عزاداری و گریه برای امام حسین قبل از شهادت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عزاداری برای شهدا در
اسلام سابقهای دیرین دارد و از اخبار برمی آید که
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز آن را تایید کرد و در برگزاری آن همت میگماشت مانند عزاداری پیامبر در
شهادت حضرت حمزه و
جعفر طیار.
در این میان پیشینه عزاداری و
گریه برای امام حسین (علیهالسّلام) به قبل از شهادت ایشان میرسد و حتی گزارشاتی مبنی بر
گریه حضرت آدم (علیهالسّلام) و برخی انبیای دیگر بر مصائب حضرت سید الشهدا وجود دارد. پیامبر
اسلام (صلیالله
علیهوآله
وسلّم)،
حضرت علی (علیهالسّلام)،
حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) و
امام حسن (علیهالسّلام)، پیشوایان معصومی هستند که پیش از شهادت
امام حسین از ماجرای کربلا اطلاع داشته و بر مصائب ایشان گریستهاند.
از آنجایی که
اسلام دین
فطرت است و دینی که بر مبنای فطرت باشد،
(فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا)،
نمیتواند با عزاداری مخالف باشد؛ زیرا حزن واندوه به هنگام از دست دادن عزیزان امری است که فطرت انسانی با آن سرشته است و هرگز ممکن نیست
دین فطری گریه واندوه را در از دست دادن عزیزان تا وقتی که سبب خشم و غضب
خداوند نشده، تحریم کند. بنابراین دین
اسلام بر این امر صحّه گذارده و
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به خاطر از شهادت عزیزان خود غمگین میشدند و
گریه میکردند که موارد متعددِ آن در متون
شیعه و
اهل سنت نقل شده است.
پس از پایان
جنگ احد هنگامی که پیامبر
اسلام (صلیالله
علیهوآله
وسلّم) پیکر غرق خون و
مثله شده عمویش
حمزه را دید، سخت منقلب شد و به شدت گریست؛ به گونهای که هرگز به آن شدت نگریسته بود. «لما رای النبی حمزه قتیلا، بکی فلما رای ما مثّل به شهق؛ پیامبر چون پیکر خونین حمزه را یافت گریست و چون از
مثله کردن او آگاهی یافت با صدای بلند
گریه سر داد.»
آنگاه فرمود:
«یا عم رسول الله، واسد الله، واسد رسول الله یا حمزة یا فاعل الخیرات یا حمزة یا کاشف الکربات، یا حمزة یا ذاب یا مانع عن وجه رسول الله»؛
«ای عموی رسول خدا؛ ای شیر خدا و شیر رسول الله؛ ای حمزه؛ ای کننده کارهای نیک؛ ای حمزهای بر طرف کننده غم واندوه از چهره رسول خدا، وای مدافع او».
این
گریه و ناله از سوی آن حضرت
برای عزای عمویش حمزه آن قدر شدید بوده است که منابع تاریخی درباره آن چنین نوشته اند: «ما راینا رسول اللّه (صلیالله
علیهوآله
وسلّم) باکیاً اشدّ من بکائه علی حمزه، وضعه فی القبله، ثمّ وقف علی جنازته، وانتحب حتّی بلغ به الغشی، یقول: یا عمّ رسول اللّه! یا حمزه! یا اسد اللّه! واسد رسوله! یا حمزه! یا فاعل الخیرات! یا حمزه! یا کاشف الکربات! یا حمزه! یا ذابّ عن وجه رسول اللّه!؛ ندیدیم پیامبر بر کسی
گریه کند، آن گونه که با شدّت در شهادت عمویش حمزه اشک میریخت، بدن حمزه را به طرف
قبله قرار داد، سپس کنار آن قرار گرفته و با صدای بلند
گریه کرد تا حال غش به آن حضرت دست داد، و خطاب به جسد عمویش میفرمود: ای عموی پیامبر خدا، ای حمزه! ای شیر خدا و شیر پیامبر خدا، ای حمزه! ای کسی که کارهای نیکو انجام میدادی، ای حمزه! ای کسی که سختیها و مشکلات را برطرف میکردی، ای حمزه! ای کسی که سختیها را از رسول خدا دور میکردی.»
رسول خدا (صلیالله
علیهوآله
وسلّم) از کنار خانههایی از
انصار (
بنیعبدالاشهل و
بنیظفر) عبور میکردند که صدای بکاء و نوحه بر کشتهگان خودشان را شنیدند. چشمان رسول خدا (صلیالله
علیهوآله
وسلّم) پر از اشک شد و فرمود: عمویم حمزه
گریه کن ندارد. و چون
سعد بن معاذ و
اسید بن حضیر به خانههای بنیعبدالاشهل بازگشتند زنانشان را امر کردند تا غم واندوه خود را در سینهها حبس کنند و ابتدا
برای عموی رسول خدا (صلیالله
علیهوآله
وسلّم) عزاداری کنند.
اصحاب از این جمله فهمیدند پیامبر دوست دارد حمزه هم
گریه کننده داشته باشد تا خواهرش
صفیه احساس غربت نکند؛ بنابراین بعد اندکی صدای ناله و
گریه زنان انصار بلند شد که
برای حمزه میگریستند.
با اطلاع رسول خد (صلیالله
علیهوآله
وسلّم) از شهادت جعفر، آن حضرت گریست و ضمن اعلام خبر شهادت وی و دیگر شهدا، به دلجویی از همسر و فرزندان جعفر پرداخت و
برای آنان دعا کرد.
همچنین رسول خدا مسلمانان را به
گریه بر جعفر سفارش کرد
و از اطرافیان خود خواست تا غذای خانواده داغدیده جعفر را تهیه کنند، که به مدت سه روز تهیه شد، و این اقدام، میان
بنیهاشم، مرسوم گردید.
مطابق نقلی، پیامبر سر فرزندان جعفر را تراشید.
فاطمه (علیهاالسّلام) بر شهادت جعفر شیون و زاری کرد.
حسان بن ثابت و دیگران نیز در رثای جعفر اشعاری سرودند.
بنا به روایتی، منظور از شهدا در آیه ۶۹ سوره نساء
جعفر و حمزهاند که در کنار پیامبران، صدیقان و صالحان، از نعمت الهی برخوردارند.
پیامبر پس از برگشتن از
غزوه حمراءالاسد به دیدار خانواده سعد بن ربیع یکی از شهدای جنگ احد رفت و از حماسه و جانبازی سعد یاد کرد. خانواده سعد نیز با شنیدن سخنان پیامبر گریستند و اشک از چشمان حضرت سرازیر شد و آنان را از گریستن نهی نکرد.
بنابراین نه تنها شخص پیامبر در داغ عزیزان عزادار میشد و میگریست؛ بلکه توصیه بر
گریه میکرد.
پیشینه عزاداری و
گریه برای امام حسین (علیهالسّلام) به قبل از شهادت ایشان میرسد و حتی گزارشاتی مبنی بر
گریه حضرت آدم (علیهالسّلام) و برخی انبیای دیگر بر مصائب حضرت سید الشهدا وجود دارد. پیامبر
اسلام (صلیالله
علیهوآله
وسلّم)،
حضرت علی (علیهالسّلام)،
حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) و
امام حسن (علیهالسّلام)، پیشوایان معصومی هستند که پیش از شهادت
امام حسین از ماجرای کربلا خبر دادهاند و بر مصائب ایشان گریستهاند.
اخبار و روایاتی که از ائمه معصومین (
علیه
السّلام) به ما رسیده است گویای این مطلب است که محبت و
توسل به
امام حسین (علیهالسّلام) و
زیارت ایشان در قاموس تمامی انبیاء و اولیای الهی جایگاه ویژه و رفیعی داشته است. به نقل برخی از این روایات، اطلاع از چگونگی شهادت
امام حسین (
علیه
السّلام) موجب اندوه و
گریه انبیاء عظام (
علیه
السّلام) و لعن ایشان را بر دشمنان و قاتلان آن حضرت در پی داشته است. در ادامه به برخی از این گزارشات اشاره میشود.
در
سیره و احوالات
حضرت آدم (علیهالسّلام) نقل شده که ایشان پس از رانده شدن از
بهشت بسیار ناراحت و غمگین شده از روی ندامت و پشیمانی رو به درگاه الهی آورد و به
استغاثه پرداخت تا اینکه
خداوند پس از مدتی در
رحمت خود را به روی او گشود و به واسطه امین وحی
جبرئیل (علیهالسّلام) کلماتی را به او آموخت آدم با خواندن این کلمات به درگاه ربوبی تمسک جست و بدین وسیله توبه اش پذیرفته شد. «فتلقی ءادم من ربه ی کلمات فتاب
علیه انه هو التواب الرحیم؛
سپس آدم از پروردگارش کلماتی دریافت داشت (و با آنها
توبه کرد) و خداوند توبه او را پذیرفت چرا که خداوند توبه پذیر و مهربان است.»
در روایتی آمده که چون خداوند خواست توبه آدم (
علیه
السّلام) را قبول نماید جبرئیل را نزد او فرستاد جبرئیل (
علیه
السّلام) به آدم یاد داد که خداوند را به این
دعا بخواند:
«یا حمید بحق محمد (صلیاللهوعلیهوآلهوسلم) یا عالی بحق علی (علیهالسّلام) یا فاطر بحق فاطمه (سلاماللهعلیهم) یا محسن بحق الحسن (علیهالسّلام) یا قدیم الاحسان بحق الحسین (علیهالسّلام) و منک الاحسان» آدم (
علیه
السّلام) خداوند را به این کلمات مبارکه خواند. زمانی که جبرئیل نام
امام حسین (
علیه
السّلام) را بر زبان جاری ساخت
قلب آدم (
علیه
السّلام) گرفت و
اشک از چشمانش جاری شد. گفت: «ای جبرئیل (
علیه
السّلام) چرا در یادکرد پنجمین نفر دلم شکست و اشکم جاری شد» جبرئیل (
علیه
السّلام) گفت: «ای آدم (
علیه
السّلام) این فرزند تو به مصیبتی بزرگ دچار میشود که تمامی مصیبتها نزد آن کوچک است.» سپس جبرئیل ادامه داد و گفت: «
حسین (
علیه
السّلام) تشنه و غریب و بی یار و یاور کشته میشود. ای آدم (
علیه
السّلام) اگر تو او را ببینی در حالی که میگوید: و اعطشاه وا قلة ناصراه تا به جایی که از تشنگی چشمانش تیره و تاریک میشود و
آسمان را به مانند دودی در دیدگان خود میبیند و کسی او را جز دم شمشیر و شربت
مرگ جواب ندهد تا اینکه او را مانند گوسفند سر از قفا ببرند و اموال او را غارت کنند و سر او و اصحاب او را بر سر نیزهها نمایند و اهل و عیال او را
اسیر سازند و این پیشآمد در
علم خدا آن چنان که گفتم رقم خورده است.» آدم (
علیه
السّلام) پرسید: «قاتل او کیست؟» ندا آمد: «مردی به نام
یزید، که ملعون و مطرود اهل آسمانها و
زمین است.» آدم (
علیه
السّلام) گفت: «اکنون وظیفه من چیست؟» جبرئیل (
علیه
السّلام) گفت: «یزید را لعن کن» و آدم (
علیه
السّلام) یزید را لعن کرد. سپس آدم ابوالبشر (
علیه
السّلام) مانند زن پسر مرده بنای گریستن گذاشت و توبه او به برکت
گریه بر حضرت
امام (
علیه
السّلام) پذیرفته شد.
در برخی از روایات در بیان احوالات
حضرت نوح (علیهالسّلام) آمده: «زمانی که کشتی او به محل شهادت سید و سالار شهیدان (
علیه
السّلام) رسید
کشتی به تلاطم افتاد نوح (
علیه
السّلام) از این حالت وحشت زده شد و احساس کرد که کشتی در معرض غرق شدن است پس به درگاه خدا استغاثه نمود و گفت: پروردگارا همه دنیا را سیر کردم اما دلهرهای به مانند دلهرهای که در این سرزمین در دلم ایجاد شد به من دست نداد. جبرئیل (
علیه
السّلام) نازل شد و به او فرمود: ای نوح (
علیه
السّلام) اینجا همان جایی است که
حسین (
علیه
السّلام) سبط محمد (صلیاللهو
علیهوآلهو
سلم) (خاتم انبیاء) و پسر خاتم اوصیا (
علیه
السّلام) کشته میشود. نوح (
علیه
السّلام) پرسید قاتل او کیست؟ جبرئیل (
علیه
السّلام) پاسخ داد: قاتلش مردی لعین است در نظر اهل آسمانها و زمین. سپس جریان کربلا را
برای او بیان نمود. پس نوح (
علیه
السّلام) و کشتی نشینان گریستند و بر قاتلش لعن فرستادند و گذشتند.»
زمانی که
ابراهیم (علیهالسّلام) خواست بتها را درهم بشکند، بیماری خود را دلیل نرفتن به
عید بت پرستان عنوان کرد. این بیماری در برخی
تفاسیر به سبب حزن و اندوه ناشی از
مصیبت امام حسین (
علیه
السّلام) ذکر شده است.
همچنین در برخی روایات یاد
امام حسین (
علیه
السّلام) موجب پذیرش
فدیه ابراهیم (
علیه
السّلام) عنوان شده است. در روایتی از
امام رضا (علیهالسّلام) نقل شده: «زمانی که ابراهیم (
علیه
السّلام) ماموریت یافت تا فرزندش
اسماعیل (علیهالسّلام) را به درگاه الهی
قربانی نماید
فرزندش را برای قربانی کردن به قربانگاه برد اما خداوند امر نمود که ابراهیم (
علیه
السّلام) گوسفندی را به جای پسرش اسماعیل (
علیه
السّلام) قربانی کند. ابراهیم (
علیه
السّلام)
آرزو نمود کاش گوسفندی نیامده بود و او پسرش را به دست خود قربانی مینمود تا اینکه دلش شکسته میشد و به درجه رفیع
صبر و
رضا نائل میگردید. پس
وحی شد که: ای ابراهیم (
علیه
السّلام) چه کسی محبوبترین خلق در نزد توست؟ عرض کرد:
حبیب تو محمد (صلیاللهو
علیهوآلهو
سلم). وحی آمد که: او را بیشتر دوست داری یا خودت را؟ ابراهیم (
علیه
السّلام) گفت: البته که او
برای من دوست داشتنی تر از جانم است. خداوند فرمود: آیا فرزند او را بیشتر دوست داری یا فرزند خود را؟ ابراهیم (
علیه
السّلام) عرض کرد: فرزند او را. وحی آمد: آیا بریده شدن سر فرزند او به تیغ ستم دشمنان بیشتر دلت را میسوزاند یا ذبح فرزندت به دست خودت در راه
طاعت من؟ عرض کرد:
ذبح او به دست دشمنان بیشتر دل مرا میسوزاند. فرمود: ای ابراهیم (
علیه
السّلام) جمعی که گمان میبرند از
امت خاتم انبیاء (صلیاللهو
علیهوآلهو
سلم) هستند فرزند او
حسین (
علیه
السلام) را به
ظلم و
ستم به مانند گوسفند سر میبرند و به جهت این عمل مستحق
غضب و سخط من میشوند. پس ابراهیم (
علیه
السّلام) جزع نمود و دلش شکست و گریست. در این هنگام وحی آمد که: ای ابراهیم (
علیه
السّلام) به خاطر ناله و شیونی که تو
برای حسین (
علیه
السّلام) انجام دادی، قربانی ات را پذیرفتم و
برای تو درجات رفیع اهل مصائب را واجب نمودم. و این است قول خداوند که: و فدیناه بذبح عظیم؛ ما ذبح عظیمی را فدای او کردیم.
»
در برخی از روایات آمده است که «روزی
اسماعیل (علیهالسّلام) گوسفندان خود را
برای چرا به اطراف
شریعه فرات فرستاد پس از مدتی به او خبر دادند که گوسفندانش چند روز است که آب نیآشامیدند، پس اسماعیل (
علیه
السّلام) از خداوند سبب آن را سؤال نمود وحی رسید که از گوسفندان سؤال کن. پس اسماعیل (
علیه
السّلام) از آنان سؤال نمود که چرا آب نمیآشامید؟ گفتند: به ما خبر رسیده که
حسین (
علیه
السّلام) سبط محمد (صلیاللهو
علیهوآلهو
سلم) با لب تشنه در اینجا به شهادت میرسد پس ما به جهت اندوه این مصیبت آب نمیآشامیم. پرسید قاتل او کیست؟ گفتند: قاتلش مردی است لعین در نظر اهل آسمانها و زمین و تمامی خلائق. پس اسماعیل (
علیه
السّلام) گفت: اللهم العن قاتل الحسین
علیه السلام.»
در برخی از منابع آمده است که
حضرت موسی و
خضر (علیهالسّلام) در
مجمع البحرین با هم ملاقات نمودند و از آل محمد (صلیاللهو
علیهوآلهو
سلم) و ابتلای ایشان سخن به میان آوردند تا این که به ماجرای
امام حسین (
علیه
السّلام) رسیدند. پس ذکری از آن حضرت (
علیه
السّلام) به میان آوردند و به یاد او گریستند.
در روایتی دیگر نقل شده که شخصی از
بنی اسرائیل حضرت موسی (
علیه
السّلام) را دید که با شتاب به سویی میرود در حالی که رنگش زرد و بدنش لرزان بود و چشمش گود افتاده بود. دانست که او به
مناجات با خداوند میرود. عرض کرد: یا نبی الله من
گناه بزرگی کردهام خواهش دارم که از خداوند بخواهی تا از گناه من در گذرد و مرا مورد
عفو قرار دهد. موسی (
علیه
السّلام) جهت مناجات به
کوه طور رفت و در مقام مناجات به خداوند عرضه داشت: خداوندا تو پیش از سخن گفتن من از سخنم آگاهی، فلانی که از بندگان توست گناهی کرده و تقاضای بخشش دارد. خطاب رسید هر کس از من طلب
مغفرت کند او را میبخشم؛ مگر قاتلان
حسین (
علیه
السّلام) را. موسی (
علیه
السّلام) گفت: چه کسی او را میکشد؟ فرمود: او را جماعتی از طاغیان و یاغیان که خود را از امت جد او میشمارند در سرزمین کربلا میکشند. پس اسب او فرار کرده شیهه کنان میگوید: ای داد از امتی که فرزند پیامبر (صلیاللهو
علیهوآلهو
سلم) خود را میکشند. پس
حسین (
علیه
السّلام) را بی غسل و
کفن بر روی خاکها بیندازند و وسایل او را به غارت میبرند و زنان او را در شهرها میگردانند و یاران او را به شهادت رسانده و سرهایشان را بر سر نیزهها کنند و در سرزمینها بگردانند ای موسی (
علیه
السّلام) اطفال پیغمبر ایشان از تشنگی هلاک میشوند و بزرگانشان در میان آفتاب پوست بدنشان کنده میشود. پس موسی (
علیه
السّلام) گریست. خطاب رسید که ای موسی (
علیه
السّلام) بدان که هر کس در مصیبت او
گریه کند یا بگریاند یا خود را شبیه
گریه کنندگان جلوه دهد بدنش را بر آتش حرام میکنم.
از
امام زمان (علیهالسّلام) روایت شده که فرمود:
حضرت زکریای نبی (علیهالسّلام ) از خداوند خواست که اسماء خمسه طاهره را به او تعلیم نماید. پس جبرئیل بر او نازل شد و این اسماء را به او تعلیم نمود. پس زکریا هرگاه محمد (صلیاللهو
علیهوآلهو
سلم) و علی (
علیه
السّلام) و فاطمه (
سلاماللهعلیهم) و
حسن (
علیه
السّلام) را ذکر میکرد هم و غمش زایل میشد و چون اسم
حسین (
علیه
السّلام) را زمزمه میکرد
گریه راه گلویش را میبست و دلش به طپش میافتاد. پس عرضه داشت: بارالها علت چیست که چون از آن چهار بزرگوار نام میبرم از هم و غم نجات مییابم و چون از
حسین (
علیه
السّلام) یاد میکنم دلم میسوزد و اشک از چشمانم سرازیر میشود؟ پس خداوند ماجرای آن حضرت (
علیه
السّلام) را
برای زکریا (
علیه
السّلام) باز گفت، زکریا (
علیه
السّلام) چون از موضوع شهادت
امام (
علیه
السّلام) با خبر شد، سه روز از
مسجد بیرون نیامد و از مردم دوری میجست و پیوسته به
گریه و زاری میپرداخت و عرض میکرد: خدایا آیا بهترین خلق خود را به مصیبت فرزندش مبتلا میسازی؟ آیا جامه این مصیبت را بر تن علی (
علیه
السّلام) و فاطمه (
سلاماللهعلیهم) میپوشانی؟ پس عرض کرد: خدایا به من فرزندی عنایت فرما که چشم من به او روشن گردد و محبت او را در دل من زیاد کن سپس مرا به مصیبتش مبتلا ساز چنانکه حبیب خود را به مصیبت فرزندش مبتلا خواهی کرد. پس خداوند
یحیی (علیهالسّلام) را به او عطا فرمود و او را به مصیبت او مبتلا کرد.... .
در روایات آمده که روزی
حضرت عیسی (علیهالسّلام) و حواریانش از سرزمین کربلا عبور میکردند، آهوانی را دید که گرد هم جمع شده، در عزای سید و سالار شهیدان (
علیه
السّلام) مرثیه سرایی میکردند. آهوها چون عیسی (
علیه
السّلام) و
حواریون را دیدند گریان رو به سمت آنان آمدند، عیسی (
علیه
السّلام) نشست و حواریون او هم نشستند. او گریست آنان هم گریستند، در حالی که نمیدانستند آن حضرت (
علیه
السّلام)
برای چه نشست و
برای چه گریست. گفتند ای روح خدا و ای کلمه پروردگار چرا
گریه میکنی، فرمود: آیا میدانید اینجا کجاست؟ گفتند: نه فرمود: اینجا سرزمینی است که فرزند احمد پیامبر بزرگوار (صلیاللهو
علیهوآلهو
سلم) و فرزند دختر پاک او که همچون مادر من است، کشته میشود و در آن، دفن میگردد.
شهادت
امام حسین (علیهالسّلام) و یارانش نقطه عطفی در
عزاداری است. به گواهی منابع روایی و تاریخی، عزاداری
برای سیدالشهدا (
علیه
السّلام) سابقهای به درازای تاریخ
اسلام دارد و
پیامبر اسلام و ائمه معصوم قبل از شهادت
امام حسین بر مصائب ایشان گریستهاند.
روایات فروانی، از حضرت رسول اکرم (صلیالله
علیهوآله
وسلّم)، در زمینه
گریه بر حضرت اباعبدالله (
علیه
السّلام) قبل از شهادتشان در کتب روایی
شیعه نقل شده است، این روایات دو دسته است. در بعضی از روایات دیده میشود که پیامبر اکرم (صلیالله
علیهوآله
وسلّم)
برای مردم و یا اهل بیت (علیهم
السّلام)
روضهخوانی میکند و مصائب اباعبدالله (علیهم
السّلام) را بیان کرده و بقیه نیز با صدای بلند
گریه میکردند،
و در برخی موارد حضرت رسول (صلیالله
علیهوآله
وسلّم)
برای آن حضرت
گریه میکنند.
ام سلمه در حدیثی مفصل قضیه آوردن
تربت خونین
کربلا توسط
جبرئیل برای پیامبراکرم (صلیالله
علیهوآله
وسلّم) را نقل کرده است.
روایات نقل شده در باب
گریه حضرت امیرالمومنین (علیهالسّلام) در قبل و بعد از شهادت
امام حسین (
علیه
السلام)، گرچه نسبت به روایات نقل شده از حضرت پیامبر اکرم (صلواتالله
علیه) کمتر میباشد، ولی مشتمل بر تعابیری است که نشان از حزن شدید حضرت امیرالمومنین (
علیه
السّلام) نسبت به مصیبت وارد شده بر اباعبدالله (
علیه
السلام)، میباشد.
نقل شده که وقتی حضرت امیر با دو نفر از یاران خود از کربلا عبور کرد چشمان مبارکش پر از اشک شد و فرمود: اینجا محل پیاده شدن ایشان است. اینجا محل اثاث و خیمهگاه آنان میباشد، اینجا خونشان ریخته خواهد شد، خوشا به حال تو خاکی که خونهای محبوبها روی تو ریخته خواهد شد.
روایات نقل شده در این زمینه از
حضرت زهرا (علیهاالسّلام) نیز، منحصر به
گریه آن حضرت نمیباشد بلکه در بعضی از این روایات، تعابیر سوزناکتری مانند «شهقه» به کار رفته است که دلالت بر فریاد زدن حضرت زهرا (علیهاالسّلام) در حین
گریه میکند، و نیز بعضی از روایات دلالت بر نوحهسرایی آن بزرگوار میکند، که به روشنی و صراحت در روایت نقل شده است.
در روایتی به نقل از
شیخ صدوق،
حضرت امام حسن (علیهالسّلام) در لحظات پایانی عمر خویش، مصیبت وارده بر خویش را در مقابل مصیبتهای وارده بر حضرت اباعبدالله ناچیز شمرده و با حالتی حزین و اندوهناک آنچه بر حضرت اباعبدالله (
علیه
السّلام) واقع میشود را به آن حضرت بیان میفرمایند.
• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۲، ص۳۳۳-۳۳۵.