غدیر خم از نگاه شرقشناسان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
علت غایی ارسال رسل و خلاصه حرکت و تلاش
انبیا و مهمترین ماموریت
پیامبر آخرالزمان حضرت ختمی مرتبت
محمد بن عبدالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به حسب
ادله نقلی و عقلی معرفی
جانشین ایشان است که در نهایت در واقعه
غدیر خم، تجلی نموده و به اوج خود رسیده است.
شرق شناسانی که درباره غدیرخم و
جانشینی پیامبر قلم فرسایی نمودند، بسیار محدود هستند و آن دسته از دین پژوهان غربی که مکتوباتی دارند، بیشترشان در کتابی مستقل به این مسئله نپرداختهاند؛ از جمله کسانی که در رسالهای جداگانه به این مسئله پرداخته است،
مادلونگ میباشد که در کتاب ماندگار خود «
جانشینی حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) : پژوهشی پیرامون خلافت نخستین»
به این مسئله پرداخته است.
در واقع در مغرب زمین، تحقیق و بررسی در
تشیع که یکی از شاخههای مطالعات و بررسیهای اسلامی است، بیش از همه مورد
غفلت قرار گرفته است. اما در چند دهه اخیر گروهی از محققان به بعضی از ساحتهای اسلام شیعی توجه جدی داشتهاند. پیشگامان این گروه عبارتند از: رودلف اشتروتمان
(۱۸۷۷ـ۱۹۶۰) لوئی ماسینیون
(۱۸۸۳ـ۱۹۶۲) و به دنبال آنها هانری کربن
(۱۹۰۳ـ۱۹۷۸) و در زمانهایی اخیرتر دانشمندانی چون اتان کلبرگ
(ت۱۹۴۳) ویلفرد مادلانگ
(ت۱۹۳۰) هاینس هالم
(ت۱۹۴۲) و دیگران در بالا بردن شناخت
دین پژوهان غربی از
اسلام شیعی کمک شایانی کردهاند.
نگاه برخی
شرق شناسان یک نگاه صرفا تاریخی و گاهی پدیدارشناسی است؛ لذا بسیاری از اصول و ضروری
اعتقادات شیعه را با نگاه و ادبیات خود بررسی مینمایند. به
یقین در ضمن یک مقاله نمیتوان به همه جنبههای
جانشینی پیامبر پرداخت. اما سعی شده آنچه بیان میشود دربرگیرنده مباحث پدیدارشناسی در آثار شرق شناسان باشد تا به
اعتقادات شیعی نزدیکتر باشد. از جمله "هاینس هالم"، گروههای اجتماعی گوناگونی که دارای سنتها و علایقی بسیار متفاوت بودند را علت بروز انشعاب در
جامعه اسلامی و تنشهای اجتماعی میداند و
پیامبر اسلام به عنوان پایه گذار جامعه اسلامی در صدد جذب آنها و رفع تنشها برآمد. جامعهای که چهار گروه مختلف را شامل میشد:
۱ـ مهاجرانی که از
مکه به
مدینه هجرت کردند؛
۲ـ
کشاورزان مقیم مدینه؛
۳ـ جنگجویانی که با
عراق و شرق
ایران در حال جنگ بودند و جذب فرهنگ همان کشورها میشدند؛
۴ـ اعضای مللی که به
اسلام گرویدند.
"هاینس هالم" در ادامه چنین میگوید: «دوره حکومت ناب الهی که در طی آن خداوند با زبان
پیامبر مستقیما با مومنان سخن میگفت با رحلت
پیامبر اسلام به پایان یافت.» و اضافه میکند همه این انشعاب و شقوق قبیلهای و قومی بعد از رحلت
پیامبر اسلام در سال ۱۱هـ. ق/۶۳۲م. سبب ساز مشکل تعیین
جانشین ایشان شد. مشکلی که میتوانست به شکلی مسالمت آمیز حل شود.
هیچ یک از
اصحاب پیامبر اسلام مدعی برخورداری از جذبه یک
پیامبر دریافت کننده
وحی نبود. آنهایی هم که ادعای
پیامبری کردند، علتش مسائل شخصی بوده و به آنها پیامبران دروغین اطلاق میشد که از بحث ما خارج است و بحث جداگانهای را میطلبد.
در این باره
پیامبر هیچ حکمی برای
هدایت آینده امت اسلامی از خود بر جای نگذاشت و چون
پیامبر هیچ پسر و وارثی که بتواند خلافت مسلمین راعهده دار گردد و به هر حال انتقال
قدرت سیاسی از پدر به پسر هنوز به صورت یک اصل الزام آور در جامعه قبیلهای عربستان در قرن اول در نیامده بود.
((لالانی در این باره
اعتقاد دیگری دارد او میگوید: در یک جامعه قبیلهای
جانشینی معمولا بر مبنای
خویشاوندی دودمانی استوار بود و از سویی مونتگمری وات معتقد است
ابوبکر انتخابی واضح به عنوان
جانشین پیامبر بود.
و مادلونگ معتقد است آیا بهتر نبود که او(ابوبکر) از
جانشینی پسر عموی
پیامبر و پدر نوههای
پیامبر حمایت کند و در
مشورت به ابوبکر تکیه کند.(اگر مشورتی نیازداشت)
)) لذا آن تعدد و انشعاب قبایلی سبب شد تا گروهی (
مهاجران) که زور و قدرتشان مادلونگ نیز میگوید: کسانی که موجب شدند آن دو(عمر و ابوبکر) بتوانند با زور ارادة، خود را بر جمع سقیفه تحمیل کنند.
بر دیگران میچربید، ابوبکر را و بعد از دو سال
عمر، که او هم از مهاجران بود، انتخاب کنند. و انتخاب خلیفه سوم، عثمان نیز توسط شورایی که مرکب از شش تن از
اصحاب برجسته
پیامبر از جمله،
امام علی (علیهالسّلام) پسر عمو و داماد آن حضرت بود صورت گرفت.
پروفسور "لالانی" انتخاب ابوبکر را صحیح نمیداند. بلکه انتخاب
امام علی (علیهالسّلام) را ارجح میداند و منشا پیدایش جنبشهای مردمی علیه حکومت و خلفای سه گانه را همان انتخاب شتابزده میداند که منجر به برکناری
عثمان شد.
او تصریح میکند که انتخاب(ابوبکر) با
شتاب بسیار صورت گرفت؛ زیرا
رقابت میان
انصار (بومیان مدینه) و
مهاجرین (هجرت کنندگان از
مکه ) میرفت که جامعه اسلامی را از هم متلاشی سازد. امام علی (علیهالسّلام) که پسر عم و نیز داماد
پیامبر بود در کنکاش انتخابات حضور نداشت؛ زیرا در خانه در کنار بستر مرگ
پیامبر مانده بود. این مهم است که با آنکه کسی به طلب امام علی (علیهالسّلام) فرستاده نشد، عدهای از کسانی که در
سقیفه بودند به بیعت با ابوبکر اعتراض کردند و اعلام داشتند که آنها با کسی جز امام علی (علیهالسّلام) بیعت نخواهند کرد. و این احساسات تا زمان خلیفه دوم زنده بود. برای نخستین بار جنبشی مردمی(نه گروهی محدود و خاص) به طرفداری از امام علی (علیهالسّلام) در کوفه ظاهر شد که خواهان برکناری عثمان از
خلافت بود.
"مادلونگ" همچون "لالانی" با این
انتخاب موافق نیست و نقل میکند که
عمر نیز نتیجه اجتماع در
سقیفه را به دو دلیل امری شتابزده و بدون اندیشه (فلته) میدانست:
الف: عدم حضور
مهاجران برجسته از جمله خانواده و قبیله رسول اکرم در آن شورا.
ب: پایان آشفته و نامبارک سقیفه و حمله به
سعدبن عباده رهبر قبیله خزرج.
و در صفحه۷۴ علت شتابزدگی خلیفه دوم را
احساس خطر از جانب
انصار و اهل مدینه میداند. زیرا امکان انتخاب
امام علی (علیهالسّلام) و جلو انداختن ایشان بود.
در ادامه وی
سقیفه را به کودتایی تشبیه میکند. در واقع
قریش نمیپذیرفتند که هم
پیامبری و هم
خلافت در یک طایفه جمع شود. این نه کودتای عمر و ابوبکر در
سقیفه بنی ساعده، بلکه
حسادت عمیق
قریش بود که امام علی (علیهالسّلام) را از رسیدن به خلافت بازداشت.
نقش محوری
ابوسفیان در این انتخاب شتابزده، از نگاه نازک بین شرق شناسان به دور نمانده است. مسئلهای که در کتب تاریخی ما هم کمتر به آن اشاره شده و سزاوار است به صورت جداگانه و عمیق به آن پرداخته شود.
"مادلونگ" منکر دست داشتن ابوسفیان در رسیدن
خلافت به
ابوبکر است. در حقیقت ابوسفیان به عنوان رئیس
بنی عبد شمس این کار را برای خود شرم آور میداند. همچنین "کایتانی" این مسئله را فاقد اعتبار میداند. اما قرائنی وجود دارد که نقش ابوسفیان را در این دسیسه پررنگتر میکند:
"کورت فریشلر" نقل میکند: بعد از فوت
پیامبر ابوسفیان به
مدینه آمد تا از اوضاع و احوال مدینه با خبر گردد؛ تا آنجا که میگوید: ابوسفیان به
ثابت بن ارطاه گفت: کسی نمیتواند جای
پیامبر را بگیرد و پرسید: آیا کسی را برای اداره امور کشور به
خلافت انتخاب کردهاید؟ ثابت بن ارطاه گفت: بلی خلیفه انتخاب شد. ابوسفیان پرسید
خلیفه کیست؟ جواب دادم:
ابوبکر خلیفه شد. ابوسفیان دو دست را بلند کرد و گفت خدا را شکر. پرسیدم چرا شکر میکنی؟ گفت: بعد از اینکه
پیامبر ناخوش شد، من فکر کردم که اگر
حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فوت کند، ممکن است که یکی از افراد
قبیله هاشم و به خصوص
علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) به خلافت اتنخاب گردد؛ اگر اینطور میشد، من چارهای نداشتم جر اینکه
طغیان کنم.
شواهد ارزندهای در دست است که
ابوسفیان بلافاصله بعد از انتخاب
ابوبکر پیشنهاد
حمایت خود را برای مبارزه با این تصمیم به
امام علی (علیهالسّلام) ارائه کرد. امام علی (علیهالسّلام) بعدا در نامهای به
معاویه این پیشنهاد پدرش را به او یادآوری و تصریح کرد که پیشنهاد ابوسفیان را از بیم پراکندگی
امت نپذیرفت؛ زیرا مردم هنوز به دوره
جاهلیت نزدیک بودند.
چنانچه ملاحظه فرمودید در میان شرق شناسان نیز کسانی هستند که انتخاب
جانشین پیامبر اسلام را شتابزده میدانند.
شیعه را اعتقاد بر این است که این انتخاب علاوه بر شتابزدگی، ناحق هم بوده است.
انتخاب امام علی (علیهالسّلام) از سوی
انصار مدینه و جنگجویان قبایل عرب که در شهر
کوفه سکونت داشتند و سبب
فتوحات اسلامی شده بودند، صورت گرفت.
پروفسور "هاینس هالم" نقش مردمی و مشارکت حداکثری آنها، در
انتخاب امام علی (علیهالسّلام) را بیشتر از انتخاب خلفای سه گانه میداند. و اذعان دارد در انتخاب خلفای سه گانه
رای مردم در نظر گرفته نشده است.
"مادلانگ" نیز نظرات خود را خیلی به
مذهب شیعه نزدیک میکند و
امام علی (علیهالسّلام) را تنها
جانشین لایق
پیامبر میداند و میگوید: قرآن مقام
خاندان پیامبر را همچون جایگاه خاندانهای پیامبران سلف، برتر از مقام هر
مومن دیگری قرار داده و آنان را از هر پلیدی پاک گردانیده است. تا جایی که
قرآن افکار
حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بیان میکند. روشن است که او در نظر نداشت،
ابوبکر جانشین طبیعی او باشد و نه به انجام این کار راضی بود. پیامبران پیشین کمال لطف الهی را در این میدانستند که جانشینان آنان فرزندان یا خویشاوندان نسبی شان باشند. سنیها مدعی هستند که لازم نبود یکی از خویشاوندان
پیامبر به
جانشینی او تعیین شود. به همین دلیل ایشان کسی را به
جانشینی خود تعیین نکرد؛ چون میخواست امر
خلافت را بر اساس اصل قرآنی
شورا به
امت اسلامی واگذارد.
بر فرض تنزل از
نصب امام معصوم توسط
پیامبر اگر بنا به نظر
اهل سنت شورا را اصل بدانیم، باز شورای واقعی از سوی مردم در زمان انتخاب امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) صورت گرفته است.
"لالانی" نیز
جانشینی فرزندان و خویشاوندان پیامبران را همچون "مادلونگ" بعد از ذکر برخی از آیاتی که در شان و منزلت امیرمؤمنان و
اهل بیت (علیهمالسّلام) نازل شده است، بازگو میکند و میگوید: به این ترتیب ملاحظه میکنیم که قرآن مقامی بس والا که والاتر از بقیه مومنان است به اهل بیت
پیامبر میدهد. در پرتو داستانهای قرآن از
جانشینی پیامبران پیشین احتمال قوی بر آن است که
پیامبر جانشینی خود را نیز چنان میخواسته است. از نظر
شیعه پیامبر به شیوه خود
مسلمانان را برای این امر آماده میساخته و به آنها دلالات و اشاراتی بر
رجحان امام علی (علیهالسّلام) به عنوان
جانشین خود پیش از آنکه وی را در
غدیر خم مولای مردم اعلان کند، میکرده است. به نظر عجیب میآید که
پیامبر به زعم
اهل سنت جانشینی برای خود تعیین نکرده باشد. اگر چنین بوده باشد، ابوبکر که صریحا عمر را به
جانشینی خود برگزید و حتی آن را به قید کتابت در آورد، بایستی
سنت پیامبر را زیر پا نهاده باشد.
شیعیان،
امام علی (علیهالسّلام) را تنها خلیفة بر حق میدانند و عنوان خلافتی «امیرالمومنین» را منحصرا به آن حضرت نسبت میدهند. طبق
احادیث آنان
خلافت کوتاه مدت آن امام (۴۰ـ۳۶/۶۶۱ـ۶۵۶) تنها حکومت مشروعی بوده که
امت اسلامی از زمان
رحلت پیامبر تجربه کرده است.
بنابر روایات
شیعه پیامبر در چندین موقعیت پسر عمو و دامادش
علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) را
جانشین خود و
امام امت تعیین کرده بود. نقل است
پیامبر در بازگشت از
حجة الوداع در هیجدهم ذی الحجة سال۱۰هـ. ق/مارس۶۳۲م. در
غدیر خم در نیمه راه
مکه و
مدینه در برابر زایرانی که
توقف کرده بودند، امام علی (علیهالسّلام) را بر سر دست گرفت و چنین فرمود:«من کنت مولاه فهذا مولاه»
بنابر نقل شیعیان از جمله کسانی که به امام علی (علیهالسّلام) تبریک گفت و را با لقب
امیرالمومنین خطاب کرد، عمر بود.
شیعه به خصوص معتقد است که حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در غدیرخم اندک زمانی پیش از
رحلت ، امام علی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به
جانشینی خود
نصب کرده است.
عباس عموی
پیامبر پدر
عبدالله نزدیکی مرگ را از چهره حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شناخت و سعی کرد علی را متقاعد کند که پیش برود و از او بپرسد که کار
خلافت از آن کیست؟ اگر از آنان است، بدانند و اگر از دیگران است مردم را به آن سفارش کند. بااین همه، لحن بیان عباس حاکی از آن است که او خلافت را حق امام علی (علیهالسّلام) میدانست و
عقیده داشت که
ابوبکر با تبانی با اصحاب، امام علی (علیهالسّلام) را به زور از مقام خود محروم کرده بود.
احادیث غدیر خم در احادیث
اهل سنت نیز نقل شده است ولی توسط آنان به گونهای دیگر
تعبیر و چنین ادعا میشود که
پیامبر با بیان این عبارت میخواسته از قدرت تضعیف شده حضرت علی (علیهالسّلام) که سببش جدی بودن وی و در نتیجه از دست دادن وجهه عمومی او بود،
پشتیبانی کند. منظور
پیامبر از بیان این سخن در
غدیر هرچه باشد، احتمالا تعیین
جانشین نبوده به دو علت:
۱ـ خود امام علی (علیهالسّلام) عضو شورایی بود که خلیفه سوم را انتخاب کرد؛
۲ـ خود ایشان به درخواست آن دسته از مسلمانان که خواستار
حکومت اسلامی بودند به
خلافت منصوب شد.
آیا در واقع
پیامبر میخواست که مسلمانان سرپرست خود را از راه
شورا تعیین کنند. قرآن به مومنان توصیه میکند که بعضی از امور را از راه شورا حل و فصل کنند. اما نه مساله
جانشینی پیامبر را این امر به
نص قرآن به انتخاب الهی تعیین میشود و خداوند معمولا جانشینان آنان را از خویشاوندان خود آنان بر میگزیند خواه این جانشینان
پیامبر باشند یا نباشند.
بعد از چنین استدلالی که تا حدودی به مبانی اسلام و
تشیع نزدیک است. انتظار میرفت آقای مادلونگ با تتبع و کاوش بیشتری نتیجه گیری میکرد. او دو دلیل برای عدم تعیین
جانشین ذکر میکند. یکی عدم آگاهی در پایان عمر و دیگری عدم نزول آیه برای تعیین
جانشین که این دو نسبت (عدم آگاهی و
نسیان ) از ساحت مقدس همه
پیامبران به خصوص
پیامبر عظیم الشان اسلام به دور است.
بیعت مجدد با
امام علی (علیهالسّلام) بارها و بارها همانند
دعوت پیامبر بود که در غدیر خم مردم را به سوی امام علی (علیهالسّلام) فرا خواند: «خداوندا، دوستار کسی باش که علی را دوست میدارد و دشمن کسی باش که علی را دشمن میدارد» به احتمال قریب به یقین در حدود همین زمان بود که امام علی (علیهالسّلام) فرمود تا حدیث غدیر خم را برای عموم اعلام دارند.
"هاینس هالم" خاندان
آل بویه را اولین کسانی میداند که رسما و علنا توانستند، مراسم یادبودی به مناسبت دو واقعه مهم در
تاریخ تشیع راه اندازی کنند. یکی مراسم
عاشورای حسینی در
محرم و دیگری
عید سعید غدیر: در پایان سال ۳۵۲/۹۶۴ دومین عید مهم
شیعیان به یادبود انتخاب حضرت علی (علیهالسّلام) توسط حضرت
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای
جانشینی، آشکارا جشن گرفته شد.
هاجسن امام علی (علیهالسّلام) و جانشینان او را از زبان شیعیان این چنین توصیف مینماید: علی (علیهالسّلام) و جانشینان او از خاندان پیغمبر از همان آغاز یعنی پس از رحلت حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یگانه حکمروایان مشروع و بر حق
اسلام و از آن گذشته یگانه معلمان و منادیان بر حق
دین میبودهاند.
عدالت تنها، آن زمانی
انتظار میرود که بر روی زمین استقرار یابد که
اهل بیت پیامبر به حق خود برسند. زیرا تنها آنها هستند که میدانند و میتوانند مطابق اصول راستینی که
پیامبر آورده است،
حکومت کنند.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «غدیر خم در آثار شرق شناسان»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۱/۱۲.