فلسفه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
فلسفه، واژهای با ریشه یونانی و معرب فیلوسفیا به معنای دوستدار دانش است.
فیثاغورث ریاضیدان بزرگ یونان، اولین اندیشمندی بود که خود را فیلوسوفوس یعنی دوستدار دانایی خواند. با توجه به اینکه در محافل علمی و کتب فلسفی، این واژه در معانی بسیار متفاوتی به کار رفته و در طول تاریخ فلسفه نیز در هر زمانی، معانی گوناگونی از آن اراده کردهاند، نمیتوان تعریف واحدی برای آن بیان نمود که جامع همه تعاریف باشد.
البته، در
فرهنگ اسلامی و حوزههای دانشی شیعی، برای فلسفه
تعریف نسبتا متعینی وجود داشته و آن عبارت است از: فعالیت فکری و ذهنی در زمینه موضوعات و مسائل بنیادینی که از حیطه
علوم تجربی خارج بوده و با
روش تجربی قابل اثبات یا رد نیست و تابع قرارداد و اعتبار هم نیست و همچنین، با
روش نقلی اثبات نمیشود.
بنیادیترین مسئله در اندیشه نوع بشر، پرسش از هستی و واقعیت است که قدمتی به درازای اندیشیدن و
تعقل دارد.
به همین مناسبت فیلسوفان مسلمان از
ابونصر فارابی و
ابن سینا تا فلاسفه متاخر، همگی فلسفه را دانشی دانستهاند که در آن از احوال هستی و واقعیت از جهت واقعیتمندی یا پنداری بودن آن، بحث میگردد.
گرچه درباره تعریف فلسفه مباحث فراوان مطرح است، اما به طور کلی برای فلسفه دو اصطلاح رایج است یک اصطلاح قدما که اصطلاح شایع است برابر این اصطلاح چون فلسفه یک لفظ عام است تعریف خاصی برای آن وجود ندارد و مطلق دانش عقلی را میتوان فلسفه نامید.
اما اصطلاح دیگری نیز برای فلسفه وجود دارد که برابر این اصطلاح فلسفه تعریف خاصی میتواند داشته باشد لذا براساس این اصطلاح در تعریف فلسفه گفتهاند: فلسفه عبارت از
علم و
شناخت موجود از آن جهت که موجود است نه از آن جهت که
تعیّن خاصی دارد مثلاً
جسم است،
انسان یا
گیاه است و مانند آن، بنابراین به طور خلاصه فلسفه به آن دانشی گفته میشود که درباره هستی با قطع نظر از مصادق آن بحث میکند.
به عبارت دیگر فلسفه آن علمی است که درباره کلیترین مسایل هستی که مربوط به هیچ موضوع خاصی نیست و به همه موضوعات هم مربوط است بحث میکند و همه هستی را به عنوان یک موضوع در نظر گرفته و درباره آن بحث میکند.
موجود به عنوان خودش و فارغ از هر گونه قید و شرط موضوع فلسفه است، اما باید توجه داشت که موجود که به عنوان موضوع فلسفه مطرح میشود؛ مراد مفهوم آن نیست بلکه مصداق خارجی آن مراد است، پس موضوع فلسفه در حقیقت همان واقعیت است که از آن به موجود یاد میشود،
فیلسوف بعد از آن که به واقع پرداخت، از دو حال بیرون نیست:
۱. یا مصداق و آنچه مفهوم وجود بر آن صادق است به عنوان مصداق واقعیت میشناسد و مییابد؛
۲. و یا افراد ماهیت را مصداق واقعیت میپندارد.
در صورت اول موضوع فلسفه او وجود است و در صورت دوم موضوع فلسفه او
ماهیت محققه و موجوده است نه
ماهیت من حیث هی.
کاربرد فلسفه شناخت موجودات است یعنی انسان به وسیله دانش فلسفه میتواند موجود حقیقی را از موجودات خیالی و توهمی تمیز دهد. مثلاً میتواند بفهمد چیزی به نام
بخت،
غول،
اتفاق و مانند آن وجود واقعی ندارد و وجود آنان توهمی و خیالی است. از سوی دیگر انسان به روشنی میبیند که خودش وجود دارد، حقایق و پدیدههای در خارج از
ذات او نیز وجود دارند و او میتواند به آنها دست پیدا کند و آنها را بشناسد، سلسله نظام هستی، مبدأ هستی، اسماء و صفات او را کاملاً بشناسد.
و براین اساس است که گفتهاند: «
غایت فلسفه نظری آن است که مشابه
نظام علّی جهان خارج، به صورت نظام علمی در نفس آدمی منتقش گردد. حصول تشابه موجود بین دو نظام هستی عینی و علمی در خصوص مادی بودن آنها نیست بلکه در
صورت و هیئت اشیاء است و منظور از شباهت نیز شبح و امثال آن نیست بلکه صورت و حقیقت خود هستی در روح انسان نقش علمی پیدا میکند.
از نظر سیر تاریخی پیشینه فلسفه به طور کلی به دو بخش تقسیم میشود:
الف: بیتردید از آغاز تفکر بشر همزمان با آفرینش او بوده است، و هرگاه انسان میزیسته، فکر و اندیشه را به عنوان یک ویژگی جداییناپذیر با خود داشته، و هر جا انسانی گام نهاده تعقل و تفکر را با خود برده است. طبیعی است که اندیشههای آغازین، از نظم و تربیت لازم برخوردار نبوده و مسایل مورد پژوهش و تحقیق دستهبندی دقیقی نداشته است چه رسد به این که هر دسته از مسایل، نام و عنوان خاصی و روش ویژهای داشته باشد، گر چه سهم برخی از انسانها در خلق اندیشهها بخصوص اندیشههای فلسفی مربوط به شناخت هستی و آغاز و انجام آن بیشتر از سایر هم نوعانشان بوده و موفقیتهای فراوانی را درباره اندیشههای فلسفی داشته و از خود به یادگار گذاشتهاند که از آن میان از فلاسفه یونان افرادی مثل افلاطون و ارسطو جزء استوانههای فلسفه محسوب میشود و اندیشههای فلسفی متعدد و متینی از آنها به یادگار مانده است.
ب: گرچه همانطور که اشاره شد اندیشه فلسفی قبل از اسلام در میان جوامع بشری بسیار مطرح بوده، اما در جهان اسلام این اندیشه رونق و شکوفای خاصی پیدا کرد، بدین لحاظ سیر فلسفه در اسلامی جزئی از سیر علوم در اسلام شمرده میشود، زیرا محققان و نویسندگان تاریخ علوم، به این نکته اذعان دارند که بسیاری از علوم از جمله فلسفه در جهان اسلام سیر تکامل خاصی را پیموده است، نسبت به بعضی مسایل تقریر روشنتر از گذشتگان اراء شده، و نسبت به برخی دیگر تغییرات بنیادین اراء شده و اصلاح گردید، و بسیاری از مسایل عمده فلسفی جدیداً توسط فلاسفه مسلمان ابداع شده و محصول رهآورد اندیشه و فکر تعقل آنان است.
فلسفه دارای چند ویژگی مهم میباشد:
۱- روش اثبات مسائل آن روش تعقلی است بر خلاف علوم تجربی و علوم نقلی ولی این روش در منطق خداشناسی، روانشناسی فلسفی و بعضی از علوم دیگر مانند فلسفه اخلاق و حتی در ریاضیات نیز به کار گرفته میشود؛ بنابر این نمیتوان آنرا ویژه فلسفه اولی دانست.
۲- فلسفه متکفل اثبات مبادی تصدیقی سایر علوم است و این یکی از وجوه نیاز سایر علوم به فلسفه میباشد و از این روی بنام مادر علوم نامیده میشود.
۳- در فلسفه معیار بازشناسی امور حقیقی از امور وهمی و اعتباری به دست میآید و از این روی گاهی هدف اصلی فلسفه شناختن امور حقیقی و تمییز آنها از وهمیات و اعتباریات شمرده میشود ولی بهتر آنست که آنرا هدف شناختشناسی بدانیم.
۴- ویژگی مفاهیم فلسفی این است که از راه حس و تجربه به دست نمیآید مانند مفاهیم علت و معلول، واجب و ممکن، مادی و مجرد، این مفاهیم اصطلاحا معقولات ثانیه فلسفی نامیده میشوند.
با توجه به این ویژگی میتوان دریافت که چرا مسائل فلسفی تنها با روش تعقلی قابل اثبات است و چرا قوانین فلسفی از راه تعمیم قوانین علوم تجربی به دست نمیآید.
این مسأله در دو بخش قابل طرح است:
الف: مورخین فلسفه معتقدند که کهنترین مجموعههای که صرفاً جنبه فلسفی داشته یا جنبه فلسفی آنها غالب بوده مربوط به حکمای یونان است که در حدود شش قرن قبل میلاد میزیستهاند. گرچه در عین حال به این نکته نیز باید توجه داشت همان حکمای یونانی از عقاید مذهبی و فرهنگ شرقی بسیار متأثر بودهاند.
ب: در حوزه جهان اسلام، برخی از بزرگان با اشاره به این نکته که حیات تعقل مسلمین مقارن با ظهور اسلام و تشکیل جامعه اسلامی است میگوید: آنچه دو قرن بعد از ظهور اسلام و بعثت پیامبر اکرم در جامعه اسلامی پدید آمد، نوعی خاصی از حیات تعقلی است که از آن به حیات فلسفی باید نام برد که ترجمه آثار یونانی آغاز شد گرچه در آن محدود و محصور نگردید بلکه گذشته از شکوفاکردن مسایل قبل، دهها مسأله جدید را که هرگز سابقه نداشت طرح و تبیین گردید، اولین فیلسوف مسلمان که آثار و تألیفات فراوانی دارد و در فهرست ابن ندیم از آن نام برده شده، یعقوب بن اسحاق کندی متوفای سال ۲۶۰ هجری است.
همچنین در جهان اسلام فلاسفه بزرگی ظهور کرده که از آن جمله، فارابی، بوعلی سینا،
ابن رشد،
ابوریحان بیرونی،
شیخ اشراق،
خواجه نصیر طوسی،
صدرالمتألهین است که هر کدام مؤسس یک روش فلسفی خاص بودهاند و در رأس یک مکتب فلسفی قرار دارند، وگرنه تعدادی کسانی که به عنوان پیروان آن مکاتب فلسفی هستند بسیار بیشتر از اینهاست.
گرچه مسایل فلسفی که در جهان اسلام و توسط فلاسفه اسلامی ابداع و ابتکار شد و در واقع رهآورد فکر فلاسفه اسلامی است فراوان است و در
آثار مربوطه به تفصیل بیان شده که برخی از آنها قرار ذیل است:
۱. اصالت وجود
۲. اثبات اتحاد عاقل و معقول
۳. اثبات تجرد قوه خیال
۴. مسأله وجود ذهنی
۵. حدوث دهری
۶. جسمانیت الحدوث و روحانیت البقاء بودن نفس
۷. حرکت جوهری
۸. امکان فقری
۹. وجود رابطی و رابطه
۱۰. بسیط الحقیقه
به نظر میرسد عامل اصلی و مؤثر در پدید آمدن تفکر فلسفی و بقاء آن ذخایر علمی است که در کلمات پیشوایان دین وجود دارد، برای روشن شدن این مسأله کافی است که ذخایر علمی
اهل بیت (علیهمالسلام) را با کتب فلسفی که مرور زمان نوشته شده مقایسه گردد، آنگاه معلوم خواهد شد که روز به روز فلسفه به ذخایر علمی نام برده نزدیک شده تا در قرن یازده هجری تقریباً به همدیگر منطبق گشته و فاصلهای جز اختلاف تعبیر در میان باقی نمانده است.
گرچه تعبیر اسلامیت در موارد مختلف، مفهوم خاصی را از نظر گسترش یا محدودیت تداعی میکند، ولی هدف از آن دانشهایی هستند که به نوعی با اسلام و
معارف اسلامی در ارتباط است و یا در
فرهنگ و تمدن اسلامی سابقه طولانی دارد و
مسلمانان در ابداع یا شکوفای آن نقش مؤثری داشتهاند. از آن میان فلسفه از دو نظر جزء علوم اسلامی شمرده میشود:
اولاً: برابر گفته برخی از بزرگان در کلمات پیشوایان دین بخصوص امیرمؤمنان و حضرت ثامن الائمه، ذخائر بیکران درباره الهیات بیان شده که عمیقترین تفکرات فلسفی در آنها وجود دارد و مایههای اندیشه عقل و فلسفی را در جامعه اسلامی تأمین میکند.
ثانیاً: فلسفه به عنوان یک رشته خاصی توسط مسلمانان به اوج و شکوفایی خود رسیده و دهها مسئله جدید فلسفی توسط حکمای بزرگ مسلمان طرح و تثبیت شده است. بنابراین فلسفه جزء عزیزترین علوم اسلامی محسوب میشود.
همواره در طول تاریخ برخی افراد، در برابر فلسفه و موج گرایش به تعقل، شبهاتی را القاء کردهاند که در ذیل اجمالا به برخی از آنها اشاره خواهد شد.
- اشکال: یکی از شبهاتی که در زمینه مطرح میشود این است که اینگونه بیانات هنگامی میتواند ضرورت فلسفه را اثبات کند که جهانبینی را منحصر به جهانبینی فلسفی و راه شناختن مسائل
بنیادی آن را منحصر در فلسفه بدانیم در صورتی که جهانبینیهای دیگری هم وجود دارد مانند جهانبینی علمی جهانبینی دینی و جهانبینی عرفانی.
- پاسخ: حل اینگونه مسائل در توان علوم تجربی نیست و بنابراین جهانبینی علمی به معنای صحیح واقعیتی ندارد و اما جهانبینی دینی در صورتی کارساز خواهد بود که ما دین حق را شناخته باشیم ولی این شناخت متوقف بر شناختن
پیامبر و فرستنده او یعنی خدای متعال است و روشن است که به استناد محتوای
وحی نمیتوان فرستنده و گیرنده آنرا اثبات کرد و مثلا نمیتوان گفت چون
قرآن میگوید
خدا هست پس
وجود او ثابت میشود.
- اشکال: یکی دیگر از شبهات درباره فلسفه و فلسفهورزی، این است که تلاش برای حل مسائل
جهانبینی و فلسفه در صورتی شایسته است که شخص به نتیجه تلاش خود امیدوار باشد ولی با توجه به عمق و گستردگی این مسائل چندان امیدی به موفقیت نمیتوان داشت. بنابراین بهتر است بجای صرف عمر در راهی که پایان آن معلوم نیست به بررسی مسائلی بپردازیم که امید بیشتری به حل آنها داریم.
- پاسخ: اولا امید به حل این مسائل به هیچ وجه کمتر از امید به نتایج تلاشهای علمی دانشمندان در کشف اسرار علمی و تسخیر نیروهای طبیعت نیست و ثانیا ارزش احتمال تنها تابع یک عامل یعنی مقدار احتمال نیست بلکه عامل دیگری را نیز باید منظور داشت و آن مقدار محتمل است و حاصل ضرب این دو عامل است که ارزش احتمال را تعیین میکند و با توجه به اینکه محتمل در اینجا
سعادت بینهایت انسان در
جهان ابدی است مقدار احتمال هر قدر هم ضعیف باشد باز هم ارزش احتمال بیشتر از ارزش احتمال موفقیت در هر راهی است که نتیجه آن محدود و متناهی باشد.
- اشکال: از دیگر شبهاتی که از جانب برخی افراد مطرح میشود این است که چگونه میتوان به ارزش فلسفه مطمئن بود در حالی که دانشمندان زیادی با آن مخالفت کردهاند و حتی روایاتی نیز در مذمت آن نقل شده است.
- پاسخ: مخالفت با فلسفه از طرف اشخاص مختلف و با انگیزههای متفاوتی انجام گرفته است ولی مخالفت دانشمندان آگاه و بیغرض مسلمان در واقع به معنای مخالفت با مجموعه اندیشههای فلسفی رایجی بوده که بعضی از آنها دستکم به نظر ایشان با مبانی اسلامی موافق نبوده است و اگر روایت معتبری هم در نکوهش از فلسفه رسیده بود، قابل حمل بر این معنی بود؛ اما منظور ما از تلاش فلسفی عبارت است از بکار گرفتن عقل در راه حل مسائلی که تنها با روش تعقلی قابل حل است و ضرورت این کار مورد تاکید
آیات محکمه قرآن کریم و روایات شریفه میباشد چنانکه نمونههای فراوانی از این تلاش در
روایات و حتی در متن قرآن کریم ملاحظه میشود مانند استدلالهایی که در باب
توحید و
معاد در کتاب و
سنت شده است.
- اشکال: اگر مسائل
جهانبینی با روش تعقلی و فلسفی در کتاب و سنت بررسی شده دیگر چه نیازی هست که ما به کتب فلسفی و مباحث مطرح شده در آنها بپردازیم مباحثی که غالبا از یونانیان اقتباس شده است.
- پاسخ: اولا طرح مباحث فلسفی در کتاب و سنت ماهیت فلسفی آنها را تغییر نمیدهد.
ثانیا استخراج این دسته از مسائل و تنظیم آنها در شکل یک علم هیچ مانعی ندارد چنانکه در مورد فقه و
اصول و سایر
علوم اسلامی انجام گرفته است و سابقه این مباحث در کتب یونانیان و حتی اقتباس از آنها از ارج این مسائل نمیکاهد؛ چنانکه
حساب و
طب و
هیئت نیز چنین است.
ثالثا در کتاب و سنت تنها شبهاتی مورد بررسی قرار گرفته که در آن عصر شایع بوده است و این مقدار برای پاسخگوئی به شبهاتی که نوبهنو از سوی مکتبهای الحادی القاء میشود کافی نیست بلکه میبایست طبق تاکیدات قرآن کریم و سخنان پیشوایان دینی تلاشهای عقلانی گسترش یابد تا آمادگی کافی برای دفاع از عقاید حقه و پاسخگوئی به هرگونه شبههای درباره آنها حاصل شود.
- اشکال: شبهه دیگری که امکان دارد در این بین مطرح شود این است که بهترین دلیل بر نقص فلسفه، اختلافاتی است که در میان خود فلاسفه وجود دارد و توجه به آنها موجب سلب اطمینان از صحت روش ایشان میشود.
- پاسخ: اختلاف در مسائل نظری هر علمی امری اجتنابناپذیر است، چنانکه
فقهاء نیز در
مسائل فقهی اختلافاتی دارند در صورتی که اینگونه اختلافات دلیل بطلان
علم فقه و روش ویژه آن نمیشود؛ چنانکه اختلاف دو نفر ریاضیدان هم درباره یک مساله ریاضی دلیل بطلان ریاضیات نیست و توجه به این اختلافات باید انگیزه نیرومندی برای اندیشمندان متعهد باشد که بر تلاش و کوشش و
استقامت و پشتکار خود بیفزایند تا به نتایج مطمئنتری دستیابند.
- اشکال: از دیگر شبهاتی که ممکن است درباره فایده فلسفهورزی و فلسفهآموزی مطرح شود این است که افرادی در علوم فلسفی تحقیقات قابل تحسینی داشتهاند ولی هم در مسائل شخصی و اخلاقی دارای نقطه ضعفهایی بودهاند و هم در مسائل اجتماعی و سیاسی؛ پس چگونه میتوان فلسفه را کلید سعادت فردی و اجتماعی دانست.
- پاسخ: تاکید بر اهمیت و ضرورت فلسفه به این معنی نیست که این علم
علت تامه و شرط کافی برای داشتن
ایدئولوژی صحیح و رفتار عملی بر طبق آن است بلکه به این معنی است که شرط لازم برای دستیابی به ایدئولوژی مطلوب میباشد یعنی پیمودن راه راست متوقف بر شناختن آن است و شناخت راه مستقیم متوقف بر داشتن جهانبینی صحیح و حل مسائل فلسفی آن و اگر کسی گام اول را درست برداشت ولی در گام دوم ایستاد یا منحرف شد، دلیل آن نیست که در گام اول هم منحرف بوده است، بلکه باید علت توقف یا انحراف او را در گام دوم، پیجویی کرد.
امام خمینی معتقد است هویت
فلسفه اسلامی متاثر از معارف اسلامی است و نقش چشمگیر فلسفه در تبیین و اثبات عقلانی آموزههای قرآنی و سنت، حقیقتی انکارناپذیر است. ازاینرو امام معتقد است این نظریه که فلسفه اسلامی برگرفته از
فلسفه یونانی است، نظریه نادرستی است، بلکه معارف فلسفه یونان اندک بوده و با فلسفه اسلامی قابل قیاس نیست
و حدّ و اندازه یونان آناندازه نیست که معارف بلند الهی را بیان کند حتی بهترین کتاب آنها، یعنی
اثولوجیا که در بیان معرفت ربوبی تالیف شده است، در مقایسه با معارف اسلامی دارای مختصری از معارف است. امام خمینی تصریح دارد که حکمای مسلمان در پرتو اعتقادات دینی به معارفی دست یافتند که تاملات عقلانی ارسطو، قدرت دستیابی به آن را نداشت.
مطالعه در تاریخ فلسفه اسلامی نشان میدهد خاستگاه فلسفه اسلامی را باید در بطن و متن اسلام و منابع اصیل آن، یعنی
قرآن و
حدیث جستجو کرد، به جهت اینکه این فلسفه، اصول، مبانی، موضوعات و مسائل پرشمار خود را از
وحی اسلامی گرفته است
ازاینرو نسبت دادن فلسفه حکمای اسلامی به فلسفه یونان، از بیاطلاعی از کتابهای فلاسفه اسلامی نظیر
میرداماد و
ملاصدرا و بیاطلاعی از معارف الهی و احادیث اهلبیت (علیهالسّلام) است؛ زیرا سرچشمه فلسفه اسلامی معارف الهیه است و نباید فلسفه اسلامی را تابع حکمت یونانی دانست.
از همین جهت است که امام خمینی
فلسفه غرب را در باب الهیات و مابعدالطبیعه، سست میداند و خودباختگی مسلمانان در برابر فلسفه غرب را نکوهش کرده و قائل است فلاسفه غرب الان هم نیازمند فلسفه اسلامی هستند.
امام خمینی معتقد است فلسفه اسلامی دارای دو نوع است: فلسفه عمومی و فلسفه اعلی. ایشان فلسفه عمومی را برای اهل ظاهر و محجوبان میداند و در نقطه مقابل، فلسفه اعلی رااندیشههایی میداند که شهود و عرفان آنها را تایید کردهاند.
امام خمینی از حکمت صدرایی و استقلال آن دفاع میکند و آن را از نواقص فلسفه
مشاء و
اشراق مبرّا میداند و قائل است
ملاصدرا نخستین کسی است که مبدأ و
معاد را بر یک اصل خللناپذیر بنا نهاد و اثبات
معاد جسمانی را برهانی و عقلی کرد و خللهای
ابنسینا را در
علم الهی روشن ساخت و
شریعت و حکمت الهیه را با هم تعامل داد.
•
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «فلسفه»، تاریخ بازیابی:۱۳۹۹/۸/۲۶. • بازنویسی توسط گروه پژوهشی ویکی فقه.
• دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر
آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.