عجلیه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
برای پرداختن به شناخت یک فرقه، شناخت حامیان آن فرقه از عناصر مهم فرقه شناسی است که نباید مورد
غفلت واقع شود؛ بطوریکه در مسیر تشکیل یا عملکرد یک فرقه، گروهها و احزاب و فرقههای دیگری میتوانند دخالت داشته باشند و در واقع خود را زیر مجموعه آن فرقه اصلی و نیرومند قرار میدهند تا از پوشش سیاسی و یا برد اجتماعی آنها استفاده کنند. معمولا این فرق زیر مجموعهای ضعیف و بی ارزش هستند مگر اینکه دخالت موثری در فرقه اصلی داشته باشند.
فرقهای است منسوب به
هارون بن سعد العجلی که در واقع رئیس این فرقه بوده است ولی از حامیان مهم فرقه
زیدیه محسوب میشود و احتمالا برای بدست آوردن شان اجتماعی و سیاسی و به سبب تناسب افکار خود با زیدیه به فرقه موثر و اصلی زیدیه پیوسته و هماهنگ با ایشان به گسترش سیاستها و افکار زیدیه پرداختند و به این ترتیب حزبی مستقل از فرق زیدیه ولی همسو با زیدیه را تشکیل دادند و طرفدار
امامت زید بن علی بودهاند و بعد از شهادت او گرایش به امامت محمد بن عبدالله بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب پیدا میکنند.
سرکرده فرقه عجلیه شخصیتی به نام هارون بن سعد (سعید) العجلی الکوفی
میباشد و این فرقه منسوب به نام اوست. او را از جمله اصحاب
امام صادق (علیهالسّلام) برشمردهاند.
مذهب او را زیدی گفتهاند
و چنانکه از زیدیه بدست میآید او را افضل و بهترین رجال خود معرفی کردهاند
و نیز امام صادق (علیهالسّلام) او را سرکرده عجلیه مینامد.
از عمر او اطلاع دقیقی در دست نیست اما وفات اسماعیل فرزند امام جعفر صادق (علیهالسّلام) را -که در
زمان حیات امام رخ داده است- درک کرده و به همین دلیل بر مسیر امامت در
شیعه خرده گرفته که با جواب کوبنده و اعجاز گونه امام صادق (علیهالسّلام) شبهه و تحلیل ناصواب او منتفی میشود. از جمله پیروان او محمد بن سالم بیاع القصب است.
همانطور که گفته شد این فرقه از حامیان زیدیه است و از نظر علمی و عملی قابل مقایسه با
فرقه زیدیه نیستند بلکه از نظر علمی بنیهای برای مطرح شدن نداشتند و به همین دلیل ایشان را از ضعفاء زیدیه نام نهادهاند
و از تحلیل این مطلب میتوان نتیجه گرفت که ایشان مردمی ساده و عوامی مقلد بودهاند که خود را با شرائط انقلابی فرقه زیدیه تطبیق میدادهاند و پس از شهادت زید بن علی و تفرق زیدیه به هیچ یک از فرق زیدیه ملحق نشدند و گویا به سبب اندیشه تقلید گرایانه خود، کورکورانه به دنبال
انقلاب فرزندان
امام حسن (علیهالسّلام) من جمله محمد بن عبدالله و مهدویت او حرکت کردند. از این مبحث تقلید کورکورانه و بدون دلیل، عدم علمیت در این فرقه کشف میشود و یکی از شواهد این تفکر ساده، عدم عالمان و مفتیان در این فرقه میباشد. چنانکه این مدعا با مقایسه با دیگر فرق زیدیه مانند
جارودیه و
بتریه و همچنین دیگر فرق منحرف ثابت میشود. زیرا در این فرق افرادی که دم از
اجتهاد و
علم و فتوی میزدند کم نبوده است. از این رو میبینیم که رؤسای فرق دیگر، از خاندان
اهل بیت (علیهمالسّلام) استفاده علمی میبردند ولی این عنصر در این مکتب بسیار کمرنگ و بیاثر است و شاهدی بر این مطلب نداریم. این مطلب در روایتی که
ابوعمرو کشی در رجال خویش نقل میکند واضح میشود.
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود:
ما احد اجهل منهم یعنی العجلیة ان فی المرجئة فتیا و علما و فی الخوارج فتیا و علما و ما احد اجهل منه
هیچ کس از ایشان (عجلیه) نادان تر نیست. در فرقه مرجئه و
خوارج (با تمام کج رویهای خود)
علم و عالم وجود دارد در حالی که نادان تری از این فرقه نیست.
نظر امام علیهالسّلام به علم صحیح در نزد خوارج و
مرجئه نیست بلکه بطور طبیعی در بیان سنجشی بین فرق منحرف میباشند و نظر بر این است که خوارج و مرجئه به عنوان فرقی که در ایشان مدعی علم و
دانش وجود دارد مطرح میباشند ولی در این فرقه تنها تقلید جاهلانه وجود دارد.
این شخصیت به عنوان رئیس فرقه عجلیه و یکی از سران زیدیه از عنوانی که امام (علیهالسّلام) به عجلیه دادند بی بهره نیست. علم و دانش او در حد علم سران زیدیه مانند ابی جارود و
سلمه بن کهیل و
حکم بن عتیبه و... نیست و حتی در حد یک راوی از راویان ساده امام صادق(علیهالسّلام) نیست بلکه او را میتوان از راویان زیدیه و
اهل سنت شمرد. زیرا در این دو مکتب، از روایت او اثر و نشان علمی و روایی میتوان یافت
ولی از مکتب اهل بیت (علیهمالسّلام) بی بهره است. چون رهبر فرقه، ناآگاه به علم و به فرموده امام (علیهالسّلام) از جاهلترین مردم میباشد.
تحلیلهای نادرست حوادث، منشائی جز
جهل و نادانی ندارد و در این مرحله نیز با تحلیلهای نادرست هارون بن سعد روبرو هستیم که خود دلیلی بر جهل و نادانی او و دوری او از فرهنگ و مکتب
اهل بیت (علیهمالسّلام) است. او بدون درک دقیق حقیقت امامت بعد از مرگ اسماعیل فرزند امام صادق (علیهالسّلام) به طعن
شیعه و امامت آن پرداخته و پیش بینی انقراض مکتب تشیع و امامت شیعه را گوشزد کرده و به
تبلیغ این تحلیل پرداخته و در بحثی که با هارون بن خارجه دارد گفته است:
قد مات اسماعیل الذی کنتم تمدون الیه اعناقکم و جعفر شیخ کبیر یموت غدا او بعد غد فتبقون
اسماعیل که گردنهایتان را به طرف او کشیده بودید (کنایه از اینکه منتظر امامت و جانشینی او بودید) وفات کرد و از طرفی جعفر (امام جعفر صادق (علیه السلام)) پیرمردی است که تا فردا روزی بیشتر عمر نخواهد کرد. پس شما بدون امام خواهید ماند.
سلمة بن محرز که یکی از یاران امام (علیهالسّلام) است به امام عرض میکند که کسی از عجلیه به من چنین گفته است که بیش از یکی، دو سال دیگر امید به زندگانی این پیرمرد (کنایه از امام صادق (علیه السلام)) نیست تا اینکه وفات کند پس از آن دیگر کسی را ندارید که به او -در مورد
امامت - رجوع کنید.
این سوالات نشان دهنده دشمنی هارون بن سعید و عجلیه با مکتب اهل بیت(علیهمالسّلام) است و در سوال اول هارون بن خارجه نتوانست جواب او را بدهد و برای حل مشکل به امام (علیهالسّلام) رجوع میکند و همچنین در سوال دوم سلمه این شبهه را به امام عرضه میکند و امام در جواب سوال اول فرمود:
هیهات هیهات ابی الله و الله ان ینقطع هذا الامر حتی ینقطع اللیل و النهار فاذا رایته فقل له هذا موسی بن جعفر یکبر و نزوجه و یولد له فیکون خلفا ان شاء الله
هرگز، هرگز
خداوند مانع است از اینکه این امر-امامت- پایان پذیرد تا اینکه شب و روز پایان یابد. اگر او (هارون بن سعد) را دیدی به او بگو این موسی فرزند جعفر (علیهما السلام) است بزرگ میشود و
ازدواج میکند و فرزندی میآورد که جانشین اوست انشاءالله.
در جواب به سلمه با اشاره به فرزندش میفرماید: این موسی بن جعفراست -یعنی امام بعد از من فرزندم
موسی (علیه السلام) - و این جمله را نیز اضافه فرمود که برای او فرزندی دانشمند و
فقیه میباشد.
به این ترتیب امام به شبهه هارون بن سعید جواب داد و با تعیین جانشین خود (موسی بن جعفر (علیه السلام)) به جانشین فرزندش (
امام رضا (علیه السلام)) نیز اشاره نمودند و با این کلام اعجاز گونه مسیر امامت و پویائی تشیع را برای چنین منکری روشن مینماید.
در شیعه اعتقاد بر این است که
شمشیر و زره...
پیامبر اکرم نزد امام (علیهالسّلام) میباشد و وارث این اشیاء نشانه و علامت امامت است
و این مطلب در
جامعه معروف و شناخته شده بوده است اما عجلیه معتقد است که سلاح
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نزد فرزندان
امام حسن (علیهالسّلام) است
و مدعی بودند که عبدالله بن حسن شمشیر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در اختیار دارد
و یا خود او مدعی چنین ارثی است
و در نتیجه زمینه را برای امامت محمد بن عبدالله بن حسن محض مهیا میکردند و با این ترفند با امامت اهل بیت (علیهمالسّلام) به مبارزه برخواستند ولی وقتی این مطلب به امام صادق (علیهالسّلام) رسید به شدت آن را انکار کرد و فرمودند:
سوگند به خدا که او
دروغ میگوید. سوگند به خدا که آن شمشیر نزد او نیست و هرگز شمشیر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را ندیده است نه خودش (عبدالله محض) نه پدرش (حسن مثنی) مگر اینکه او (حسن) آنرا نزد علی بن الحسین زین العابدین (علیهالسّلام) دیده است.
(در روایت دیگرآنرا نزد
امام حسین بن علی (علیهالسّلام) دیده است)
سپس میافزایند:
والله اگر اهل زمین جمع شوند تا امامت را از مسیر حقیقی خودش خارج کنند نمیتوانند و اگر همه خلق الله
کفر بورزند و یک نفر-در مسیر امامت حقه- باقی نماند خداوند این امر را با اهلش میآورد.
در روایتی دیگربه به هدایت شیعه پرداخته تا از این ادعاهای بیجا نهراسند. به این مضمون فرمودند: باید از علائمی که در طرف راست و چپ
شمشیر است باخبر باشند اگر راست میگویند و از ایشان در این مورد سوال کنید. (که در جوابش میمانند)
بدین ترتیب عجلیه فرقهای است که در مسیر انحراف از
امامیه فعالیت داشته و به رهبری شخصی جاهل و شبهه پراکن درغگو تن داده بودند و اینگونه در طاعت او ممحض شده و گمراهی را برای خویش خریده بودند. چنانچه امام صادق (علیهالسّلام) راه این فرقه را به رهبری هارون بن سعد با تاویل به این آیه بیان فرمود:
ان الذین اتخذوا العجل سینالهم غضب من ربهم و ذلة فی الحیاة الدنیا و کذلک نجزی المفترین
آنان که گوساله را به پرستش گرفتند به زودی برایشان غضبی از جانب
خداوند ایشان و ذلت و خواری در دنیا به آنان میرسد و اینچنین درغگویان را کیفر میدهیم.
فرقه عجلیه در کلمات
اهل سنت فرقهای منسوب به عمیر بن بیان العجلی از فرق
خطابیه است
که با نام فرقه عجلیه (عمیریه) نوشته شده است.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «عجلیه».