قیام توابین (مقتل)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قیام توابین، یکی از بازتابهای سیاسی و انقلابی واقعه
کربلا است. این قیام به فرماندهی
سلیمان بن صرد خزاعی بهجهت پشیمانی کوفیان از یاری نکردن
امام حسین (علیهالسّلام) و در نتیجه شهادت آن حضرت به همراه اصحابش و اسارت اهل بیت ایشان بوده است. توابین که خود را در ماجرای کربلا و شهادت امام گناهکار میدانستند، معتقد بودند ننگ این گناه جز به کشتن قاتلان امام یا کشته شدن در این راه پاک نمیشود؛ بنابراین آنها با جمعآوری نیرو در پنجم ربیع الثانی بهسوی
کربلا و از آنجا بهسمت
شام حرکت کردند و در منطقهای به نام
عین الورده با
امویان روبرو شدند. جنگ سه روز به درازا کشید و توابین در این جنگ نابرابر شکست خوردند. همه رهبران آنها به جز
رفاعة بن شداد به
شهادت رسیدند و او به همراه باقیمانده گروه توابین به
کوفه بازگشتند و به
مختار ثقفی پیوستند.
یکی از پیامدهای واقعه کربلا، بیداری وجدانها و ایجاد احساس گناه در همه کسانی بود که میتوانستند به یاری امام بشتابند، ولی چنین نکردند، و یا او را دعوت کردند، امـا دسـت از یاری او کشیدند. این احساس، عامل بسیار نیرومندی شد که همه این افراد را وامی داشت از سویی به فکر جبران گناه خود باشند و از سوی دیگر،
کینه عاملان این جنایت را به دل بگیرند. از این رو امویان با چندین انقلاب روبه رو شدند، که سرچشمه اصـلی همه آنهـا انقلاب
حسین (علیهالسّلام) و
عذاب وجدان ناشی از خودداری انقلابیون از یاری او و درنتیجه میل به انتقام جویی از امویان بود؛ زیرا این احساس گناه و بیداری وجدانها، جنبه عاطفی داشـت و مردم پشیمان را وادار میکرد که برای تشفی خاطر خود هم که شده، دست به انقلاب بزنند. دلیل بسیاری از انقلابهای شکست خوردهای هم که شکست آنهـا پیشاپیش آشـکـار بـود، همین موضوع بود؛ زیرا انگیزه این انقلابها پیروزی نبود؛ بلکه تنهـا حـس انتقـام جـویی و خونخواهی و فرونشاندن احساسات تند عاطفی بود که این انقلابها را به راه میانداخت. بازماندگان اهل بیت، به ویژه
امام سجاد (علیهالسّلام) و
زینب کبری (علیهاالسّلام) با سخنرانیها و افشاگریهایشان، آتش این احساس را در دلها شعله ور کرده، شدت و حرارت بیشتری به آن میبخشیدند و به این ترتیب نقش خود را در به ثمر رساندن انقلاب کربلا ایفا نمودند. یکی از پیامدهای مستقیم شهادت امام حسین (علیهالسّلام)، «جنبش توابین» در شهر
کوفه بود.
نهضت توابین، توسّط کسانی صورت گرفت که دعوت آنها از
امام حسین (علیهالسّلام) برای آمدن به
کوفه و سستی آنها در یاری رساندن به ایشان، واقعه خونبار کربلا را به وجود آورد. بدین سان، آنان مرتکب گناه بزرگی شده بودند و میخواستند با خون خود، ننگ این گناه را از خود بزدایند. به همین جهت نیز نهضت آنان، «نهضت توّابین» نامیده شد. بخش عمدهای از مردم کوفه که تسلیم سیاست زر و زور و
تزویر ابن زیاد شده بودند؛ در اثر امواج روانی، اجتماعی و سیاسی واقعه کربلا، متوجّه خطای تاریخی خود شدند و تصمیم گرفتند که با قیام بر ضدّ حکومت یزید و مجازات کردن قاتلان سیّدالشهدا، از ننگ این گناه نابخشودنی بکاهند. این گروه معتقد بودند که ننگ این گناه از دامن آنها شسته نخواهد شد، مگر آنکه یا انتقام خون امام حسین (علیهالسّلام) را از قاتلان او بگیرند، و یا در این راه کشته شوند.
به همین جهت چند ماه پس از فاجعه
کربلا و به دنبال کاهش سیطره نظامی
عبیداللّه بن زیاد در
کوفه، حدود صد تن از
شیعیاندر خانه
سلیمان بن صرد خُزاعی گرد آمدند. شخصیتهای برجسته این جمع، از جمله سلیمان،
مُسَیّب بن نَجَبه فَزاری،
عبداللّه بن وال تمیمی،
سعد بن عبداللّه و
رِفاعة بن شَدّاد بَجَلی، همگی از یاران
امام علی (علیهالسلام)، بودند.
در این جلسه، سلیمان بن صرد، بهسبب سبقت در
اسلام و مصاحبت با امام علی (علیهالسلام)، به رهبری برگزیده شد.
نخست مسیب بن نجبة فزاری بعد از ذکر مقدمهای گفت: «... ما پیوسته دل باخته خوبیهای موهوم خود بوده، یاران و پیروان خود را میستودیم؛ ولی در این امتحانی که
خداوند در ارتباط با پسر پیامبر پیش آورد، دروغ ما آشکار شد و ما از این امتحان سرشکسته و خجلت زده بیرون آمدیم و از هر جهت در حق فرزند پیامبر (علیهالسّلام) کوتاهی کردیم. حسین فرزنـد
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به ما نامهها نوشت و پیکها برای ما فرستاد و بارها، چه پنهـان و چه آشکار، از ما یاری خواست و راه هرگونه عذر و بهانه را بر مـا بـست؛ ولی ما از بذل جان خود در رکاب او دریغ ورزیدیم، تا آنکه او در نزدیکی ما، به خشنترین وضع کشته شد. ما آنقدر سستی کردیم ک که نه با عمـل و زبان او را یاری کردیم، نه با مال و ثروت خود به پشتیبانی وی شتافتیم، و نه قبایـل خـود را جهت یاری او فراخواندیم. حال در پیشگاه خدا و حضور پیامبر چـه عـذری داریم؟ به خدا عذری جز این نداریم که قاتلان حسین را به کیفر اعمالشان برسانیم و یا در این راه کشته شویم؛ باشد که خداوند از ما راضی شود...».
سلیمان نیز در سخنانی راه
توبه را پیروی از توبه قوم
موسی بیان کرد و از شیعیان خواست تا خود را برای قیام مسلحانه آماده کنند.
شیعیان کوفه به ریاست سلیمان بن صرد خزاعی نام «توابین» را بر خود نهادند و شعارشان خونخواهی از امام حسین (علیهالسلام) بود.
سلیمان با نامه، شیعیان
مدائن و
بصره را از تصمیمات خود آگاه کرد و رهبران شیعیان این دو شهر به وی پاسخ مثبت دادند.
ا
و عبداللّه بن وال را مأمور کرد تا هدایای شیعیان را برای تهیه سازوبرگ نظامی بهکار گیرد.
مرگ
یزید بن معاویه در سال ۶۴ و نزاع بر سر جانشینی وی در
شام، مخالفان
امویان را در
عراق و
حجاز به قیام برانگیخت.
کمی بعد
عبداللّه بن زبیر در
مکه مدعی خلافت شد. عبیداللّه بن زیاد، کارگزار امویان در عراق، به شام گریخت و عمّال عبداللّه بن زبیر بهسهولت
بصره و
کوفه را به چنگ آوردند. در این بین، توّابین مجال یافتند تا دعوت خود را گستردهتر کنند. در اثر تبلیغات عبیداللّه بن عبداللّه مُرّی و فضای سیاسی ملتهب، شمار توّابین به شانزده هزار تن رسید.
«توابین» معتقد بودند مسئول اصلی جنایات کربلا، حکومت بنی امیه بوده است، نه سپاهیان حاضر در کربلا؛ به همین دلیل آنان برای خون خواهی، مستقیم راه شام را در پیش گرفتند و گفتند پس از انتقام از بنی امیه، به سراغ جنایت کاران کوفه میآییم.
آنان نه طالب فتح و پیروزی بودند، و نه خواهان حکومت و غنیمت؛ بلکه یگانه هدفشان، انتقام از قاتلان شهدای کربلا و جبران لغزش و گناه خودشان بود. آنان وقتی خانههای خود را ترک میگفتند، یقین داشتند که دیگر به خانههای خود بازنخواهند گشت؛ چراکه تشنه شهادت بودند؛ تا جایی که حتی امان دشمن را نپذیرفتند و اصرار بر کشته شدن داشتند.
شعارهای «یا لثارات الحسین؛ پیش به سوی انتقام گیری خون حسین» و واژههایی که از حس انتقـام جـویی برمی خاست محرکی بسیار قوی و مؤثر در برانگیزش مردم بود.
از این رو تاثیر حادثه کربلا را در قیام توابین، بیشتر از هر قیام دیگری میتوان دید. نزدیکی مکانی و زمانی این قیام به کربلا و عاشورا، یادآوری و گفت و گو از مصیبتها و صحنههای تکان دهنده حادثه کربلا، جوشش عواطف و احساسات مردم، احساس شرم و گناه و تقصیر در فاجعه کشتار اهل بیت، و حضور جنایت کاران و قاتلان در بین مردم، همه دست به دست هم داده بود تا کوفیان را به سوی قیامی مبتنی بر احساس سوق دهد.
نقطه آغاز جنبش توابین، همان سال ۶۱ قمری، یعنی بلافاصله پس از فاجعه کربلا بود.
توابین از آن تاریخ، پیوسته در صدد تهیه سازوبرگ جنگی بودند و مخفیانه مردم را به خونخواهی امام حسین (علیهالسّلام) دعوت میکردند.
مردم نیز از شیعه و غیرشیعه، دسته دسته به آنها میپیوستند. توابین هنوز سرگرم مقدمات قیام بودند که یزید مرد. پس از مرگ یزید، سران جنبش عدهای را به اطراف فرستادند تا مردم را دعوت به همکاری کنند. در این زمان بود که آنان دیگر احتیاط و پنهان کاری را کنار گذاشتند و آشکارا به تهیه اسلحه و تجهیزات جنگی پرداختند.
آنها سرانجام در سال ۶۵ هجری تصمیم به قیام گرفتند و آغاز ماه ربیع را زمان قیام خروج تعیین کردند
و در اردوگاه نُخَیله (بیرون کوفه) گرد آمدند.
از شانزده هزار تا بیست هزار عضو ثبت نام شده تنها چهار هزار تن حاضر شدند و از شیعیان بصره و مدائن خبری نبود.
سلیمان به کوفه مأمورانی فرستاد تا با شعار «یالَثارات الحسین» (ای خونخواهان حسین)، بازماندگان را به خروج بر انگیزند. با اینهمه، پس از سه روز انتظار تنها اندکی از شیعیان به توّابین پیوستند. سلیمان درنگ بیشتر را روا ندید و سپاهیان را توجیه کرد که جنگ در کوفه به
فتنه و برادرکشی خواهد انجامید، اما اگر بر سپاه عبیداللّه چیره شوند، پیروزی بر قاتلان امام حسین (علیهالسلام) در کوفه سهل خواهد بود.
سرانجام در شب جمعه پنجم ربیع الثانی سال ۶۵ قمری، نخستین شعله قیام زبانه زد.
در آن شب، توابین به سوی تربت پاک امام حسین (علیهالسّلام) روانه شدند.
توّابین در شامگاه پنجم ربیع الثانی به سوی
کربلا حرکت کردند.
در میان راه عدهای از ایشان جدا شدند، اما بقیه درکربلا بر مزار
امام حسین (علیهالسلام) به عزا نشستند و از گناهان خویش پوزش طلبیدند.
همین کـه توابین به مرقد مطهر امام رسیدند، فریادی از دل برآورده، عنان اختیار از کف دادند و این سخنان را با اشک دیدگان در هم آمیختند: پروردگارا! ما فرزند پیامبر را یاری نکردیم. گناهان گذشته ما را بیامرز و توبه ما را بپذیر؛ به درستی که تو توبه پذیر و مهربانی. به روح حسین و یاران راستین او رحمت فرست. ما تو را شاهد و گواه میگیریم که ما نیز بر همـان عقیدهایم که حسین بر سر آن کشته شد. پروردگارا! اگر گناهان ما را نیامرزی و به دیده رحم و عطوفت به ما ننگری، زیان کار و بدبخت خواهیم بود.
آنان پس از زیارت قبر امام حسین (علیهالسّلام) و توبه و انابه به درگاه خداوند، به سمت شـام حرکت کردند. در پایان راه
عراق به
شام، در کنار
رود فرات به منطقه قرقیسیا رسیدند. حاکم آنجا،
زُفَر بن حارث، از مخالفان
امویان بود. او آذوقه فراوانی در اختیار توّابین گذاشت و برای اتحاد با آنان پیشنهادهای گوناگون داد؛ اما سلیمان نپذیرفت، زیرا زفر بن حارث، پیش از مرگ یزید، از کارگزاران او در قنّسرین (
فلسطین) بود و پس از مرگ او در
جنگ مَرْج راهِط به طرفداری از عبداللّه بن زبیر با مروانیان جنگیده بود.
توابین در «
عین الورده» واقع در «جزیره» شمال عراق
اردو زدند.
اطلاعاتی که زفر از منطقه جنگی
عین الورده (رأس العین، از شهرهای جزیره در شمال عراق) در اختیار سلیمان قرار داد، در شیوه پیکار با سپاه عبیداللّه بن زیاد بسیار سودمند واقع شد.
به همین جهت توّابین در عین الورده فرود آمدند. سلیمان پیش از شروع نبرد، آداب اخلاقی جنگ را که از
امام علی (علیهالسلام) آموخته بود، یادآور شد و سپس جانشینان خود را در سپاه معرفی کرد.
طلایه داران لشکر توّابین به فرماندهی
مسیّب بن نجبه بر دشمن تاختند و غنایمی بهچنگ آوردند.
لشکر امویان در اینزمان مشکل فرماندهی داشت.
مروان بن حکم در شام مرده بود و
عبدالملک بهخلافت رسیده بود. عبیداللّه بن زیاد بهسرعت بر این مشکل غلبه کرد و در سه نوبت لشکری بین بیست تا سی هزار تن برای جنگ با توّابین گسیل داشت.
دو سپاه در ۲۵ جمادی الاولی ۶۵ در برابر هم صفآرایی کردند و فرماندهان دو سپاه یکدیگر را به اطاعت از خود فرا خواندند. سلیمان از سپاه اموی خواست تا عبدالملک را خلع کنند و
عبیداللّه بن زیاد را به توّابین سپارند و آنگاه هر دو سپاه، زبیریان را از
عراق بیرون رانند و حکومت را به یکی از
اهلبیت پیامبر (صلیاللّهعلیهوآلهوسلم)، یعنی
امام علی بن حسین (علیهالسلام)، سپارند.
توابین پس از سه روز نبرد سخت با سپاه شام، که فرماندهی آنها را عبیدالله بن زیاد به عهده داشت سرانجام شکست خوردند و همه سران انقلاب به جز رفاعة بن شداد بجلی به شهادت رسیدند و عاقبت
رفاعة بن شداد با گروهی اندک از توّابین شبانگاه عقب نشستند.
توّابین در راه بازگشت با گروهی از شیعیان
بصره و
مدائن که برای یاری آنان آمده بودند، برخورد کردند و همگی با اندوه فراوان به شهرهای خود بازگشتند.
سربازان بازمانده کوفی به همراه رفاعه به کوفه بازگشتند و به هواداران مختار که هم زمـان در کوفه فعالیت داشتند، پیوستند.
مختار ثقفی که در این زمان در زندان کوفه بود، برای رفاعة بن شدّاد و توّابین پیام تسلیت فرستاد. وی از سلیمان و دیگر شهیدان تجلیل کرد و از بازماندگان توّابین خواست تا با او بر
کتاب خدا و
سنّت پیامبر(صلیاللّهعلیهوآلهوسلم) و خونخواهی اهلبیت و
جهاد با دشمنان بیعت کنند.
مورخان هیچ گزارشی درباره ارتباط توابین با
امام سجاد (علیهالسّلام) ثبت نکردهاند؛ از این رو به نظر میرسد سران توابین هیچ ارتباطی با امام سجاد (علیهالسّلام) نداشتهاند؛ نه دعوتی از امام به عمل آوردند و نه خود در
بیعت امام درآمدند. امام نیز نه سفارش و اشارتی برای شروع و ادامـه قـیـام داشت، و نه هشدار یا تکذیبی بر ضد ایشان صادر کرد. به نظر میرسد با پیشینه شرم آوری که پس از حادثه کربلا و شهادت سیدالشهدا در پرونده کوفیان درج شده بود، آنان دیگر روی دعوت از امام چهارم را نداشتند و بیعت با ایشان را پس از آن همـه عـهـد شـکـنـی هـای پیاپی موجب اتهام سفاهت و اغرای به جهل میدانستند. همچنین آنها میخواستند با کشته شدن و کشتن، ارادت و مودتشان به خاندان پیامبر (علیهالسّلام) و عزمشان را برای جبران گذشته اثبات کننـد و طبیعی است که تا پیش از اثبات آن، نمیتوانستند خود را به حضرت نزدیک کنند. افزون بر دلایل بالا، توابین خود را به شهادت نزدیک تر میدیدند تا پیروزی، و به همین دلیل، انگیزهای برای همراه کردن امام سجاده با خود نداشتند.
• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۲، ص۲۵۱-۲۵۵.