فرستاده پیامبر به مصر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از کسانی که
رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بعد از
صلح حدیبیه برای او نامه نوشت، و او را به
اسلام دعوت فرمود، حاکم
مصر «مقوقس» بوده است.
«
صلح حدیبیه» و به دنبال آن آسودگی خیال
پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از جانب
قریش، سبب شد، آن حضرت فرصتی پیدا کند، تا
رسالت جهانی خویش را به پادشاهان کشورها و حاکمان مناطق مختلف و سران قبایل بزرگ اعلام کند. یکی از کسانی که رسولخدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) در این
زمان برای او نامه نوشت، حاکم
مصر (با مرکزیت اسکندریه) «مقوقس» بوده است.
ابنخلدون مینویسد: «مصر در این زمان تحت نفوذ
روم قرار داشت. نام صاحب قبط (مصر) مقوقس «جریح بن مینا» بوده است.»
فرستاده پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) به سوی مقوقس "حاطب بن ابیبلتعه" بوده است. (حاطب بن بی بلتعه صحابی رسول خدا در
سن ۶۰ سالگی و در سال ۳۰ هجری در
مدینه رحلت کرد.)
«پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) در سال هفتم هجری "حاطب بن ابیبلتعه" را با نامهای به جانب مقوقس صاحب اسکندریه فرستاد.»
در نامه رسولخدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) به مقوقس پس از ذکر نام
خداوند آمده است: «از محمد بن عبدالله به مقوقس بزرگ قبط (مصر)
سلام بر کسی که از
هدایت پیروی کند. من تو را به
اسلام فرا میخوانم،
اسلام بیاور تا
سلامت بمانی.
اسلام بیاور تا خداوند
اجر تو را دوبار عطا کند. اگر
مسلمان نشوی و روی بر گردانی
گناه (مردم) قبط بر گردن توست.»
سپس این
آیه را ذکر کرد.
«یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون؛
بگوای
اهل کتاب بیایید به سخنی که میان ما و شما مشترک است، بپیوندیم. که جز خدای یکتا را نپرستیم و چیزی را با او شریک قرار ندهیم و برخی را به جای خدا به ربوبیت تعظیم نکنیم. پس اگر از
حق روی گرداندند، بگویید شما گواه باشید که ما
تسلیم فرمان خداوندیم».
عموم مورخان قائلند مقوقس، فرستاده پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) را گرامی داشت و با او خوش رفتاری کرد، جواب نیکویی به نامه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) داد و هدایایی به "حاطب" و به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) داد؛ اما
اسلام نیاورد.
وقتی حاطب نزد مقوقس رفت او را به
اسلام (به عنوان دینی بهتر و برتر) دعوت کرد... و به او گفت: بشارت
موسی (علیهالسلام) به آمدن
عیسی (علیهالسلام) همانند
بشارت عیسی (علیه
السّلام) به محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) است و
دعوت ما به
قرآن همانند دعوت اهل
تورات است، به
انجیل (توسط مسیحیان)
سپس بین حاطب و مقوقس گفتگوهایی رد و بدل شد. مقوقس گفت: من پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) را
ساحر، گمراه و
کاهن دورغگویی نمیدانم.
"ابنحجر" به نقل از حاطب بن "ابی بلتعه" میگوید: «مقوقس به من گفت: سه چیز از تو میپرسم. گفتم بپرس گفت: محمد مردم را به چه چیز فرا میخواند؟ گفتم به
عبادت خدای یگانه و امر میکند، به نمازهای پنج گانه و
روزه ماه رمضان و
حج و
وفای به عهد و نهی میکند، از
اکل میته و
خون و... تا اینکه گفت: او را برای من وصف کن. حاطب میگوید: پس اوصاف پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) را به طور خلاصه به او گفتم. او گفت: برخی چیزها را نگفتی. مثلا نگفتی بین کتفهای او مهر
نبوت است. سوار
الاغ میشود.... سپس گفت: من
گمان میکردم او از
شام ظهور کند. همان جایی که سایر
انبیاء از آنجا آمدهاند.»
این گفتگو نشان دهنده این است که
مسیحیان آن روز، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)
موعود را میشناختند و با اوصافش کاملا آشنا بودند. مورخان گفتگوی دیگری را از حاطب و مقوقس نقل کردهاند، در این گفتگو مقوقس به حاطب گفت: آیا کسی که تو را فرستاده، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) است؟ حاطب گفت: بله او رسول خداست. گفت؛ چرا پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) دشمنانش را – همان کسانی که او را از شهرش بیرون کردند – نفرین نمیکند؟ حاطب گفت: حضرت عیسی (علیه
السلام) هم پس از آگاهی از نقشه قاتلینش آنها را نفرین نکرد. مقوقس گفت: «انت حکیم جاء من عند حکیم.» تو فردی حکیم هستی که از نزد (پیامبری) حکیم آمدهای».
همانگونه که بیان شد، عموم مورخان قائلند مقوقس
اسلام نیاورد، هر چند رفتارش با فرستاده پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) نیکو بود. "ابنسعد" مینویسد: وقتی مقوقس نامه را خواند، پاسخی نیکو نوشت. سپس نامه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) را در صندوقچهای که از عاج درست شده بود، نهاد و بر آن مهر زد و به یکی از کنیزان خود سپرد و برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) پاسخ نامه را نوشت؛ ولی
مسلمان نشد.»
به نظر میرسد، مقوقس میترسید؛ اگر
اسلام آورد، هم از جانب قبطیان و هم از جانب
حاکم روم مورد فشار و
تهدید قرار گیرد. "ابنسید الناس" مینویسد: مقوقس به حاطب بن ابی بلتعه گفت: قبطیان در این امر از من پیروی نمیکنند و من دوست ندارم از گفتگوی ما آگاه شوند... وقتی از نزد من میروی با قبطیان یک کلمه هم در این خصوص حرفی نزن».
"بلاذری" نیز مینویسد: مقوقس گفت: اگر روم نبود،
اسلام میآوردم.»
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فرمود: مقوقس در مورد پادشاهی خود دلبستگی نشان داد و حال آن که پادشاهیاش دوام نخواهد داشت.
به هر حال مقوقس هر چند
ایمان نیاورد؛ اما جواب نامه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) را اینگونه داد. او پس از ذکر نام خدا نوشت: «به محمد بن عبدالله از مقوقس، عظیم قبط
سلام؛ اما بعد نامه شما را خواندم و دانستم چه نوشتی و به چهچیز فرامیخوانی. من میدانستم پیامبری باقی مانده و گمان میکردم او از
سرزمین شام باشد. من فرستادهات را گرامی داشتم و دو
جاریه برایت فرستادم.
سلام بر تو.»
همانگونه که در نامه مقوقس آمده است، او دو
کنیز برای پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فرستاد، یکی از آن دو کنیز به نام "
ماریه قبطیه" (عدهای به اشتباه ماریه را در ضمن هدایای
نجاشی ذکر میکنند.)
به
ازدواج رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) در آمد. "
ابراهیم"
فرزند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) از او متولد شد. "ابن عبدالبر" مینویسد: حاطب از نزد مقوقس با هدایایی خدمت
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد، من جمله: ماریه قبطیه و سیرین خواهرش. پیامبر ماریه را برای خود برگزید که ابراهیم از او متولد شد و سیرین را به "حسان بن ثابت" بخشید.
"ابن خلدون" مینویسد: گفته شده وقتی "هرقل" شنید مقوقس این هدایا را برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فرستاده، او را متهم کرد که به
اسلام میل پیدا کرده است. پس او را از ریاست «قبط» عزل کرد.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «فرستاده پیامبر به مصر»، تاریخ بازیابی۹۵/۸/۲۹.