• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

عبدالنبی نوری

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



عبدالنبی نوری (۱۲۵۴-۱۳۴۳ق) معروف به شیخ عبدالنبی نوری، حکیم، فقیه، اصولی و از مجتهدان شیعه در قرن سیزده و چهاردهم هجری قمری بود.عبدالنبی نوری
وی از علمایی چون میرزای شیرازی، میرزا ابوالحسن جلوه، محمدرضا قمشه‌ای، میرزا حبیب‌الله رشتی، شیخ انصاری و دیگر بزرگان بهره برد. ایشان بعد از تحصیلات در عتبات عالیات و اخذ درجه اجتهاد به تهران آمده و به فعالیت‌های علمی، تبلیغی و سیاسی اشتغال داشت و مرجعی برای حل مشکلات مردم بود. از جمله فعالیت‌های سیاسی ایشان، حمایت از شیخ فضل‌الله نوری درباره مشروطه مشروعه و حمایت از شهید مدرس بود. از شیخ عبدالنبی چندین تالیف در موضوعات مختلف بر جای مانده است.

فهرست مندرجات

۱ - ولادت
۲ - تحصیلات
       ۲.۱ - در تهران
       ۲.۲ - در نجف
       ۲.۳ - در سامرا
۳ - فعالیت‌ها در تهران
       ۳.۱ - فعالیت‌های علمی و تبلیغی
       ۳.۲ - خاطره‌ای از آیت‌الله بدلا
۴ - شاگردان
       ۴.۱ - محمدطاهر تنکابنی
       ۴.۲ - محمدتقی آملی
       ۴.۳ - میرزا عبدالله تهرانی
       ۴.۴ - محمد ثابتی همدانی
       ۴.۵ - یدالله نظر پاک
       ۴.۶ - صدرالافاضل شیرازی
       ۴.۷ - سید محمدکاظم عصار
       ۴.۸ - سید محسن صدرالاشراف
       ۴.۹ - علی‌اکبر الهیان
       ۴.۱۰ - عبدالکریم امیری فیروزکوهی
       ۴.۱۱ - دیگر شاگردان
۵ - مقامات علمی و اخلاقی
       ۵.۱ - سخن بزرگان
       ۵.۲ - سخنان اعتمادالسلطنه
۶ - آثار
۷ - حمایت از مشروطه مشروعه
۸ - مبارزه با فساد
       ۸.۱ - قیام مردم علیه یهودیان
       ۸.۲ - رفع فتنه
       ۸.۳ - حمایت از شهید مدرس
۹ - فرزندان
۱۰ - رحلت
       ۱۰.۱ - مراسم تشییع
       ۱۰.۲ - مراسم ختم
۱۱ - پانویس
۱۲ - منبع


عبدالنبی نوری در سال ۱۲۵۴ق. در روستای سراسب شهرستان نور متولد شد. پدرش ملا مهدی قبل از تولد این طفل دار فانی را وداع گفت. این کودک پنج بهار را پشت سر نهاده بود که مادرش هم درگذشت.


عبدالنبی تحصیلات مقدماتی را از ملا اسماعیل و حاج میرزا محمد تنکابنی - داماد علامه محمدتقی نوری - فرا گرفت. منطق و معانی، بیان و تفسیر را هم آموخت و آنگاه به روستای بالرود مهاجرت کرد و به حوزه درسی میرزا هادی (پسر علامه نوری) حاضر شد. در مدت ۵ سال فقه، کلام و تفسیر را فرا گرفت. آنگاه به شهرستان آمل و سپس به بابل رفت و نزد مرحوم سعیدالعلماء مازندرانی به تلمذ پرداخت و به دلیل استعداد فوق‌العاده مورد توجه وی قرار گرفت و آن عالم عامل تا پایان عمر به تعلیم و تربیت این نوجوان همت گمارد.
[۱] رئیسی، گلبرار، فرزانگان مازندران، ج۱، ص۴۳۶.


۲.۱ - در تهران

عبدالنبی برای کسب معلومات بیشتر به تهران رفت. نخست به محضر میرزا ابوالقاسم کلانتر شتافت تا معقول و منقول را نزدش بیاموزد.
میرزا ابوالقاسم کلانتر حکمت و فلسفه را خدمت ملا عبدالله زنوزی آموخته بود و در نجف از محضر صاحب ضوابط و شیخ انصاری برخوردار شده و در سال ۱۲۷۷ق. به تهران آمد و مرجع فتوا و تدریس شده بود و به نشر احکام و مبانی اعتقادی اشتغال داشت.
[۲] شیخ انصاری، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص۲۱۴.
در چنین ایامی در میان کثیری از حکما و فلاسفه تهران آقا محمدرضا قمشه‌ای، آقا علی مدرس و حکیم میرزا ابوالحسن جلوه زواره‌ای سه استاد کامل در حکمت به شمار می‌رفتند.
شیخ عبدالنبی نوری در مدرسه سپهسالار سابق (شهید مطهری کنونی) از درس آقا علی زنوزی (آقا علی حکیم) و آقا علی مدرس استفاده کرد. مدت تدریس اسفار وی در سه دوره هشت ساله ۲۴ سال به درازا می‌کشید و مرحوم شیخ عبدالنبی نوری با ظرفیت فکری و علمی ویژه‌ای در این سه دوره طولانی حضور می‌یافت و بر معانی و مفاهیم فلسفه صدرایی مسلط شد.
[۳] میراث ماندگار، ج۲، ص۸۸.
[۴] حسن‌زاده، صادق، کلید خوشبختی، ص۵۸.

در اوج شهرت آقا علی حکیم، محمدرضا قمشه‌ای که سال‌ها در اصفهان عهده‌دار تدریس فنون و حکمت بود، به تهران آمد و در حجره مدرسه صدر مسکن گزید. عبدالنبی نوری ضمن استفاده از محضر پرفیض این عارف وارسته، از زندگانی ساده و اخلاق و رفتار ویژه‌اش تاثیر پذیرفت و کوشید این شیوه را در مسیر حیات خویش عملی سازد. در این زمان حکیم جلوه در مدرسه دارالشفای تهران به تدریس شفای بوعلی سینا و برخی متون فلسفی دیگر مشغول بود و عبدالنبی راغب شد از پرتو اندیشههای این دانشور برخوردار گردد. تواضع، خوش محضری، تهذیب نفس و سلوک شرعی جلوه برای وی بسیار آموزنده و تاثیرگذار بود.
[۵] گلی‌زواره، غلامرضا، میرزا ابوالحسن جلوه حکیم فروتن، ص۱۴۴.
[۶] گلی‌زواره، غلامرضا، میرزا ابوالحسن جلوه حکیم فروتن، ص۱۰۰.
[۷] گلی‌زواره، غلامرضا، گلشن جلوه، ص۱۵.

میرزا ابوالقاسم عطار تهرانی برای شهید آیت‌الله دستغیب نقل کرده است که شیخ عبدالنبی نوری در سال‌های آخر عمر حاج ملا هادی سبزواری، از محضر وی بهره برد.
[۹] دستغیب، سید عبدالحسین، داستان‌های شگفت، ص۱۵۳.


۲.۲ - در نجف

عبدالنبی نوری برای تکمیل سطوح عالی فقه و اصول عازم نجف اشرف شد و در جوار حرم امام علی (علیه‌السلام)، محضر پرفیض درس اصول حاج میرزا حبیب‌الله رشتی را درک کرد و با برخی ستارگان درخشان چون شیخ فضل‌الله نوری، حاج آقا نورالله اصفهانی، سید علی‌اکبر فال اسیری، آیت‌الله خالصی، سید محمد کاظم یزدی، آقا ضیاءالدین عراقی هم‌درس و هم‌بحث شد و چنین ارتباط و انسی تاثیر بسزا در شکوفایی علمی و اعتلای اندیشه ایشان داشت.
[۱۰] مظفری، رضا، حدیث پارسایی، ص۹۹-۱۰۰.
[۱۱] مظفری، رضا، حدیث پارسایی، ص۱۱۴.

عبدالنبی نوری در نجف به حوزه درسی شیخ انصاری نیز راه یافت. آیت‌الله عبدالله جوادی آملی می‌گوید: استاد ما مرحوم آیت‌الله حاج شیخ محمدتقی آملی از استادش آیت‌الله حاج شیخ عبدالنبی نوری از استادش مرحوم شیخ مرتضی انصاری نقل کرده است که مرحوم شیخ چنین فرموده است: من به هیچ مطلبی نرسیدم مگر آنکه مرحوم صاحب جواهر به آن اشاره کرده است چه به صورت نفی و چه به شکل اثبات.
[۱۲] جمعی از نویسندگان، آیینه مهر (ویژه گرامی‌داشت بیستمین سالگرد رحلت علامه طباطبایی)، ص۲۴.

مرحوم عبدالنبی نوری از دانش میرزا حسین نوری هم استفاده کرد و به راهنمایی وی در منابع روایی و فقهی به تفحص و تحقیق پرداخت. همچنین از محضر این عالم نامدار به دریافت اجازه‌نامه روایی موفق گردید.
[۱۳] صحتی سردرودی، محمد، محدث نوری روایت نور، ص۱۰۲.


۲.۳ - در سامرا

شیخ عبدالنبی نوری پس از تحصیل در نجف اشرف، به سامرا رفت و به حوزه درس آیت‌الله حاج میرزا محمدحسن شیرازی راه یافت و به اخذ درجه اجتهاد نائل گشت.
[۱۴] رئیسی، گلبرار، فرزانگان مازندران، ص۴۳۷.

استاد محمد شریف رازی می‌گوید: نگارنده در محضر آیت‌الله حاج آقا حسن فرید بودم که ایشان نقل نمود آیت‌الله حاج شیخ عبدالنبی نوری می‌گفت وقتی در سامرا به بهره‌مندی از محضر میرزای شیرازی اشتغال داشتم، برای گذران زندگی خویش از یکی از کسبه آن شهر که سنی‌مذهب بود جنس می‌گرفتم و آنگاه که از ایران برایم پول می‌رسید، طلب او را می‌پرداختم. مدتی گذشت و مبلغی نرسید و بدهکاری سنگین گشت. روزی از جلو مغازه‌ی آن مرد کاسب عبور می‌کردم که مرا ندا داد و گفت: می‌دانی حسابت چقدر سنگین گردیده است. گفتم: نه. گفت: شصت لیره بدهکاری! گفتم: تا دو روز دیگر می‌پردازم اما وقتی از آنجا گذشتم، به فکر فرو رفتم که آخر تا دو روز دیگر چگونه می‌توانم این وجه قابل توجه را تدارک ببینم. با آشفتگی و پریشانی به منزل رفتم. تا آنکه شب فرا رسید و من در بستر خواب قرار گرفتم. در عالم رویا مشاهده کردم در نجف اشرف هستم و فردی مرا صدا زد و گفت امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) تو را فرا خوانده است! بلادرنگ برخاستم و به حرم مطهر علوی مشرف گشتم. شگفت آنکه در آن لحظه دیدم حضرت نشسته است. سلام کردم و ایشان پاسخ مرا داد و آنگاه کیسه‌ای محتوی شصت لیره تحویلم داد و فرمود برو با این مبلغ قرض خود را ادا کن. از شدت شادمانی در پوست خود نمی‌گنجیدم. ناگهان شاهد کرامت دیگری شدم زیرا امام کیسه دیگری عنایت نمود و فرمود این هم به همان میزان است و برای مخارج زندگی است. در حال برداشتن کیسه‌ها بودم که از خواب برخاستم. در فکر خوابی که دیده بودم، به سر می‌بردم و تعبیر و تفسیر آن را در ذهنم می‌کاویدم که ناگهان شنیدم درب منزل را می‌زنند. بیرون آمدم و ملاحظه کردم خادم بیت آیت‌الله شیرازی است. او گفت: آقا دیشب شما را خواسته‌اند و من تاکنون عذر آورده‌ام و اکنون به سراغت آمدم، زود بیا! پس به محضر میرزای شیرازی شرفیاب شدم. شگفتا که دیدم بسان جدش امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) و با همان هیبت و شکوه نشسته است. سلام کردم و ایشان هم پاسخ مرا داد و فرمود: نزدیک‌تر بیا. میرزای شیرازی دست برد و کیسه‌ای پولی بیرون آورد و خطاب به من فرمود، بیا با این شصت لیره بدهکاری خود را بپرداز. با خوشحالی آن را برداشتم که دیدم آقا کیسه دیگری داد. گفت این هم برای مخارج زندگیت در نظر گرفته شده است.
[۱۶] شریف رازی، محمد، کرامات صالحین، ص۲۷۲.
[۱۷] شریف رازی، محمد، اختران فروزان ری و تهران، ص۱۰۶.
[۱۸] ربانی، اسدالله، فیض عرشی، ص۲۴۰.
[۲۰] فقیه، فارس، کرامات علما، ص۷۵-۷۶.



حاج شیخ عبدالنبی که پس از سال ۱۳۰۰ق. به سامرا رفته بود، پس از حدود پنج سال و به درخواست مردم، به تهران برگشت و به فعالیت‌های آموزش، ارشادی، روی آورد. وی در حوالی سرچشمه و در خیابان سیروس سابق (شهید مصطفی خمینی کنونی) در مسجدی که به نام خودش معروف بود، سال‌ها برای نشر حقایق اسلامی، معارف دینی و نشر کتب مذهبی همت گمارد.
[۲۱] جرفادقانی، محمد، علمای شیعه از کلینی تا خمینی، ص۳۵۶.

وی با درایت و احساس دلسوزی در انجام خواسته‌های مردم کوشا بود و همین تلاش‌ها موجب شد بین وی و مردم اشتیاق قلبی همراه با احترام به وجود آید و اهالی تهران و سایر نواحی وی را به عنوان حامی محرومان بشناسند و توصیه‌های او را به جان و دل بپذیرند.
[۲۲] شریف رازی، محمد، اختران فروزان ری و تهران، ص۱۰۷.
آیت‌الله شیخ عبدالنبی نوری نخست در محله عودلاجان از محلات تهران ساکن شد و در مسجد پیرزن تهران به اقامه جماعت، تدریس، وعظ و ارشاد همت گماشت و بعدها به دعوت مردم به سرچشمه رفت که این مسجد نیز پایگاه علمی، عبادی و فرهنگی او به شمار می‌رفت.

۳.۱ - فعالیت‌های علمی و تبلیغی

شیخ عبدالنبی بعد از رحلت میرزای شیرازی و شهادت شیخ فضل‌الله نوری عالی‌ترین مقام علمی و اجتماعی تهران را به خود اختصاص داد و خانه و مسجدی که در آن اقامه جماعت می‌نمود، محل رفع دعاوی، قضاوت، فتوا، درس، بحث، وعظ و تبلیغ شد. گروهی از طلاب برجسته حوزه، از درس‌های فقه، اصول و فلسفه‌اش در صبح و عده‌ای از مردم از بیاناتش در شامگاه بهره می‌بردند، حتی برخی که حوزه تدریس داشتند خود را از بحث‌های معقول و منقول این عالم وارسته بی‌نیاز نمی‌دیدند.
[۲۳] شریف رازی، محمد، گنجینه دانشمندان، ج۳ ص۱۲۴۲.
[۲۴] آقا بزرگ تهرانی، نقباء البشر، ج۳، ص۱۲۴۲.
حوزه درسش که غالبا در مدرسه میرزا محمود تشکیل می‌گردید، مجمع ارباب فضل و کمال و علماء والامقام بود.
[۲۵] شریف رازی، محمد، اختران فروزان ری و تهران، ص۱۰۶.

آیت الله عبدالنبی نوری در تهران جلسات متعدد علمی و ارشادی دایر و با تدریس بی‌وقفه شاگردان زیادی را تربیت کرد. در زمانی که در تهران انجمن‌های زیادی بنیان نهاده شد، حاج شیخ عبدالنبی نوری همراه اکثر ائمه جماعت تهران، هیات علمیه‌ای تشکیل داد که منشی و مهر مخصوص داشت و به طرز جالبی سازماندهی شده بود و در ضمن توجه به بنیان‌های علمی در مسائل سیاسی، اجتماعی و حکومتی تاثیرگذار بود و این حرکت قبل از مشروطه صورت گرفت که از آینده‌نگری و خوش‌فکری ایشان حکایت دارد.
[۲۶] کاتوزیان، محمدعلی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ص۵۲۶.


۳.۲ - خاطره‌ای از آیت‌الله بدلا

آیت‌الله سید حسین بدلا در خاطرات خود می‌نویسد: یکی از بزرگان تهران که البته به قم نیامد، ولی با پشتوانه حوزه در تهران مشغول فعالیت بود، آقای شیخ عبدالنبی نوری می‌باشد. ایشان در مسجدی که در محله سرچشمه بود، نماز جماعت اقامه می‌کرد و منبر می‌رفت و هنوز هم نوه‌ها و بازماندگان ایشان در آنجا مشغول کارهای فرهنگی و تبلیغی هستند... مرحوم پدرم به آقا شیخ عبدالنبی علاقه‌مند بود و این مربوط به ایامی است که هنوز مرحوم آقای کاشانی در تهران موقعیت سیاسی و اجتماعی بدست نیاورده بود. پدرم پای منبر وی شرکت می‌کرد و بعد جملاتی را از وی اینجا و آنجا نقل می‌کرد.
[۲۷] مرکز اسناد انقلاب اسلامی، هفتاد سال خاطره از آیت‌الله بدلا، ص۱۸۸.



در این بخش به زندگی شاگردان شیخ عبدالنبی اشاره می‌شود.

۴.۱ - محمدطاهر تنکابنی

میرزا محمدطاهر تنکابنی با اینکه از بزرگان فلسفه و اعلام عرفا و فقها بود، به حوزه درسی شیخ عبدالنبی نوری می‌رفت. علامه شعرانی نوشته است: جناب حاج شیخ عبدالنبی نوری در اواخر عمر بر اثر ضعف چشم قادر بر مطالعه کتاب نبوده، میرزا طاهر تنکابنی که خود نامور در معقول و منقول بود، به مجلس درس وی حاضر می‌گردید و هر روز کتاب اسفار ملاصدرا را به مقدار یک درس قرائت می‌کرد و شیخ صرفا مستمع مطالب خوانده شده بود که همین خواندن و گوش کردن به منزله مطالعه نمودن شیخ عبدالنبی بود. سپس شروع می‌نمود برای شاگردان مقصود و مراد صاحب اسفار را تقریر کردن، آن‌چنان که میرزا طاهر مورد اشاره یکپارجه گوش می‌شد و با دقت مطالب مطرح شده را مورد توجه قرار می‌داد.
[۲۸] حسن‌زاده آملی، حسن، در آسمان معرفت، ص۱۹۷.
[۲۹] هزار، علیرضا، دانشمندان و مشاهیر حرم حضرت عبدالعظیم حسنی و شهر ری، ج۲، ص۵۴۰-۵۴۱.


۴.۲ - محمدتقی آملی

آیت‌الله جوادی آملی در بیاناتی گفته است: محمدتقی آملی در سن ۳۶ سالگی از آیت‌الله شیخ عبدالنبی نوری اجازه اجتهاد گرفت.
[۳۰] حسن‌زاده آملی، حسن، شرح حال دو حکیم فقیه، کیهان اندیشه، شماره ۵۴.
[۳۱] حسن‌زاده آملی، حسن، در آسمان معرفت، ص۱۹۵.
[۳۲] حسن‌زاده آملی، حسن، در آسمان معرفت، ص۲۱۰.
[۳۳] حسن‌زاده، صادق، کلید خوشبختی، ص۹۷.
[۳۵] حسن‌زاده، صادق، در جستجوی استاد، ص۱۸-۱۹.


۴.۳ - میرزا عبدالله تهرانی

حاج میرزا عبدالله تهرانی، نواده دختری میرزا مسیح مجتهد استرآبادی بود. همزمان با تحصیل حکمت و فلسفه، فقه و اصول را از شیخ عبدالنبی نوری آموخت. در سال ۱۳۲۹ق. در بازگشت از سفر حج در نجف رحل اقامت افکند و از محضر میرزای نایینی، آیت‌الله شریعت اصفهانی، سید احمد کربلایی و دیگران استفاده برد و در سال ۱۳۳۳ق. به تهران آمد. مدت‌ها امامت مسجد جامع تهران را عهده‌دار بود و تا سال ۱۳۹۱ق. به اقامه نماز جماعت، تدریس و ارشاد و سایر وظایف دینی اشتغال داشت و در این سال به سرای باقی شتافت و پیکرش در جوار امامزاده حمزه ری دفن گردید.
[۳۶] گلی‌زواره، غلامرضا، میرزا مسیح مجتهد و فتوای شرف، ص۴۶-۴۸.


۴.۴ - محمد ثابتی همدانی

میرزا محمد ثابتی همدانی در یکی از روستاهای همدان دیده به جهان گشود و پس از گذراندن مراحل مقدمات و سطح در همدان، برای ادامه تحصیل به تهران و سپس به قم آمد و از استادانی چون حاج شیخ علی مدرس و حاج شیخ عبدالنبی نوری بهره برد. وی در سال ۱۳۱۵هـ. ش. به دعوت مردم همدان به آن شهر رفت و در دی ماه ۱۳۲۴هـ. ش. در ۵۱ سالگی درگذشت و در قم مقدس به خاک سپرده شد.
[۳۷] مرکز اسناد انقلاب اسلامی، هفتاد سال خاطره از آیت‌الله بدلا، ص۷۴.


۴.۵ - یدالله نظر پاک

آیت الله حاج میرزا یدالله نظر پاک، تحصیلات مقدماتی را نزد پدرش شیخ یوسف کجوری، و میرزا علی آقا کجوری به پایان رسانید و به توصیه آنان در سال ۱۲۷۵هـ. ش. روانه تهران گردید و فقه و اصول را در محضر شیخ عبدالنبی نوری تکمیل کرد و به درجه اجتهاد رسید، همزمان خوشه‌چین خرمن اندیشههای شیخ جعفر گلپایگانی در فقه، اصول و کلام بود و حکمت و فلسفه را از شیخ علی نوری و میرزا محمدطاهر تنکابنی آموخت و به عنوان مدرسی توانا، مورد توجه دیگران قرار گرفت.
او در کنار تربیت شاگردانی دانشور به تالیف آثار علمی روی آورد و در طبقه دوم مدرسه سپهسالار که محل اقامتش بود، کتابخانه‌ای از آثار متنوع علمی و دینی فراهم آورد. آیت‌الله میرزا هاشم آملی شاگرد برجسته اوست. وی در سال ۱۳۲۳هـ. ش. مصادف با روز عاشورا دیده از جهان فروبست.
[۳۸] احمدرضا ذوالفقار خزایی و دیگران، شرح‌حال آیت‌الله نظرپاک، ، فصلنامه ره توشه، ش ۱ - ۲، ص۲۰۶-۲۰۸.


۴.۶ - صدرالافاضل شیرازی

صدرالافاضل شیرازی در فقه و اصول، کلام و حکمت، ریاضی حوزه درسی شیخ عبدالنبی نوری را غنیمت شمرد و در این رشته‌ها به کمالاتی رسید و برخی از آن‌ها را نزد دیگر استادان تکمیل کرد.
[۳۹] نصیر امینی، فخرالدین، شرح‌حال صدرالافاضل شیرازی متخلص به دانش، ج۳.


۴.۷ - سید محمدکاظم عصار

سید محمدکاظم عصار از برجسته‌ترین حکما و مشاهیر معاصر به شمار می‌رود. در ۲۹ سالگی به اجتهاد رسید و حوزه درسی مستقل در معقول و منقول داشت. با وجود آنکه شرایط برای رسیدن وی به مقام‌های اجتماعی، فرهنگی و شرعی در نجف اشرف فراهم بود، به تهران آمد و به تدریس پرداخت. او سطوح فقه، اصول و کلام را نزد میرزا مسیح طالقانی، شیخ محمدرضا نوری، سید محمد تنکابنی، سید عبدالکریم مدرس لاهیجانی و شیخ عبدالنبی نوری آموخت.
[۴۰] نامه فرهنگستان علوم، ش ۱۰ - ۱۱، ص۱۱۷-۱۱۸.


۴.۸ - سید محسن صدرالاشراف

سید محسن صدرالاشراف متولد ۱۲۸۸ق. (۱۲۵۰هـ. ش.) است. در نوجوانی به تهران آمد و به تحصیل فقه، اصول، کلام و حکمت الهی نزد استادان این فنون پرداخت. در خاطرات خود می‌نویسد: «شیخ عبدالنبی علوم گوناگون را خوب می‌دانست و در فقه تبحر داشت. من در درس او مدتی حاضر می‌گردیدم.»
[۴۱] صدر، محسن، خاطرات صدرالاشراف، ص۶۵.


۴.۹ - علی‌اکبر الهیان

آیت الله شیخ علی‌اکبر الهیان فرزانه‌ای وارسته و دانشمندی عارف بود که فقه و اصول را از محضر شیخ عبدالنبی نوری آموخت.
[۴۲] منصوری، خلیل، آیت عرفان، ص۶۱.


۴.۱۰ - عبدالکریم امیری فیروزکوهی

عبدالکریم امیری فیروزکوهی: متولد ۱۲۸۸ و متوفای ۱۳۶۳هـ. ش. ، فرزند مصطفی قلی منتظم الدوله است. شهرت ویژه‌ای در ذوق ادبی و شعر داشت. ۱۵۰۰۰ بیت شعر آموزنده در دو مجلد از وی چاپ شده است و اشعار چاپ نشده‌ای هم دارد. استاد برجسته‌اش عبدالنبی نوری بود.
[۴۳] برقعی، سید محمدباقر، سخنوران نامی معاصر ایران، ج۱، ص۳۶۹-۳۶۸.
[۴۴] رشد جوان، تیر ۱۳۶۸، ص۴۰.


۴.۱۱ - دیگر شاگردان

آیت‌الله سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی.
آیت‌الله سید ابوالحسن شعرانی.
[۴۵] حسن‌زاده آملی، حسن، در آسمان معرفت، ص۱۹۶- ۱۹۷.

سید ابوالحسن رفیعی قزوینی.
[۴۶] مجموعه رسایل و مقالات فلسفی حکیم علامه آیت‌الله رفیعی قزوینی، مقدمه غلامحسین رضانژاد، ص۶.
[۴۷] حسن‌زاده آملی، حسن، در آسمان معرفت، ص۲۸۱.



از آیت‌الله نوری به عنوان حکیمی دانشمند، عالمی فقیه، محقق اصولی و مجتهدی جامع علوم یاد کرده‌اند.
[۴۸] جرفادقانی، محمد، علمای شیعه از کلینی تا خمینی، ص۳۵۶.


۵.۱ - سخن بزرگان

آقا بزرگ او را نابغه‌ای در عرضه فقه و اصول، مسلط به علوم عقلی و نقلی و دانشمندی سترگ می‌داند.
[۵۰] آقا بزرگ تهرانی، نقباء البشر، ج۳، ص۱۲۴۲.
آیت‌الله مرعشی نجفی می‌گوید: «از برخی معاصرین خود افقه و اعلم بود، علاوه بر مقام علمی و فقهی بسیار باظرافت و خوش، سخن می‌گفت و منبری جامع، جالب و گیرا و مؤثر داشت...»
[۵۱] شریف رازی، محمد، کرامات صالحین، ص۲۷۲.

علامه شعرانی و آیت‌الله محمدتقی آملی او را مرجع تقلید، عالمی بزرگ و توانمند در حکمت، فلسفه، فقه و کلام و به لحاظ دانش، اندیشه و اخلاق برتر از دیگر علمای معاصر در تهران دانسته‌اند.
[۵۲] حسن‌زاده آملی، حسن، هزار و یک کلمه، ج۳، ص۱۷۳.
[۵۳] حسن‌زاده آملی، حسن، هزار و یک کلمه، ج۲، ص۴۳.

آیت‌الله مطهری می‌نویسد: «حاج شیخ عبدالنبی نوری جامع معقول و منقول بوده است. در جامعیت، حضور ذهن و نیز در تقوا در زمان خودش مشهور بوده است.»

۵.۲ - سخنان اعتمادالسلطنه

محمدحسن خان اعتمادالسلطنه می‌نویسد: «از فضلای شاگردان میرزای شیرازی است. در کتب مقدمات به تخصیص شرح مطول بر تلخیص تبحری فوق‌العاده دارد. این زمان در تهران امامت جماعت و درجه قابل توجهی از شهرت بهم رسانیده، و ثاقث و عدالتش قابل توصیف نمی‌باشد. همه روزه در فقه اصول مجلس درس منعقد می‌سازد و به تحقیقات عالیه می‌پردازد.»
[۵۵] اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، المآثر و الآثار، ج۱، ص۲۳۵.



۱ ـ حاشیه بر مطول.
۲ - حاشیه بر رسایل شیخ انصاری: او بر رسایل شیخ اعظم حواشی مفید و ارزنده‌ای نوشت این رسایل به فرائد الاصول موسوم است و در برخی منابع حاشیه بر فرائدالاصول را جزء تالیفات عبدالنبی نوری برشمرده‌اند که با حاشیه مذکور یکی است.
[۵۷] شیخ انصاری، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص۴۸۶.

۳ ـ حاشیه بر الاسفار الاربعه ملاصدرا: هنگام تلمذ نزد آقا علی مدرس مضامین اسفار را از وی آموخت و بر اساس برداشت‌های خود، حاشیه‌ای بر این کتاب نوشت. که به تعلیقه علی الاسفار هم موسوم است.
۴ ـ شرح قواعد الاحکام.
[۶۰] رفیعی، علی، شهاب شریعت، ص۱۶۸.

۵ ـ رسالة فی تحریم المشروطه: در این اثر بر اساس مبانی دینی و فقه سیاسی نظر خود را درباره مشروطه و علت مخالفت با آن نوشت.
[۶۱] رفیعی، علی، شهاب شریعت، ص۱۶۸.
[۶۲] پیام انقلاب، ش ۱۱۷، ص۱۵.

۶ ـ رساله‌ای در کر.
[۶۳] حسن‌زاده آملی، حسن، هزار و یک کلمه، ج۱، ص۱۰۰.

۷ ـ رساله عملیه: بر اثر اصرار مردم تهران و نیز برای پاسخ به مشکلات شرعی آنان رساله‌ای نوشت و آن را به زیور طبع آراست که در ردیف رساله توضیح المسایل آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی قرار گرفت. وی پس از مدتی کوتاه رساله‌اش را جمع کرد و چون پرسیدند چرا چنین کردی، جواب داد: «در مکاشفه‌ای بنا بود با امام زمان ملاقات کنم اما به جای آن حضرت با نایب او مکاشفه نمودم که کسی جز آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی نبود، در آن حال در شش مسئله شرعی مشکل داشتم که جواب داد و متوجه بودم که آنچه می‌گوید حقیقت داشته است پس فهمیدم او اعلم است و نباید رساله من در ردیف اثرش قرار گیرد از این جهت اجازه ندادم توزیع شود.»


حاج شیخ عبدالنبی نوری که از ستم و بیداد قاجاریه به ستوه آمده بود، همچون دیگر علمای مبارز حضوری فعال در نهضت مشروطه داشت و چون مجلس تشکیل شد و افرادی خودباخته مشغول نوشتن قانون اساسی شدند، همچون استادش شیخ فضل‌الله نوری تلاش کرد از تصویب قوانین غیراسلامی جلوگیری کند لذا دست‌اندرکاران را نصیحت کرد ولی آنان در مسیری نادرست قرار گرفتند و قوانین کشورهای اروپایی را با اندک تصرف به عنوان قانون اساسی مطرح کردند.
هنگامی که نظرات اصلاحی شیخ فضل‌الله برای اسلامی کردن قانون و تطبیق مواد آن با شرع با مخالفت نمایندگان مشروطه‌خواه روبه‌رو گردید، به برنامه‌های مجلس اعتراض کرد و سیل تهمت و بدگویی به سویش روانه گشت، ولی شیخ عبدالنبی هرگز از هدف مقدس خویش بازنگشت. او همراه با آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری، حاج میرزا حسن مجتهد تبریزی، حاجی خمامی رشتی، ملا محمد آملی و ملا محمد رستم‌آبادی به مخالفت با چنین مشروطه‌ای که از شرع و قوانین ارزشی فاصله گرفته بود، برخاست. علمای مذکور پس از مدتی در مدرسه صدر تحصن کردند و چون مشروطه‌طلبان به قصد کشتن شیخ فضل‌الله و یارانش به این مکان یورش آوردند، آنان به ری رفتند و در جوار حرم حضرت عبدالعظیم حسنی آشکارا مخالفت خود با انحراف انقلاب مشروطه از مسیر خود را اعلام نمودند که تعدادی دیگر از علما به آنان پیوستند. این افراد برای تطبیق قانون اساسی با موازین شرعی اعلامیه‌هایی صادر کردند و با ارسال تلگراف‌هایی به علمای دیگر شهرها خطری را که چون طوفان در پیش بود و دیانت را تهدید می‌کرد مطرح نمودند و در واقع به افشاگری در مورد انحراف مشروطه‌خواهان پرداختند. مبارزات آنان با مرگ مظفرالدین شاه و روی کار آمدن محمدعلی شاه اوج گرفت.
آنان در نامه‌ای نوشتند: «مجلس شورای عمومی با قواعد اسلام منافات دارد و ما به هیچ عنوان راضی نمی‌شویم که به آیین اسلام خدشه‌ای وارد شود و وهنی متوجه دینمان شود و در مقابل احکام اسلامی همه مساویند و باید در حفظ دین و آیین محمدی بکوشند.»
این نامه را شیخ فضل‌الله نوری، شیخ عبدالنبی نوری و حدود ۳۰۰ نفر از علما و روحانیون امضاء کرده بودند.
در هنگام فتح تهران، دست‌اندرکاران مشروطه تبلیغات منفی را بر علیه شیخ عبدالنبی نوری چنان تشدید نمودند که عده‌ای غافل و جاهل درب مسجدی را که در سرچشمه کانون وعظ و ارشاد این عالم وارسته بود، بستند و در حالی که خود و خانواده‌اش در منزل بسر می‌بردند، محل سکونتش را سنگسار نمودند اما با شهادت شیخ فضل‌الله نوری و وقایع ناگواری که در تهران و سایر شهرها بر اثر انحراف مشروطه پیش آمد، مردم به حقیقت پی بردند و متوجه شدند اجانب و روشنفکران وابسته، زخم شدیدی به آنان وارد کرده‌اند، از این جهت بار دیگر به سوی شیخ عبدالنبی نوری اقبال نشان دادند و کثرت جمعیت نمازگزار به امامت ایشان واقعا دیدنی بود.»
[۶۴] ناظم‌الاسلام کرمانی، محمد، تاریخ بیداری ایرانیان، ص۱۹۲.
[۶۵] انصاری، مهدی، شیخ فضل‌الله نوری و مشروطیت، ص۲۷۱.
[۶۶] انصاری، مهدی، شیخ فضل‌الله نوری و مشروطیت، ص۲۷۷.
[۶۷] انصاری، مهدی، شیخ فضل‌الله نوری و مشروطیت، ص۳۲۱.
[۶۸] حسن‌زاده آملی، حسن، در آسمان معرفت، ص۱۹۷.
[۶۹] حسن‌زاده آملی، حسن، هزار و یک کلمه، ج۲، ص۴۲.
[۷۰] دولت آبادی، میرزا یحیی، حیات یحیی، ج۲، ص۲۸۹.
[۷۱] رئیسی، گلبرار، فرزانگان مازندران، ص۴۳۸.



گروهی یهودی در انتهای محله سرچشمه تهران - متصل به انتهای محله پامنار - زندگی می‌کردند. برنامه‌هایی از سوی اجانب برای تقویت این افراد که وضع بدی داشتند، به اجرا درآمد. نخست مدرسه‌ای تاسیس کردند و با تبلیغات گسترده کوشیدند جوانان مسلمان را جذب کنند. آنان مدرسه را با ظاهری زیبا و امکانات گوناگون تاسیس کرده بودند تا بتوانند به مقصد شوم خود برسند.

۸.۱ - قیام مردم علیه یهودیان

گاهی یهودیان به عنوان فروشنده اجناس خود را ارزان‌تر از جاهای دیگر به مسلمانان می‌فروختند تا بتواننند در دل مسلمانان رخنه کنند حتی به برخی از آنها آموخته بودند که بگویند ما مسلمان شده‌ایم و به‌طور موقت در محله یهودی‌نشین زندگی می‌کنیم! از شیوه‌های تبلیغاتی آنان این بود که وقتی دانش آموزان از کلاس‌های درس مرخص می‌شدند، آنها را به شکلی آراسته و منظم و در حالی که لباس‌های زیبا و سر و وضع مرتب داشتند، از بازار عبور می‌دادند و معلمان در طرفین صفوف شاگردان می‌ایستادند و حالاتی به وجود می‌آوردند که رهگذران مجذوب شوند تا رغبت پیدا کنند بچه‌های خود را به مدرسه یهودیان بفرستند. از سوی دیگر در مدرسه مزبور مفاسد اخلاقی و ابتذال شایع و رایج بود.
وقتی چنین موضوعی به اطلاع شیخ عبدالنبی نوری رسید، برآشفت و گفت: چرا باید در محله‌ای اسلامی و در کشوری شیعه چنین علف‌های هرزی اجازه رویش داشته باشند. یک روز در حالی که دانش آموزان با همان نظم و انضباط ویژه در حال حرکت بودند، مرکب شیخ عبدالنبی که افسارش در اختیار خادم بود به راه‌بندان برخورد کرد و مردم به احترام شیخ، راه را باز کردند تا عبور کند ولی چند کودک یهودی نه تنها اجازه عبور ندادند شروع به اهانت هم کردند. مردم متدین و بازاریان که دل خوشی از مدرسه یهودیان نداشتند، این موضوع را بهانه خوبی برای ابراز نفرت از حرکات تبلیغی و فرهنگی یهودیان یافتند. آنان بازار را تعطیل کردند و قیامی علیه این فرقه بر پا نمودند. در این موقع عده‌ای از اراذل و اوباش هم از فرصت استفاده کردند و به سراغ خمره‌های مشروب یهودیان رفتند زیرا آنان و عده‌ای ارمنی مشروب تهیه می‌کردند. دامنه اعتراض تمام تهران را فرا گرفت و با وجود حفاظت کامل قوای دولتی از محله یهودیها، مردم خود را از راه پشت بام به یهودیان رساندند و آنان را مورد ضرب و جرح قرار دادند. سرانجام تشکیلاتی به حمایت از اقلیت‌های مذهبی در مجلس به وجود آمد تا از حقوق یهودیان، زرتشتی‌ها و ارامنه دفاع و با خشم مسلمانان مقابله کند.

۸.۲ - رفع فتنه

تشکیلات حمایت از اقلیت‌های مذهبی، برای خاموش کردن مردم، به شیخ عبدالنبی نوری متوسل شدند و گروه‌هایی از اقلیت‌های مذهبی، وکلای مجلس، سفرای خارجی و برخی وزیران به محل اقامت ایشان رفتند و به این عنوان که باید در کشوری اسلامی از اقلیت‌های مذهبی که تحت ذمه اسلام هستند حمایت گردد، از وی می‌خواهند دستور ساکت شدن مسلمانان را صادر کند! او که از غیرت مذهبی مسلمانان شادمان بود، در آغاز پیشنهاد آنان را نپذیرفت ولی تاکید کرد افراد مسلمان حق ضرب و جرح یهودیان را ندارند و نباید به این افراد، بدون جهت، آسیبی وارد کنند. به این ترتیب خارجی‌ها اعلام کردند که آقا شیخ عبدالنبی دستور داده است از برخورد با یهودیان خودداری کنید. به محض انتشار خبر، خروش مردم به پایان رسید اما شیخ عبدالنبی از یهودیان خواست تعهد دهند که دیگر علیه مسلمانان تبلیغات نکنند و از فساد و مشروب‌خواری و تهیه وسایل گناه دست بردارند. آنها هم پذیرفتند و بدین‌گونه مفاسدی که یهودیان به وجود می‌آوردند، تعطیل و فتنه‌های آنان نقش بر آب شد.
[۷۲] مرکز اسناد انقلاب اسلامی، هفتاد سال خاطره از آیت‌الله بدلا، ص۱۸۸-۱۹۰.
[۷۳] کیهان اندیشه، ش ۲۹، ص۱۶۴ – ۱۶۵.
[۷۴] میرزا صالح، غلامحسین، خاطرات سلیمان بهبودی، ص۱۱۳.


۸.۳ - حمایت از شهید مدرس

وقتی شهید مدرس برای نظارت بر مجلس شورای ملی (از سوی علما) به تهران مهاجرت کرد، تنها مرجع تقلیدی که در تهران به سر می‌برد و نفوذ اجتماعی و سیاسی داشت، شیخ عبدالنبی نوری بود.
[۷۵] مدرسی، علی، مرد روزگاران، ص۶۱.
شهید مدرس با وی در ارتباط بود و او هم در موقعیت‌های گوناگون از مقام علمی و موضع‌گیری سیاسی شهید حمایت می‌کرد. هنگامی که اکثریت نمایندگان دوره پنجم مجلس از طرف رضاخان انتخاب شدند و خواستند جمهوری رضاخانی را با یک قیام وقعود تصویب کنند، مدرس با بیانات آتشین خود با این نقشه مبارزه کرد لذا تدین که از حامیان جدی رضاخان بود، احیاءالسلطنه بهرامی را تحریک کرد و او پس از مشاجره‌ای لفظی با مدرس، سیلی محکمی به گوش وی نواخت.
مردم خشمگین تهران همچون رودخانه‌ای خروشان به رهبری علما و مجتهدان و از جمله شیخ محمد خالصی‌زاده و شیخ عبدالنبی نوری به طرفداری از مدرس به سوی مجلس حرکت کردند و با فریادهای مرده باد جمهوری، زنده باد مدرس، ما دین نبی می‌خواهیم. جمهوری نمی‌خواهیم، وارد حیاط مجلس شدند. شیخ عبدالنبی نوری چون ستاره‌ای میان مردم می‌درخشید. در این هنگام بین طرفداران رضاخان و آنان درگیری ایجاد شد و این عده که آماده کارزار با سربازان رضاخان نبودند با سنگ و چوب به دفاع از خود پرداختند. جمعیت، صحن مجلس و میدان بهارستان را احاطه کردند و طرفداران رضاخان هر یک به گوشه‌ای فرار کردند. مردم به رهبری خالصی‌زاده و شیخ عبدالنبی نوری با شعارهای تند و محکم تهران را به لرزه درآوردند. وحشت حامیان رضاخان را فرا گرفت و هریک با وجود آنکه از سوی نیروهای مسلح حمایت می‌شدند، در فکر متواری شدن بودند. مدرس از مجلس بیرون آمد. مردم و علما او را بر سر دست گرفتند و با فریادهای زنده باد اسلام، زنده باد مدرس، او را به خانه بردند. رضاخان تنها ماند و با شکستی مفتضحانه روبه‌رو شد و محرمانه به بومهن رفت. تظاهرات مردم تا چند روز ادامه داشت و بدین‌گونه جمهوری رضاخانی شکست خورد.
[۷۶] باقی، عبدالعلی، مدرس مجاهدی شکست ناپذیر، ص۵۴-۵۸.
[۷۷] گلی‌زواره، غلامرضا، شهید مدرس ماه مجلس، ص۱۵۲.
[۷۸] دولت آبادی، میرزا یحیی، حیات یحیی، ج۴، ص۳۶۰.
[۷۹] رئیسی، گلبرار، فرزانگان مازندران، ص۴۳۹.

سلیمان بهبودی در خاطرات خود نوشته است: «خالصی‌زاده عده‌ای را دعوت می‌کند که بعدازظهر بروند مجلس. حسین خان نایب سوم رئیس قراولان مجلس می‌گوید: یک ساعت بعدازظهر خالصی‌زاده به اتفاق حاج شیخ عبدالنبی نوری و عده‌ای دیگر به مجلس آمدند. رئیس مجلس گفت از هر صنفی پنج نفر نماینده بماند و بقیه بروند اما علما از مردم خواستند نروند و اجازه ندهند مجلس علنی تشکیل شود. آن‌ها فریاد زدند ما نمی‌رویم مگر اینکه با سرنیزه بیرونمان کنند، بعد اذان گفتند و نماز خواندند و بیرق‌های قرمز کمیته‌های طرفدار جمهوری رضاخانی را پاره کردند.»
[۸۰] میرزا صالح، غلامحسین، خاطرات سلیمان بهبودی، ص۱۱۳.



طبق نوشته برخی منابع، همسر عبدالنبی نوری در ۲۴ فروردین ۱۳۰۴هـ. ش. رحلت کرد و وی در مسجدی که مشغول اقامه جماعت بود، برایش ختم گذاشت.
از شیخ عبدالنبی نوری دو فرزند باقی ماند که راه پدر را ادامه دادند. یکی از آنها شیخ مهدی و دیگری شیخ بهاءالدین نبوی نوری می‌باشند. وی از شاگردان برجسته آخوند خراسانی است که پس از رحلت پدر، در مسجد او به اقامه جماعت و وعظ و ارشاد مشغول شد و سالیان متمادی فقه و اصول تدریس کرد و به دلیل توانایی علمی و ویژگی‌های اخلاقی، از مشاهیر علمای تهران به شمار می‌رفت و نفوذ اجتماعی ویژه‌ای داشت. او داماد آیت‌الله سید محمد بهبهانی و از دوستان میرزا عبدالله چهل ستونی است. قبل از انقلاب اسلامی دار فانی را وداع گفت و پیکرش در قم، در جوار امامزاده علی بن جعفر دفن شد.
[۸۱] دوانی، علی، خاطرات و مبارزات فلسفی، ص۱۱۹.
[۸۲] شریف رازی، محمد، گنجینه دانشمندان، ج۴، ص۵۸۸، پاورقی.
[۸۴] میرزا صالح، غلامحسین، خاطرات سلیمان بهبودی، ص۱۴۷.
[۸۵] میرزا صالح، غلامحسین، خاطرات سلیمان بهبودی، ص۱۵۳.
[۸۶] میرزا صالح، غلامحسین، خاطرات سلیمان بهبودی، ص۱۹۸.



شیخ عبدالنبی نوری در ۲۰ محرم الحرام سال ۱۳۴۳ق. (تیر ماه ۱۳۰۳هـ. ش.) دار فانی را وداع گفت.

۱۰.۱ - مراسم تشییع

پیکر شیخ عبدالنبی از نیاوران شمیران (محل فوت) تا شهر ری توسط علما و مردم با تشییع جنازه‌ای بی‌سابقه حمل شد. دربار می‌خواست از این موقعیت استفاده کند و از این جهت برای تشییع و تجلیل از این عالم مبارز، تعدادی اسب سلطنتی و برخی امکانات را فراهم کرد اما مردم ضمن اجرای مراسمی باشکوه نسبت به سردارسپه (رضاخان) اظهار نفرت کردند و در راه با شعارهای زنده باد اسلام زنده باد ملت، مرگ بر بیگانه پرست، مرگ بر زور و قلدری و نوکران اجنبی، سعی کردند غرور کاذب رضاخان را خرد کنند.

۱۰.۲ - مراسم ختم

از طرف دربار مجلس ترحیمی در روز ۲۲ مرداد ۱۳۰۳ هـ. ش. برگزار شد موقعی که ولیعهد، محمدحسن میرزا، برای برچیدن ختم به مجلس آمد، در بین راه عده‌ای شعار مرده باد دشمنان اسلام سر دادند. سردارسپه نیز با برخی وزرای خود وقتی در دهنه بازار از اتومبیل پیاده شد تا به مجلس ختم برود، شعارها تکرار گردید. رضاخان که تمام این اجتماعات را یک تظاهر ضد خود می‌دانست، ضمن آنکه بی‌نهایت عصبانی بود، از شدت هراس کوچک‌ترین عکس‌العملی از خود بروز نداد. در مجلس ختم جمعیت موج می‌زد و چون مدرس مقابل مسجد رسید، با شعارهای زنده باد مدرس او را سردست بلند کردند و به مسجد آوردند. در این موقع رضاخان هم وارد شد و مردم شعار‌هایی تند علیه او سر دادند و نسبت به وی بی‌اعتنایی کردند. او به طرف امام جمعه تهران رفت و با سختی جایی برای خود گشود. واعظ از شخصیت شیخ عبدالنبی نوری و مقام مدرس تجلیل فراوان کرد. در پایان مجلس، مردم برای مدرس و سایر علما و روحانیان با احترام راه باز کردند ولی به رضاخان راه ندادند و او با زحمت خود را به درب مسجد رسانید و با چوب دستی چند نفر را مجروح کرد و با عصبانیت از مسجد خارج شد
[۸۷] آقا بزرگ تهرانی، نقباء البشر، ج۳، ص۱۲۴۲.
[۸۸] مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، ج۳، ص۳۸۶.
[۸۹] مرکز اسناد انقلاب اسلامی، هفتاد سال خاطره از آیت‌الله بدلا، ص۱۹۵.
[۹۰] باستای پاریزی، محمدابراهیم، تلاش آزادی، ص۴۳۸.
[۹۱] دولت آبادی، میرزا یحیی، حیات یحیی، ج۴، ص۳۶۸.
[۹۲] گلی‌زواره، غلامرضا، شهید مدرس ماه مجلس، ص۱۵۱-۱۵۲.
و بدین‌گونه مجلس ختم شیخ عبدالنبی هم به مبارزه بین علما و مردم با رضاخان تبدیل شد.


۱. رئیسی، گلبرار، فرزانگان مازندران، ج۱، ص۴۳۶.
۲. شیخ انصاری، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص۲۱۴.
۳. میراث ماندگار، ج۲، ص۸۸.
۴. حسن‌زاده، صادق، کلید خوشبختی، ص۵۸.
۵. گلی‌زواره، غلامرضا، میرزا ابوالحسن جلوه حکیم فروتن، ص۱۴۴.
۶. گلی‌زواره، غلامرضا، میرزا ابوالحسن جلوه حکیم فروتن، ص۱۰۰.
۷. گلی‌زواره، غلامرضا، گلشن جلوه، ص۱۵.
۸. مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۶۱۲.    
۹. دستغیب، سید عبدالحسین، داستان‌های شگفت، ص۱۵۳.
۱۰. مظفری، رضا، حدیث پارسایی، ص۹۹-۱۰۰.
۱۱. مظفری، رضا، حدیث پارسایی، ص۱۱۴.
۱۲. جمعی از نویسندگان، آیینه مهر (ویژه گرامی‌داشت بیستمین سالگرد رحلت علامه طباطبایی)، ص۲۴.
۱۳. صحتی سردرودی، محمد، محدث نوری روایت نور، ص۱۰۲.
۱۴. رئیسی، گلبرار، فرزانگان مازندران، ص۴۳۷.
۱۵. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۹، ص۳۱۵.    
۱۶. شریف رازی، محمد، کرامات صالحین، ص۲۷۲.
۱۷. شریف رازی، محمد، اختران فروزان ری و تهران، ص۱۰۶.
۱۸. ربانی، اسدالله، فیض عرشی، ص۲۴۰.
۱۹. دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، نشریه حوزه، ش۵۰، ص۲.    
۲۰. فقیه، فارس، کرامات علما، ص۷۵-۷۶.
۲۱. جرفادقانی، محمد، علمای شیعه از کلینی تا خمینی، ص۳۵۶.
۲۲. شریف رازی، محمد، اختران فروزان ری و تهران، ص۱۰۷.
۲۳. شریف رازی، محمد، گنجینه دانشمندان، ج۳ ص۱۲۴۲.
۲۴. آقا بزرگ تهرانی، نقباء البشر، ج۳، ص۱۲۴۲.
۲۵. شریف رازی، محمد، اختران فروزان ری و تهران، ص۱۰۶.
۲۶. کاتوزیان، محمدعلی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ص۵۲۶.
۲۷. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، هفتاد سال خاطره از آیت‌الله بدلا، ص۱۸۸.
۲۸. حسن‌زاده آملی، حسن، در آسمان معرفت، ص۱۹۷.
۲۹. هزار، علیرضا، دانشمندان و مشاهیر حرم حضرت عبدالعظیم حسنی و شهر ری، ج۲، ص۵۴۰-۵۴۱.
۳۰. حسن‌زاده آملی، حسن، شرح حال دو حکیم فقیه، کیهان اندیشه، شماره ۵۴.
۳۱. حسن‌زاده آملی، حسن، در آسمان معرفت، ص۱۹۵.
۳۲. حسن‌زاده آملی، حسن، در آسمان معرفت، ص۲۱۰.
۳۳. حسن‌زاده، صادق، کلید خوشبختی، ص۹۷.
۳۴. مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۶۱۲.    
۳۵. حسن‌زاده، صادق، در جستجوی استاد، ص۱۸-۱۹.
۳۶. گلی‌زواره، غلامرضا، میرزا مسیح مجتهد و فتوای شرف، ص۴۶-۴۸.
۳۷. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، هفتاد سال خاطره از آیت‌الله بدلا، ص۷۴.
۳۸. احمدرضا ذوالفقار خزایی و دیگران، شرح‌حال آیت‌الله نظرپاک، ، فصلنامه ره توشه، ش ۱ - ۲، ص۲۰۶-۲۰۸.
۳۹. نصیر امینی، فخرالدین، شرح‌حال صدرالافاضل شیرازی متخلص به دانش، ج۳.
۴۰. نامه فرهنگستان علوم، ش ۱۰ - ۱۱، ص۱۱۷-۱۱۸.
۴۱. صدر، محسن، خاطرات صدرالاشراف، ص۶۵.
۴۲. منصوری، خلیل، آیت عرفان، ص۶۱.
۴۳. برقعی، سید محمدباقر، سخنوران نامی معاصر ایران، ج۱، ص۳۶۹-۳۶۸.
۴۴. رشد جوان، تیر ۱۳۶۸، ص۴۰.
۴۵. حسن‌زاده آملی، حسن، در آسمان معرفت، ص۱۹۶- ۱۹۷.
۴۶. مجموعه رسایل و مقالات فلسفی حکیم علامه آیت‌الله رفیعی قزوینی، مقدمه غلامحسین رضانژاد، ص۶.
۴۷. حسن‌زاده آملی، حسن، در آسمان معرفت، ص۲۸۱.
۴۸. جرفادقانی، محمد، علمای شیعه از کلینی تا خمینی، ص۳۵۶.
۴۹. آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج۶، ص۲۰۳.    
۵۰. آقا بزرگ تهرانی، نقباء البشر، ج۳، ص۱۲۴۲.
۵۱. شریف رازی، محمد، کرامات صالحین، ص۲۷۲.
۵۲. حسن‌زاده آملی، حسن، هزار و یک کلمه، ج۳، ص۱۷۳.
۵۳. حسن‌زاده آملی، حسن، هزار و یک کلمه، ج۲، ص۴۳.
۵۴. مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۶۱۲.    
۵۵. اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، المآثر و الآثار، ج۱، ص۲۳۵.
۵۶. آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج۶، ص۲۰۳.    
۵۷. شیخ انصاری، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص۴۸۶.
۵۸. آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج۶، ص۱۵۸.    
۵۹. مرعشی نجفی، سید شهاب‌الدین، الاجازة الکبیر، ص۹۴.    
۶۰. رفیعی، علی، شهاب شریعت، ص۱۶۸.
۶۱. رفیعی، علی، شهاب شریعت، ص۱۶۸.
۶۲. پیام انقلاب، ش ۱۱۷، ص۱۵.
۶۳. حسن‌زاده آملی، حسن، هزار و یک کلمه، ج۱، ص۱۰۰.
۶۴. ناظم‌الاسلام کرمانی، محمد، تاریخ بیداری ایرانیان، ص۱۹۲.
۶۵. انصاری، مهدی، شیخ فضل‌الله نوری و مشروطیت، ص۲۷۱.
۶۶. انصاری، مهدی، شیخ فضل‌الله نوری و مشروطیت، ص۲۷۷.
۶۷. انصاری، مهدی، شیخ فضل‌الله نوری و مشروطیت، ص۳۲۱.
۶۸. حسن‌زاده آملی، حسن، در آسمان معرفت، ص۱۹۷.
۶۹. حسن‌زاده آملی، حسن، هزار و یک کلمه، ج۲، ص۴۲.
۷۰. دولت آبادی، میرزا یحیی، حیات یحیی، ج۲، ص۲۸۹.
۷۱. رئیسی، گلبرار، فرزانگان مازندران، ص۴۳۸.
۷۲. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، هفتاد سال خاطره از آیت‌الله بدلا، ص۱۸۸-۱۹۰.
۷۳. کیهان اندیشه، ش ۲۹، ص۱۶۴ – ۱۶۵.
۷۴. میرزا صالح، غلامحسین، خاطرات سلیمان بهبودی، ص۱۱۳.
۷۵. مدرسی، علی، مرد روزگاران، ص۶۱.
۷۶. باقی، عبدالعلی، مدرس مجاهدی شکست ناپذیر، ص۵۴-۵۸.
۷۷. گلی‌زواره، غلامرضا، شهید مدرس ماه مجلس، ص۱۵۲.
۷۸. دولت آبادی، میرزا یحیی، حیات یحیی، ج۴، ص۳۶۰.
۷۹. رئیسی، گلبرار، فرزانگان مازندران، ص۴۳۹.
۸۰. میرزا صالح، غلامحسین، خاطرات سلیمان بهبودی، ص۱۱۳.
۸۱. دوانی، علی، خاطرات و مبارزات فلسفی، ص۱۱۹.
۸۲. شریف رازی، محمد، گنجینه دانشمندان، ج۴، ص۵۸۸، پاورقی.
۸۳. مرعشی نجفی، سید شهاب‌الدین، الاجازة الکبیر، ص۹۴.    
۸۴. میرزا صالح، غلامحسین، خاطرات سلیمان بهبودی، ص۱۴۷.
۸۵. میرزا صالح، غلامحسین، خاطرات سلیمان بهبودی، ص۱۵۳.
۸۶. میرزا صالح، غلامحسین، خاطرات سلیمان بهبودی، ص۱۹۸.
۸۷. آقا بزرگ تهرانی، نقباء البشر، ج۳، ص۱۲۴۲.
۸۸. مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، ج۳، ص۳۸۶.
۸۹. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، هفتاد سال خاطره از آیت‌الله بدلا، ص۱۹۵.
۹۰. باستای پاریزی، محمدابراهیم، تلاش آزادی، ص۴۳۸.
۹۱. دولت آبادی، میرزا یحیی، حیات یحیی، ج۴، ص۳۶۸.
۹۲. گلی‌زواره، غلامرضا، شهید مدرس ماه مجلس، ص۱۵۱-۱۵۲.



سایت فرهیختگان تمدن شیعه، برگرفته از مقاله «عبدالنبی نوری» تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۰۶/۰۴.    






جعبه ابزار