فتح الفتوح
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
فتحالفتوح، جنگی میان ساسانیان و اعراب
مسلمان که در
سال ۲۱ در
نهاوند اتفاق افتاد.
این نبرد، آخرین مقاومت منظم سپاه ساسانی در برابر فاتحان
مسلمان است که به پیروزی اعراب و فروپاشی دولت ساسانی انجامید و راه فتح مناطق مرکزی و شرقی
ایران را برای اعراب هموار کرد. پادشاه ساسانی که پیش از این در
قادسیه و
جلولاء شکستهای سختی را متحمل شده و پس از سقوط پایتختش،
تیسفون (
مدائن)، به داخل ایران عقب نشسته بود، سرداران و اسپهبدان ولایات دور و نزدیک مملکتش را به مقابله با پیشروی اعراب فراخواند. بنابر قول مشهور، آنان نیز بر یاری یزدگرد و مقاومت در برابر اعراب یک دل شدند.
نهاوند در چهارده فرسخی
همدان قرار داشت و بین آنها سه روز راه فاصله بود.
سپاه انبوهی – که تعداد آن را بین شصت هزار تا یکصدوپنجاه هزار تن ذکر کردهاند – از سراسر ایران در
نهاوند گرد آمد.
یزدگرد سوم، پادشاه
ایران ، فرماندهی این سپاه را به
مردانشاه پسر هرمزد، معروف به
ذوالحاجب ، سپرد.
برخی نام این فرمانده ایرانی را
فیروزان دانستهاند،
که البته خالی از اشتباه نیست.
عماربن یاسر ، حاکم
کوفه ، خبر تجمع سپاه ایران را به
مدینه رساند و خلیفۀ دوم، عمر، با
صحاب پیامبراکرم دربارۀ چگونگی مقابله با این سپاه انبوه رایزنی کرد. عمر خود متمایل بود که به جنگ برود و فرماندهی را برعهده گیرد. برخی نیز بر آن بودند که از مناطق
شام و
یمن سپاهیان را به نهاوند گسیل کنند، اما در این میان رأی
علیبن ابیطالب - علیهالسلام- به نظر
عمر پسندیدهتر آمد که معتقد بود رفتن خلیفه به جبهۀ جنگ به صلاح
مسلمانان نیست و انتقال سپاهیان شام و یمن به جبهۀ ایران نیز درست نمیباشد، زیرا خالی شدن نواحی مرزی از سپاه، طمع روم و دیگر دشمنان همجوار مسلمانان را برمیانگیزد، بلکه درست آن است که از خود عراق سپاه فراهم آید و قسمت اعظم سپاه حاضر در
بصره و
کوفه ، عازم نهاوند شوند و مابقی برای محافظت از شهر باقی بمانند. این رأی را همۀ
صحابه پذیرفتند.
گویا خلیفه عمر با هرمزان (از سرداران سابق ساسانیان که پیش از این به
اسارت درآمده بود و اینک در
مدینه میزیست) نیز دربارۀ چگونگی مقابله با ایرانیان مشورت کرد، که البته نظر او را مبنی بر مواجه نشدن با سپاه ایران در نهاوند و کشاندن
جنگ به مناطق دیگر نپذیرفت و برای گسیل سپاه به نهاوند مصمم شد.
به فرمان خلیفه، حذیفةبن یمان با قسمتی از سپاه کوفه،
ابوموسی اشعری با بخشی از سپاه
بصره ، و از مدینه نیز گروهی به فرماندهی
عبداللهبن عمر به سوی نهاوند روان گردیدند.
فرماندهی کل این سپاه به
نعمانبن مقرن مزنی (یا
نعمان
بن عمروبن
مقّرن مزنی)
سپرده شد که از
صحابه پیامبر -صلی الله علیه وآله وسلم- و والی شهر کسکر بود و گویا پیش از این از شغل خود اظهار نارضایی کرده و از خلیفه خواسته بود که او را به جبهۀ جنگ فرستد و به امر
جهاد مأمور نماید.
عمر او را به فرماندهی کل سپاه و چند تن را نیز به جانشینی وی تعیین کرد که در صورت بروز حادثهای برای
نعمان، به ترتیب، فرماندهی سپاه را برعهده گیرند. این افراد،
حذیفةبن یمان ،
جریربن عبدالله بجلی ، مغیرةبن شعبه و اشعث
بن قیس بودند.
نعمان
بن مقرّن با برخی از وجوه
صحابه پیامبر عازم
نهاوند شد و با پیوستن لشکریان
کوفه و
بصره به او، در مقابل سپاه ایران موضع گرفت. ابتدا، به درخواست ایرانیان،
مغیرةبن شعبه را به سفارت نزد مردانشاه فرستاد که گفتگوهایی کردند اما نتیجهای نداشت.
نعمان
بن مقرّن،
اشعثبن قیس را بر میمنه و
مغیرةبن شعبه را بر میسرۀ
سپاه خود گمارد و هر دو طرف آمادۀ نبرد شدند.
نوشتهاند که ایرانیان در مقابل سپاه اعراب تیغهای آهنین بر
زمین افکنده بودند که در سُم اسبان فرو میرفت و آنان را از حرکت بازمیداشت و از این رو، با اطمینان در مواضعشان سنگر گرفته بودند و تحرکی در آنان دیده نمیشد.
مسلمانان که از طولانی شدن این وضع و رسیدن کمکهای بیشتر به سپاه
ایران در هراس بودند، برای غلبه بر این مشکل و بیرون کشیدن سپاه ساسانی از مواضع خود، شایعهای در انداختند و تظاهر به عقبنشینی کردند. سپاهیان ساسانی به گمان اینکه اعراب ترسیدهاند و در حال گریز هستند، از مواضع خود خارج شدند و تیغهای آهنین را جمعآوری نمودند و سپاه اعراب را تعقیب کردند.
سپاه مسلمانان که آمادۀ این رویداد بود، رو به ایرانیان کرد و نبردی سخت و خونین میان طرفین آغاز شد. این نبرد سه روز ادامه داشت.
بنابر برخی روایات، ایرانیان در این جنگ خود را به صورت دستههای پنج، هفت یا ده نفره به یکدیگر
زنجیر کرده بودند که از میدان نبرد نگریزند، اما این
حربه به ضررشان تمام شد، زیرا وقتی یکی از آنان کشته یا زخمی میشد، تمام افراد هم زنجیر او به
خاک میافتادند یا از ادامۀ
جنگ در می ماندند.
سپاهیان
ایران هم
قسم شده بودند تا پای جان
مقاومت کنند و حتی در پشت سرخود تیغهای آهنین افکنده بودند که اگر بگریزند جان سالم به در نبرند،
اما سرانجام، پیروزی از آن
مسلمانان شد و بسیاری از سپاهیان ساسانی در این نبرد کشته شدند. طبق روایتی، در مسیر عقبنشینی ایرانیان، درهای بود که هزاران تن از سربازان ایرانی در آن سقوط کردند و جان سپردند.
نعمان
بن مقرّن، فرمانده مسلمانان، نیز کشته شد و حذیفة
بن یمان جای او را گرفت. با رسیدن خبر مرگ
نعمان به مدینه، خلیفه در سوگ او بسیار گریست.
حذیفةبن یمان نبرد را ادامه داد و پیروزی نهایی نصیب
مسلمانان شد. سپاه ساسانی گریخت و در عقبنشینی نیز تلفات بسیار داد. فرمانده سپاه
ایران نیز که از معرکه گریخته بود، تحت تعقیب مسلمانان قرار گرفت و در راه
همدان به دست آنان به
قتل رسید.
حذیفة
بن یمان سرانجام
نهاوند را به
صلح گشود و
مسلمانان این پیروزی درخشان را فتحالفتوح نامیدند.
پس از آن، دولت ساسانی در مقابل اعراب مقاومت چندانی نکرد و در پی فرار پادشاه ایران به جانب مشرق مملکت خویش، راه فتح شهرهای مرکزی ایران برای فاتحان مسلمان گشوده شد.
برخی نبرد
جلولاء را، که کمی پیش از این در شمال
عراق روی داده بود، فتحالفتوح خواندهاند.
برخی مورخان نیز در شرح نبرد نهاوند، به عنوان فتحالفتوح اشارهای نکردهاند.
افتخار فتح نهاوند عمدتاً نصیب اهالی
کوفه شد، زیرا بیشتر سپاه فاتح را کوفیان تشکیل میدادند.
این نبرد سرنوشتساز در سلسله نبردهای اعراب و ایرانیان اهمیت ویژهای دارد، زیرا بنیان دولت ساسانی را فرو ریخت و امید مقاومت و پیروزی بر اعراب را در میان سران این دولت از بین برد.
دربارۀ زمان وقوع این جنگ روایات مختلفی وجود دارد، اما عمدتاً آن را درسال ۲۱ هجری ذکر کرده اند.
از سال ۱۹ یا ۲۰ نیز در برخی منابع یاد شده است.
خلیفه عمر برای آنکه یزدگرد سوم را از خیال حمله و مقاومت منصرف کند، دستههایی از اعراب
کوفه و
بصره را برای تسخیر شهرهای ایران فرستاد؛ بعضی از سرداران و لشکریان بصره را به
فارس و
کرمان و
اصفهان روانه کرد و بعضی از اعراب
کوفه را به
اصفهان و
آذربایجان و ری گسیل داشت.
از آن پس دیگر نه دولتی در کار بود نه کشوری، همهچیز به دست مسلمانان افتاد و
سال بعد
همدان و
کاشان و
اصفهان و
استخر را نیز گشودند و یزدگرد از
فارس به
کرمان و از آنجا به
سیستان و سرانجام به مرو رفت و آخرین بازماندۀ گنجهای خسروانی نیز به دست فاتحان افتاد.
مقاومتهای کوچک محلی که از آن پس در شهرها و روستاهای
ایران در برابر مسلمانان روی داد، هرچند آسیبهایی به فاتحان میزد، اما برای ورود ایشان به فلات
ایران مانع جدّی نبود.
با این حال، فتح نهاوند را نمیتوان پایان جنگهای عمدۀ مسلمانان و ایرانیان شمرد. این فتح در واقع آغاز یک سلسله زد و خوردهای تازهای بود که تا سالها بعد از عمر، اعراب با آن روبه رو بودند.
(۱) ابناثیر، اسدالغابة فی معرفةالصحابة، بیروت ۱۴۰۹/ ۱۹۸۹.
(۲) ابنعبدالبرّ، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.
(۳) ابنفقیه، کتاب البلدان، بیروت ۱۴۱۶/ ۱۹۹۶.
(۴) بلاذری، فتوحالبلدان، بیروت ۱۹۸۸.
(۵) خلیفةبن خیاط، تاریخ خلیفةبن خیاط، بیروت ۱۴۱۵/ ۱۹۹۵.
(۶) ابوحنیفه دینوری، الاخبار الطوال، قم ۱۳۶۸ش.
(۷) عبدالحسین زرینکوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران ۱۳۷۳ش.
(۸) عبدالحسین زرینکوب، دو
قرن سکوت، تهران ۱۳۸۴ش.
(۹) طبری، تاریخ الامم و الملوک، بیروت ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.
(۱۰) ابوعلی مسکویه رازی، تجاربالامم، تهران ۱۳۷۹ش.
(۱۱) یاقوت حموی، معجمالبلدان، بیروت ۱۹۹۵.
(۱۲) یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، بیروت.
انشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «فتح الفتوح»، شماره ۷۲۵۳.