قوای نفس انسانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در تعریف
نفس که با این عنوان آورده شده "
نفس کمال اول برای جسم طبیعی آلی دارای حیات بالقوه است" قید آلی حکایت از این دارد که
نفس افعال خود را از طریق آلات و قوا انجام میدهد.
در میان
نفوس،
نفس انسانی افعالی را انجام میدهد که مختص خودش است و
نفوس نباتی و حیوانی بهرهای از آن نبردهاند، مانند
تعقل معقولات، به دست آوردن صنایع، دیدن کائنات و فرق گذاشتن میان زشت و زیبا. به همین جهت باید قوایی داشته باشد که مختص خودش است، تا بدان وسیله بتواند چنین افعالی را انجام دهد.
نفس انسانی در میان
نفوس سه گانه واجد تمام قوای هر سه
نفس است به گونهای که هم واجد قوای نباتی (غاذیه، منمیه و قوه مولده) است و هم واجد
قوای حیوانی (محرکه و مدرکه). این
نفس علاوه بر قوای دو
نفس دیگر دارای قوهای که مخصوص آن است میباشد، این
قوه عاقله نام دارد.
نفس انسانی را به لحاظ تاثیر و تاثراتش میتوان به دو اعتبار لحاظ کرد؛ اول، به این اعتبار که از مافوق خود معانی را قبول میکند و دوم به این اعتبار که در مادون خویش فعلی را انجام میدهد؛ بنابراین دو اعتبار
نفس دارای دو
قوۀ عالمه و
عامله است. پس
نفس ناطقه یک قوه عاقله دارد که مدرکات آن متفاوت است، این دو اعتبار در این قوه از این قرارند:
تصورات و
تصدیقات را درک میکند و به حق یا باطل در معقولات و مدرکات دست مییابد. (به تعبیری، کسب دانش میکند).
صناعات انسانی را به دست میآورد و در
اعمال و تروک به زیبایی و زشتی
اعتقاد میآورد و از طرفی فکر و نظر را به کار میگیرد تا از آنچه خیر است یا گمان بر خیریت آن است، استفاده کند.
این مطلب نباید فراموش شود که هر دو قوه عالمه و عاقله از مراتب عاقله هستند. این عاقله، حالت
نفس در حال ادراک اشیاء است، اما این مدرکات عاقله است که مختلفند و از ناحیه اختلاف این مدرکات است که به عالمه و
عامله یا نظری و
عملی تقسیم میشود وگرنه قوه عاقله در هر دو حالت
عقل عملی و نظری، قوه عالمه است
و زمانی که
نفس به کمال عقلی خود میرسد و بالغ میشود و از حرکات و افکار بی نیاز میگردد، هر دوی
عامله و عالمه یکی میشوند. در این حالت
علم نفس،
عمل آن و
عمل نفس، علم آن میشود، آنچنانکه علم و
عمل در
مجردات محض ، در مادون خودشان واحد است.
شان
عقل نظری این است که صور کلی مجرد از ماده، در آن حاصل شوند، حال اگر این صور بذاته مجرد باشند به راحتی آنها را دریافت میکند، ولی اگر این صور مجرد از ماده نباشند، عقل نظری آنها را از ماده تجرید میکند. به گونهای که از علایق مادی چیزی در آن صورت باقی نماند.
به همین دلیل است که عقل نظری به آراء کلیه اختصاص دارد و فقط در امور کلیه تصرف میکند، همچنین از دیگر صفات عقل نظری مشخص کردن صدق و کذب و
واجب ، ممکن و ممتنع است.
عقل نظری برحسب مراتب آن در استکمال، به "
عقل هیولانی "، "
عقل بالملکه "، "
عقل بالفعل " و "
عقل مستفاد " تقسیم کردهاند.
نفس انسانی از این جهت که خالی از معقولات است و قابلیت اکتساب همه علوم و ادراکات را دارد.
از این جهت که
نفس به مرتبهای رسیده که به اولیات و
بدیهیات آگاهی پیدا کرده است.
زمانی که
نفس توانایی استنتاج علوم نظری از بدیهیات را پیدا کند (هر وقت بخواهد بتواند نظریات را به دست آورد)
زمانی که همه کمالات علمی و صورتهای ادراکی بدیهی و نظری در
نفس بدون واسطه آلات مادی حضور داشته باشند.
امام خمینی عقل نظری را دارای مراتبی میداند از جمله:
۱- عقل هیولانی، در این مرحله هنوز هیچ ادراک و نقشی در عقل ترسیم نشده؛
۲- عقل بالملکه: در این مرحله، عقل بدیهیات و ضروریات را درک میکند؛
۳- عقل بالفعل: در این مرحله حقایق عقلی بهصورت مجرد درک میشوند؛
۴- عقل بالمستفاد: در این مرحله تمام قوا و استعدادها به فعلیت رسیده است.
بنابر نظر امام خمینی، حکما در تقسیم عقل به اقسام یاد شده، مرتکب تسامح شدهاند و معنای این تقسیم این نیست که عقل در مراتب مختلف، تعدد و اختلاف هویت دارد، بلکه همین جوهر که از اول رو به نورانیت سیر میکند، مرتبه به مرتبه نورانیتر میشود. وقتی به نورانیت خیال رسید، استعداد ارتقاء به نورانیت عقلی را دارد و عقل هیولانی میتواند خود را به عقل بالفعل تبدیل کند. پس این تقسیم، تقسیم مراتب جوهری عقل است نه بیان حیثیت عوارض آن.
امام خمینی راه تحصیل سعادت را منوط به کمال قوای نظری و
عملی میداند به این معنا که برای تحصیل سعادت دو جهت لازم است؛ یکی رسیدن عقل هیولانی به مرتبه عقل بالفعل و دیگری انجام
عمل صالح در
عقل عملی، بهعبارتدیگر با عقل نظری حقیقت اشیاء بهنحویکه ربط محض با حقتعالی هستند، درک میشود و با عقل
عملی به
اعمال صالح، کدورتهای باطنی رفع میگردد.
امام خمینی بر خلاف کسانی که قائلاند
عقل نظری بر عقل
عملی تقدم دارد، به تقدم عقل
عملی بر عقل نظری باور دارد و قائل است که کمال انسانی به عقل
عملی است نه عقل نظری.
و بر این باور است که علم توحید که علم عقاید است و در شمار اصول اعتقادی قرار میگیرد، تنها مقدمهای برای رسیدن به توحید
عملی است.
برخلاف عقل نظری، عقل
عملی به افعال
انسان تعلق دارد. این قوه باید بر سایر قوای
بدن بر حسب نظرات عقل نظری تسلط داشته باشد تا از آن قوا منفعل نشود، بلکه آن قوای بدنی از عقل
عملی تاثیر بپذیرند. در این
تعامل میان قوای بدن و عقل
عملی دو حالت پیش میآید؛ یا آن قوای بدنی بر عقل
عملی تاثیر میگذارند و یا اینکه عقل
عملی بر آن قوا مسلط میشود و آنها را تابع خود میگرداند. در حالت دوم که قوای بدن تحت تسلط عقل
عملی قرار بگیرند، گفته میشود که اخلاق فضیلتمند شده است، اما اگر عقل
عملی از آن قوا منفعل شود و تحت تاثیر آنها قرار بگیرد
اخلاق رذیله نامیده میشود.
نکتهای که در این میان باقی میماند اختلاف نظر صدرالمتالهین و مشاء است.
ملاصدرا در انتساب افعال
نفس به قوا نظریه خاصی دارد بر این مبنا که در واقع مدرک و محرک در تمامی افعال،
نفس آدمی است. این قوا در واقع نقش واسطه را انجام میدهند و فاعل نهایی
نفس است. میتوان گفت بین
نفس و قوا دو گانگی وجود ندارد،
نفس عین قواست. به عبارت بهتر قوای
نفس مراتب و شئون
نفس هستند و بر خلاف مشاء که افعال ر ا منتسب به قوا میدانند.
•
سایت پژوهه، برگرفته ازمقاله«قوای نفس انسانی». • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.