فصل (منطق)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
فصل، از اصطلاحات
منطق و
فلسفه و از
کلیات خمس است.
به گفته فرفوریوس
فصل هم به سه معنی به کار میرود: ۱) به معنای عام، که صرفاً به مطلق تفاوت و امتیاز گفته میشود؛ آنگاه که چیزی با خود یا با چیزی دیگر، به سبب گونهای غیریت، تفاوت داشته باشد، مثل تفاوت
سقراط با
افلاطون .
۲) به معنای خاص، که امتیاز به واسطه عرض لازم است. به این معنی، فصل همان
عرض غیرمفارق است. از قبیل داشتن
چشم آبی یا بینی کوتاه.
۳) به معنای اخص، که به اختلاف نوعی یک شیء با شیء دیگر گفته میشود.
فصل به معنای
عام یا
خاص ، وصفی از اوصاف شیء را تغییر میدهد، در صورتی که فصل به معنای اخص از اقسام
کلیات خمس است و موجب امتیاز ذات شیء از اشیای دیگر میشود.
فصلِ دالّ بر تمایز و غیریت ماهوی را «فصل منوِّع» مینامند که جنس به واسطه آن به انواعی منقسم میشود؛ اما، فصولِ دالّ بر تمایز در اوصاف، تنها اختلاف و تفاوت در نحوه وجود را بیان میکنند، چنان که فصل «
ناطق » که به «
حیوان » افزوده میشود، از آن ماهیتی متمایز میسازد، در صورتی که «متحرک بالفعل بودن» تنها موجب تفاوت وصف حیوان است و آن را از «ساکن بودن» ــ که نحوهای از بودن و وجود است ــ ممتاز میکند.
بدینترتیب، فصل آن چیزی است که بر امور متکثرِ متفاوت از حیث نوع و در جواب «أی شیء ؟»
حمل میشود.
تعریفی که
ارسطو در کتاب جدل
برای فصل بیان کرده است، به دقتِ تعریفِ فرفوریوس نیست. به گفته او، فصل، اشیایی را که تحت جنس واحدند، جدا میسازد.
این بدان سبب است که در مواضع جدل، فصل و
خاصه هر دو تحت عنوان خاصه میآیند و موجب امتیاز اشیا از یکدیگر میشوند؛ اما، به نظر فرفوریوس،
فصل هرگونه مفهومی نیست که موجب امتیاز موجودات تحت یک جنس از یکدیگر شود، بلکه منحصراً آن مفهومی است که در اِنّیت و حقیقت شیء سهیم است.
ابنمقفع جنس را اسمی دانسته است که شامل امور مختلفالصور میشود، مانند
دوابّ که شامل
فیل و
مورچه میشود که از حیث صورت مختلفاند.
کِندی نیز همان تعریف فرفوریوس را از جنس و فصل بیان کرده، با این تفاوت که به جای کلمات «به طریق ماهو (به
حمل هوهو)» و «در جواب أی شیء»، عباراتِ «دالّ بر ماهیت شیء» و «دالّ بر انّیت شیء» را به کار برده که به همان معناست.
فارابی در
کتاب المدخل جنس و فصل را مطابق تعریفی که در
ایساغوجی آمده،
تعریف کرده است، ولی در کتاب
التوطئه و همچنین در فصل چهارم کتاب
الالفاظ المستعمله فی المنطق ، جنس را بر اساس دامنه مصادیق تعریف کرده و گفته است که
کلیات محمول بر شخصِ واحد که در جواب ماهو میآیند، گاه در عموم و خصوص اختلاف پیدا میکنند، مثل
انسان و حیوانِ
محمول بر زید که انسان اخص از
حیوان است.
در چنین سلسلهای از
کلیات،
کلیات عام را جنس و
کلیات خاص را نوع مینامند که چون هر جنسی اعم از نوع تحتِ آن است، پس بر انواع کثیر قابل
حمل و اطلاق است.
ابنسینا نیز تعریف فرفوریوس را پذیرفته و آن را تکمیل کرده است.
به گفته او،
کلی به
ذاتی و
عرضی
تقسیم میشود.
ذاتی یا دالّ بر
ماهیت اعم است که در این صورت جنس نامیده میشود، یا دالّ بر ماهیت أخص است که بدان نوع میگویند، یا دلالت بر انّیت میکند که فصل نامیده میشود و به بیان دیگر، در جواب «أی شیء هو فی ذاته» میآید.
فرفوریوس نیز در تعریف فصل به «انّیت» اشاره کرده است،
ولی فلاسفه اسلامی بعد از
ابنسینا ، به قید مذکور توجه خاصی کردهاند.
ابنسینا در کتاب جدل
جنس را اصل
تشابه در امور ذاتی تعریف کرده و در جای دیگری از همین کتاب،
جنس را دالّ بر اصل ماهیت مشترک دانسته است.
غزالی ،
علاوه بر پذیرش تعریف فرفوریوس، جنس و فصل را چیزی جز تفصیل واقعیت ندانسته است.
دیگر منطقدانان
مسلمان نیز برای جنس و فصل تعاریفی مشابه تعاریف مذکور بیان کردهاند.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله « جنس و فصل »، شماره۵۰۸۸.