غَفْر (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
غَفْر (به فتح غین و سکون فاء) از
واژگان قرآن کریم به معنای پوشاندن و مستور كردن است.
مشتقات
غَفْر که در
آیات قرآن آمده عبارتند از:
غُفْران (به ضم غین و سکون فاء) به معنای آمرزيدن،
مَغْفِرت (به فتح میم و سکون غین و کسر فاء) به معنای آمرزيدن،
غَفّار (به فتح غین و تشدید فاء) به معنای بسيار آمرزنده که از اسماء حسنىاند،
غَفور (به فتح غین) به معنای بسيار آمرزنده که از اسماء حسنىاند،
اِسْتِغْفار (به کسر الف، تاء، سکون سین و غین) به معنای طلب مغفرت میباشد.
غَفْر به معنای پوشاندن و مستور كردن است.
در
قاموس گفته:
«غَفَرَهُ يَغْفِرُهُ: سَتَرَهُ.» در
اقرب الموارد نيز همانطور است، در اقرب و
مفردات نقل شده:
«أَصْبِغْ ثَوْبَكَ بِالسَّوَادِ فَإِنَّهُ أَغْفَرُ لِوَسَخِهِ» يعنى: لباست را رنگ سياه بزن كه چركش را بهتر مستور میكند.
همچنين است قول
ابن اثیر در
نهایه.
على هذا غفرانِ گناه، مستور و ناپديد كردنِ آن است.
به مواردی از
غَفْر که در قرآن به کار رفته است، اشاره میشود:
(وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُواْ هَذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُواْ مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَ ادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّدًا وَ قُولُواْ حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ وَ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ) (و ياد كنيد زمانى را كه گفتيم: «در اين شهر (بيتالمقدس) وارد شويد و از نعمتهاى فراوان آن، از هرجا مىخواهيد بخوريد و از در معبد بيت المقدس با خضوع وارد گرديد و بگوييد: «خداوندا! گناهان ما را بريز.» تا خطاهاى شما را ببخشيم و به نيكوكاران پاداش بيشترى خواهيم داد».)
در
مجمع ذيل این آیه فرموده: غفر به معنى پوشاندن است، گويند:
«غَفَرَ اللَّهُ لَهُ غُفْرَاناً» يعنى: خدا گناهان او را مستور (و
عفو) كرد.
(فَغَفَرْنا لَهُ ذلِكَ ...) «آنرا بر او عفو كرديم.»
(فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ) يعنى: «گناهان را به نفع كسی كه میخواهد میآمرزد و آنكه را خواهد
عذاب كند.»
مفعول «غفر» در اين موارد «
ذنوب» است و لام در «لمن» مفيد نفع است.
(قُلْ لِلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لا يَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ لِيَجْزِيَ قَوْماً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ) (به
مؤمنان بگو: «كسانى را كه
امید به ايّام اللّه (روز
رستاخیز) ندارند مورد عفو قرار دهند تا روزى كه
خداوند هر قومى را به اعمالى كه انجام مىدادند جزا دهد.)
«غفر» گاهى به گذشت ظاهرى نيز اطلاق میشود، هر چند در باطن، گذشت و ستر نيست مثل این آیه فوق.
در
المیزان آمده:
مؤمنان چون استهزا كنندگان به
رسول خدا را میديدند آنها را به
ایمان و ترک اهانت دعوت میكردند، با آنكه
کفّار ديگر قابل علاج نبودند، لذا آن حضرت مأمور شد كه بفرمايد: اينها را ناديده بگيريد تا خدا در مقابل عمل سزايشان دهد.
(وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ) (و هنگامى كه خشمگين شوند عفو مىكنند.)
در این آيه ظاهرا مراد بخشيدن
گناه ديگران است.
(وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ) (و هر كس
شکیبایی نموده و عفو كند، اين كار، از امور پرارزش است.)
در این آيه ظاهرا مراد بخشيدن
گناه ديگران است.
(رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا) (پروردگارا! گناهان ما را ببخش؛ و بدیهاى ما را بپوشان)
غُفْران و
مَغْفِرت هر دو مصدراند و به معناى آمرزيدن میباشند.
غُفْران فقط يکبار و مَغْفِرت ۲۸ بار در
قرآن مجید آمده است.
(قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ) (گفتند: «شنيديم و اطاعت كرديم.
پروردگارا! به آمرزشِ تو اميدواريم؛ و بازگشت ما به سوى توست.»)
(«غُفْرانَكَ») مفعول فعل محذوف است، مثل:
«نَسْئَلُكَ غُفْرانَكَ».طبرسی فرموده: علّت نصب
بدل بودن از فعل مأخوذ منه است،
گویى گفته شده:
اللَّهُم اغفر لنا غفرانك، يعنى: «گفتند شنيديم و پيروى كرديم، پروردگارا! از تو آمرزش میطلبيم و به سوى توست بازگشت».
(وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ) (و خدا به فرمان خود، دعوت به
بهشت و آمرزش مىنمايد.)
غَفّار و
غَفور هر دو صيغه مبالغهاند، يعنى: بسيار آمرزنده، و هر دو از اسماء حسنىاند.
در اقرب الموارد گفته: غفّار در افاده مبالغه از غفور ابلغ است، به علت زيادت حروف و به قولى غفور از حيث كيفيّت مبالغه است و غفّار از حيث كميّت، يعنى غفور آمرزنده گناهان بزرگ و غفّار آمرزنده گناهان بسيار است.
غَفور مجموعا ۹۱ بار و غَفّار چهار بار در كلام الله به كار رفته است.
(إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ) (زيرا
خداوند آمرزنده مهربان است.)
(كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌ غَفُورٌ) (از روزى پروردگارتان بخوريد و شكر او را به جا آوريد؛ شهرى است پاك و پاكيزه، و پروردگارى آمرزنده و مهربان.)
اگر گويند: در اين
آیه صحبت از گناه نيست پس علّت آمدن «غفور» چيست؟ گویيم: شايد علت آن اين باشد كه
شکر سبب مزيد
نعمت و آمرزش گناه است، به مناسبت
(وَ اشْكُرُوا) لفظ غفور به كار رفته است؛ همچنين است آيات ديگر از اين قبيل.
(وَ أَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى الْعَزِيزِ الْغَفَّارِ) (در حالى كه من شما را به سوى خداوند توانا و آمرزنده دعوت مىكنم.)
اِسْتِغْفار:
به معنای طلب مغفرت است.
(وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ ...) (و استغفار
ابراهیم براى پدرش (سرپرستش كه در آن زمان، عمويش
آزر بود)، فقط به خاطر وعدهاى بود كه به او داده بود.)
بايد دانست: گناه در حقيقت نيروهاى مخصوصى است كه از مواد بدن برخاسته و به صورت نيرو بيرون ريختهاند. به عبارت ديگر همانطور كه حرارت اطاق همان نفت بخارى است كه به حرارت تبديل شده همچنين مطلق عمل، اعمّ از نيک و بد، همان مواد بدن است كه در نتيجه كار به صورت نيرو در آمدهاند. سنگى كه به هوا پرتاب ميشود مقدارى از ماده بدن به صورت نيرو بدان سوار است و آنرا بالا میبرد و تا آن نيرو از سنگ تخليه نشده بالا خواهد رفت و پس از تخليه شدن هم آن نيرو در
عالم ماندنى است.
على هذا عمل
جوهر است، نه
عرض؛ اصيل و ذاتى است، نه اعتبارى. پس تمام گناهان به صورت نيروها و اشّعه مضرّه در عالم و در دور و بر انسان هستند مثل
هاله ماه، خداوند فرموده:
(مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ) (آرى، كسانى كه مرتكب گناه شوند، و
آثار گناه، سراسر وجودشان را بپوشاند)،
خطيئة واقعا ذاتى و جوهر است و شخص را احاطه میكند.
در اين صورت غفران گناه آن است كه خداوند آنها را مستور میكند و جزء موجودات ديگر میشوند، بهطوریكه ديگر ديده نمیشوند و به شخص نزديک نمیگردند و يا در اثر
توبه مبدّل به
حسنات میگردند،
(فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ) (خداوند
سیئات آنان را به حسنات مبدّل مىكند.)
ناگفته نماند همانطور كه كثافات و قازورات در اثر عوامل شيميایى به صورت كود در آمده و سپس به ميوه و سبزى و غيره تبديل میشوند، همچنين آن نيروهاى مضرّه كه گناهان رها شده در عالماند، میشود به مواد نافع و نعمتهاى بهشتى تبديل شوند.
در
کافی، در روايات توبه هست كه
معاویة بن وهب گويد:
امام صادق (علیهالسّلام) میفرمود: چون بنده توبه واقعى كرد، خدا او را دوست دارد و گناه او را در
دنیا و
آخرت مستور میكند. گفتم: چطور مستور میكند؟ فرمود: آنچه در ملک نوشتهاند از يادشان مىبرد و به جوارحش دستور میدهد كه گناهان او را بپوشانيد و به قطعههاى زمين
وحی میكند كه آنچه روى شما عمل كرده كتمان كنيد، پس بنده، خدا را در حالى ملاقات میكند كه هيچ چيز بر گناه او گواه نيست.
به كار بردن لفظ
کتمان و
ستر در روايت قابل دقت است، پس گناه معدوم نمیشود، چون موجود را معدوم شدن نيست، ولى مستور میگردد و شايد مستور شدن اين است كه جزء اشياء ديگر گرديده و ناپديد میشود.
ناگفته نماند درباره بخشودن ذنوب در قرآن پيوسته غفران ذنوب آمده و «غفران سيئات و سيّئة» حتى يكبار هم نيامده است، از آنطرف پيوسته در علاج سيئات كلمه
تکفیر آمده، مثل:
(كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا) (بدیهاى ما را بپوشان)
ولى «اغفر سيئاتنا» حتى يک دفعه هم به كار نرفته است، مگر
آیه:
(نَتَجاوَزُ عَنْ سَيِّئاتِهِمْ) (از گناهانشان مىگذريم.)
كه به لفظ «نَتَجاوَزُ» آمده پس در اين چه سرّى هست؟
به نظر میآيد ذنوب خود گناهان است كه به صورت نيرو در عالم رها شده و در آخرت مجسّم خواهند شد و سيّئات آثار وضعى گناهان از قبيل تيرگى قلوب، رفتن آبروها، آمدن عذاب دنيوى و غيره مثلا در آيات:
(فَأَصابَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا ...) (و بدیهاى اعمالشان سرانجام به آنها رسيد)
(وَ بَدا لَهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا) (در آن روز اعمال بدى را كه انجام دادهاند براى آنها آشكار مىشود)
(فَأَصابَهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا) (سپس بدیهاى اعمالشان به آنها رسيد)
(فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا) (خداوند او را از توطئههاى شوم آنها نگه داشت)
(وَ بَدا لَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا) (و بدیهاى اعمالشان براى آنان آشكار مىشود.)
كه سيّئات از «ما كَسَبُوا- ... ما عَمِلُوا- ... ما مَكَرُوا» جدا شده است و اگر اضافه لاميّه باشد، چنانكه ظاهرا لاميّه است، كاملا روشن است كه سيّئات آثار
مکر و عمل بداند و گرنه میبايست گفته شود
(«فَاصابَهُمْ ما مَكَرُوا».)ايضا از آيه:
(رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا) (پروردگارا! گناهان ما را ببخش؛ و بدیهاى ما را بپوشان)
روشن میشود، كه ذنوب غير از سيّئات است.
آن وقت اين از رسم قرآن است، كه درباره سيّئه تكفير و درباره ذنب غفران بكار میبرد، ولى هنوز كاملا علّت آن بر نگارنده روشن نيست. از طرف ديگر سيّئه گويا گاهى به گناه هم اطلاق شده است، مثل:
(وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى إِلَّا مِثْلَها) (و هر كس كار بدى انجام دهد، جز بهمانند آن، كيفر نخواهد ديد.)
در اينجا لازم است دو آيه زير را بررسى كنيم:
(إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ) يعنى: «خدا
شرک را نمیبخشد و جز آن هر گناه را در حق كسی كه بخواهد میبخشد.»
(إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن يَشَاءُ وَ مَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلًا بَعِيدًا) يعنى: «خدا
شرک را نمیبخشد و جز آن هر گناه را در حق كسی كه بخواهد میبخشد.»
اين آيه صريح است كه غير از شرک گناهان ديگر قابل بخشوده شده است.
(قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً ... وَ أَنِيبُوا إِلى رَبِّكُمْ ...) يعنى: «بگو اى بندگان من كه بر خويش
اسراف كردهايد، از
رحمت خدا نااميد نباشيد كه خدا همه گناهان را ميامرزد، بهسوى پروردگارتان برگرديد.»
اين آيه وعده مغفرت را شامل همه گناهان میداند حتى شرک را نيز، البته در صورت توبه، كه فرموده:
(وَ أَنِيبُوا إِلى رَبِّكُمْ)، و از طرف ديگر به ضرورت
اسلام، اگر مشرک توبه كند توبهاش قبول است.
به نظر نگارنده: آيه اول در هر دو مورد راجع به
قیامت است، يعنى اگر كسى از دنيا بدون توبه رفت، اگر مشرک باشد غير قابل عفو است، ولى اگر مرتكب گناهان ديگر بوده، اگر خدا بخواهد میبخشد. اين مطلب، يعنى راجع به آخرت بودن، از آيه ما قبل نيز در هر دو مورد بهدست میآيد.
ولى آيه دوم راجع به دنيا است، يعنى اگر در دنيا
توبه كنند، همه گناهان حتى شرک، مورد
عفو است، لذا فرموده: نااميد نباشيد و توبه كنيد.
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «غفر»، ج۵، ص۱۰۷-۱۱۱.