عبدالقاهر بن عبدالرحمان جرجانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جرجانی، عبدالقاهر بن عبدالرحمان ابوبکر،
ادیب،
نحوی، مؤسس و نظریهپرداز
بلاغت در سده پنجم میباشد.
تاریخ ولادت او معلوم نیست.
در برخی منابع، نام وی عبدالقادر
آمده و نام پدرش عبدالواحد
ذکر شده است.
به تصریح بسیاری از منابع، خانواده جرجانی ایرانی بودند و عبدالقاهر در
جرجان زاده شد.
از زندگانی او اطلاع چندانی در دست نیست، حتی
باخَرْزی (متوفی ۴۶۷)، که معاصر جرجانی بوده و او را ملاقات کرده،
از زندگانی او چیزی نگفته و به تمجید از وی بسنده کرده است.
جرجانی در زادگاهش نزد
ابوالحسین محمدبن حسن فارسی (متوفی ۴۲۱)،
خواهرزاده ابوعلی فارسی (متوفی ۳۷۷)، نحو آموخت.
یاقوت حموی از قاضی ابوالحسن
علیبن عبدالعزیز جرجانی (متوفی ۳۹۲) نیز به عنوان استادِ عبدالقاهر نام برده، ولی در جای دیگر
گفته که ابوالحسین فارسی تنها استادِ جرجانی بوده است.
بسیاری از شرححالنگاران تصریح کردهاند که عبدالقاهر، جرجان را، حتی برای دانشاندوزی، ترک نگفته و این از نکات شگفت زندگی اوست.
جرجانی را با القاب و صفاتی همچون
امام در نحو و
ادب، شیخِ
زبان عربی، مؤسس علم معانی و بیان،
علامه و دارای تألیفات سودمند،
فقیه،
متکلم، دیندار، قانع و آرام ستودهاند.
جرجانی، پس از استادش، ابوالحسین فارسی، در جرجان به تدریس پرداخت و بسیاری از طالبان علم برای یادگیری نحو و علوم ادبی و درک محضر او به آنجا شتافتند.
از جمله شاگردان جرجانی،
احمدبن عبداللّه مهابادی، ابوالحسن
علیبنمحمد فصیحی،
فضلبن اسماعیل تمیمی،
محمدبن احمد ابیوردی،
احمدبن ابراهیم شَجَری و
خطیب تبریزی بودند.
جرجانی پیرو
فقه شافعی و در
کلام،
اشعری بود.
.
وی به عربی شعر میسرود و به گفته
فیروزآبادی اشعار فراوانی داشت، حدود صد بیت از سرودههایش را
باخرزی و
ابنشاکر کتبی نقل کردهاند، بسیاری از سرودههای او در شکایت از احوال زمانه و برخی نیز در مدح اشخاص بوده است، از جمله در مدح
خواجه نظامالملک طوسی ،
وزیر سلجوقیان (متوفی ۴۸۵).
در باره تاریخ وفات وی اختلاف نظر هست؛ ابنشاکر کتبی
و زیدان
و
فرّوخ تاریخ درگذشت او را ۴۷۱ آوردهاند و
اسماعیلپاشا بغدادی نیز سال ۴۷۴ را ذکر کرده و در دیگر منابع هر دو تاریخ آمده است.
دانشمندان
مسلمان از سده دوم برای اثبات اعجاز قرآن به تدوین علوم بلاغی پرداختند و عبدالقاهر جرجانی نیز برخی آثار خود را در همین زمینه تألیف کرد، وی، بر خلاف کسانی که بلاغت را بیشتر در لفظ میدانستند و به آن بها میدادند، یا آنان که جلوه بلاغت را بیشتر در معنی میدیدند (مانند
ابوعَمرو شیبانی و
حسنبن بِشر آمِدی )، نظریه جدیدی عرضه کرد، وی با نقد دقیق نظریه هر دو گروه،
دیدگاه خود را، که به نظم و تَلاؤُم شهره گشت، مطرح کرد.
پیشینیان لفظ را به لباس یا غلافی مانند میکردند که بر اندیشهها سایه میافکند و آنها را میپوشاند و
غلاف و پوشش نیز طبیعتاً غیر از محتوا و از جنسی دیگر است.
جرجانی در پی ابطال این نظر بود، پیش از وی بیشتر به مفردات و اجزا بها میدادند، بیآنکه بدانند زیبایی یک اثر در ترکیب و نظم اجزای آن است؛ چیزی که در نقد ادبی و
زیباییشناسی معاصر نیز بسیار مهم است.
، از اینرو، به نظر جرجانی، یک کلمه مادام که در گروهی از کلمات مرتبط با یکدیگر واقع نشده باشد، خالی از هرگونه اهمیت و مفهوم است، جرجانی برای بیان این معنی، تابلو نقاشی را مثال میزند که هر رنگی در کنار دیگر رنگها جلوهگر میشود و گیرایی یک تصویر در مجموع و انتظام این رنگهاست.
،
آیور آرمسترانگ ریچاردز، نقاد معروف، نیز همین مطلب را در باره یک نقاشی و یک قطعه
موسیقی مطرح کرده و گیرایی و جاذب بودن آنها را در پیوند رنگها و صداها دانسته است.
ریچاردز در مبحث نظریه استعمال میگوید که فضیلت و برتری ادبی هر سخن، در کاربرد صحیح و مناسب واژگان است و در سازگاری و پیوند میان آنها، و این همان سخن جرجانی است.
، به گفته
کمال اَبودیب، این نظر جرجانی همان است که زبانشناس معاصر، بنیامین لی ورف، مطرح کرده است که معنی، حاصل کلمات یا تکواژها نیست، بلکه محصولِ طرح ارتباطی میان تکواژهاست
از اینرو، در مبحث
اعجاز قرآن، بر خلاف
معتزله که خصوصیات فصاحت را در تکتک کلمات و حتی حروف و صداها جستجو میکردند، جرجانی بر اساس نظریه نظم، اعجاز قرآن را در ساختار میداند نه در کلمات.
او توضیح میدهد که این کلمات پیش از نزول قرآنکریم در بین مردم عرب وجود داشته و تقریباً با همان مفاهیم نیز در قرآن کریم به کار رفته است، البته نبودِ کلمات متنافر در
قرآنکریم مهم است، ولی برای اعجاز قرآن کافی نیست، از سوی دیگر
آرایههای ادبی و مجاز و
استعاره نیز نمیتواند ملاک اعجاز قرار گیرد، زیرا در بسیاری از آیات قرآنکریم چنین صنایعی به کار نرفته است؛ پس، آنچه مهم است ارتباط اسلوب موجود در میان واژگان است که در دیدگاه جرجانی عنوان نظم به خود گرفته است.
این نظریه جرجانی، که زبان صرفاً مجموعهای از واژهها نیست، با نظریه فردینان دو سوسور که زبان را مجموعهای از پیوندها و ارتباطها، میداند قابل مقایسه است، مقیاس نقد نیز نزد جرجانی همین است، یعنی نظمی که روابط میان اشیا را برقرار کرده و هدف زبان نیز تعبیر از این پیوندهاست
پیوند میان
علم نحو و معانی نیز در آثار جرجانی مطرح گشته است، به تعبیر وی، «
علم معانیالنحو » یعنی یافتن بهترین روابط نحوی در میان کلماتی که برای ادای مقصود بیان میشود.
، به بیانِ دیگر، علم معانی نحو، آگاهی
شاعر و
ادیب از کاربردهای نحوی زبان است و اینکه هر ساختاری در چه حالتی، چه نقشی میتواند داشته باشد.
، زبانشناسان معاصر، نظیر
بلومفیلد و
چامسکی، نیز به جایگاه و نقش مسائل نحوی و پیوند میان نحو و بلاغت پیبردهاند
، از دیگر اندیشههای ابتکاری جرجانی، نشان دادن ارتباط میان ساختارِ اندیشه و ساختار زبان بود، وی انتظام بین لفظ و معنی را انعکاس نظم ذهنی میشمرد.
گفتنی است که پیش از جرجانی نیز اصطلاح «
نظمالقرآن » در مبحث اعجاز به کار رفته بود، جاحظ نخستین کسی است که «نظم» و «تألیف» قرآن را برهانی عظیم دانسته است
،
ابنندیم نیز از چندین مؤلف یاد کرده است، از جمله از
جاحظ و
ابناِخشید (متوفی ۳۲۶) و ابوعلی
حسنبن علیبن نصر که کتابهایی با عنوان نظمالقرآن داشتهاند،
محمدبن زید واسطی معتزلی (متوفی ۳۰۷) نیز کتابی با عنوان
اعجازالقرآن فی نظمه و تألیفه داشته است.
، خَطّابی
نیز اعجاز قرآن را در نظم آن دانسته است،
باقلاّنی هم تصریح کرده که اعجاز قرآن در حروف آن نیست، بلکه در نظم، انضمام و چینش آنهاست.
قاضی عبدالجبار معتزلی نیز
فصاحت را نه در اجزای کلام به تنهایی، بلکه در پیوند آنها میداند، در واقع، این بحث به طور پراکنده در آثار دانشمندان پیش از جرجانی مطرح بوده، ولی مبتکر این نظریه، جرجانی است که زمینهساز
علم معانی، بهعنوان دانشی مستقل شد
اما نکته مهم این است که کار جرجانی در نظریه نظم، از چنان کمال و استحکامی برخوردار است که اخلاف او نتوانستهاند چیز مهمی بر نظریه وی بیفزایند.
از دیگر مباحثی که در باره جرجانی مطرح میشود آن است که وی تا چه حد متأثر از
فلسفه یونان و اندیشههای ارسطو بوده است.
به نظر
طهحسین، جرجانی به واسطه مطالعه آثار
ابنسینا با اندیشهها و تقسیمات
ارسطو آشنا شده و مباحث خود را بر آن مبنا پیریزی کرده و به خوبی توانسته است میان قواعد نحو عربی و اندیشههای ارسطو جمع بندد
البته شباهت موجود میان مباحث جرجانی و اندیشههای ارسطو آن اندازه نیست که حاکی از تبعیت و تقلید باشد و همچنین تأثیر و نفوذ معارف یونانی در آرای جرجانی چندان مهم و قابل اعتنا نیست؛ اما، چون عبدالقاهر از دانشمندان
علم کلام بوده و با مباحث عقلی و ذوقی انس داشته است، عجیب نیست که آرای او در بعضی موارد با بعضی تحقیقات حکیمان یونان شباهت یافته باشد.
به گفته کمال
ابودیب، کار جرجانی در طبقهبندی اقسام استعاره از لحاظ بلاغت و مشابهت میان آنها، که نشاندهنده آخرین گسترش تحلیلی
استعاره در مطالعات اروپایی نیز هست، اساساً با طبقهبندی ارسطو متناقض است.
امین خولی ، معتقد بود که جرجانی در کتاب
دلائلالاعجاز متکلمی است که با
جدل و
منطق مباحث خود را مطرح میکند، ولی در
اسرار البلاغه ادیب بلیغی است که به دور از استدلالهای منطقی، با تکیه بر ذوق، مباحث را پیش میکشد
نکته مهم دیگر در آثار جرجانی آن است که وی فقط به طرح نظریهها بسنده نکرده، بلکه با آزمودن آرای خود با آیات قرآن و اشعار عرب به آنها جنبه عملی بخشیده است.
جرجانی در استفاده از اشعار عربی، از دورههای گوناگون ادب عربی (
جاهلیت تا عصر عباسی) شاهد آورده
و این موضوع باعث شده است که دیدگاههای ادبی، نقدی و بلاغی جرجانی، عام و شامل باشد و همه این دورانها را در بر گیرد.
بر عبدالقاهر خرده گرفتهاند که در بحث اعجاز قرآن و مباحث بلاغی، از نقش موسیقیایی آیات و مسئله اصوات در زبان غافل مانده است.
برخی ناقدان نیز معتقدند که جرجانی نسبت به اسلوب، اهمال کرده و بیشتر به ترکیب نحوی گرایش داشته است؛ ولی، جرجانی به اسلوب، زبان و متکلم اشاره کرده و نقش هر یک را بیان داشته است.
، مسئله دیگر آن است که جرجانی به طور پراکنده مباحث
صنایع بدیعی را مطرح کرده
و نظریهای کلی و عمومی برای بدیع نداده است و اگر چنین میکرد میتوانست مانع از پراکندگی مباحث اصحابِ بدیع گردد.
جرجانی بر محققان پس از خود تأثیر جدّی گذاشت،
فخررازی (متوفی ۶۰۶) کتابش را بر اساس دو کتاب جرجانی، یعنی
دلائل الاعجاز و
اسرارالبلاغه، اما با تقسیمبندی جدید تألیف کرد.
،
سَکّاکی (متوفی ۶۲۶) با تکیه بر آرای جرجانی و دیگر دانشمندان بلاغت، کتاب
مفتاح العلوم را تألیف کرد و در بخش سوم آن، در باره معانی و بیان جداگانه بحث نمود.
،
یحییبن حمزه علوی (متوفی ۷۴۵)
نیز جرجانی را مؤسس قواعد
علم بلاغت دانسته است.
سعدالدین تفتازانی (متوفی ۷۹۲) در مقدمه کتاب
المطوّل فی شرح تلخیص المفتاح
بیان کرده که نهایت توان خود را در مطالعه دو کتاب جرجانی به کار گرفته است.
، برخی گفتههای جرجانی به کتابهای تفسیر نیز راه یافته است.
،
زَمَخشَری (متوفی ۵۳۸) نخستین مفسری است که به پیروی از اندیشههای جرجانی، به تفسیر بلاغی آیات
قرآن پرداخته است.
آرای جرجانی در
شعر و ادبیات فارسی نیز مؤثر بوده است،
خاقانی شروانی در بیتی،
ترکیب «نظم قرآن» را آورده است،
حافظ به واسطه
کشّاف زمخشری، به طور غیرمستقیم، با آرای عبدالقاهر جرجانی آشنا شده و رمز و رازهای قرآن را آموخته و این رمزِ دلبستگی حافظ به «
کشفِ کشّاف » است
و حافظ که اوج هنر خود را «نظم» خوانده
احتمالاً توجه خود را به ترکیب و ساخت در هنر نشان داده است.
۱)
اسرارالبلاغه، مشتمل بر مطالبی از قبیل تشبیه و استعاره، که بعدها نام علم بیان به خود گرفت.
۲)
دلائل الاعجاز، مشتمل بر مباحثی از قبیل فصل و وصل و قصر و اختصاص، که بعدها نام
علم معانی به خود گرفت، جرجانی را، به سبب تألیف این دو کتاب، بنیانگذار دو علم معانی و بیان دانستهاند، هر چند سکّاکی در سده هفتم این دو علم را معانی و بیان نامید، ولی اصول کلی آن را جرجانی پایهریزی کرد.
، به گفته
ریتر این دو کتاب سرچشمه مباحث مهم دو شاخه بلاغت، یعنی معانی و بیان، بود و توانست در مطالعات بلاغی مشرق زمین دگرگونی ایجاد کند.
۳)
الرسالة الشافیه، در باره اعجاز قرآن.
جرجانی در این کتاب به مبحث
تَحَدّی قرآن و ناتوانی مردم عرب در معارضه با
قرآن پرداخته
و اعجاز قرآن را در نظم آن دانسته است
، او در مخالفت با
نظریه صَرفه در اعجاز قرآن سخن گفته است
، این رساله به همراه دو رساله دیگر در اعجاز قرآن از
خَطّابی (متوفی ۳۸۸) و
رُمّانی (متوفی ۳۸۶) در
مصر به چاپ رسیده است، برخی بر آناند که این رساله، بخشی از دلائلالاعجاز بوده و کتاب مستقلی نیست.
۴)
العُمْدَه، در باره تصریف.
ابنقاضی شهبه نام آن را العُمُد آورده و کتاب نیز با عنوان العُمُد به چاپ رسیده است؛ ولی، در برخی منابع کهن
، نام آن العُمدة آمده است، این کتاب دارای مباحث معمول در کتابهای صرفی است و جرجانی بحث جالبی در باره
مخارج حروف آورده است
۵)
المغنی، شرح مبسوطی بوده است در سی مجلد بر
الایضاح ابوعلی فارسی ۶)
المُقْتَصِد، تلخیصی است که عبدالقاهر جرجانی از کتاب پیشین خود، المغنی، انجام داده است، نام کتاب را
المُقْتَضَب نیز آوردهاند.
برخی المقتصد را شرحی مستقل بر الایضاح دانستهاند
، جرجانی در این کتاب از استاد خود، ابوالحسین فارسی، مطالب بسیاری نقل کرده است.
، محققِ کتاب،
کاظم حرالمرجان ، سال تألیف آن را ۴۵۲ دانسته است.
، ابنقاضی شهبه
نیز نام آن را الاقتصاد آورده است.
برخی ویژگیهای این کتاب عبارت است از: استشهاد به آیات قرآن
استشهاد فراوان به اشعار عربی
، استدلال به گفتههای سیبویه در الکتاب
توجه به اختلاف قرائتهای آیات قرآن و تأثیر آن در مسائل نحوی
آوردن مطالب تاریخی در ضمن مباحث کتاب
تحلیل نحوی احادیث
استفاده از مَثَلها
به کار گیری برخی اصطلاحات، مانند ضمیر «امر» به جای
ضمیر «
شأن » و «
قِصه »
۷)
الایجاز، تلخیصی است از کتاب
الایضاح فارسی .
۸)
التکمله،
که شاید مستدرکِ الایضاح بوده است.
۹)
التذکره .
به گفته
قفطی این کتاب در باره موضوعات گوناگون و پراکنده بوده است.
۱۰)
المفتاح، مشتمل است بر مباحث
علم صرف، در دوازده باب.
جرجانی در این کتاب چند اصطلاح جدید بهکار برده است، از جمله اطلاق «مطابَق» بر
فعل مضاعف به کار گیری اصطلاح ذوالثلاثه دارای سه حرف) برای
فعل اجوف، که در ساختار
متکلم وحده ماضی سه حرفی میباشد، مانند قُلْتُ
اطلاق ذوالاربعه (دارای چهار حرف) بر فعل ناقص، که در ساختار متکلم وحده ماضی چهار حرفی میباشد، مانند دَعَوْتُ
۱۱)
الجُمل، در
علم نحو .
در قدیمترین منابع در باره جرجانی، نام این کتاب آمده است
، حاجیخلیفه
نام آن را جرجانیه نیز ضبط کرده است، شرحهای بسیاری بر این کتاب نوشته شده است، قدیمترین شارح آن ابومحمد
عبداللّهبن محمد بَطَلیوْسی (متوفی ۵۲۱) بوده است.
، این کتاب را شرح کتاب دیگر جرجانی،
العواملالمائة (سطور بعد)، دانستهاند.
، الجمل در پنج فصل تنظیم شده، فصل اول آن به مقدمات اختصاص یافته و سه فصل آن
در باره عوامل (فعلها، حرفها و اسمها) است و فصل پنجم کتاب
در باره مسائل گوناگون نحو، مانند اقسام جمله، است.
۱۲) التلخیص، شرح کتاب الجمل است.
۱۳) العوامل المائة یا مائة عامل، در باره صد عامل در نحو، که به نوشته
حاجیخلیفه،
کتابی مشهور و متداول است، عوامل در این کتاب به لفظی و معنوی و سَماعی و قیاسی (قانونمند) تقسیم شده است.
، به گفته ریتر
این کتاب مشهورترین کتاب در باره عوامل نحو است، العواملالمائة در ۱۰۲۶/۱۶۱۷ به لاتینی ترجمه شد، این کتاب از متون درسی بوده است و بارها به چاپ رسیده و، به نظم و نثر، به ترکی برگردانده شده و شرحهای متعددی نیز بر آن نوشته شده است.
، از شارحان شیعی این کتاب
قطبالدین راوندی،
ملامحسن فیض کاشانی و
فاضل هندی بودهاند.
در فارسی نیز با عنوان عوامل منظوم و عوامل صدگانه به نظم کشیده شده است.
۱۴)
العروض یا
کتاب فیالعروض، در باره
علم عروض و ریشهشناسی زبان
.
۱۵)
المختار من دواوین المتنبّی و البحتری و ابیتمّام، که گزیدهای از بهترین سرودههای این سه شاعر است، وی اشعاری را که جنبه مَثَل داشته یا مشتمل بر مطالب حِکْمی بوده، در این گزیده آورده است.
، جرجانی در این کتاب گاه به نقد برخی ابیات پرداخته
و برخی ابیات را نیز شرح کرده است.
، این کتاب، به ضمیمه چند مجموعه شعری دیگر، با عنوان
الطرائف الادبیه به چاپ رسیده است، نامی از این اثر جرجانی در منابع کهن نیامده است؛ اما، بروکلمان،
فرّوخ
و دایره المعارفها آن را ذکر کردهاند.
۱۶)
شرح الفاتحه .
در برخی منابع گفته شده که این کتاب یک مجلد بوده است
۱۷)
شرح اعجاز القرآن .
محمدبن زید واسطی (متوفی ۳۰۶) کتابی داشته با عنوان اعجازالقرآن و جرجانی دو شرح کوتاه و بلند بر آن نگاشته و شرح بلند خود را
المعتضد نامیده است
ولی، در برخی منابع، اعجازالقرآن را اثر خود جرجانی معرفی کردهاند
و در برخی منابع نیز اعجاز القرآن الکبیر والصغیر را به نام جرجانی آوردهاند.
۱۸)
المسائل المشکله ۱۹)
التتّمة فیالنحو .
۲۰)
دَرْجالدُرَر فی تفسیر الای والسُّوَر ۲۱)
مختار الاختیار فی فوائد معیار النُظّار، در باره معانی، بیان، بدیع و قوافی.
، جرجانی با اینکه ایرانی بوده، کتابی به فارسی ننوشته، جز اینکه در بررسی یک بیت عربی اشاره کرده که اصل آن بیت به فارسی بوده است.
، در دوره معاصر،
شیخ محمد عَبْده،
مفتی مصر، با تدریس دو کتاب
اسرارالبلاغة و
دلائلالاعجاز در
جامع الازهر و چاپ آنها، نام جرجانی را زنده کرد.
، از جمله کسانی که در مقایسه بین نظریات جرجانی و برخی پیشگامان
زبانشناسی جدید و نقادان ادبی، بسیار کوشیدند،
محمد مندور،
محمد زکی عَشماوی و کمال ابودیباند، بازگشت به مباحثی که جرجانی مطرح کرده است، میتواند در بررسیهای ادبی و بلاغی و انتقادی مشرق زمین افقهایی نو بگشاید و آن را پویا کند.
(۱) آقابزرگ طهرانی، الذریعه.
(۲) ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، چاپ عباس اقبال، تهران (۱۳۲۰ ش).
(۳) ابن انباری، نزهة الالباء فی طبقات الادباء، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره(۱۳۸۶/۱۹۶۷).
(۴) ابنشاکر کتبی، فوات الوفیات، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۷۳ـ۱۹۷۴.
(۵) ابن قاضی شهبه، طبقات الشافعیة، چاپ حافظ عبدالعلیمخان، بیروت: دارالندوة الجدیدة، ۱۴۰۷ـ ۱۴۰۸.
(۶) ابنمُلَقّن، العقد المُذهَّب فی طبقات حملة المذهب، چاپ ایمن نصر ازهری و سیدمهنّی'، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷.
(۷) ابنندیم، الفهرست.
(۸) ابنوهب کاتب، کتاب نقد النثر) = البرهان فی وجوه البیان (منسوب به قدامة بن جعفر)، چاپ طه حسین و عبدالحمید عبادی، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
(۹) نصر حامد ابوزید، اشکالیات القراءة و آلیات التأویل، بیروت ۱۹۹۹.
(۱۰) خالدبن عبداللّه ازهری، العوامل المائة النحویة فی اصول علم العربیة لعبدالقاهر الجرجانی، چاپ بدراوی زهران،(۱۹۹۶).
(۱۱) عبدالرحیمبن حسن اسنوی، طبقات الشافعیه، چاپ کمال یوسف حوت، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۱۲) علیبن حسن باخرزی، دمیة القصر و عُصرة اهل العصر، چاپ محمد تونجی، دمشق(۱۳۹۱/۱۹۷۱).
(۱۳)
محمدبن طیب باقلانی، کتاب تمهیدالاوائل و تلخیص الدلائل، چاپ عمادالدین احمد حیدر، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳.
(۱۴) احمد احمد بدوی، عبدالقاهر الجرجانی و جهوده فیالبلاغة العربیة، قاهره۱۳۸۱/۱۹۶۲.
(۱۵) کارل بروکلمان، تاریخ الادب العربی، نقله الی العربیة رمضان عبدالتواب، قاهره ۱۹۷۵.
(۱۶) اسماعیل بغدادی، هدیة العارفین، ج۱، در حاجیخلیفه، ج۵.
(۱۷) عبدالقادربن عمر بغدادی، خزانة الادب و لبّ لباب لسان العرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ۱۹۶۷ـ۱۹۸۰.
(۱۸) مسعودبن عمر تفتازانی، کتاب المطوّل فی شرح تلخیص المفتاح، استانبول ۱۳۳۰، چاپ افست قم ۱۴۰۷.
(۱۹) عمروبن بحر جاحظ، البیان و التبیین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت ۱۳۶۷/ ۱۹۴۸.
(۲۰) عبدالقاهربن عبدالرحمان جرجانی، دلائل الاعجاز، چاپ محمد رشیدرضا، بیروت ۱۳۹۸/۱۹۷۸.
(۲۱) عبدالقاهربن عبدالرحمان جرجانی، الرسالة الشافیه، در ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن، چاپ محمد خلفاللّه و محمد زغلول سلام، مصر: دارالمعارف.
(۲۲) عبدالقاهربن عبدالرحمان جرجانی، العُمُد : کتاب فی التصریف، چاپ بدراوی زهران، قاهره ۱۹۹۶.
(۲۳) عبدالقاهربن عبدالرحمان جرجانی، کتاب اسرارالبلاغة، چاپ هلموت ریتر، استانبول ۱۹۵۴.
(۲۴) عبدالقاهربن عبدالرحمان جرجانی، کتاب الجُمل فی النحو، چاپ یسری عبدالغنی عبداللّه، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۲۵) عبدالقاهربن عبدالرحمان جرجانی، کتاب المفتاح فی الصرف، چاپ علی توفیق حمد،بیروت، ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۲۶) عبدالقاهربن عبدالرحمان جرجانی، کتاب المقتصد فی شرح الایضاح، چاپ کاظم بحرالمرجان، بغداد ۱۹۸۲.
(۲۷) حاجیخلیفه، کشف الظنون.
(۲۸) شمسالدین محمد حافظ، دیوان، چاپ محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۲۹) محمد برکات حمدی ابوعلی، معالم المنهج البلاغی عند عبدالقاهر الجرجانی، عمان ۱۴۰۵/۱۹۸۴.
(۳۰) بدیلبن علی خاقانی، دیوان، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۳۱)
حمدبن محمد خَطّابی، بیان اعجاز القرآن، در ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن.
(۳۲) خوانساری، روضات الجنات.
(۳۳) امین خولی، الاعمالالکاملة، مناهج تجدید فیالنحو و البلاغة و التفسیر و الادب، قاهره ۱۹۹۵.
(۳۴) احمدعلی دهمان، الصورة البلاغیة عند عبدالقاهر الجرجانی: منهجاً و تطبیقاً، دمشق ۱۹۸۶.
(۳۵)
محمدبن احمد ذهبی، سیراعلام النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و محمدنعیم عرقسوسی، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۳۶ آیور آرمسترانگ ریچاردز، فلسفه بلاغت، ترجمه علی محمدی آسیابادی، تهران ۱۳۸۲ ش.
(۳۷) عبدالحسین زرینکوب، شعر بیدروغ، شعر بینقاب، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۳۸) عبدالحسین زرینکوب، نقد ادبی: جستجو در اصول و روشها و مباحث نقادی با بررسی در تاریخ نقد و نقادان، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۳۹) طالب محمداسماعیل زوبعی، البلاغة العربیة: علم المعانی بین بلاغة القدامی و اسلوبیة المحدثین، بنغازی ۱۹۹۷.
(۴۰) جرجی زیدان، تاریخ آداب اللغة العربیة، بیروت ۱۹۸۳.
(۴۱) عبدالوهاببن علی سُبکی، طبقات الشافعیة الکبری، چاپ محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۷۶.
(۴۲) عبدالرحمانبن ابیبکر سیوطی، بغیة الوعاة فی طبقات اللغویین و النحاة، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۴.
(۴۳) محمدرضا شفیعی کدکنی، موسیقی شعر، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۴۴) محمدرضا شفیعی کدکنی، «نظر جرجانی در باب صور خیال»، نشر دانش، سال ۳، ش ۳ (فروردین و اردیبهشت ۱۳۶۲).
(۴۵) شوقی ضیف، البلاغة: تطور و تاریخ، قاهره۱۹۷۶ .
(۴۶)
احمدبن مصطفی طاشکوپریزاده، مفتاح السعادة و مصباح السیادة، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۴۷) طبرسی، مجمع البیان.
(۴۸) محمدعبدالمطلب، قضایا الحداثه عند عبدالقاهر الجرجانی، بیروت ۱۹۹۵.
(۴۹) عبدالعزیز عتیق، علمالبیان، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۵۰) محمد زکی عَشْماوی، قضایا النقد الادبی بین القدیم و الحدیث، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۵۱)
محمدبن عمر فخررازی، نهایة الایجازفیدرایة الاعجاز، چاپ احمد حجازی سقّا، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.
(۵۲) عمر فَرّوخ، تاریخ الادب العربی، بیروت ۱۹۸۹.
(۵۳)
محمدبن یعقوب فیروزآبادی، البلغة فی تاریخ ائمة اللغة، چاپ محمد مصری، دمشق ۱۹۷۲.
(۵۴) قاضی عبدالجباربن احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، چاپ امین خولی، قاهره۱۳۸۰/۱۹۶۰.
(۵۵) علیبن یوسف قفطی، انباه الرواة علی انباه النحاة، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۷۱/۱۹۵۲.
(۵۶) محمد کردعلی، کنوز الاجداد، دمشق ۱۳۷۰/ ۱۹۵۰.
(۵۷) المختار من دواوین المتنبی و البحتری و ابی تمام لعبدالقاهربن عبدالرحمان جرجانی، در الطرائف الادبیة، چاپ عبدالعزیز میمنی، قاهره: لجنة التألیف و الترجمة و النشر، ۱۹۳۷.
(۵۸) محمد مندور، النقد المنهجی عندالعرب، قاهره(۱۹۷۲).
(۵۹) مصطفی ناصف، «النظم فی دلائل الاعجاز: عرض و تفسیر و منهج»، حولیات کلیة الاداب، (ژانویه ۱۹۵۵).
(۶۰) عبداللّهبن اسعد یافعی، مرآة الجنان و عبرة الیقظان، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷.
(۶۱) یاقوت حموی، معجمالادباء، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۹۳.
(۶۲) یحییبن حمزه علوی، کتاب الطراز المتضمن لاسرار البلاغة و علوم حقائق الاعجاز، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جرجانی»، شماره۴۶۰۷.