• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

قصد ضروری

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



یکی از مواردی که در میان عرف، تصور می‌شود که دارای علت غایی نیست، قصد ضروری یا طبیعی است که به توضیح آن می‌پردازیم؛ از‌این‌رو بحث علت غایی و غایت در فلسفه به بررسی گسترده‌تر و عمیق‌تری نیاز دارد که بحثِ هر معلولی دارای غایت و علت غایی است، از آن نتیجه‌گیری می‌شود.



هر موجودی (غیر از خداوند) در فلسفه، دارای دو دسته از علل می‌تواند باشد: علل ماهیت یا علل قوام، و علل وجود.
علل ماهیت یک چیز، ماده (علت مادی) و صورت (علت صوری)، و عللِ وجودِ آن، فاعل (علت فاعلی یا مُعطیِ وجود) و غایت (علتِ غایی) می‌باشند.


علت غایی، چیزی است که معلول یا فعل، به خاطرِ آن انجام می‌شود؛ مثلاً اگر از جایی به جای دیگر حرکت می‌کنیم، علت غایی این فعل ما، "رسیدن به نقطه‌ای" است که در پایان این حرکت قرار دارد؛ چراکه این حرکت را به خاطر "رسیدن به آنجا" انجام داده‌ایم.


اینکه هر معلولی، دارای علت غایی باشد، گهگاه مورد تردید قرار می‌گیرد؛ زیرا برخی افعال و معلول‌ها، در نگاه ظاهری بدون هدف و غایت به نظر می‌رسند؛ مانند بازی با محاسن و یا ورزش و سرگرمی و... که با وجود چنین افعال و معلول‌هایی، چنین تصور می‌شود که وجودِ علت غایی برای هر معلولی ضروری نیست و یکی از مواردی که در میان عرف، تصور می‌شود که دارای علت غایی نیست، قصد ضروری یا طبیعی است که به توضیح آن می‌پردازیم؛ از‌این‌رو بحث علت غایی و غایت در فلسفه نیازمند بررسی گسترده‌تر و عمیق‌تری است که در پایان به این نتیجه می‌رسد که هر معلولی دارای غایت و علت غایی است.
[۱] "علت غایی".




فعلِ ارادی، دارای علت‌هایی طولی است که یکی بر دیگری مترتب هستند؛ یعنی هر یکی از نظر رتبه پایین‌تر از دیگری است و تحققِ علتِ پایینی، وابسته به تحقق علتِ بالایی است؛ مثلاً در افعال و حرکاتِ بدنی و مادی حیوانات، ابتدا تصورِ فعل و فایدهٔ آن، تصدیق به فایده داشتنِ فعل، سپس شوقِ به فایده و شوق به فعل، پس از آن عزم و اراده و سپس حرکت عضلات پدید می‌آید تا فعل صورت گیرد. در اینجا تصدیق به فایده به تصور فعل و فایده آن وابسته است و به همین ترتیب، شوق به فایده و فعل، به تصدیق وابسته است و.... روشن است که نخستین و بالاترین علت (تصور فعل)، دورترین علت به فعل و آخرین و پایین‌ترین علت (عضلات)، نزدیکترین علت به حرکت و فعل هستند.
[۲] الأسفار الأربعة، شیرازی، صدرالدین؛ بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م، ج‌۲، ص۲۵۱.

علل طولیِ فعل، مبادیِ فعل نیز نامیده می‌شود. در مورد حیوان و انسان، نزدیک‌ترین علت نسبت به فعل، قوه محرِکی است که در عضلات قرار دارد که این قوهٔ مُحرِّک، پس از فکر (تعقل) یا تخیل (با قوه خیال) و شوق و اراده، به حرکت در می‌آید و موجبِ تحقق فعل (حرکت) می‌شود. البته در افعال فاعل‌های مجرد (خداوند و عقول)، شوق و اراده به معنایی که در مورد حیوان و انسان گفته می‌شود وجود ندارد و خود تصور، شوق و اراده نیز محسوب می‌شود و قوه محرکهٔ بدنی نیز به هیچ معنایی وجود ندارد.
[۳] الأسفار الأربعة، شیرازی، صدرالدین؛ بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م، ج‌۲، ص۲۵۱.




علل و مبادیِ فعل ارادی (فعلی که با ارادهٔ انسانی یا حیوانی شکل می‌گیرد)، به دو دسته تقسیم می‌شوند:
۱. علل شناختی و ادراکی که همان تصور و تصدیق هستند؛
۲. عللِ عملی و حرکتی که عبارتند از: شوق و اراده و قوهٔ محرکه بدنی (مثل عضلات) و برخی امور دیگر.


علل شناختیِ فعل دو گونه‌اند:
أ. ادراک عقلی که فکر نامیده می‌شود و ناشی از قوهٔ ناطقه (عقل نظری) است و مختص انسان است؛
ب. ادراک تخیلی که تخیل یا خیال نامیده می‌شود و ناشی از [[|قوه متخیله]] (قوه خیال) است و در انسان و حیوان وجود دارد.


علل عملی و حرکتی نیز دارای دو دسته‌اند:
أ. علل درونی و نفسی که همان شوق و اراده و برخی امور دیگر نظیر عادت هستند.
ب. علل بیرونی و جسمانی (بدنی) که همان قوه محرکه بدنی و برخی امور دیگر مانند مزاج بدنی می‌باشند. شوقی که در انسان پدید می‌آید و موجب انجامِ فعل می‌شود، یا ناشی از ادراک عقلی (فکر) است یا ناشی از ادراک خیالی (خیال)؛ و شوقی که در حیوان پدید می‌آید و موجب انجامِ فعل می‌شود، تنها ناشی از ادراک خیالی (خیال) است. شوق ناشی از ادراک عقلی، شوق فکری و شوق ناشی از ادراک خیالی، شوق خیالی نامیده می‌شود.


فیلسوفان اسلامی معتقدند که هریک از مبادیِ فعل ارادی (یعنی افعالی که انسان و حیوان، با اراده خود انجام می‌دهند)، برای خود دارای غایت و هدفی هستند
[۴] بدایة الحکمة، طباطبایی، سید محمدحسین؛ قم، مؤسسه نشر اسلامی، ص۹۳.
[۵] شرح‌ المنظومة، سبزواری، ملاهادی؛ تهران، ناب، ۱۳۶۹ش، اول، ج‌۲، ص۴۲۵.
که تا نمودی از این غایت و هدف، پیش از فعل، در نزد آن مبادی وجود نداشته باشد، فعل صورت نمی‌گیرد؛ مثلاً اگر مبدأ ادراکیِ فعل، عقل باشد، تا عقل پیش از انجام فعل تصوری از غایت و نتیجهٔ فعل نداشته باشد، و فایده داشتنِ چنان غایت و نتیجه‌ای را تصدیق نکند و آن غایت را به عنوان هدف برنگزیند، نوبت به شکل‌گیری شوق و اراده و حرکت عضلات نمی‌رسد و فعلی صورت نخواهد گرفت. همین‌طور در مرحله شوق و اراده، تا شوق به آنچه که در ادراکْ به عنوان هدف و غایت مطلوب پذیرفته شده، تعلق نگیرد، شوق و اراده به فعل تعلق نخواهد گرفت و در نتیجه، فعل انجام نمی‌گیرد. همچنین در مرحلهٔ قوهٔ مُحَرِکه و عامِله (مثلاً عضلات) که آخرین مبدأ از مبادی فعل ارادی است، چنین غایت و هدفی وجود دارد؛ این غایت و هدف در قوه محرکه (عامله)، عبارت است از نهایتِ حرکت؛ یعنی آنچه قوه عامله (مثل عضلات) می‌خواهد به آن برسد، "به نهایت رسیدنِ" حرکتی است که فعل نامیده می‌شود؛ مثلا اگر فعل مورد نظر، "بلند کردنِ جسمی تا ارتفاع دو متری" باشد، هدفِ عضلات از این فعل، انتهای حرکتِ بلند کردن است که این انتها عبارت است از: "قرار گرفتنِ آن‌ جسم در ارتفاع دو متری از زمین"؛ اما اینکه هدف قوه ادراکی یا شوقی و ارادی نیز همین است یا نه، ارتباطی به قوه عامله (مثل عضلات) ندارد و همواره هدف قوه عامله، آن چیزی است که حرکت (فعل) مستقیماً به آن منجر می‌شود.
[۶] الأسفار الأربعة، شیرازی، صدرالدین؛ بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م، ج‌۲، ص۲۵۲.



با توجه به مطالب یادشده، می‌توان گفت هدف و غایتِ مبدأ ادراکی فعل (عقل یا خیال)، همواره با هدف و غایت شوق و اراده یکی است؛ یعنی اگر پس از مرحله ادراکی، شوق و اراده‌ای در درون انسان یا حیوان پدید آید، هدف و غایتِ این شوق و ارادهْ همان چیزی خواهد بود که هدف و غایتِ مبدأ ادراکی (عقل یا خیال) است. اما هدف و غایت مبدأ ادراکی و شوق و اراده (که هدف این سه، یک چیز است)، همیشه با هدف و غایتِ قوهٔ محرِکه (یعنی انتهای حرکت) یکی نیست؛
[۷] بدایة الحکمة، طباطبایی، سید محمدحسین؛ قم، مؤسسه نشر اسلامی، ص۹۳.
زیرا ممکن است در ادراک و شوق و اراده، یکی از نتایجِ بَعدیِ انتهای حرکت، به عنوان هدف برگزیده شده باشد، نه خودِ انتهای حرکت؛
[۸] الأسفار الأربعة، شیرازی، صدرالدین؛ بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م، ج‌۲، ص۲۵۱.
مثلاً در مثال بالا، ممکن است هدفِ ادراک و شوق و اراده انسان از بلند کردنِ جسمی، قهرمانی در مسابقهٔ وزنه‌برداری باشد که این هدف، از نتایجِ انتهای حرکت (بلند کردنِ وزنه) است نه خودِ انتهای حرکت که عبارت است از قرار گرفتن جسم (وزنه) در ارتفاع دو متری.



هر غایتی که اولاً نهایت حرکت نباشد و ثانیاً مبدأ آن شوق فکری نباشد (یعنی غایتِ شوق فکری نباشد)، به چند صورت قابل تحقق است که در هر صورت، فعلی که دارای چنین غایتی است، عنوانی خاص به خود می‌گیرد: اما اگر تخیل به همراه طبیعت یا مزاجِ فاعل، مبدأ شوق باشد و غایت فعل، غایتِ چنین شوقی (شوقِ ناشی از "تخیل و طبیعتِ فاعل" یا "تخیل و مزاجِ فاعل") باشد، فعل، "قصد ضروری" یا "قصدِ طبیعی" نامیده می‌شود.


به عبارت دیگر قصد ضروری یا طبیعی فعلی است که دارای این ویژگی‌ها باشد:
۱. مبدأ ادراکی آن، خیال باشد نه فکر (تعقل)؛
۲. غایتِ آن صرفاً انتهای حرکت (غایت قوه محرکه) نباشد و خیال، غایتی غیر از نهایت حرکت، در نظر داشته باشد؛
۳. طبیعت یا مزاجِ بدنیِ فاعل به همراه خیالْ در این فعلْ دخیل باشند. به بیان دیگر منشأ تخیل، اقتضای طبیعت و یا مزاجِ شخص باشد.

۱۱.۱ - بیان یک نمونه

مثلاً اگر شخصی دارای بیماری است، مزاج بیمار او اقتضا می‌کند که در بستر خود، بسیار جابه‌جا شود و چون مزاج او چنین اقتضایی دارد، خیال وی نیز این جابه‌جایی را تصور می‌کند و نتیجهٔ آن را که عبارت است از لذتِ
[۹] در فلسفه هر چیزی که با قوه‌ای ملائم با شد، لذت آن قوه می‌دانند. در اینجا نیز چون جابه‌جایی، ملائم با مزاج بیمار است، لذت مزاج شمرده می‌شود.
مزاجِ بیمار به عنوان غایت برمی‌گزیند و از این طریق، موجب فعل می‌شود. پس حرکت غیر عادیِ مریض در بستر بیماری، مثالی برای قصد ضروری است.
[۱۰] الأسفار الأربعة، شیرازی، صدرالدین؛ بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م، ج‌۲، ص۲۵۱.
[۱۱] شرح‌ المنظومة، سبزواری، ملاهادی؛ تهران، ناب، ۱۳۶۹ش، اول، ج‌۲، ص۴۲۶.
[۱۲] الشفاء، الإلهیات، قم، مکتبة آیة الله المرعشی، ۱۴۰۴ق، ص۲۸۷.
[۱۳] التحصیل، بهمنیاربن مرزبان، تصحیح مرتضی مطهری، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۴۹ ه. ش، ص۵۴۱.
گاهْ همین اقتضائات، از سوی طبیعت فرد (نه مزاج خاص وی) بر خیال وی تأثیر می‌کند؛ مثل تنفس که مقتضای طبیعت حیوان است و خیال، تحت تأثیر طبیعتِ حیوانی، نتیجهٔ آن را که عبارت است از لذتِ
[۱۴] در اینجا چون تنفس، ملائم با طبیعت است، لذت طبیعت شمرده می‌شود.
طبیعت غایت و هدف خود می‌بیند و شوق و اراده و قوهٔ محرکه را به‌سوی تنفس برمی‌انگیزد.



با این توضیحات، روشن می‌شود که در قصد ضروری یا طبیعی، هدف و غایتِ همهٔ مبادیِ فعل (خیال، شوق خیالی، اراده و عامله) یکی نیست؛ برخلافِ فعلِ عَبَث
[۱۵] "عبث".
که در آن، هدف و غایت همه مبادی فعل، یک چیز (یعنی انتهای حرکت) است. همچنین تفاوت قصد ضروری با فعل گزاف این است که در گزاف، خیال به تنهایی نخستین مبدأ فعل است؛ اما در قصد ضروری، خیالْ تحت تأثیر طبیعت و مزاج عمل می‌کند و به‌تنهایی مبدأ آغازین فعل نیست. در مورد تفاوت قصد ضروری با عادت، تفاوت بسیار دقیق‌تر است؛ زیرا در عادت نیز خیال تحت تأثیر مبدأ دیگری قرار دارد؛ اما این مبدأ مؤثر بر خیال، خُلق و مَلَکاتِ نفسی است نه طبیعت و مزاج.
[۱۶] "گزاف" و "عادت".
نیز قصد ضروری با فعلِ باطل این تفاوت را دارد که در قصد ضروری، غایتِ مورد نظر در هریک از مبادی فعل (خیال، شوق، اراده و عامله) تحقق می‌پذیرد؛ ولی در فعل باطل، غایت برخی از مبادی فعل ( عقل، خیال، شوق، اراده و...) تحقق نمی‌پذیرد.
[۱۷] "باطل".




در عرف، قصد ضروری یا طبیعی را فعلی می‌دانند که غایت و علت غایی ندارد.
[۱۸] الأسفار الأربعة، شیرازی، صدرالدین؛ بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م، ج‌۲، ص۲۵۰.
[۱۹] التحصیل، بهمنیاربن مرزبان، تصحیح مرتضی مطهری، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۴۹ ه. ش، ص۵۴۱.
در‌حالی‌که روشن شد که قصد ضروری دارای غایت خاص خود است؛ زیرا در قصد ضروری مبدأ ادراکی فکری وجود ندارد و فکر و عقل در انجامِ فعل دخیل نیست و لذا در این نوع افعال نباید به دنبال هدف فکری بود؛ زیرا غایت و هدف هر فعلی با توجه به مبادی دخیل در آن فعل، تعیین می‌شود نه هر مبدئی که می‌تواند در افعال دیگر دخیل باشد.
[۲۰] الشفاء، الإلهیات، قم، مکتبة آیة الله المرعشی، ۱۴۰۴ق، ص۲۸۸.

بنابراین هدف قصد ضروری را باید در قوه متخیله و طبیعت و مزاج (که مبدأ این افعال هستند) جست‌وجو نمود. این هدف، عبارت است از برآورده کردنِ نیاز مزاج یا طبیعت که برآورده شدن این نیازها، برای مزاج و طبیعتْ نوعی لذت محسوب می‌شود.
بنابراین می‌توان گفت، علت غایی فعلِ قصد ضروری، حصول لذت برای مزاج یا طبیعت است که این لذت در ابتدا در قوهٔ خیال تصور می‌شود و از این طریق، موجب انجام فعل می‌شود که در نتیجهٔ انجام گرفتن فعل، این غایت در واقعْ محقق می‌شود. پس این فعل هم علت غایی دارد و هم غایتِ آن در واقع، موجود می‌شود.



از طرفی این غایت، برای خودِ مبادی این فعل، خیر و مطلوب است و نمی‌توان گفت که غایت این فعل، خیر نیست؛ زیرا خیر و مطلوب بودنِ غایاتِ افعال نیز، در مقایسه با مبادی مؤثر در همان افعال روشن می‌شود؛ یعنی اگر غایتِ یک فعل، برای مبدأ مؤثر در خودِ آن فعل خیر و مطلوب بود، غایت فعل، خیر و مطلوب است؛ و گرنه چنین نیست. در قصد ضروری نیز که مبدأ فعل، خیال و طبیعت و مزاج است، غایت باید با همین مبادی سنجیده شود نه با مبدئی چون قوه عاقله یا فکر؛ ازاین‌رو باید گفت غایت قصد ضروری؛ چون برای طبیعت و مزاج، لذت محسوب می‌شود، مطلوبِ آنهاست و لذا این غایت، نسبت به خودی مبادی فعل قصد ضروریْ خیر است.
[۲۱] الشفاء، الإلهیات، قم، مکتبة آیة الله المرعشی، ۱۴۰۴ق، ص۲۸۸.



۱. "علت غایی".
۲. الأسفار الأربعة، شیرازی، صدرالدین؛ بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م، ج‌۲، ص۲۵۱.
۳. الأسفار الأربعة، شیرازی، صدرالدین؛ بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م، ج‌۲، ص۲۵۱.
۴. بدایة الحکمة، طباطبایی، سید محمدحسین؛ قم، مؤسسه نشر اسلامی، ص۹۳.
۵. شرح‌ المنظومة، سبزواری، ملاهادی؛ تهران، ناب، ۱۳۶۹ش، اول، ج‌۲، ص۴۲۵.
۶. الأسفار الأربعة، شیرازی، صدرالدین؛ بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م، ج‌۲، ص۲۵۲.
۷. بدایة الحکمة، طباطبایی، سید محمدحسین؛ قم، مؤسسه نشر اسلامی، ص۹۳.
۸. الأسفار الأربعة، شیرازی، صدرالدین؛ بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م، ج‌۲، ص۲۵۱.
۹. در فلسفه هر چیزی که با قوه‌ای ملائم با شد، لذت آن قوه می‌دانند. در اینجا نیز چون جابه‌جایی، ملائم با مزاج بیمار است، لذت مزاج شمرده می‌شود.
۱۰. الأسفار الأربعة، شیرازی، صدرالدین؛ بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م، ج‌۲، ص۲۵۱.
۱۱. شرح‌ المنظومة، سبزواری، ملاهادی؛ تهران، ناب، ۱۳۶۹ش، اول، ج‌۲، ص۴۲۶.
۱۲. الشفاء، الإلهیات، قم، مکتبة آیة الله المرعشی، ۱۴۰۴ق، ص۲۸۷.
۱۳. التحصیل، بهمنیاربن مرزبان، تصحیح مرتضی مطهری، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۴۹ ه. ش، ص۵۴۱.
۱۴. در اینجا چون تنفس، ملائم با طبیعت است، لذت طبیعت شمرده می‌شود.
۱۵. "عبث".
۱۶. "گزاف" و "عادت".
۱۷. "باطل".
۱۸. الأسفار الأربعة، شیرازی، صدرالدین؛ بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م، ج‌۲، ص۲۵۰.
۱۹. التحصیل، بهمنیاربن مرزبان، تصحیح مرتضی مطهری، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۴۹ ه. ش، ص۵۴۱.
۲۰. الشفاء، الإلهیات، قم، مکتبة آیة الله المرعشی، ۱۴۰۴ق، ص۲۸۸.
۲۱. الشفاء، الإلهیات، قم، مکتبة آیة الله المرعشی، ۱۴۰۴ق، ص۲۸۸.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «قصد ضروری».    




جعبه ابزار