عبدالرحمان بن عمرو اوزاعی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اوزاعی، ابوعمرو عبدالرحمان بن عمرو (۲
صفر ۸۸ -۱۵۷ق/ ۲۲ دسامبر۷۰۷- ۷۷۳م)،
فقیه و محدث نامدار
شام و پیشوای یکی از
مذاهب بائده فقهی که چندی در
شام و
اندلس پیروانی یافت.
خاندان او را اصلاً از
اسرای یمن و یا سند
نوشتهاند؛ اما بر اساس قول ارجح، وی از
قبیله حمیر و از طایفه سیبان بوده است. بنابراین، انتساب او به اوزاعی فقط به سبب اقامتش در
محله اوزاع در حومه
دمشق بوده است.
محله اوزاع نه تنها مدتی مسکن وی، بلکه به تصریح برخی از منابع، موطن
پدری او نیز بوده است.
مولد اوزاعی را در برخی گزارشها در شهر
بعلبک دانستهاند، اما وی دوره رشد خود را در کرْک سپری ساخته است.
او در خردسالی پدر خویش را از دست داد و چندی بعد همراه [مادر|مادرش]] به
بیروت انتقال یافت.
در همین اوان یکی از شیوخ متنفذ
عرب او را به
پسرخواندگی پذیرفت و شرایط را برای پرورش او
مساعد کرد.
احتمالاً اوزاعی چندی پس از آن به
دمشق رفت و در آنجا سکنی گزید. این احتمال به خصوص با پذیرش روایتی قوت میگیرد که از ۱۴ سال مصاحبت اوزاعی با مکحول
عالم دمشق (د ۱۱۸ق) سخن گفته است.
دانش اندوزی اوزاعی از قاسم بن مخیمره (د ۱۰۰ق) عالم کوفی ساکن در شام
نشان میدهد که او در اوان نوجوانی از شرایط تحصیل در مراحل پیشرفته برخوردار بوده است. از دیگر شیوخ شامی او میتوان کسانی چون ربیعه بن یزید قصیر، بلال بن
سعد دمشقی، مطعم بن مقدام صنعانی شامی، عمیر بن هانی
دمشقی و ابنعامر قاری را نیز برشمرد.
اوزاعی در آغاز جوانی با اعمال نفوذ پدرخواندهاش به عنوان دبیر به دیوان
بنیامیه پیوست
و این نشان میدهد که وی در نخستین مراحل دانشاندوزی خود، از ادب نیز بهرهای اندوخته بود و این ذوق ادبی به عنوان یک ویژگی در عرض
دانش حدیث و
فقه، تا پایان زندگی در شخصیت اوزاعی دیده میشد.
اوزاعی در اوایل دبیری در حالی که کمتر از ۲۰
سال داشت، همراه یک هیأت دیوانی راهی یمامه شد.
آشنایی اوزاعی با
یحیی بن ابیکثیر عالم بزرگ
یمامه زندگی او را متحول ساخت، چنانکه از شغل دبیری
استعفا کرد و بیدغدغه به تحصیل علم پرداخت. از اشارات اوزاعی بر میآید که مخالفت او با برخی رفتارهای حاکم اموی یمامه در این استعفا مؤثر بوده است.
اوزاعی چندی در یمامه به تحصیل نزد یحیی و شیوخ دیگر یمامه چون
ابوکثیر سحیمی و
حفص بن عفان یمامی سپری ساخت و در ۱۱۰ق، به توصیه یحیی برای تکمیل آموختههای خود راهی بصره گردید؛ به امید آنکه از محفل
حسن بصری و
ابنسیرین بهرهمند گردد، اما زمانى به بصره رسید که ۴۰
روز از وفات حسن سپری شده بود و ابنسیرین نیز در بستر
احتضار بود.
ظاهراً در همین سفر بود که اوزاعی توانست از محفل درس
قتاده بن دعامه، دیگر عالم بزرگ بصره (د ۱۱۸ق) بهره گیرد؛ اما از اسانید و مشایخ او به روشنی برمیآید که وی چندان به فکر گسترش آموختههای خود نزد مشایخ بصره نبوده، چنانکه با وجود نامهای برخی از دانشمندان کوفی در فهرست مشایخ او،
نسبت به
کوفه نگاهی تردیدآمیز داشته است.
به هر حال وی پیش از ۱۱۴ق به
حرمین شریفین رفت و از پیشوایان و شیوخ برجسته مدینه چون
امام محمد باقر (علیهالسلام) (د ۱۱۴ق)، نافع مولای ابنعمر (د ۱۱۷ق) و
عبدالرحمان بن قاسم (د ۱۲۶ق)، و نیز از مشایخ
مکه چون
عطاء بن ابیرباح (د ۱۱۵ق) دانش آموخت. در فهرست شیوخ مدنی و مکی او نام
امام جعفر صادق (علیهالسلام)، و
محمد بن شهاب زهری نیز دیده میشود.
اوزاعی از محافل علمی
شام نیز غفلت نورزید، چنانکه بخشی از تحصیل درازمدتِ او نزد مکحول
دمشقی، در بازگشت وی به شام و در سالهای
دهه ۱۱۰ق صورت گرفت. به هر حال وی پس از بازگشت از سفرهای علمی مردی دانشمند، و به گزارش منابع، از ۱۱۳ق به عنوان فقیه شناخته میشد.
اوزاعی در این دوره از زندگی اجتماعی خود، از پذیرش مشاغل دیوانی سخت پرهیز داشت و آنگاه که یزید بن ولید اموی او را واداشت تا بر مسند
قضای جند
دمشق بنشیند، وی تنها یک بار بر این مسند نشست و مصرانه خود را مستعفی ساخت.
در این هنگام که دوره انحطاط خلافت بنیامیه بود، اوزاعی چون
دمشق را برای ماندن مناسب ندید،
خانه خود را در محله اوزاع
دمشق واگذاشت و به بیروت رفت و در آن دیار ماندگار شد.
بعضی گفتهاند که وی دیگر به
دمشق بازنگشت،
ولی روایتی حاکی از آن است که وی در ۱۳۶ق به دعوت ابن سراقه حاکم
عباسی شام به
دمشق رفت.
بههر حال، وی سالهای واپسین عمر خود را در بیروت سپری کرد و همانجا درگذشت. مقبره اوزاعی در باب حنتوس در دروازه بیروت واقع است.
اوزاعی را باید حلقهای مهم در انتقال فقه
اصحاب حدیث از حالت آغازین خود به تدوین
شافعی تلقی کرد. این ویژگی در حد گامهایی برای شکلدهی به استدلالات، مورد توجه قرار گرفته، و در بررسی کوتاه خود در باره ویژگیهای فقه اوزاعی، شیوه استدلال و حالت نیمه نظامیافته آن را تبیین کرده است.
در سخن از ارتباطهای مکتبی فقه اوزاعی، باید به صراحت فقه او را گونهای از فقه اصحاب حدیث به شمار آورد که در دوره پدیدار شدن مذاهب فقیهان امصار در سده ۲ق، تکوین یافته است. از نظر منابع روایی و
سنت پیوند اصحاب حدیث با عالمان پیشین، باید یادآور شد که اوزاعی، از مشایخ بومهای گوناگون شام،
حجاز،
عراق و
یمامه بهرهمند شده، و خود از پیشگامان تألیف و تدوین آثاری در باب
فقه و سنن بوده است؛ اگرچه در حال حاضر مهمترین بخش برجای مانده از آثار فقهی وی، بریدههایی اقتباس شده توسط ابویوسف از نوشته او در باب «سیر» است.
مقایسهای میان تعالیم فقهی اوزاعی با فقیهی حدیثگرا و شامی در عصر او به نام
عباد بن عباد خواص، نشان میدهد که اوزاعی تا چه پایه در جهت نظامبخشی به فقه شام و یافتن جایگاه اندیشه و درایت در استدلالات فقهی گام برداشته است.
مطالعه قطعات بازمانده از اوزاعی نشان میدهد که شیوه فقهی او در کلیات تا حدی به شیوه
مالک، به عنوان فقیهی حدیثگرا و هم عصر با وی، نزدیک بوده است و برای درک دقیقتر از جایگاه اندیشه فقهی او یافتن مختصات آن در مقایسه با فقه مالک از یک سو و فقه شافعی از سویی دیگر بسیار کارساز خواهد بود. به عنوان نخستین ویژگی در فقه اوزاعی، باید به شیوه برخورد او با سنت نبوی اشاره کرد که با توجه به تعلق اوزاعی به اصحاب حدیث، نقشی اساسی در شکلدهیِ روش فقهی او ایفا کرده است. با توجه به تکیه مالک بر
حدیث اهل
مدینه و اندیشه شافعی مبتنی بر ارزشیابی فرابومیِ احادیث فقهی، جایگاه اوزاعی به عنوان شخصیتی نزدیک شده به
شافعی آنگاه آشکار میگردد که احساس میشود وی از جمله فقیهانی است که در جهت فرابومی کردن منابع فقهی خود پیشگام بودهاند. در حالی که در برخورد با آثار
صحابه و
تابعین و
حجت شمردن آنها، اوزاعی را در کنار مالک مییابیم و نشان مشخصی از نزدیک شدن اوزاعی به تعریف تنگ شافعی از سنت دیده نمیشود. در بررسی نمونهای از استدلال اوزاعی، چنین مینماید که وی همچون جماعتی از فقیهان پیشین اصحاب حدیث در
تقلید صحابه و گاه ترجیح نهادن اقوال منقول از آنان بر
احادیث مرفوع اشکالی ندیده است.
تأیید این برداشت در عباراتی منقول از وی نیز دیده میشود که گاه «آثار سلف» را حجت شمرده
و گاه بر حجیت اقوال صحابه تأکید کرده است.
با این حال به نظر میرسد که جایگاه اقوال تابعین در روش فقهی او هنوز در خور درنگ و تأمل است.
در باره تعریف رابطه میان کتاب و سنت، اوزاعی از نخستین فقیهانی است که نظریهای روشن در این باره مطرح ساخته، و زمینه ظهور نظریه شافعی را فراهم آورده است. وی به صراحت سنت را «قاضی» بر کتاب شمرده، و قاضی بودن کتاب بر سنت را منتفی دانسته است.
این نظریه با اندیشه نظامیافته و روشمند شافعی مبنی بر اینکه سنت
نبوی مفسر ظواهر کتاب است، جای مقایسه دارد.
در کنار استنادات اوزاعی به سنت نبوی، تکیه بر
سیره و سنت جاریه
مسلمانان به عنوان کاشفی از سنت نبوی در استدلالات وی به کثرت دیده میشود. در مقایسه با روش فقهی مالک، باید یادآور شد که اوزاعی نسبت به این سیره نگرشی فرابومی داشته، و جایگاه ممتازی برای سیره اهل مدینه یا اهل شام نمیشناخته است، اما هنوز از دیدگاه شافعی مبنی بر نفی حجیت این سیره، فاصلهای قابل ملاحظه داشته است.
در باره برخورد اوزاعی با «اجماع» باید گفت که وی در پارههای بازمانده از ردیهاش بر «سیر» ابوحنیفه به اشکال گوناگون
اجماع را مورد استناد قرار داده است.
وی در برخی از این موارد به اجماع به عنوان دلیلی مستقل و گاه به عنوان تأکید کنندهای بر مدلول دیگر ادله نگریسته، و از یک قول دیگر او بر میآید که اجماع را
حکم مشروع شمرده است.
اجماع مورد نظر اوزاعی، برخلاف تکیه مالک بر اجماع اهل مدینه، چهرهای کاملاً غیر بومی داشته است. همچنین قراین گوناگون نشان میدهد که استقصای نظریات، آنگونه که شافعی بر آن تاکید نموده،
مورد نظر اوزاعی و همفکران او نبوده است، چه اوزاعی بر آن بوده که هر کس «نوادر علما» (خلاف قول اکثر) را اخذ کند، از
اسلام خارج خواهد شد.
در برخورد با روشهای درایی، باید گفت که اوزاعی همچون جمعی دیگر از فقهای حدیثگرای
سده ۲ق، رأی و قیاس را در حد قابل ملاحظهای میپذیرفته، و به همین لحاظ،
ابنقتیبه در تقسیم عالمان
دینی به
اصحاب رأی و اصحاب حدیث - البته در تعریفی خاص خود او و خلاف مشهور - اوزاعی را در شمار عالمان اصحاب رأی آورده است.
البته در اصل مشروعیت رأی میان او و
ابوحنیفه اختلافی وجود نداشته، و تنها اعتراض به مواردی است که ابوحنیفه برخلاف حدیثی از
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله و سلم) به کاربرد
رأی روی آورده است.
کاربرد
استحسان به شکل آغازین و نامدون نیز در فقه اوزاعی نمونههایی دارد؛ چنانکه مثلاً در بحث درباره «جاریة مغنّیه» سخن از بطلان
بیع آورده، و سپس تصریح کرده که «این (حکم برپایه) استحسان است و
قیاس صحت بیع را اقتضا دارد».
اوزاعی در عصر خود به عنوان یک پیشوای فقهی در محیط
شام جای گشود و
مذهب او پیروانی یافت. شاگردان اوزاعی اعم از شامی و اندلسی، در ترویج مذهب فقهی استاد خود نقشی بسزا داشتند. در واقع مذهب فقهی اوزاعی در طول تاریخ حیات خود، به دو منطقه شام و اندلس محدود بوده، و هیچگاه رونقی جدی در بیرون از این دو منطقه نیافته است.
در باره انتشار مذهب در شام، باید گفت که این مذهب بیدرنگ پس از شکلگیری، مذهب غالب در محیط شام شد. در واقع مذهب اوزاعی، صورتی سامان یافته از فقه بومی شام بود و از همین رو، در بررسی تاریخی، نباید آغازی و انگیزهای برای آن جستوجو کرد. این مذهب در برههای تقریباً ۲۰۰ ساله به بقای خود در شام ادامه داد و در اواسط سده ۴ق، در برابر مذاهب دیگر، به خصوص مذهب شافعی از میان رفت. گام مهم برای تضعیف مذهب اوزاعی در شام توسط
ابوعثمان محمد ثقفی (د۳۰۲ق) قاضی
دمشق برداشته شد که مذهب شافعی را در آنجا ترویج کرد و دست کم در دوره تصدی خود، آن را مبنای
حکم قاضیان قرار داد.
این تصور که مذهب اوزاعی توان منطبق ساختن خود با شرایط متحول شام را از دست داده بود، شاید قابل دفاع نباشد، اما این توجیه را میتوان درست دانست که ضعف محافل فقهی اوزاعیان در شام، زمینه را برای ضعف آن مذهب فراهم آورد. در نیمه نخست سده ۴ق، شاید قاضی
ابوالحسن ابن حذلم (د ۳۴۷ق) واپسین فقیه قابل توجه در حوزه این مذهب فقهی بوده،
اما بقایای این مذهب هنوز تا نیمه دوم سده ۴ق و شاید بخشی از سده ۵ق در شام برجای بوده است.
در اندلس مذهب اوزاعی با کوشش برخی از شاگردان اوزاعی چون
صعصعه بن سلام اندلسی (د ۱۹۲ق) به این دیار راه یافت
و تا بخشی از سده ۳ق به عنوان مذهب غالب شناخته میشد و از آن پس مذهب مالکی جای آن را گرفت.
ذهبی پایان غلبه این مذهب را در اندلس در حدود سال ۲۲۰ق دانسته است،
اما باید توجه داشت که برخی از مبلغان مذهب اوزاعی چون زهیر بن مالک بلوی (د پیش از ۲۵۰ق)، تا مدتی پس از تاریخ یاد شده، سعی در حفظ این مذهب داشتهاند.
اهمیت مذهب اوزاعی در مباحث تخصصی فقه را باید بسیار فراتر از محیط محدود شام و اندلس دانست که تنها قلمرو واقعی این مذهب بوده است. ردیه قاضی ابویوسف فقیه برجسته اصحاب رأی بر کتاب السیر اوزاعی و دیدگاههای احمد بن حنبل، فقیه حدیثگرای بغداد در باره اوزاعی و مذهب فقهی او
از نمونههایی است که اهمیت این مذهب را در حوزههای دورتر مینمایاند. در سده ۳ق، با آغاز تدوین آثاری در حوزه فقه مقایسهای، فقه اوزاعی در کنار مهمترین مذاهب فقهی مورد توجه نویسندگان اینگونه کتب قرار گرفت.
اوزاعی، با توجه به آنکه از متقدمان اصحاب حدیث به شمار میآمده، از کسانی است که سعی داشته با باورهایی به مبارزه برخیزد که آنها را
بدعتی در
دین میشمرده است. از میان آثار اندک تألیف شده در حوزه متقدمان اصحاب حدیث، باید به
رسالة فی القدر اثر اوزاعی
اشاره کرد که اکنون چیزی از آن برجای نمانده است. به هر حال کلیات دیدگاه او در باره قدر را میتوان در برخی عبارات منقول از وی نیز بازیافت که از آن جمله باید به مناظرهای کوتاه با غیلان
دمشقی اشاره کرد.
از جمله ویژگیهای عمومی
اصحاب حدیث در باب عقاید مانند مبارزه با ارجاء و تکیه بر دخیل بودن عمل در تحقق
ایمان، در اندیشههای منقول از اوزاعی نیز دیده میشود.
در مباحث مربوط به امامت و قیام به
سیف، اوزاعی به شیوه سنتی اصحاب حدیث، بر ضرورت پیروی از جماعت پای فشرده است.
در برخورد با
خلافت و امامت
عثمان و
علی (علیهالسلام)، وی که بیزاری خود را از رسم معمول در عهد امویان مبنی بر
برائت از حضرت علی (علیهالسلام) اعلام میداشت،
با نفی دیدگاههای
شیعه از یک سو و عثمانیه از سویی دیگر، در جستوجوی راهی میانه بر آن است که دوستی علی و عثمان جز در
قلب فردی
مؤمن جمع نمیگردد.
اوزاعی در زندگی شخصی خود، راه
زهد و تعبد در پیش گرفت و در زندگینامههای او بخش وسیعی از روایات به همین موضوع اختصاص یافته است.
به همین سبب ابن ندیم نام اوزاعی را نیز در عداد عباد و زهاد آورده،
و
ابونعیم اصفهانی در کتاب
حلیة الاولیاء برای وی شرح حالی گشوده است.
وی خود به شخصیتهای مشهور از زهاد علاقه داشته، و در مقایسهای جایگاه
ابراهیم ادهم را بر
سلیمان خوّاص ترجیح نهاده است.
در باره آموزشهای اخلاقی اوزاعی باید گفت که افزون بر احادیث مسند، مواعظ بسیاری نیز در کتب گوناگون از وی نقل شده که میتوان آنها را نقطه عطفی در آموزشهای اخلاقی محیط شام که پس از سقوط امویان تحولی در آن پیدا شده بود، به شمار آورد. وی در نگرش اخلاقی خود تعالیم مکاتب ورعگرای
عراق و
حجاز را در کنار تعالیم سنتی شام با گرایش حکمت - قصص همراه داشت و در بُعد فردی بر ورع تکیه میورزید و به عنوان اصلاحطلبی اجتماعی، در آموزشهای خود امیران عباسی و شخص خلیفه را بیپرده و شجاعانه مخاطب قرار میداد. افزون بر این، متون کوتاهی نیز وجود دارد که بیانگر
وصایایی از زبان
پیامبران و حکیمان به روایت اوزاعی است.
اعتبار و شخصیت رجالی اوزاعی به عنوان یکی از برجستهترین محدثان شام در کتب گوناگون رجال
اهل سنت مورد تأکید و تکیه واقع شده است. این نکته که حدیث اوزاعی در تمامی
کتب سته اهل سنت به ثبت رسیده، از جایگاه معتبر او نزد محدثان حکایت دارد. در میان شماری کثیر از راویان و شاگردان اوزاعی، نام محدثانی برجسته از سرزمینهای گوناگون چون
سفیانثوری،
ابنمبارک و
شعبه بن حجاج دیده میشود.
دانش او در
حدیث به پایهای بود که برخی از شیوخ وی چون
ابنشهاب زهری،
یحیی بن ابیکثیر و برخی از همگنانش چون
مالک بن انس از او
روایت کردهاند.
از نظر وثاقت رجالی، ستایشهایی فراتر از یک توثیق معمولی از کسانی چون مالک در باره او وجود دارد.
با اینهمه، اوزاعی نیز از اعتراضات منتقدی سختگیر چون
احمد بن حنبل به دور نمانده، و وی با وجود تأکید بر اصل وثاقت اوزاعی در اظهار نظرهایش،
در مقایسه میان اوزاعی، مالک و شافعی، اوزاعی را دارای حدیثی ضعیف و رأیی ضعیف شمرده است
و
ذهبی در
تفسیر و توجیه این سخن، وجه ضعف اوزاعی در برخی از احادیث منقولش را از آن رو دانسته که وی مقاطیع و
مراسیل اهل شام را معتبر میشمرده است.
از نظر نکته سنجیهای محدثانه، باید گفت اوزاعی از نخستین کسانی است که در باره تمییز میان الفاظ حاکی از کیفیت تحمل حدیث به بحث پرداخته است. وی بر آن بود که تعبیر «اخبرنا» باید در عرض، و تعبیر «حدثنا» در سماع به کار گرفته شود.
و در برخی از منابع گفته شده که وی میان «خبّرنا» و «اخبرنا» نیز تمییز مینهاده، تعبیر نخست را در مورد اجازه، و دوم را در باره
قرائت تجویز میکرده است.
در اختلاف سنتی عالمان حدیث در باره معناگرایی یا لفظ گرایی در نقل احادیث، اوزاعی در شمار آن گروه از عالمان بود که اصل را در نقل حدیث بر حفظ معنا نهاده بود و اصلاح اغلاط و تصرف در لفظ احادیث را جایز میشمرد.
اوزاعی یکی از نخستین کسانی است که به تدوین حدیث و فقه پرداخت؛ چنانکه حدود سال ۱۰۰ق، در یمامه به تدوین احادیثی که از استاد خود یحیی بن ابی کثیر شنیده بود، پرداخت و آن را در چندین جزء، مکتوب ساخت.
وی در دوره اقامت در شام نیز به اقداماتی در این زمینه دست زد و کتابهای
السنن فی الفقه و
المسائل فی الفقه را پدید آورد. گویا تا زمان تألیف فهرست ابنندیم در نیمه دوم سده ۴ق هنوز نسخه این آثار باقی بوده است.
افزون بر این، باید به ردیهای از اوزاعی اشاره کرد که در آن دیدگاههای
ابوحنیفه در باب «سیر» را نقد کرده بوده است. این اثر از طریق ردیه قاضی
ابویوسف بر آن، موسوم به
الرد علی سیر الاوزاعی، شناخته شده است. کتاب اوزاعی توسط شافعی نیز نقد و بررسی شده بود.
بخش مهمی از آثار مکتوب باقی مانده از اوزاعی، مجموعهای از نامههای اوست که دربردارنده مضامین گوناگون اخلاقی، فقهی، اعتقادی، و نیز سیاسی و اجتماعی است. متن شماری از این
نامهها را
ابنابیحاتم در تقدمه گرد آورده است.
گردآوری احادیث اوزاعی نیز، پس از او مورد توجه کسانی از علما قرار داشته، از جمله قاضی عبدالرحمان بن ابراهیم دُحیم
دمشقی (د ۲۴۵ق) از پیروان اوزاعی در فقه، کتابی با عنوان مسند حدیث الاوزاعی فراهم آورد.
همچنین باید به کتاب مسند الاوزاعی از
سلیمان بن احمد طبرانی،
مسند الاوزاعی از ابوالحسن ابنجوصاء
و عوالی الاوزاعی و حاله از ابن عساکر
اشاره کرد.
بررسی ابعاد شخصیتی اوزاعی و خصوصیات و مناقب او نیز موضوع تألیف آثاری بوده است؛ از آن میان به خصوص باید به
محاسن المساعی فی مناقب الاوزاعی از شهابالدین احمد بن محمد ابنزید حنبلی (د ۸۷۰ق) اشاره کرد. از جمله نوشتههای معاصر نیز میتوان
کتاب الاوزاعی و تعالیمه القانونیة و الانسانیة از مسلم بیروتی را به عنوان نمونه یاد کرد.
(۱) عبدالرحمان ابن ابی حاتم، تقدمة المعرفة لکتاب الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۱ق/ ۱۹۵۲م.
(۲) عبدالرحمان ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، حیدرآباددکن، ۱۳۷۲ق/ ۱۹۵۳م.
(۳) عبیدالله ابن بطه عکبری، الابانة عن شریعة الفرق الناجیة، به کوشش رضا بن نعسان معطی، ریاض، ۱۴۰۹ق/ ۱۹۸۸م.
(۴) ابنخلکان، وفیات.
(۵) محمد ابنخیر اشبیلی، فهرسه، به کوشش ف کودرا، بغداد، ۱۳۸۲ق/ ۱۹۶۳م.
(۶) احمد ابنزید، محاسن المساعی، به کوشش امیر شکیب ارسلان، بیروت، ۱۹۶۷م.
(۷) محمد ابن
سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر.
(۸) عثمان ابن صلاح، المقدمة، به کوشش عایشه عبدالرحمان، قاهره، ۱۹۷۴م.
(۹) محمد ابن طولون، قضاة
دمشق، به کوشش صلاحالدین منجد،
دمشق، ۱۹۵۶م.
(۱۰) علی ابن عساکر، تاریخ مدینه
دمشق، عمان، دارالبشیر.
(۱۱) عبدالله ابنقتیبه، تأویل مختلف الحدیث، بیروت، دارالجیل.
(۱۲) عبدالله ابنقتیبه، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰م.
(۱۳) ابنندیم، الفهرست.
(۱۴) ابراهیم ابو اسحاق شیرازی، طبقات الفقهاء، به کوشش خلیل میس، بیروت، دار القلم.
(۱۵) ابوداوود سجستانی، مسائل احمد، قاهره، ۱۳۵۳ق/ ۱۹۳۴م.
(۱۶) عبدالرحمان ابوزرعه
دمشقی، تاریخ، به کوشش شکرالله قوجانی،
دمشق، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
(۱۷) احمد ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، قاهره، ۱۳۵۲- ۱۳۵۵ق/ ۱۹۳۳-۱۹۳۶م.
(۱۸) یعقوب ابویوسف، الرد علی سیر الاوزاعی، به کوشش ابوالوفا افغانی، قاهره، ۱۳۵۷ق.
(۱۹) احمد بن حنبل، العلل و معرفة الرجال، به کوشش وصیالله عباس، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
(۲۰) الاختصاص، منسوب به شیخ مفید، به کوشش علیاکبر غفاری، قم، منشورات جمامعة المدرسین.
(۲۱) محمد بخاری، التاریخ الکبیر، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
(۲۲) یعقوب بسوی، المعرفة و التاریخ، به کوشش اکرم ضیاء عمری، بغداد، ۱۹۷۵-۱۹۷۶م.
(۲۳) عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، به کوشش ابراهیم رمضان، بیروت، ۱۴۱۵ق/ ۱۹۹۴م.
(۲۴) احمد بلاذری، فتوح البلدان، به کوشش عمر انیس طباع، بیروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م.
(۲۵) محمد ترمذی، سنن، به کوشش احمد محمد شاکر و دیگران، قاهره، ۱۳۵۷ق/ ۱۹۳۸م -.
(۲۶) حاجی خلیفه، کشف.
(۲۷) محمد حاکم نیشابوری، معرفة علوم الحدیث، به کوشش معظم حسین، مدینه، ۱۳۹۷ق/ ۱۹۷۷م.
(۲۸) محمد حمیدی، جذوة المقتبس، به کوشش ابراهیم ابیاری، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م.
(۲۹) عبدالله دارمی، سنن، قاهره، ۱۳۹۸ق/ ۱۹۷۸م.
(۳۰) محمد ذهبی، تاریخ (حوادث ۱۴۱-۱۶۰ق)، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دار الکتاب العربی.
(۳۱) محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
(۳۲) محمد ذهبی، العلو للعلی الغفار، به کوشش عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت، ۱۳۸۸ق/ ۱۹۶۸م.
(۳۳) محمد ذهبی، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، ۱۳۸۲ق/ ۱۹۶۳م.
(۳۴) محمد رودانی، صلة الخلف، به کوشش محمد حجی، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
(۳۵) عبدالوهاب سبکی و علی سبکی، الابهاج فی شرح المنهاج، بیروت، ۱۴۰۴ق/ ۱۹۸۴م.
(۳۶) محمد شافعی، الام، بیروت، دارالمعرفه.
(۳۷) محمد شافعی، الرسالة، به کوشش احمد محمد شاکر، قاهره، ۱۳۵۸ق/ ۱۹۳۹م.
(۳۸) مروان محمد شعار، سنن الاوزاعی، بیروت، ۱۴۱۳ق/ ۱۹۹۳م.
(۳۹) محمد شیخ طوسی، رجال، به کوشش محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف، ۱۳۸۱ق.
(۴۰) محمد شیخ مفید، «المسائل الصاغانیة»، عدة رسائل، قم، مکتبة المفید.
(۴۱) احمد ضبی، بغیة الملتمس، قاهره، ۱۹۶۷م.
(۴۲) محمد طبری، اختلاف الفقهاء، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۴۳) عیاض قاضی، ترتیب المدارک، به کوشش احمد بکیر محمود، بیروت، ۱۳۸۷ق/ ۱۹۶۷م.
(۴۴) محمد کتانی، الرسالة المستطرفة، استانبول، ۱۹۸۶م.
(۴۵) محمد کلینی، الکافی، به کوشش علی اکبر غفاری، تهران، ۱۳۶۵ش.
(۴۶) محمد مروزی، اختلاف العلماء، به کوشش صبحی سامرایی، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
(۴۷) علی
مسعودی، مروج الذهب، به کوشش یوسف
اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق/ ۱۹۶۶م.
(۴۸) محمد مقدسی، احسن التقاسیم، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۷م.
(۴۹) احمد مقری، نفح الطیب، به کوشش یوسف محمد بقاعی، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
(۵۰) حسن نصرالله، تاریخ بعلبک، بیروت، ۱۴۰۴ق/ ۱۹۸۴م.
(۵۱) یحیی نووی، تهذیب الاسماء و اللغات، قاهره، ۱۹۲۷م.
(۵۲) محمد وکیع، اخبار القضاة، بیروت، عالم الکتب.
(۵۳) احمد ونشریسی، المعیار المعرب، بیروت، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱م.
(۵۴) یحیی بن معین، معرفة الرجال، به کوشش محمد کامل قصار،
دمشق، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «اوزاعی»، ج۱۰، ۴۱۱۷.