طریقت خاکساریه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خاکساریه، فرقهای از درویشان
شیعی مذهب ایرانی هستند. سلسله خاکساریه ـ که امروزه خود را خاکسار جلالی مینامند ـ
نسب خود را به
سلمان فارسی و از او به
پیامبر اکرم میرساند، همه
مشایخ خود را نیز از
مریدان و ملازمان
ائمه علیهمالسلام معرفی میکند.
این فرقه در
عهد قاجار ، خاصه پس از سفر یکی از قلندران جلالیه (رجوع کنید به جلال الدین حسین بخاری) هند به نام غلامعلی شاه به ایران، مشهور شد و ظاهراً تا پیش از آن، طریق آنان همان طریقه حیدریه بوده است. در واقع، غلامعلی شاه گروهی از حیدریان ایران را با جلالیه هند مرتبط ساخت.
معلوم نیست که غلامعلی شاه در چه تاریخی به ایران آمد.
عبدالکریم مدرسی عالم، از مشایخ خاکساریه، در سفرنامه خود به نام تحفه درویش
گفته است که غلامعلی شاه متولد قندهار و مدفون در همانجا است و در سال ۱۳۰۰ هجری این طریقه را در ایران رواج داد. او در جای دیگر همین سفرنامه
، تاریخ سفر غلامعلی شاه به ایران را ۱۳۲۰ ذکر کرده است، اما درستی سخنان وی معلوم نیست. به نظر میرسد که پیش از سفر غلامعلی شاه به ایران نیز جلالیه در ایران شناخته شده بودهاند.
معصوم علی شاه نویسنده طرائق الحقائق
درباره وجه تسمیه خاکسار گفته است که اصل خاکساران از طایفهای هندو است که برخی مرتاضان آنها بیلباس در خاک مینشینند و خاک نرم سوده بر بدن میریزند. سخن او مشکوک اما قابل تأمل است.
رسالههای خاکساریه دلالت بر آن دارد که آنان اعقاب قلندران حیدری و نیز متأثر از جلالیهاند.
(نیز رجوع کنید به حیدریه). شاهزاده و بانو، یکی از قصههایی که ظاهراً در بین سدههای یازدهم ودوازدهم در هند نوشته شده است، نشان میدهد که برخی از قلندران جامه خاکستری میپوشیدند و بر چهره خود خاکستر میمالیدند و آیین آنان خاکساری نامیده میشد. شاید منشأ تسمیه خاکساریه چنین رسم و آیینی بوده باشد.
امروزه از واژه خاکسار، اغراق در فروتنی استنباط میشود.
خاکساران امروزی سلسله خودرا خاکسار جلالیِ ابوترابی معرفی میکنند.
آنان با
ذکر واژه
ابو تراب ظاهراً نوعی ارتباط بین نام سلسله خود و
کنیه علی علیهالسلام ایجاد کردهاند.
خاکساریه مانند حیدریه سرسلسله خود را شخصی به نام سید جلال الدین حیدر معرفی کردهاند
و رسالهای نیز به او نسبت دادهاند که در آن، اعتقادات و آداب خاکساریه شرح داده شده است.
آنان بر خلاف حیدریه
عهد صفوی که مقصودشان از سیدجلال الدین حیدر همان قطب الدین حیدر تونی بود
(نیز رجوع کنید به حیدریه)، به درستی نمیدانند که سید جلال الدین حیدر کیست و برخی از رسالههای آنان نشان میدهد که او را همان سید جلال بخاری (متوفی ۶۹۰)، از صوفیان سهروردی هند و پیشوای طریقه جلالیه، میپندارند.
به هرحال، تأثیرپذیری خاکساران از
جلالیه هند قطعی است.
ذکر نامهایی نظیر لعل شهباز قلندر و فریدالدینِ گنجشکر، از
صوفیان مشهور هند در قرن هفتم، در آثار آنان،
و نیز نامهایی هندی مانند میاخاکی و نورنهال در شجره نامه آنان
نشانه تأثرشان از طریقههای هندی است.
همچنین آنان، مانند طریقههای دراویش هندی، به چهارده خانواده صوفیان اعتقاد دارند.
بعضی از
اعتقادات آنان نیز به
اهل حق شبیه است،
از جمله اعتقاد به افسانه هفتتنان و چهلتنان که آنان را اشخاصی مقدّس و ملکوتی میدانند.
خاکساریه سلسله خود را به
سلمان فارسی منسوب میدارند و سلمان را سلطان محمود پاتیلی/ پاطلی مینامند.
انتساب آنان به سلمان فارسی یادآور انتساب اهل فتوت به او است،
و نشانههایی از فتوت در آیین خاکساریه باقیمانده است.
.
سلسله مراتب سلوک در طریقت خاکساریه عبارت است از؛
در این مرحله یکی از پیران، طالب خاکساری را
توبه میدهد. طالب
غسل میکند و پیر از سر و ابرو و شارب و ریش او موی برمیچیند و طالب در مجلسی خاص
تعهد میکند که
اصول طریقت را رعایت کند.
لسان در طریقت خاکسار یادآور قول دادنِ جوانمردانِ قولی در آیین فتوت است.
در این مرحله در مجلسی خاص چندین درویش به قطار میایستند و با لنگی مشهور به لنگ چهل تن، به همدیگر وصل میشوند و از دست پیر یا قطب، شربتی خاص میگیرند و به نوبت مینوشند.
این رسم نیز یادآور شُرب در آیین فتوت است.
در عهد قاجار ظاهراً بازوی درویشانی را که به این مرحله میرسیدند، با سکهای داغ میکردند تا نشانی برای آنان باشد.
این رسم امروزه منسوخ شده است.
گویا در گذشته رسمی در دنباله مراسم داغ کردن در مرحله کسوت بوده که در آن، مرید پس از چندین روز داغ خود را به پیر نشان میداده است.
در این مرحله، درویش خاکسار نزدِ یکی از پیران اهل حق سرمیسپارد و آن پیر میوهای معطر و جنگلی به نام جوز را در مراسمی خاص با کارد خُرد میکند.
ظاهراً در این مرحله طی مراسمی خاص، مرید چراغی که چند شمع روشن داشت از پیر میگرفت.
در این مرحله، مرید لُنگی خاص از پیر میگیرد.
برای همین در رسالههای آنان به جای سَنَد خرقه از لنگ و جاری شدن لنگ سخن گفته شده است.
با وجود رسم ارشاد در این طریقت، خاکساریه را جزو طریقههای بیسلسله محسوب کردهاند.
خاکساران عهد قاجار که مردم آنان را درویشان گُل مولا مینامیدند.
با نقل قصه در معابر، یا
دعانویسی یا
روضه خوانی در
تکیهها و
مساجد از مردم پول میگرفتند.
شبهای
جمعه به
پَرسه/
پارسه میرفتند. به این ترتیب که کشکول به دست در کوچهها و بازارها راه میرفتند و در منقبت
علی علیهالسلام با صدای رسا شعر میخواندند و رهگذران و کسبه به دلخواه خود پول یا خوراکی در کشکولشان میگذاشتند. آنان نیز آنچه را از
پرسه به دست میآوردند، به پیران خود تقدیم میکردند،
.
گاه در گوشه مسجد یا حَرَم امامزادهای معتکف میشدند و هنگام سحر و غروب آفتاب در مدح علی علیهالسلام شعر میخواندند و این رسم را «طلب نشستن» میگفتند.
در اواخر هر سال نیز با نزدیک شدن
نوروز ، بر در خانه اعیان و اشراف چادر میزدند و چند روزی را در چادر به سر میبردند و
شعر میخواندند و
دعا میکردند تا صاحب آن خانه به آنان پولی میداد و چادر خود را جمع میکردند.
در روزهای
عاشورا و
تاسوعا در بین مردم سقایی میکردند و نوحه میخواندند.
هرکدام از درویشان خاکسار از مرشد خود رسالهای دست نوشته میگرفتند و موظف بودند آن را به همراه داشته باشند. از طرف قطب خاکساریه در هر شهری نقیبی حضور داشت که اجازه داشت از درویشان دورهگرد رسالههایشان را مطالبه کند و اگر درویشی رساله نداشت یا به پرسشهای نقیب پاسخ درست نمیداد، نقیب او را از کسوت درویشی خلع میکرد.
رسالههای خاکساریه جُنگی از مطالب منثور و منظوم درباره
آداب ، از جمله گلبانگ بستن و دیگجوش دادن، و مراحل سلوک آنان و نیز جامهها و ابزارهای خاص آنان است، نظیر خرقه، تاج (کلاه نمدی درویشان)، کشکول، رشته (میانبند خاص خاکساران)، کفنی (پیراهن سفید و بلند آنان)، تخته پوست، عصا و سنگ قناعت (سنگی که بر شکم میبستند). برخی از رسالههای آنان نیز درباره صنف دلاک و سلمانی است
که خاکساران توجه خاص به این صنف داشتهاند.
خاکساریه به سه گروهِ غلامعلی شاهی، معصومعلی شاهی و نورائی تقسیم میشدهاند،
دستهای دیگر از درویشان عهد قاجار هم جزء سلسله خاکساریه محسوب میشدند و به
عجم شهرت داشتند. آنان پس از طی
مراحل سلوک در طریقت خود، به خاکساریه میپیوستند و گروههای دیگر خاکسار آنان را پستتر از خود و خدمتگزار و فرّاش خود میشمردند.
امروزه از سه گروه خاکساران، بیش از همه گروه غلامعلی شاهی و شمار اندکی از گروه معصومعلی شاهی در ایران باقی ماندهاند که بیشتر در تهران، مشهد، شیراز، کرمانشاه و اهواز سکونت دارند.
قطب نامدار خاکسارانِ غلامعلی شاهی در اواخر عهد قاجار و اوایل
دوره پهلوی بهارعلیشاه یزدی (متوفی ۱۳۵۵) و قطب پیش از او، قطارعلیشاه (متوفی ۱۳۰۸) بود. پس از فوت بهارعلیشاه که در نجف ساکن بود و در
عراق و
ایران مریدان بسیار داشت، حاج مطهرعلیشاه جانشین او شد.
حاج مطهرعلیشاه (متوفی ۱۳۶۱ش) که بیش از صد سال زیست، به اصلاحاتی در طریق خاکساریه پرداخت
و با آنکه صاحب خانقاههایی در
کوفه و مشهد نیز بود، مرکز این سلسله را تهران قرار داد. او در دروازه دولت تهران در جوار جایگاه حاجب شیرازی، درویش شاعر، خانقاهی بنا کرد که همچنان باقی است.
حاج مطهرعلیشاه بنابه
وصیتش، در لاهیجان در جوار مقبره شیخ زاهد گیلانی (متوفی ۷۰۰)، در باغچهای متعلق به خاکساریه به خاک سپرده شد.
درویشان عجم زیرشاخهای از خاکساریه بودند و پس از طی مراحل طریقت خود، به خاکساری مشرف میشدند.
با این حال، رساله وسیلة النجاة که از یکی از درویشان عجم عهد قاجار به جامانده است، نشان میدهد که برخی از درویشان عجم با خاکساریه اختلاف داشتند و خود را فرقهای مستقل میدانستند،
فرقه عجم پیشهور بودند و خود را هفده سلسله میدانستند و مقصودشان هفده صنف بود که عبارت بودند از، درویش، روضهخوان، چاووش، سقا، بابا، پهلوان، بوجار، شاطر، مُکاری، قصاب، نعلبند، شبرو، شاطر جلودار، پاره دوز، غسال، سلمانی و قهوهچی.
این اصناف در نوشتههای درویشان عجم متفاوت ذکر شدهاند.
فرقه عجم در نقالی تبحر داشتند و شبهای
ماه رمضان در قهوه خانهها مراسم مشاعرهای به نام سخنوری اجرا میکردند.
مراسم تشرف به آیین درویشان عجم «لسان دادن» نام داشته است.
درویشان عجم به هر یک از مراتب سلوک (کودک ابدالی، غزاوت، مُفِرد ابدالی، درویش اختیاری، علمداری، دست نقیب، نقیبی) که میرسیدند، از پیر خود پروانه یا اجازه نامهای به نام مُجَلّا همراه با ابزارها و جامههایی خاص به نام وصله دریافت میکردند
و مشایخ خود را مانند حیدریه عهد صفوی، بابا مینامیدند.
خاکساریها عرفایی مانند
سیدمحمد گیسودراز ،
تاجالدین زاهد گیلانی و
سیدجلالالدین حیدر را از مشایخ خود میدانند و بخصوص برای شخص اخیر احترام بسیاری قائلاند و برخی او را سر سلسله خاکسار جلالی میدانند.
بزرگان این سلسله بیشتر در
هند و
ماوراء النهر میزیستند.
مشایخ خاکسار که در ایران به سر میبردند، بر اثر سختگیری اواسط تا اواخر
صفویه به هند رفتند، اما در اوایل
قاجاریه یکی از مشایخ آنها به نام فتحعلیخان، ملقب به
غلام علیشاه هندی جلالی، به
بوشهر و سپس به
شیراز رفت.
پس از او
کرم علیشاه به
تهران آمد و
مستوفی الممالک وزیر محمدشاه قاجار مرید وی شد و در دِه ونک برای آنها
خانقاهی ساخت.
سلسله خاکسار جلالی به دو دسته مهم تقسیم میشود:
معصوم علیشاهی و
غلامعلیشاهی.
معصوم علیشاهی که در
مشهد و
اصفهان فعالیت داشته امروزه از رونق افتاده است و فعلاً خاکساریه منحصر به غلامعلیشاهی است.
آخرین شیخ بزرگِ شاخه غلامعلیشاهی، علی محمد ملقب به
مطهرعلیشاه (متوفی ۱۳۶۱) بود.
وی در بسیاری از شهرهای ایران خانقاه ساخت.
مزار او در کنار مزار
شیخ زاهد گیلانی در شیخانه در لاهیجان است.
مطهر علیشاه جانشینی معرفی نکرد و پس از او مشایخی که از وی اجازه داشتند در مناطق گوناگون به
تبلیغ و
ترویج این
سلسله پرداختند.
(۱) هانری رنه د آلمانی، سفرنامه از خراسان تا بختیاری، ترجمه علیمحمد فرهوشی، تهران ۱۳۳۵ش.
(۲) آیین قلندری، مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری، خاکساری، فرقه عجم و سخنوری، چاپ ابوطالب میرعابدینی و مهران افشاری، تهران، فراروان، ۱۳۷۴ش.
(۳) مهران افشاری، «اهل حق»، چیستا، سال ۹، ش ۴ (دی ۱۳۷۰).
(۴) احمد اقتداری، «حاج مطهر علیشاه خاکسار»، آینده، سال ۹، ش ۳و۴ (خرداد و تیر ۱۳۶۲).
(۵) حسین پرتو بیضایی، تاریخ ورزش باستانی ایران، زورخانه، (تهران) ۱۳۳۷ش.
(۶) عباس زریری، داستان رستم و سهراب، روایت نقالان، ویرایش جلیل دوستخواه، تهران ۱۳۶۹ش.
(۷) عبدالحسین زرینکوب، جستجو در تصوف ایران، تهران ۱۳۶۳ش.
(۸) شاهزاده و بانو، نسخه خطی کتابخانه (ش ۱) مجلس شورای اسلامی، ش ۷۸۴۰.
(۹) فتوّت نامهها و رسائل خاکساریّه، سی رساله، چاپ مهران افشاری، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۲ش.
(۱۰) مجموعه رسائل و اشعار اهل حق، با اصلاح و ایوانف، بمبئی، انجمن اسماعیلی، ۱۹۵۰.
(۱۱) محمدجعفر محجوب، «سخنوری»، سخن، دوره ۹، ش ۶ (شهریور ۱۳۳۷)، ش ۷ (آبان ۱۳۳۷).
(۱۲) عبدالکریم مدرسی عالم، بیوگرافی هزار درویش، یا، حدیقة العرفاء، (بیجا، بیتا).
(۱۳) عبدالکریم مدرسی عالم، تحفه درویش، تهران ۱۳۳۷ش.
(۱۴) عبدالکریم مدرسی عالم، گنجینه اولیاء، یا، آئینه عرفا، تهران ۱۳۳۸ش.
(۱۵) محمدمعصوم بن زین العابدین معصوم علیشاه، طرائق الحقائق، چاپ محمد جعفر محجوب، تهران ۱۳۳۹ـ۱۳۴۵ش.
(۱۶) حسین منجمی، مبانی سلوک در سلسله خاکسار جلالی و تصوف، تهران ۱۳۷۹ش.
(۱۷) ناصری سیواسی، فتوت نامه مولانا ناصری، چاپ فرانتس تشنر، لایپزیگ ۱۹۴۴.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «خاکساریه»، شماره۶۷۵۷. دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تصوف»، شماره۳۵۸۶.