قبیله باهله
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
باهِله، قبیله ای
یکجانشین و نیمه یکجانشین در
عربستان قدیم است.
مرکز سرزمین قبیله، سُود باهله، (شاید سَوْد ـ در صفة جزیرة العرب
ابن حائک هَمْدانی ، ناسخی ناآگاه این کلمه را به سَواد «تصحیح » کرده است)، در دو طرف جاده مستقیم
ریاض ـ
مکه امتداد داشت. حدود این
جاده قُوَیْع،
جَزاله (= جُزَیْلَه)،
حُفَیْر (= حُفَیْرَه) و
کوههای القَتِد (= الجِدّ) و
اِبناشَمامی (= اِذْنَین شَمَل) است.
طایفه جِئاوه (جاوَه)، از قبیله باهله، در جانب غربیتر دامنه غربی
ثَهْلان (ذَلان) و در گوشه جنوب شرقی حِمی ' ضَریّه، در مجاورت
عشیره غَنی زندگی میکردند. غنی گروهی دیگر بودند که، نرسیده به جنوب، در
واحه بیشاء میزیستند. ممکن است
بَنواُمامَه، نگهبانان
معبد ذوالخَلَصَه، نزدیک تَبالَه که در آن نزدیکی واقع است، به گروه غنی وابسته باشند. در شعری از
عامربن طُفَیل چنین آمده است : «... من به بازار مکاره نخواهم رفت، حتی اگر جَسْر و باهله برای فروش کالاهای خود به آنجا سفر کنند» (
قبیله جسر نیز در واحه بیشاء میزیستند).
نسب نامه این
قبیله تا اندازه ای پیچیده است: باهله مادرِ پسری از
مالک بن اَعْصُر است که از طریق «نکاح الْمَقْت» (ازدواج با پسر شوهر پس از مرگ شوهر) همسر فرزند دیگر مالک به نام مَعْن شد و از او دو پسر آورد. معن در آن حال، ده پسر دیگر داشت که نسب از دو
مادر میبردند. این پیچیدگی برای
نسب شناسان طبیعی است، و در این مقام فقط فزونی درخور توجّه است، زیرا این فزونی جمعیت به جدایی محل عشیره های متعدد باهله و نیز اختلاف سیاسی میان دو طایفه از بزرگترین طوایف آنها، قُتَیْبَه و وائِل، منجر شده است. پیوند خانوادگی با بنی اَعْصُر، موجب شده است تا افراد قبیله باهله ـ که گاهی نیز باهلة بن اعصر خوانده شده است ـ برادران بنی غنی به شمار آیند، حال آنکه این دو قبیله فقط همسایه بودند. متأسفانه معلوم نیست که لقب
اِبْنادُخان از چه دوره ای بر این دو قبیله اطلاق شده است. بخشی از باهلیان در حمایت کلاب و بخشی در حمایت شاخه کَعب از قبیله
عامربن صَعصَعَه بودند. در میان این قبیله تنها یک
جنگجو به نام مُنتَشر
شهرت یافته است، و سبب آن نیز مرثیه ای است که اَعشی باهله درباره او ساخته است.
در این باب، مطلب دیگری نیز از
نابِغة جَعْدی سراغ داریم.
تاریخ این دو سند اندکی قبل از ظهور
اسلام است. دو سند نیز از
پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم در طبقاتِ ابن سعد،
به ما رسیده است. یکی از آنها درباره باهلیان بیشاء و دیگری درباره یکی از سرانِ
قبیله وائل است.
تاریخ قبیله باهله نخستین بار در دوره اسلام روشن میشود.
مهاجرت آنان عمدتاً از
عربستان به سوی
شام بود. حتی بخش عمدة باهلیان
خراسان نیز همراه سپاهیان شامی به آنجا رفتند و بقیه به طرف
بصره سرازیر شدند. مردم قبیلة باهله (وغنی)، در نبرد تلافی جویانة
قبیله قَیْس با
قبیله کَلْب، پس از نبرد
مَرج راهِطْ، شرکت مؤثر داشتند. افراد شایسته بسیاری نیز در زمینه های مختلف در قبیلة باهله
پرورش یافتند که مهمترین آنها اَصْمَعی لغوی و
قتیبة بن مُسْلِم فرمانده سپاه است. دومین مهاجرت باهله از عربستان را باید از خروج «مهاجرون» متمایز کرد. با این مهاجرت، بخش دیگری از قبیله باهله که در عربستان باقیمانده بود، به ناحیه سفلای فرات کوچ کرد. آنها نخست به حُفَیْر، در نزدیکی
بصره، و از آنجا به ناحیه شنی، در مقابل بَطائح، رخنه کردند و، پس از اینکه
قوم زُطّ در ۲۲۲ از بطائح بیرون رانده شد، بتدریج به بطائح وارد شدند. در ۲۵۷، باهلیان این منطقه از سپاهیانی که به مصاف با زَنْج میرفتند شکست خوردند. نتیجه این شکست آن شد که قبیله باهله جانب زنج را گرفت. جز این، اطلاع دیگری درباره آنها در دست نیست. آخرین کسی که از قبیله باهله در سرزمین بومیشان خبر داده، ابن حائک هَمْدانی
است. اما این خبر فقط اندکی از روایت مقارنی که وی درباره سود باهله نقل کرده
و دخویه منبع اصلی آن را در حدود ۲۵۰ دانسته، قدیمتر است. پیش از آن، تاخت و تاز قبیله نُمَیْر به عربستان مرکزی اتفاق افتاد و در متون به نقل مکان باهلیان به سایر نقاط عربستان مرکزی اشاره های مبهمی شده است.
(۱) ابن حائک، صفة جزیرة العرب.
(۲) ابن سعد، الطبقات الکبیر، چاپ ادوارد سخو، لیدن ۱۳۲۱ـ۱۳۴۷.
(۳) ابن کلبی، جَمْهَرة النَسَب، نسخه خطی کتابخانه موزه بریتانیا، گ ۱۸۴ رـ۱۸۶ ر.
(۴) ابن کلبی، کتاب الاصنام.
(۵) معمربن المثنی ابوعبیدة، نقائض جریر و الفرزدق، چاپ Bevan، لیدن ۱۹۰۵.
(۶) اعشی باهله، در دیوان الاعشی، چاپ R Geyer.
(۷) عامربن طفیل، دیوان.
(۸) حبان بن قیس نابغة جعدی، شعر النابغة الجعدی؛
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «یاهِله»، شماره۴۰۳.