دارند و به حق، این دو را از هم تفکیک میکنند. به رغم خیانت دوستان جاهل و تلاش دشمنان مغرض، این
لباس هنوز نماد
اسلام و
تشیع بوده و پیوند خود را با
قرآن و
عترت حفظ کرده است. نشان روشن این ادعا در لابه لای کلمات مردم دیده میشود. به این جملات دقت کنید: «از روحانی انتظار نمیرود، آخوند که مدعی خوبی است نباید مرتکب بدی شود، شما دیگر چرا...» نظیر این عبارات که فراوان در فرهنگ عامه، دیده میشود، به خوبی حقانیت و مقبولیت روحانیت اصیل و تفکیک میان روحانیت و روحانی (صنف و اشخاص) را مینمایاند. با وجود خورشیدهای تابناکی همچون
امام،
علامه طباطبایی،
شهید مدرس،
شهید مطهری،
شهید شیخ فضلالله نوری،
آیتالله بهجت،
آیتالله جوادی آملی،
رهبر معظم انقلاب و... در میان روحانیت، چه کسی به نور اندک آن روحانی نمایان توجه میکند؟ چگونه میتوان باور کرد شخصیت عظیم این بزرگان که تاریخ و جغرافیای انسان را تحت تاثر قرار دادهاند، در معنای نمادی که همیشه در برداشتهاند تاثیر نداشته باشد؛ اما پارهای روحانی نمایان رسوا که در استفاده از این
لباس مورد انتقاد و اعتراض عصرها و نسلها بودهاند، موفق به تغییر معنای این
لباس شده باشند!
پوشیدن این
لباس، مشابهت به آن شخصیتهای تابناک و ابراز افتخار از حضور در میان آنان است. پوشیدن این
لباس، اعلام وفاداری به رسالت پیامبران و قرار گرفتن در مسیر حرکت
پیشوایان معصوم (علیهمالسّلام) است.
سوء استفاده از یک چیز، دلیل بطلان آن نیست. هر نهادی و سازمانی که تاثیر بیشتری داشته باشد، بیشتر مورد هجوم قرار میگیرد و از آن سوء استفاده میشود و این واقعیتی تجربه شده و تاریخی است که در کنار دیگر حقایق باید به جامعه انتقال یابد. عالمان دین به دلیل تاثیر گستردهای که در
فرهنگ جوامع و در زمان و مکان داشتهاند، مشمول همین قاعده هستند. روحانیت باید برای حفظ اصالت و تصفیه روحانی نمایان بی مسئولیت، تمام تلاش خود را به کار گیرد. اما مردم هم باید بدانند که در میان هر صنفی، کم و بیش خوب و بد وجود دارد و نمیتوان بدون مقدمه انتظار شایستگی صد در صد همه را داشت.
عدهای، بی مهابا این
لباس را مسخره میکنند، به آن اهانت میورزند آیا پوشیدن این
لباس در این شرایط، کمک به سبک شدن جایگاه روحانیت و هتک قداست آن نیست؟
اینگونه اهانتها تازگی ندارد. همه ارزش مداران و حق محوران با این پدیده مواجه بودهاند. اگر امروز کسانی روحانیت را عامل بدبختی معرفی میکنند. یک روز به موسای کلیم نیز فال بد میزدند: وَ ان تُصِبهم سَیِّئَهٌ یَطَّیَّروا بِموسی وَ مَن مَعَهُ:
... موقعی که بدی به آنها میرسید میگفتند: از شومی
موسی و کسان اوست....
اگر ما در مقابل این برخورد از خود ضعف نشان دهیم و تحت تاثیر جوسازی مخالفان صحنه را رها کنیم، آنان را به اهداف خود نزدیک ساختهایم. غرض اصلی آنها از این برخورد، تضعیف انگیزه نیروهای حق و رهایی از مزاحمت آنان است که به او خواهند رسید.
وجدانهای سالم و فطرتهای دست ناخورده هرچند در مقابل این گونه برخوردها پاسخ آمادهای نداشته باشند و موضع گیری روشنی ننمایند، اما پیش خود روش باطل آنها را ستایش نمیکنند. انسان با
فطرت خدادادی خود در مقابل بدیها و زشتیها جبهه میگیرد و از اعماق جان، زیباییها و ارزشها را میستاید؛ هر چند خودش اهل عمل نباشد.
سرّ نامگذاری کارهای خوب به «
معروف» همین است که کارهای خوب نزد عقلهای سالم به رسمیت شناخته شده و به خوبی معروف است.
حتی دشمنان و معاندان هم به فضیلتهای انسانهای وارسته معترفاند و مخالفت و دشمنی آنها، به دلیل
شهوت عملی است، نه شبهه علمی.
رفتار اسلامی یک روحانی عامل، تاثیر انبوهی از اهانتها و تمسخرهای بی منطق را خنثی میسازد.
پوشیدن این
لباس، موجب محدودیت میشود. بلندی
لباس دست و پاگیر است و حرکت انسان را کند میکند. در سرما و گرما هم مشکل ساز است.
این مقدار زحمت و محدودیتی که برای این
لباس فرض شده، در مقابل آن همه فوایدی که در این
لباس وجود دارد بسیار ناچیز است. برای رسیدن به آن بهرهها، این مقدار هزینه را باید با جان و دل پرداخت. سزاوار نیست آسایش خود را به عنوان ملاک اصلی انتخابها و عملها در نظر بگیریم؛ زیرا دفاع از جبهه حق، با راحتطلبی و تنآسایی امکان پذیر نیست. نیز باید بدانیم خدای شکور (قدرشناس) به تناسب رنج و تلاشی که ما در راه حمایت از دین او متحمل میشویم به ما پاداش میدهد لَیَنصُرَنّ اللهُ مَن یَنصُرُهُ.
طبیعت
انسان به گونهای است که با گذشت زمان، به شرایط سخت خو میگیرد و دشواری شرایط بر اثر عادت قابل تحمل، و بلکه نامحسوس میشود. تا پیش از نهضت رنسانس و حتی تا مدتها پس از آن، تقریباً همه قومها و ملتها،
لباس بلند میپوشیدند و هیچ کس هم احساس محدودیت و خفگی نمیکرد. موزههای
لباس در کشورهای اروپایی شاهد این مدعا است.
بانوان مسلمان، قرنهاست در محیط اجتماع،
چادر به سر میکنند و به راحتی حضور اسلامی خود را ادامه میدهند و بر خلاف تصور برخی، احساس زحمت نمیکنند؛ بلکه تصور نداشتن چادر پیش چشم نامحرم، لرزه براندامشان میاندازد. اکنون نیز هزاران روحانی این
لباس مقدس را به تن دارند و همه فعالیتهای اجتماعی خود را بدون احساس تنگنا انجام میدهند. پس نباید گمان کرد سختی اولیه یک عمل، تا ابد باقی میماند.
نمونههای دیگری از محدودیت نیز وجود دارد که بیشتر موجب مصونیت
طلبه میشود. طلبه در انجام هر کاری آزاد نیست و نسبت به دیگر مردم محدودیت رفتاری دارد و این به دلیل شان طلبه، مناسبت او با دین و دیدگاه توده مردم در مورد اوست که رفتار او را منتسب به شرع میدانند.
این
لباس هیچ ریشه شرعی یا تاریخی ندارد و ساخته و پرداخته دست روحانیان است.
فرض کنیم چنین باشد. بر این فرض، چه اشکالی به روحانیت وارد میشود؟ آیا قرار دادن یک نماد در زندگی فردی و صنفی روحانی که این همه اثر دارد، اشکالی ایجاد میکند؟ مگر بسیاری از اصناف اجتماعی نماد ویژه ندارند؟ به نظر میرسد اگر روزی این
لباس نمیبود، بر روحانیت لازم بود نماد دیگری برای هویت خویش وضع کنند.
اصل استفاده از نماد و بهره گرفتن از برکات آن، افزون بر اینکه به تایید
عقل و تجربه تاریخی بشر رسیده، در
سیره و
سنّت پیشوایان الهی نیز شاهد دارد. مثلاً در احوال
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) آمده که هنگام ناراحتی، قبای زردرنگی را به دوش میانداختند و شدّت نگرانی خود را با این نماد نشان میدادند.
همچنین نقل شده است آن حضرت در
جنگ صفین عمامه پیامبر را بر سر گذاشتند.
امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) نیز پس از ظهور، نمادهای منسوب به پیامبر و
اهلبیت (علیهمالسّلام) را همراه خود دارند.
آن گونه که از سیره پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده، آن حضرت در میان جمع هیچ تعینی نداشتند و قابل تشخیص از توده مردم نبودند
بر این اساس، روحانیان نیز نباید نشانهای ممتاز از دیگر اقشار جامعه داشته باشند.
پیامبران هم برای اجرای مسئولیت الهی، نیازمند معرفی خود به مردم بودند. البته به طور طبیعی کوچک بودن محیط زندگی و ساده بودن روابط اجتماعی در آن زمان و مکان، این معرّفی را آسانتر میکرد. امروزه به دلیل کثرت نهادهای اجتماعی و روابط پیچیدهای که در جوامع وجود دارد، از ظرفیت نمادها بیشتر استفاده میشود. به بیان دیگر، میتوان گفت نفس متمایز بودن از دیگران مذموم نیست (توضیح بیشتراین مساله را در بحث فواید
لباس آوردیم) آنچه بد است، امتیازخواهی و برتریجویی است، نه انتساب به یک گروه. روحانی نباید خود را تافته جدابافته و مستحق احترام یا مزایای ویژه بداند. هرکس به این انگیزه از
لباس روحانیت سوء استفاده کند، از سنّت پیامبر فاصله گرفته و از دایره
اخلاق و روحانیت به دور مانده است؛ چنانکه در دیگر اقشار و اصناف هم امتیاز طلبی و رانتخواهی محکوم است.
خداوند متعال هم در
قرآن، اختلاف رنگها و زبانها را یکی از نشانههای خود میداند:
وَ مِن آیاتِهِ خَلقُ السَّماواتِ وَ الارضِ وَ اختِلافُ السِنتِکُم وَ اَلوانِکُم
و از آیات او آفرینش آسمانها و زمین و تفاوت زبانها و رنگهای شماست و میفرماید: و جَعلناکُم شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفوا انَّ اکرَمَکُم عِندَ اللهِ اتقاکُم؛
و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، گرامیترین شما نزد خداوند، با تقواترین شماست.
پس خدای متعال، خود، این تمایزها را قرار داده است تا انسانها یکدیگر را بشناسند و امر تعاملات اجتماعی سامان گیرد و هیچ یک از این تفاوتها ملاک برتری انسان نیست.
اگر انسانها با همین هدف (تعارف، شناسایی و تسهیل روابط اجتماعی) تفاوتهایی در میان خود قرار دهند، بیراهه نپیمودهاند.
آیا
لباس روحانیت
لباس شهرت و خلاف
عرف جامعه نیست؟ آیا روحانی با این
لباس در میان مردم انگشت نما نمیشود؟
پیروی از شیوههای متعارف و مخالفت نکردن با رویه و روند معمول میان مردم و خود را متفاوت از دیگران نشان ندادن، در شرایط عادی توصیه شده است؛ البته در صورتی که یک سنّت متعارف یا روش معمول مغایر با
حکم خدا یا یک حقیقت باشد و یا مصلحت مهم تری در مخالفت آن وجود داشته باشد، انسان موظف است هم خودش خلاف آن عمل کند و هم دیگران را با رفتار و گفتار خود آگاهی بخشد.
به بیان دیگر، «عرف جامعه» و «هنجار عمومی» موضوع مستقلی برای مخالفت نیست و مخالفت با آن همیشه ارزش نمیباشد. موضوع مستقلی برای پیروی هم نیست که لازم باشد همیشه به دنبال آن حرکت شود. اما شخصیت انسان نباید در نظر مردم، شخصیتی ناهنجار، منفرد، لجباز، بی منطق و همیشه متفاوت باشد. بنابراین، تا آنجا که
واجب یا مصلحت مهمتری اقتضا نکند، شایسته است انسان از رویه متعارف و هنجارهای عمومی پیروی نماید.
حال میبینیم که
لباس روحانیت، نظیر
لباس نظامیان، پرستاران، کارگران و ورزشکاران، نمادی کاملاً شناخته شده و موجه برای یک گروه اجتماعی است؛ گروهی که وجود آن در جامعه ضروری و جایگاه و رسالت آن بسیار پراهمیت است. مشاهده این
لباس، برای کسی که با صنف روحانیت آشنا باشد؛ نه موجب شگفتی و نه مجوّزی برای تمسخر و هتک حرمت است و کسی که آشنایی ندارد، باید به مرور آگاهی خود را افزایش دهد. پس این
لباس، خلاف عرف نیست؛ بلکه
لباس یک «عرف خاص اجتماعی» است و به دلیل مصالح فراوانی که بر آن مترتب است، باید حفظ شود.
سایت اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «پیشینه لباس روحانیت»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۹/۲۸. سایت تبیان، برگرفته از مقاله «بازخوانی لباس روحانیت»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۹/۲۹. سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «پرسش و پاسخ هایی درباره لباس روحانیت»، تاریخ بازیابی۹۷/۳/۸.