عمرو بن جناده انصاری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عمرو بن جناده انصاری یکی از
یاران امام حسین (علیهالسلام) و از
شهدای کربلا است.
برخی نام او را عُمَر نقل کردهاند.
پدرش
جناده بن حرث از
صحابه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و از
شیعیان با
اخلاص علی (علیهالسلام) بود که در
جنگ صفّین شرکت داشت .
و در
کربلا به
شهادت رسید.
بنا به گفته برخی، مادرش، بحریه دختر
مسعود خزرجی، از زنان
شجاع و فداکاری است که او نیز در کربلا حضور داشت.
عمرو بن جناده هنگام شهادت به نقلی ۲۱ سال
و بنا به نقلی دیگر، یازده، یا نُه سال داشت.
او همراه پدر و مادرش، در
مکه مکرمه به
امام حسین (علیهالسلام) پیوست
و پس از شهادتِ پدرش
جناده در
روز عاشورا، مادرش او را امر به
جهاد کرد و گفت: پسرم برو و حسین (علیهالسلام) را یاری کن. آن جوان نزد امام (علیهالسلام) آمد و -پس از عرض ادب- اجازه میدان خواست. حسین (علیهالسلام) اجازه نداد؛ او بار دیگر سخن خود را تکرار کرد. امام (علیهالسلام) فرمود: این
جوان پدرش
شهید شده و شاید مادرش، میدان رفتن او را خوش نداشته باشد. او گفت:ای فرزند
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مادرم مرا امر کرده شما را یاری کنم و خود، لباس جنگ بر تنم پوشانده است. حسین (علیهالسلام) اجازه داد و او به میدان رفت .
(در کتاب
مقتل جامع سیدالشهداء، این جریان را به جوانی سلحشور نسب داده است، و در مورد
عمرو بن جناده صحیح نمیداند.)
عمرو در میدان این
رجز را خواند:
امیری حُسَینٌ وَنِعْمَ الامیرُ • سُرُور فُؤادِ البَشیر النّذیرِ
عَلِی وَفاطِمَةٌ والِداهُ • فَهَلْ تَعْلَمُونَ لَهُ مِنْ نَظیرٍ
لَهُ طَلْعَةٌ مِثْلُ شَمْسِ الضُّحی • لَهُ غُرَّةٌ مِثْلُ بَدْرِ الْمُنیرِ
امیر من حسین (علیهالسلام) است و چه خوب امیری است او مایه شادی دل پیامبر بشارت دهنده و انذارکننده است. پدرش علی (علیهالسلام) و مادرش
فاطمه (علیهاالسلام) است آیا شبیهی برای او سراغ دارید؟ او چهرهای همچون خورشید رخشان و پیشانیای چون ماه دارد.
برخی نیز نقل کردهاند که در میدان این رجز را خواند:
اضِقُ
الخِناقَ مِنَ ابْنِ هِنْدٍ وَارْمِهِ • فی عَتْرِهِ بِفَوارِسِ الانْصارِ
ومُهاجرینَ مُخَضِّبینَ رِماحَهُمْ • تَحْتَ الْعِجاجَةِ مِنْ دَمِ الْکفَّارِ
خُضِبَتْ عَلی عَهْدِ النَّبِی محمّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم • فَالْیومَ تُخْضَبُ مِنْ دَمِ الْفُجّارِ
وَالْیوْمَ تُخْضَبُ مِنْ دِماء مَعاشِرٍ • رَفَضُوا الْقُرآنَ لِنُصْرَةِ الاشْرارِ
طَلَبُوا بِثارِهِمْ بِبَدرٍ وَانْثَنُوا • بِالْمُرْهِفاتِ وَبالْقَنَا الْخَطّارِ
وَالله رَبّی لا ازالُ مُضارباً • لِلْفاسقینَ بِمُرْهَفٍ بَتَّارِ
هذا عَلی الْیوْمَ حَقَّ واجِبٌ • فی کلِّ یوْمٍ تعانُقٌ وَحَوارِ
راه نَفَس را بر پسر هند تنگ میکنم و تیر به گلوی او میزنم، به کمک سواران
انصار و
مهاجرانی که نیزههاشان را در زیر گرد و غبار -
میدان جنگ- از
خون کافران رنگین کردند؛در زمان پیامبر خدا محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) -نیزهها- رنگین شد و امروز –نیز- از خون
فاسقان رنگین میشود؛ امروز از خون جماعتی رنگین میشود که
قرآن را برای یاری اشرار رها کردند؛ و در صدد
انتقام خونهای ریخته شدهشان در -
جنگ-
بدر هستند و آن را در زیر شمشیرهای بران و نیزههای برافراشته پنهان کردند به
خدا سوگند پیوسته فاسقان را با
شمشیر تیز و بُران خواهم زد امروز این کار بر من حقّ و
واجب است؛ در هر روزی، رو به رو شدن و یاری کردنی است. (در کتاب مقتل جامع سیدالشهداء، فقط این رجز را منسوب به
عمرو بن جناده دانسته است.)
(
ابن شهرآشوب میگوید: سپس فرزندش به میدان رفت و شهید شد، اما چیزی از او ذکر نمیکند و سخنی دربارهاش نمیگوید. آنگاه بلافاصله به میدان رفتن جوانی را ذکر میکند که پدرش در معرکه شهید شده بود و مادرش نیز در کربلا حضور داشت. سپس فداکاری و شهادت آن جوان و رشادت مادرش را بیان میکند.
به نظر میرسد این جوان همان «
عمرو بن جناده» باشد؛ زیرا چگونگی مبارزه و شهادت آن دو بسیار شبیه هم نقل شده است. گفتنی است حاج
شیخ عباس قمی احتمال میدهد که این جوان، همان
فرزند مسلم بن عوسجه باشد.
)
او آن قدر با
دشمن جنگید تا به
شهادت رسید.
مالک بن نسر بدی سرش را جدا کرد و به سوی لشکرگاه امام حسین (علیهالسلام) پرتاب نمود.
مادرش سر او را برداشت و گفت: «آفرین پسرم، ای شادی دلم و ای نور چشمم» سپس سر را به سوی یکی از افراد دشمن پرتاب کرد و او را به هلاکت رساند. پس از آن عمود
خیمه را کشید و بر آن گروه حمله کرد. (چنان که گذشت، شبیه همین جریان را به
مادر وهب بن عمیر کلبی نسبت دادهاند که ما قبلاً در شهادت
عبدالله بن عمیر کلبی در اینباره سخن گفتیم و در آنجا یادآوری کردیم که وهب
بن عمیر درست نیست و عبدالله
بن عمیر درست است و زنی که در کربلا همراه او بوده، همسرش بوده است نه مادرش، مادر عبدالله
بن عمیر در کربلا نبود و شاید همین جریان را به اشتباه به مادر ابن عمیر نسبت دادهاند؛ زیرا نام این جوان و مادرش ذکر نشده و به همین علت برخی افراد، این جوان را ابن عمیر و مادرش را
ام وهب، مادر ابن عمیر نامیدهاند.) امام حسین (علیهالسلام) او را برگرداند و در حقش
دعا فرمود.
برخی نوشتهاند که آن
زن هنگام حمله، این
شعر را خواند:
انَا عَجُوزٌ فِی النِّساء ضَعیفَةٌ • بالِیةٌ خاویةٌ نَحیفَةٌ
اضْرِبُکمْ بِضَرْبَةٍ عَنیفَةٍ • دُونَ بَنی فاطِمَةِ الشَّریفَةِ مقتل الحسین خوارزمی ج۲، ص۲۶.
من در میان
زنان، زنی ضعیف و پیر و ناتوان هستم؛ در راه
دفاع از فرزندان فاطمه شریف ضربه محکم بر شما میزنم.
خوارزمی نوشته است که این زن در حملهاش، دو نفر از افراد دشمن را به هلاکت رساند.
پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، جمعی از نویسندگان، ص۲۸۱- ۲۸۴. پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۸۰۹.