عیسی بن یزید لیثی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِبْنِ دَأب، ابوالولید عیسی بن یزید لَیْثیِ مدنی (د ۱۷۱ق/۷۸۷م)،
راوی ،
محدث ، آگاه به ایام
عرب و ندیم دو
خلیفه عباسی است.
سمعانی سلسله
نسب کامل او را که به بکر بن دأب میرسد.
ذکر کرده است. از روزگار کودکی و جوانی او آگاهی چندانی در دست نیست. وی از اعراب
حجاز بود.
ابن دأب همزمان با آغاز خلافت
هارونالرشید - ظاهراً در میانسالی - درگذشت.
فرزندان وی در
بصره اقامت گزیدند و ظاهراً تا یک
سده بعد همزمان با
ابن قتیبه هنوز شهرتی داشتند.
برخی
ابن دأب را
شیعی مذهب دانسته و گفتهاند اخباری در
حقانیت بنیهاشم وضع (جعل) کرده است.
به هر حال، اگر درباره
جعل اخبار توسط او دلیلی نداریم، در عوض به چند قرینه میتوان تشیع او را تأیید کرد. مثلاً از وی روایتی طولانی درباره فضایل
علی بن ابی طالب (ع) نقل شده است.
و قمی
این
حدیث و نیز شیوه بیان آن را دلیلی بر تشیع وی دانسته است.
ظاهراً پیش از ۱۴۰ق/۷۵۷م در مدینه از صالح بن کیسان (د ۱۴۰ق) و احتمالاً در همان سالها، از هشام بن عُروة حدیث شنیده است.
سپس به
بغداد رفت و در آنجا اقامت گزید.
روایاتی که از او نقل شده، نشان میدهد که از عمر بن
ابی حفص
داوود بن حصین
ابومعبد اسلمی
و شاید یزید بن رومان و
ابن ابی ذئب و دیگران حدیث شنیده است. به گفته
ابن حماد
احادیث
ابن ابی ذئب و یزید بن رومان تنها به روایت
ابن دأب حفظ شده است.
ابن حجر صفوان بن سلیم را نیز از مشایخ حدیث او معرفی کرده است.
افزون بر این، خاندانِ وی و از جمله پدرش یزید و عمویش حذیفة بن دأب و برادرش یحیی از
اخبار عرب آگاهی تمام داشتهاند.
بنابر این، احتمال میرود که وی نخست نزد پدر آموزش دیده باشد، اما خود وی به زودی به دانش فراوان و خوش سخنی شهرت یافت، به گونهای که خاندان
ابن دأب به او شناخته شد.
گروهی از دانشمندان نیز از وی روایت
ادب کردهاند که از مشهورترین آنان،
ابن سلام جمحی است
و دیگری قَحُذمی.
جاحظ او را از خطیبان و شاعران دانسته و کلام او را ستوده است و از آنجا که ابوحیان
او را معلم خوانده، شاید چندی در
مدینه و پیش از سفر به بغداد به تدریس هم اشتغال ورزیده باشد.
نخستین بار که در منابع از حضور
ابن دأب در دارالخلافه سخن رفته است، سال ۱۶۹ق/۷۸۵م است. در این هنگام
مهدی عباسی از عامل مدینه خواست گروهی را که به قَدَری بودن متهم بودند، نزد او فرستد. وی ۴ تن از جمله
ابن دأب و عبدالله بن
ابی عبیده، نواده عمّارِ یاسر را به دارالخلافه فرستاد. اما ایشان، در اثر اعتراضِ نواده عمار آزاد شدند.
ولی ظاهراً این تنها سفر وی به بغداد نبوده است. چه، میدانیم که وی یک بار با بشّار (مق ۱۶۷ق/۷۸۳م)، ملاقات کرده است و احتمالاً این دیدار در بغداد بوده است.
چگونگی پیوستن
ابن دأب به دربار خلیفه مهدی بر ما روشن نیست. در هر حال این امر، با توجه به اتهام قدری بودن و نیز
تشیع وی شگفتآور مینماید. گزارشهایی که درباره حضور وی در دربار بر جای مانده است، نیز بیشتر به روزگار خلافت هادی مربوط میگردد.
تنها سخنی که درباره حضور وی در دربار مهدی بر جای مانده آنست که به گفته مرزبانی
مهدی کنیزی به وی بخشیده است.
وی به سبب شیرینی گفتار و سخندانی و آدابدانی و نیز حاضرجوابی و چیرهدستی دریافتن اشعار و شواهد مناسب حال و با وجود
کبر و
غرور بسیار
نزد هادی دارای پایگاهی ویژه گشت. به گونهای که خلیفه در کنار او هیچ گاه احساس دلتنگی نمیکرد.
وی تنها کسی بود که میتوانست در کنار خلیفه بر پشتی تکیه زند
و نیز هنگام خشم خلیفه که دیگران را یارای سخن گفتن نبود، وی میتوانست خلیفه را آرام سازد، چنانکه یک بار با ذکر حدیثی بجا خشم او را فرو نشاند و وی را شادمان ساخت و ۵۰ هزار
درهم و ۵۰ دست لباس پاداش گرفت
از پاداش دیگر وی به مبلغ ۳۰ هزار
دینار نیز یاد شده است.
همچنین گزارشی از یکی از سفرهای وی با امیران عباسی به شام در دست است
پیداست که ندیمی این چنین مقرب درگاه، میتوانست نفوذ بسیاری بر خلیفه داشته باشد.
مسعودی گفت و گوی بسیار بلندی را که نیمه شبان درباره
بنیامیه و
مقتولان بنیعباس و نیز
مصر ،
نیل ،
نوبه ،
بصره و
کوفه میان خلیفه و
ابن دأب گذشته، نقل میکند و سپس، از بیم
اطناب و درگذشتن از حد کتاب، از ذکر حکایات دیگری که درباره هادی و
ابن دأب میشناخته، چشم میپوشد.
آنچه مسعودی نقل کرده بیگمان یکی از زیباترین صحنههایی است که اهمیت و نقش ندیم مخصوص خلیفه عباسی را باز مینماید:
ابن دأب میبایست در همه احوال آماده حضور یافتن باشد، اوست که در همه ساعات شب و روز باید مونس تنهاییهای خلیفه گردد و خشمها، غصهها، دلنگرانیها و حتی عشقهای او را آرام بخشد. وی باید در تاریخ، جغرافیا، اخبار
عرب و
عجم و نیز در
شعر و
موسیقی و به خصوص در تاریخچه
سلسله عباسی ، دانشی فراگیر و قاطع داشته باشد، زیرا «ندانستن» بر ندیم خاص
حرام است. در این باب،
ابن دأب به راستی مردی شایسته بود. در قصهگویی و افسانهپردازی و
روایت اخبار و
احادیث ، چنان زبردست و خوشسخن و مجلسآرا بود که نویسنده سختگیری چون
جاحظ را نیز به اعجاب واداشته است.
آنچه فضایل او را در مقام ندیمی کمال میبخشید، همانا موسیقیدانی و خوشآوازی بود. او خود به این هنر میبالید و آن را نخستین هنر خویش به شمار میآورد.
به گفته
ابن شاکر
ابراهیم رقیق ترانههایی از او را در کتاب اغانی ثبت کرده است.
برخی از هم روزگاران و مترجمان احوال او در درستی روایات او تردید کرده و اقوال او را مخدوش دانستهاند، چنانکه بخاری
ضمن اشاره به حدیثی طولانی درباره پیامبر (ص) به روایت
ابن دأب او را «مُنکَر الحدیث» خوانده است.
و
ابن حماد
گفته است احادیث ناپذیرفتنی او بیش از احادیث پذیرفتنی اوست.
ابن مناذر در دو
بیت هجایی که در حق وی سروده، پیشنهاد کرده که از او روایت نکنند.
اصمعی نیز وی را به دستکاری و
جعل اشعار متهم ساخته و گفته است وی در مدینه از خویش شعر و افسانه میسازد و به سبب سخنان نادرستی که به عرب نسبت داده، روایات وی بیارزش است.
در درستی تمامی این گفتهها باید اندکی تردید کرد، چه ممکن است ارجمندی مقام
ابن دأب در دربار عباسیان
حسادت گروهی را برانگیخته باشد. این احتمال درباره اصمعی و استادش خلف احمر و نیز مصعب بن عبدالله زبیری فزونتر است. چه آنان نظرات تندی درباره او اظهار کردهاند.
حتی خلف احمر در جریان بحث
لغوی به کنایه گفته است که گویا
ابن دأب طمع به خلافت بسته است که چنین خطاهایی را در شعر برای خود جایز میشمارد.
طرفه آنکه خودِ خلف احمر نیز به جعل شعر
متهم بوده است.
جاحظ
ابن دأب را صاحب خطب و رسایل نیکو دانسته و
ابن ندیم او را از جمله گردآورندگان اخبار عشاق
جاهلیت و صدر
اسلام دانسته است. احتمالاً وی برای گردآوری همین اخبار به گفته خود از همه تیرههای
بنی عامر درباره
مجنون پرس و جو کرد، اما کسی را نیافت که مجنون را بشناسد.
در هر حال، امروز کتابی شامل روایات او در دست نیست.
(۱)
ابن حجر عسقلانی، احمد، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۶ق.
(۲)
ابن حمّاد.
(۳) عقیلی، محمد، کتاب الضعفاء الکبیر، به کوشش عبدالمعطی امین قلعجی، بیروت، ۱۹۸۴م.
(۴)
ابن خلکان، وفیات.
(۵)
ابن سلام جمحی، محمد، طبقات الشعراء، بیروت، ۱۹۱۶م.
(۶)
ابن شاکر کتبی، محمد، عیون التواریخ، نسخه خطی کتابخانه احمد ثالث (شم ۲۹۲۲).
(۷)
ابن عبدربه، احمد، العقد الفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
(۸)
ابن قتیبه، عبدالله، عیون الاخبار، بیروت، ۱۳۴۳ق/۱۹۲۵م.
(۹)
ابن قتیبه، عبدالله، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۹م.
(۱۰)
ابن ندیم، الفهرست.
(۱۱) ابوحیان توحیدی، علی، البصائر و الذخایر، به کوشش ابراهیم کیلانی، دمشق، مکتبة اطلس.
(۱۲) ابوطیب لغوی، عبدالواحد، مراتب النحویین، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۵۵م.
(۱۳) ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، بولاق، ۱۲۸۵ق.
(۱۴) بخاری، اسماعیل، التاریخ الکبیر، به کوشش ابوالوفاءِ افغانی، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۸ق.
(۱۵) بستانی ف.
(۱۶) بلاذری، احمد، انساب الاشراف، بغداد، ۱۹۳۶م.
(۱۷) جاحظ، عمرو، البیان و التبیین، به کوشش حسن سندوبی، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
(۱۸) جاحظ، عمرو، التاج، به کوشش احمد زکی پاشا، قاهره، ۱۳۲۲ق/ ۱۹۱۴م.
(۱۹) حصری قیروانی، ابراهیم، زهرالا¸داب، به کوشش زکی مبارک، قاهره، ۱۹۵۴م.
(۲۰) خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ق.
(۲۱) سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالرحمان بن یحیی معلمی یمانی، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۶م.
(۲۲) طبری، تاریخ، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۶۰- ۱۹۶۸م.
(۲۳) قمی، عباس، الکنی و الالقاب، تهران، ۱۳۹۷ق.
(۲۴) مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، قم، ۱۳۹۲ق.
(۲۵) مرزبانی، محمد، الموشح، به کوشش محبالدین خطیب، قاهره، ۱۳۸۵ق.
(۲۶) مرزبانی، محمد، نورالقبس، به کوشش رودلف زلهایم، ویسبادن، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
(۲۷) مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش باربیه دومنار، پاریس، ۱۸۷۱م.
(۲۸) یاقوت، ادبا.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابن دأب»، ج۳، ص۱۱۸۳.