• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

قلب (مقاله‌دوم)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مقالات مرتبط: قلب.


واژه قلب در معانی مختلف به کار رفته است:
عضو عضلانی مخروطی شکل در سمت چپ قفسۀ سینه؛
• عقل.
• تبدیل حرفی به حرفی دیگر.
• برگردان و وارونه کردن.
از قلب به معنای نخست در باب‌های طهارت، تجارت، یمین،اطعمه و اشربه، دیات و نیز استفتائات سخن گفته‌اند.
از قلب به معنای دوم در باب‌های طهارت، صلات، امر به معروف و نهی از منکر، تجارت و قضاء سخن گفته‌اند.
از قلب به معنای سوم در باب صلات سخن رفته است.
از قلب به معنای چهارم در باب صلات و حج سخن گفته‌اند.

فهرست مندرجات

۱ - قلب به معنای عضو عضلانی
       ۱.۱ - موارد تطبیق
              ۱.۱.۱ - طهارت
              ۱.۱.۲ - تجارت
              ۱.۱.۳ - یمین
              ۱.۱.۴ - اطعمه و اشربه
              ۱.۱.۵ - دیات
۲ - قلب به معنای عقل
       ۲.۱ - موارد تطبیق
              ۲.۱.۱ - طهارت
              ۲.۱.۲ - صلات
              ۲.۱.۳ - امر به معروف و نهی از منکر
              ۲.۱.۴ - تجارت
              ۲.۱.۵ - قضاء
۳ - قلب به معنای تبدیل حرفی به حرف دیگر
       ۳.۱ - موارد تطبیق
              ۳.۱.۱ - صلات
۴ - قلب به معنای برگردان و وارونه کردن
       ۴.۱ - موارد تطبیق
              ۴.۱.۱ - صلات
              ۴.۱.۲ - حج
۵ - پانویس
۶ - منبع


قلب به این معنا یک اندام ماهیچه‌ای تو خالی و مخروطی‌ شکل در انسان‌ها و دیگر جانوران است

۱.۱ - موارد تطبیق

برای واژه قلب به معنای عضو عضلانی در فقه موارد تطبیق شده است.

۱.۱.۱ - طهارت

عضو جدا شده از بدن میّت، چنانچه همراه سینه یا سینه به تنهایی یا بعض سینۀ مشتمل بر قلب باشد، غسل، کفن، نماز و دفن آن واجب است.

۱.۱.۲ - تجارت

آیا قلب حیوان غیر از گوشت آن است تا دو جنس به شمار رود و فروختن یکی در برابر دیگری با زیادی یکی بر دیگری ربا نباشد یا یک جنس محسوب می‌شوند و تفاضل هر یک بر دیگری ربا و حرام خواهد بود؟ مسئله اختلافی است. برخی آن دو را دو جنس و برخی دیگر یک جنس دانسته‌اند.
[۶] طباطبائی یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقیٰ(تکمله)، ج۲، ص۲۷.


۱.۱.۳ - یمین

کسی که بر نخوردن گوشت سوگند خورده است، آیا با خوردن قلب، قَسَمش شکسته و کفّاره بر او واجب می‌شود یا نه‌؟ مسئله محل اختلاف است که در مسئلۀ پیشین بدان اشاره شد.

۱.۱.۴ - اطعمه و اشربه

خوردن دو گوش قلب (برآمدگیهای بالای قلب) حیوان حلال گوشت، مکروه است.
خونی که در قلب و جگر حیوان حلال گوشتِ ذبح شده باقی می‌ماند، پاک است، هرچند جواز یا عدم جواز خوردن آن اختلافی است.
چنانچه حیوان حلال گوشت شراب بخورد، بنابر قول مشهور، خوردن گوشت آن پس از ذبح و تطهیر با آب، حلال است، لیکن امعا و احشا (روده‌ها و دیگر اعضای درونی بدن) از جمله قلب و کبد، هرچند با آب شسته شود حلال نمی‌گردد.
برخی خوردن آن را مکروه دانسته‌اند.

۱.۱.۵ - دیات

بنابر قول مشهور، دیه شکستن هر یک از دنده‌های محاذی قلب ۲۵ دینار، کوبیده شدن آن، دوازده و نیم دینار، جابه‌جا شدن آن، هفت و نیم دینار، سوراخ شدن و نیز نمایان شدن آن، یک چهارم دیۀ شکستن آن است.
برداشتن قلب کسی که دچار مرگ مغزی شده است جایز نیست و در حکم قتل او است. جواز برداشتن قلب مردۀ مسلمان برای پیوند به بدن دیگری و نیز خرید و فروش آن بر فرض جواز، اختلافی است. البته قطع عضو موجب ثبوت دیه است.


قلب در این معنا علاوه بر عقل بر نفس، روح و ذهن (خیال) نیز اطلاق می‌شود.

۱.۱ - موارد تطبیق

برای واژه قلب به معنای عقل در فقه موارد تطبیق شده است.

۱.۱.۱ - طهارت

مستحب است محتضر را به شهادتین و اسامی امامان (علیهم‌السّلام) تلقین کنند. او نیز با زبان و قلب (ذهن و خیال) تلقین کننده را متابعت نماید و اگر با زبان نمی‌تواند با قلبش متابعت کند و در ذهنش خطور دهد.
اگر خواب بر قلب (عقل یا نفس) چیره و ادراکات ظاهری به سبب آن تعطیل شود، به گونه‌ای که صدایی را نشنود و چیزی را نبیند، موجب بطلان وضو می‌گردد.

۲.۱.۲ - صلات

آیا در عمل عبادی در تحقق نیّت، تنها داعی قلبی (نفسانی) کفایت می‌کند یا خطور دادن آن به ذهن نیز لازم می‌باشد؟ مسئله محل اختلاف است.
هنگام داخل شدن در نماز، کسل یا مشغول بودن قلب (ذهن و خیال) به غیر نماز مکروه است، بلکه سزاوار است هرچه را که مانع خشوع و حضور قلب می‌شود ابتدا برطرف سازد، سپس نماز بگزارد.
برترین دعا، دعایی است که از روی صدق نیّت و حضور قلب باشد.

۲.۱.۳ - امر به معروف و نهی از منکر

انزجار قلبی (نفسانی) مؤمن از معصیت و منکر، واجب و لازمۀ ایمان به خداوند می‌باشد و کمترین مرتبۀ انکار منکر به شمار می‌رود.
انکار قلبی منکر با اظهار ناخشنودی قلبی، همچون روی برگرداندن یا ترش رویی کردن نسبت به انجام دهندۀ منکر، تحقق می‌یابد و اگر عامل به منکر تنها با انکار قلبی دست از منکر بردارد، نهی از منکر محقق و به همان‌اندازه بسنده می‌گردد.

۱.۱.۲ - تجارت

از اقسام سحر، تعلیق قلب است، مانند آنکه ساحر ادعا کند اسم اعظم می‌داند و جنیان در اطاعت اویند. شنوندۀ ضعیف العقل، به حقانیت ادعای ساحر اعتقاد پیدا کرده و قلبش به آن تعلق می‌گیرد و درپی آن، بیم و ترس بر او مستولی می‌گردد و ساحر بدین وسیله قادر می‌شود کار مورد نظر خود را انجام دهد.

۲.۱.۵ - قضاء

قضاوت کردن هنگام اشتغال قلب (نفس یا ذهن) به چیزی همچون تجارت، ترس یا‌اندوه کراهت دارد.
قساوت قلب (نفس)، امری نکوهیده است که به سبب دوری از خدا و اولیای او و ارتکاب گناه حاصل می‌شود، چنان که رقّت و نرمی قلب، امری پسندیده می‌باشد که با نزدیک شدن به خدا و اولیای او بر اثر اطاعت از خداوند و دوری از گناه حاصل می‌گردد.


قلب به این معنا زمانی رخ می‌دهد که نون ساکنه به حرف «ب» برسد.

۱.۱ - موارد تطبیق

برای واژه قلب به معنای تبدیل حرفی به حرف دیگر در فقه یک مورد تطبیق شده است.

۲.۱.۲ - صلات

هنگام قرائت، تبدیل تنوین و نون ساکن که قبل از «با» واقع شده به «میم» سزاوار است، لیکن واجب نیست.


این معنا از قلب در نوع پوشش لباس در شرایط خاص سفارش شده است.

۱.۱ - موارد تطبیق

برای واژه قلب به معنای برگردان و وارونه کردن در فقه مواردی تطبیق شده است.

۲.۱.۲ - صلات

پس از نماز استسقا بر امام مستحب است هنگام خطبه خواندن ردا را به گونۀ مقلوب (پشت و رو و یا وارونه) بپوشد.

۴.۱.۲ - حج

پوشیدن لباس دوخته بر محرم حرام است. در صورت نداشتن جامۀ احرام، می‌تواند قبا را به گونۀ مقلوب بپوشد و با آن احرام ببندد.


۱. شهید اول، ذکری الشیعة، ج۱، ص۳۱۶.    
۲. بحرانی، یوسف، الحدائق الناضرة، ج۳، ص۴۲۲.    
۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴، ص۱۰۰-۱۰۷.    
۴. حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۱۰، ص۱۵۴.    
۵. حلی، حسن بن یوسف، نهایة الاحکام، ج۲، ص۵۴۱.    
۶. طباطبائی یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقیٰ(تکمله)، ج۲، ص۲۷.
۷. آل عصفور، حسین بن محمد، عیون الحقائق، ج۲، ص۲۱۲.    
۸. شیخ طوسی، المبسوط، ج۶، ص۲۴۱.    
۹. ابن ادریس، محمد بن منصور، کتاب السرائر، ج۳، ص۵۱.    
۱۰. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۶، ص۳۵۱.    
۱۱. شهید ثانی، الروضة البهیة، ج۷، ص۳۲۹-۳۳۰.    
۱۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۶، ص۳۷۷.    
۱۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۶، ص۲۸۹-۲۹۰.    
۱۴. ابن ادریس، محمد بن منصور، کتاب السرائر، ج۳، ص۹۷.    
۱۵. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۳، ص۲۸۰-۲۸۱.    
۱۶. خوئی، سیدابوالقاسم، مبانی تکملة المنهاج، ج۲، ص۳۲۵.    
۱۷. فاضل لنکرانی، محمد، جامع المسائل، ج۱، ص۵۷۴.    
۱۸. تبریزی، جواد، استفتائات جدید، ج۱، ص۴۶۹.    
۱۹. تبریزی، جواد، استفتائات، ج۱، ص۴۷۱.    
۲۰. خمینی، روح‌الله، توضیح المسائل مراجع، ج۲، ص۹۵۰-۹۵۱.    
۲۱. خمینی، روح‌الله، توضیح المسائل مراجع، ج۲، ص۹۱۹.    
۲۲. خمینی، روح‌الله، توضیح المسائل مراجع، ج۲، ص۹۵۰.    
۲۳. تبریزی، جواد، استفتائات جدید، ج۱، ص۲۹۸.    
۲۴. تبریزی، جواد، استفتائات جدید، ج۱، ص۴۶۹.    
۲۵. تبریزی، جواد، استفتائات جدید، ج۱، ص۴۷۱-۴۷۳.    
۲۶. شهید ثانی، الروضة البهیة، ج۱، ص۴۰۰.    
۲۷. طباطبائی یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقیٰ، ج۱، ص۳۳۰.    
۲۸. آملی، محمدتقی، مصباح الهدیٰ، ج۳، ص۱۲۱.    
۲۹. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۹، ص۱۶۷-۱۷۳.    
۳۰. التلفّظ طباطبائی یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقیٰ، ج۱، ص۴۰۶.    
۳۱. طباطبائی یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقیٰ، ج۲، ص۴۳۳-۴۳۴.    
۳۲. شهید اول، البیان، ص۱۰۰.    
۳۳. شهید اول، البیان، ص۹۷.    
۳۴. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۷۴-۳۷۸.    
۳۵. خمینی، روح‌الله، توضیح المسائل مراجع، ج۲، ص۷۷۶.    
۳۶. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۲، ص۸۴.    
۳۷. حلبی، سیدحمزه، غنیة النزوع، ص۴۴۴.    
۳۸. ابن ادریس، محمد بن منصور، کتاب السرائر، ج۲، ص۱۵۶.    
۳۹. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۱۶، ص۴۴.    
۴۰. طباطبائی یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقیٰ، ج۲، ص۵۲۱    .
۴۱. نراقی، احمد بن محمد، مستند الشیعة، ج۶، ص۳۶۳.    
۴۲. حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۷، ص۲۴۳-۲۴۴.    
۴۳. فاضل آبی، حسن بن ابی‌طالب، کشف الرموز، ج۱، ص۳۵۰.    



فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (علیهم‌السلام)، ج۶، ص۶۶۳.    






جعبه ابزار