قاعده سلطنت (مقالهدوم)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سلطنت در لغت به معناي تمكن و حاكم بودن،
و در اصطلاح فقهي عبارت است از تسلط مالك بر مالش به نحو كامل و به هرصورتي كه خواست غير از مواردي كه ممنوع شده است.
به اين بيان كه اگر تصرفي از نظر شرعي منعي نداشت، انجام آن از طرف مالك جايز است و او حق دارد كه از حق خود بگذرد و آن را در اختيار ديگران قرار بدهد.
تسلط مالك ،يكي از قواعد مشهور ميان فقها است كه پيوسته در بسياري از ابواب
معاملات در
فقه به آن تمسك ميكنند و در برخي موارد، تنها مستند
حکم شرعی، همين قاعده است
و عموميتي دارد كه شامل اقسام
تصرف غیر ممنوع از نظر وضعي و تكليفي ميشود؛
يعني اين تصرفات مالك از نظر شرعی
حلال و
مباح است و هم
اثر وضعی خود( نقل وانتقال و غيره) را ميگذارد.
اين قاعده متاخر از
واجبات مالی(
خمس،
زکات،دين و ...) است. به اين بيان كه برخي از موارد كه از حقوق خداوند است مثل
خمس و
زکات. وخروج اين موارد از تحت قاعده به نحو تخصص است يعني از اول داخل در موضوع آن نبوده است. و ساير امور مالي كه با تسلط مذكور منافات دارد نيز
تخصیصا از قاعده خارج هستند.
۱- اصل تملك ثابت باشد و تمسك بدان براي دست يابي به
حکم در موارد تصرف مشكوك باشد نه براي اثبات مالكيت متصرف. چون تسلط متفرع بر تملك است، پس نميتوان تملك را با اين قاعده اثبات كرد.
۲- سلطنت مذكور از نظر شرعی جايز باشد.
و حدود شرعي قاعده تسلط، عبارتند از:
الف: از ناحيه متعلق: متعلق اين تصرف بايد شرعا
مباح باشد و تصرف مذكور در اموري كه داراي مفسده است و
شارع آن را
حرام كرده است مثل مردار گوشت سگ و خوك خشكي و ... نباشد؛ زيرا اين امور به ملكيت در مي آيند و قابليت نقل و انتقال را دارند.
ب: از ناحيه روش هاي كسب و به دست آوردن: مثلا نقل و انتقال از روي
اجبار يا
اکراه نباشد و شخص متمكن از اين تصرف باشد
و معامله غرري و ربوي نباشد.
ج: از ناحيه نحوه تصرف: تصرف مذكور نبايد مصداق اسراف و تبذير باشد و يا در راه گناه و فساد مصرف شود. و نيز به نظر عده اي نبايد موجب ضرر رساندن به ديگران باشد.
«الناس مسلطون علي اموالهم»
«مردم بر اموال خود تسلط دارند»
اين
روایت از نظر دلالي هيچ ايرادي ندارد. و اگر چه بين مسلمانان مورد عمل است و به حد
تواتر نقل شده است
، ولي با وجود اين
شهرت عملی، روايتي است
مرسل و در هيچ يك از
جوامع روایی شیعه وجود ندارد.
و فقط در كتاب بحار الانوار
و عوالي الئالي
آمده است و در هيچ يك از جوامع روايي مشهور اهل سنت نيز نيامده است.
و در ميان قدما فقط در كتاب شيخ طوسي و در برخي از كتابهاي علامه حلي
و محقق ثاني آمده است.
اين قاعده يكي از
قواعد عقلایی است و از احكام مالكيت نزد عقلاست.
سیره عقلا بر اين مطلب استوار است كه صاحب مال، بر مالش سلطنت كامل و بدون محدوديت دارد
و اين مطلب مورد اتفاق نظر همه عقلا، اعم از متدينين به دين و بي دين ها مي باشد و حتي برخي ادعا كرده اند كه اين قاعده از قواعد مورد قبول
فطرت و از
امور فطری است.
مدلول اين قاعده مورد اتفاق نظر علما است و مورد عمل
شیعه و سني است و آنان اين امر را بمنزله ارسال
مسلمات و امر مسلمي دانسته اند.
اين دو قاعده با يكديگر تعارض ابتدايي دارند و در اين كه كدام يك مقدم مي شوند؛ ميان علما اختلاف نظر وجود دارد؛ عده اي معتقدند كه
قاعده نفی ضرر مقدم است
ولي عده اي ديگر معتقدند كه با توجه به شهرت اين قاعده، حتي در موارد وجود ضرر به ديگران، باز هم اين تسلط وجود دارد و ممنوع نيست.
سایت پژوهه