فضل بن یحیی بن خالد
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
فضل
بن یحیی بن خالد بن برمک از
خاندان برمکیان که از دولتمرد و غالباً ادب پیشه در دوره اول
عباسیان، بویژه در زمان
هارون الرشید بود.
فضل برجسته ترین پسر یحیی، و والی
خراسان و
طبرستان و
ارمینیه بود در ۱۴۸، هفت روز پیش از تولد
هارون الرشید در
مدینه زاده شد.
هنگام تولد او، یحیی عامل آذربایجان و پدربزرگش،
خالد والی
موصل بود. نام مادرش را زینب دختر منیر
یا زبیده دختر سنین بربریه
گفته اند. او و هارون
برادران رضاعی بودند.
فضل ابتدا در دربار خلیفه مهدی خدمت میکرد و ظاهراً در ۲۲ سالگی نخستین شغل او ریاست حرم بود.
هنگام خلافت هادی و خشم گرفتن او بر یحیی و هارون الرشید و اقامت این دو در قصر مقاتل، فضل قائم مقام پدر در قصر خلیفه بود و اخبار را به ایشان میرساند.
پس از وزارت یحیی در ۱۷۰، خلیفه تربیت فرزندش، محمد (امین)، را به او واگذارد.
از آن پس به اصرار مادر امین،
زبیده (متوفی در ۲۱۶) و دایی او، عیسی
بن جعفر، فضل کوشش خود را مصروف تثبیت جانشینی محمد امین برای هارون الرشید کرد و با وجود مخالفتهای درباریان، در راه گرفتن بیعت برای او تلاش نمود.
نخستین منصب مهم او حکومت سرزمینهای شرقی خلافت تا دورترین شهرهای ترک در
ایران بود.
در ۱۷۶، هارون الرشید فرمانروایی ولایات
خراسان،
ری،
سیستان،
ماوراءالنهر، جبال، خوارزم،
طبرستان، دنباوند (دماوند)، قومِس (دامغان)، ارمینیه، آذربایجان و همدان را به او سپرد.
او ابتدا در حکومت ارمینیه به باب الابواب لشکر کشید و در نبرد با ساکنان قلعة حَمزین شکست خورد و به
عراق بازگشت و عمربن ایوب کَنانی و سپس
خالد بن یزید
بن اُسَید اَسلَمی را به نیابت خود گمارد.
در نخستین روزهای حکومت فضل بر خراسان، رئیس برید این ناحیه در گزارشی برای خلیفه، او را به غفلت و مسامحه در حکومت متهم کرد. خلیفه با فرستادن عین این نامه به یحیی، از وی خواست تا فضل را به جدیت در امور حکومتی فراخواند. توبیخ کوتاه و جدی یحیی کارگر افتاد و فضل حکمرانی ساعی شد.
فضل برای گسترش خلافت به سوی سرزمینهای شرقی، نخست ابراهیم
بن جبرییل
بن بختیشوع، فرمانده محافظان و نگهبانان خود، را به تسخیر
کابل فرستاد
و سپس محمد مزاحم را به غوروَند، قلعه ای مستحکم در جنوب غربی
بلخ، گسیل کرد و پس از گشودن قلعه او را به حکومت بامیان گمارد. او همچنین شقنان و چندین ناحیه از طخارستان را فتح کرد.
در همین هنگام، با پخش مال میان سپاه و آماده کردن اذهان مردم خراسان، موفق شد از آنان برای جانشینی محمد امین بیعت بگیرد.
اما مهمترین رویداد دوره حکومت فضل بر خراسان، خروج
یحیی بن عبدالله علوی در
دیلم بود. او که پس از کشته شدن برادرانش، نفس زکیه و ابراهیم قتیل باخَمری، به دیلم گریخته بود، توانست رهبری قیام مردم
گیلان و دیلم بر ضد خلیفه را بر عهده گیرد و اسباب تشویش خاطر شدید هارون الرشید را فراهم سازد.
طبری تاریخ خروج یحیی
بن عبدالله علوی را ۱۷۶ ذکر کرده است،
در حالی که جهشیاری آن را در ۱۷۲ میداند.
خلیفه در ۱۷۶ فضل را با پنجاه هزار سپاهی
مأمور سرکوبی این جنبش کرد. فضل پس از آنکه منصوربن زیّاد را به نیابت خود در بغداد نزد هارون گذارد، رهسپار شمال
ایران شد. ابتدا به النَّهرین رفت
تا سپاه خلیفه به او بپیوندد. آنگاه رهسپار ری شد و یک سال آنجا بود
و مقدمه سپاه را با بیست هزار تن به دماوند طبرستان فرستاد.
او با سپردن طبرستان به المُثَنّی
بن الحجاج
بن قُتیبه و جرجان به علی
بن حجاج خُزاعی آنان را مأمور سرکوبی یحیی
بن عبدالله کرد.
فضل همزمان کوشید تا با تلاشهای مسالمت آمیز و ارسال نامه، جَستان، صاحب دیلم، را از حمایت یحیی
بن عبدالله باز دارد.
به نوشته
ابوالفضل بیهقی فضل به توصیه پدر که وی را از رویارویی با یک
علوی بر حذر داشته بود، از مقابله با یحیی
بن عبدالله اجتناب میکرد و میکوشید از راههای صلح آمیز او را به اطاعت از خلیفه وا دارد. سرانجام، یحیی
بن عبدالله پذیرفت که فضل وی را در زنهار خلیفه به
بغداد ببرد، به شرط آنکه هارون الرشید امان نامه ای معتبر به خط خود و با تأیید بزرگان هاشمی برای او تدارک ببیند و نسخه ای برای او بفرستد.
هارون با خشنودی از پایان یافتن این قیامِ نگران کننده، امان نامه را که به تأیید فقیهانی چون مالک
بن انس، عبدالصمدبن علی
رسیده بود، با هدایای بسیار برای یحیی
بن عبدالله فرستاد. یحیی با فضل به بغداد آمد و در خانه یحیی
بن خالد، اقامت گزید. گرچه ماجرای یحیی علوی با پیمان شکنی هارون الرشید پایان یافت،
ختم آن پیروزی بزرگی برای فضل محسوب شد و خلیفه در اکرام او بسیار کوشید.
در ۱۷۸، بار دیگر حکومت خراسان، ری و سیستان پس از برکناری
حمزة بن مالک بن هیثم خزاعی به وی سپرده شد.
فضل در ۱۳
رمضان، ابتدا
یحیی بن معاذ را به
خراسان فرستاد و سپس در ۷
صفر خود راهی خراسان شدو در
مرو اقامت گزید.
کامیابیهای نظامی و اقدامات عمرانی و رفاه عمومی که به او نسبت میدهند، با توجه به مدت کوتاه حکومت وی، چشمگیر است. او در
محرم و صفر ۱۷۸ در مرو و
ماوراءالنهر غزای دیگری آغاز کرد و بار دیگر ابراهیم
بن جبرییل را به رویارویی با خراشة
بن سنان خارجی فرستاد که به هزیمت خراشه منتهی شد.
سپس حاکم اُشْروسنه، خاراخَرّه، که پیش از فضل هیچیک از امیران گمارده بغداد را فرمان نبرده بود، به پیشواز وی آمد و او را اطاعت کرد.
در این سالها فضل سپاهی از ایرانیان به نام «عباسیه» مرکب از پانصد هزار نفر از دوستداران
برامکه ترتیب داد که بیست هزار نفر آنان به بغداد گسیل داده شدند. این گروه در بغداد با عنوان «کرنبیّه» نامبردار شدند،
و این خود نشانه افزونی قدرت
برمکیان در خراسان و مرکز خلافت بود. فضل در این سامان، بالغ بر بیست میلیون درهم
مالیات و دیون اهالی به حکومت را بخشید.
ابن بخشش که با سوزاندن دفاتر مالیاتی (دفاتر البقایا) صورت پذیرفت، محبوبیت وی را نزد خراسانیان افزونتر ساخت.
او را به سبب ساختن
مساجد و کاروانسراها و آب انبارها و دروازه بخارا ستوده اند.
فضل در بخارا مسجد جمعه نوی ساخت و ظاهراً نخستین کسی بود که فرمان داد هنگام رمضان به مسجدها چراغ بیاورند.
او در واشِگرد چَغانیان در شمال شرقی خراسان، بند (=سدّ) ی برای جلوگیری از حمله اقوام ترک ساخته بود.
خلیفه در ۱۸۰ فضل را از خراسان و طبرستان و رویان و ری فراخواند.
اما عزل فضل از خراسان نشانه ای از رویگردانی خلیفه از
برمکیان نبود، زیرا در بازگشت به
بغداد، با نثار کیسههای سر به مُهر و ستایش شاعران، از وی استقبالی افسانه ای شد و هارون الرشید شخصاً به دیدارش آمد.
فضل در بغداد چندی نیابت یحیی را داشت.
در ۱۸۲، او غیر مستقیم منشأ جنگی تازه شد، زیرا دختر خاقان خزر که برای ازدواج با او به
ایران میآمد در بَرذعة ارمینیه درگذشت و همراهان او در بازگشت گزارش دادند که او را به قتل رساندند.
خاقان به خونخواهی دخترش، از باب الابواب (=دربند فعلی) گذشت و بسیاری را به اسارت گرفت.
در۱۸۳، هارون الرشید خشم خود را بر فضل آشکار ساخت. فضل با مادر خود، در رَقّه به حضور خلیفه رسید و ظاهراً با استمالت خلیفه روبرو شد.
در منابع شیعی آمده است که رفتار فضل نسبت به
امام موسی کاظم علیهالسلام که تحت نظر او قرار داشت بسیار ملایمت آمیز و با احترام بود و همین خشم هارون را برانگیخت و حتی به دستور او عباس
بن محمد، سَندی
بن شاهک را مأمور کرد تا فضل را صد
تازیانه بزند.
اما در بازگشت از سفر حج و در ۱۸۷ در آستانه ایقاع فضل هنوز در کنار محمد امین از اکرام برخوردار بود و هارون به او خلعت داد
در صفر ۱۸۷
که هارون روگردانی خود رااز
برمکیان با قتل جعفر آغاز کرد، فضل نیز بیدرنگ دستگیر و در یکی از خانههای رشید زندانی شد
یحیی از هارون الرشید خواست که فرزند محبوبش را با او دررقّه محبوس سازد.
ماجراهای روزگار زندان آنان نیز مانند روایات سخاوت، شکوه و جلال روزگار حشمتشان بخشی از متون ادبی و تاریخی ویژه دوره عباسی را پدید آورده است. آنان با چنان فشار و تضییقاتی روبرو بودند که یاد بزرگی گذشته آنان، خلیفه را بندرت بر سر لطف میآورد و از محدودیتشان میکاست.
در مقابل، خشونتهای بسیاری نسبت به آن دو گزارش شده است، از جمله تهدید به کشتنِ فضل
و تازیانه زدن او تا حدی که گوشت بدن وی بر بوریایی که بر آن خفته بود، چسبید
فضل پس از هفت سال اسارت و سه سال پس از مرگ پدر، در محرم ۱۹۳ ابتدا به نوعی فلج مبتلا شد و پس از بهبود موقت، در ۴۵ سالگی، پنج ماه پیش از مرگ هارون الرشید (جمادی الاولی ۱۹۳ در طوس)، در رقّه در گذشت.
روایات نادری به کشته شدن او نیز اشاره میکنند.
برادرانش بر وی نماز گزاردند و عده بسیاری بر او گریستند
و وی را در کنار پدر به
خاک سپردند.
از میان فرزندان او، عباس
که با دختر جعفر، عمویش، ازدواج کرد و عبدالله از خلیفه
مأمون تفقد دیدند.
قریب از دختر او به نام ابن اسماء
و
ابن قتیبه از دیگر فرزندان او مَزیاد،
خالد، مَعمَر و عبدالملک نام میبرد.
فضل واجد ویژگیهایی اخلاقی و شخصیتی است که او را از دیگر
برمکیان متمایز و در فضایل انسانی بی مانند
ساخته است. مشهورترین خصلت او جود و بخشندگی است که وی را حتی در میان خانواده ای معروف به سخاوت متمایز کرده است؛ و عبارت «جودالفضل» و القاب «حاتم الاسلام» و «خاتم الاجواد» را درباره او به کار برده اند.
سخاوت و
سماحت او حتی هجوگویانش را نیز شامل میشده است.
حکایات متعدد از او چهره دولتمردی شعرشناس ترسیم کرده است، چنانکه بر درگاه او در ارمینیه چهار هزار تن ادیب و شاعر حاضر بودند
و نیز او خود مخاطب مدایح بسیاری بود.
فضل خود دیوانی کم حجم داشت و ابن ندیم او را در زمره بلیغان آورده است.
اما بی نیازی و بخشندگی او از آنجا نمایان است که از تمام ثروتی که نصیب سردارش، ابراهیم
بن جبرییل کرده بود، تنها به تازیانه سیستانی بسنده کرد
در عین حال، با تکبر و خودبینی و نوعی سنگینی محضر که داشت حتی پدرش را نگران میساخت.
فضل با اعتراف به کبر خود، آن را اکتسابی و عامدانه شمرده است که از دیدار کوتاهش با عمارة
بن حمزه
بن میمون (متوفی ۱۹۹)، رقیب پدرش در فارس در روزگار حکومت مهدی، و امیری که رفتارش تحسین فضل نوجوان را بر انگیخت، نشأت گرفته بود.
فضل گرچه دلبسته سماع بود
اما باده نمینوشید و بصراحت خلیفه را به سبب مبادرت به این عمل سرزنش میکرد.
و این، نقطه مقابل رفتار جعفر ـ برادرش و ندیم محبوب خلیفه ـ بود؛ و نیز وسواس و
زهد و رقّتی در اجرای
عبادات از خود نشان میداد که او را در میان اقران دولتمردش متمایز میکرد
وابستگی عاطفی نزدیک وی به پدر، همانند رقابت و
حسد میان او و برادرش، جعفر، در متون تاریخی بازتاب گسترده ای دارد.
محبت پدر به او نیز، که وی را فرزند برگزیده اش میدانست، به همان اندازه مشهور است که در نیایش خود، ضمن تسلیم در برابر اراده
خداوند در گرفتن تمام نعمتها از او، تنها سلامت و همراهی فضل را با خود از درگاه خداوند میطلبد.
گزارشهای مبنی بر ناخشنودی یحیی از فضل بسیار نادر است و مهمترین آنها همان عدم رضایت از تساهل نخستین روزهای حکومت فضل در خراسان و انتقاد از تکبر اوست.
هارون نیز که همنشینی را با جعفر بر فضل ترجیح میداد، همواره جعفر را از آنِ خود و، با اشاره به محبت بیشتر پدر به فضل، وی را از آنِ یحیی میدانست
فضل را از جعفر محبوبتر
و کاردانتر
دانسته اند، تا آنجا که در روزگار حکومتش در
خراسان، برای بزرگداشت وی، بیست هزار نوزاد را فضل نام نهادند.
همچنین متانت و وقار او در مواجهه با تصمیمات خلیفه
و بردباریش در تحمل شداید دوران اسارت تحسین و تمجید زندگی نامه نویسان را برانگیخته است.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «خاندان برمکیان»، شماره۱۰۴۴.