• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

طَلْح (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





طَلْح (به فتح طاء و سکون لام) از واژگان قرآن کریم، به درخت موز گفته می‌شود.
لغت‌شناسان معانی دیگری هم برای آن ذکر کرده‌اند.



طَلْح به درخت موز گفته می‌شود.
راغب اصفهانی می‌گوید: طلح درختی است که واحد آن طلحه است.
در الصحاح و النهایه گفته: درخت بزرگی است از جنس درختان بزرگ.
در اقرب الموارد اضافه کرده که شتر آن‌را می‌چرد.
در قاموس المحیط و اقرب الموارد از جمله معانی آن‌را میوه و موز ذکر کرده‌اند.
در مجمع البیان از ابن عباس و غیره نقل کرده که آن درخت موز است.
به قولی درختی است که سایه خنک و گوارائی دارد.
بعضی درخت‌ ام غیلان گفته‌اند که دارای گل‌های خوب و عطر مطبوعی است.


به مواردی از طَلْح که در قرآن به‌ کار رفته است، اشاره می‌شود:

۲.۱ - طَلْحٍ‌ (آیه ۲۹ سوره واقعه)

(فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ • وَ طَلْحٍ‌ مَنْضُودٍ)
«آن‌ها در کنار سدر مخصوصی‌اند بی‌خار یا شاخه‌اش از کثرت میوه خم شده و در کنار درخت موز بخصوصی‌ هستند که میوه‌اش روی هم چیده شده.»
اهل سنت از حضرت علی (علیه‌السّلام) نقل کرده‌اند که: مردی در محضرش‌ («وَ طَلْحٍ‌ مَنْضُودٍ»)خواند فرمود: طلح منضود چیست؟! آن «طلع» است چنانکه فرموده: «وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضِیمٌ» گفتند: آیا آن‌را عوض نمی‌کنی؟ فرمود قرآن امروز دیگر دست خورده نمی‌شود، این سخن را حضرت مجتبی (علیه‌السّلام) و قیس بن سعد نیز از آن حضرت نقل کرده‌اند. اصحاب ما آن‌را از یعقوب روایت کرده‌اند که گوید: به حضرت صادق (علیه‌السّلام) گفتم: («وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ»){{(آیه):
فرمود: نه و طلع منضود. }}
به‌نظر می‌آید طلح درخت موز است، چنانکه در تفسیر صافی و تفسیر المیزان نیز اختیار کرده‌اند و نضد به معنی چیدن چیزی بالای یکدیگر است. به هر حال: طلح نکره است نمی‌شود با موزهای دنیا قیاس کرد.



طلح در قرآن فقط یک‌بار آمده است.



۱. قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۴، ص۲۲۹.    
۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۵۲۲.    
۳. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۵۲۲.    
۴. جوهری، الصحاح‌ تاج اللغة و صحاح العربیه، ج۱، ص۳۸۷.    
۵. ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث والاثر، ج۳، ص۱۳۱.    
۶. شرتونی، سعید، أقرب الموارد فی فصح العربیة و الشوارد، ج۳، ص۴۲۴.    
۷. فیروزآبادی، مجدالدین، قاموس المحیط، ج۱، ص۲۳۲.    
۸. شرتونی، سعید، أقرب الموارد فی فصح العربیة و الشوارد، ج۳، ص۳۸۱.    
۹. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۳۶۳.    
۱۰. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۲، ص۵۳۲.    
۱۱. واقعة/سوره۵۶، آیه۲۸.    
۱۲. واقعه/سوره۵۶، آیه۲۹.    
۱۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۹، ص۲۱۲.    
۱۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۱۲۳.    
۱۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۴، ص۱۵۰.    
۱۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۳۲۹.    
۱۷. قمی مشهدی، محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۱۳، ص۲۹.    
۱۸. فیض کاشانی، محسن، تفسیر صافی، ج۷، ص۹۰.    
۱۹. علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۱۲۳.    
۲۰. علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۲۱۲.    



قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «طلح»، ج۴، ص۲۲۹.    






جعبه ابزار