طبقه متوسط در عصر پهلوی دوم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
طبقه متوسط
ایران در نظام
محمدرضا شاه طبقه متجانس و همگون نبوده و فاقد یک نوع
ایدئولوژی واحد و منافع طبقاتی مشابه بودند.
طبقه متوسط ریشهای
تاریخی در شهرنشینی دارد و وجود آن قبل از هر چیزی متاثر از شهرنشینی بود طبقه متوسط
ایران در نظام
محمدرضا شاه طبقه متجانس و همگون نبوده و فاقد یک نوع
ایدئولوژی واحد و مستقل و منافع طبقاتی مشابه و معین بودند و در یک تقسیم بندی کلی طبقه متوسط به دو قسمت طبقه متوسط سنتی و طبقه متوسط
جدید تقسیم میشدند. طبقه متوسط به معنای سادهتر طبقهای است که اعضای آن خود را نه از طبقه حاکم و نه از طبقه کارگر میدانند.
طبقه متوسط سنتی نیز ریشه در
تاریخ پیشن ایران دارد و شامل روحانیون، بازاریان، زمین داران و بزرگ مالکان میباشد.
یکی از ویژگیهای طبقه متوسط سنتی پیوند آن با روحانیت است بازارهای ایران همیشه پیرو و دنباله رو روحانیت بودهاند و آنان را به عنوان رهبران خود میشناختهاند
و در تمامینهضتهایی که طبقه متوسط سنتی نقش اول را در آنها ایفا میکرد، رهبری نهضت به دست
علمای دینی بوده است. بازار پایه
قدرت سیاسی و مالی نهاد روحانیت
شیعه و سنگر جنبشهای مردمی شامل جنبش ضد جمهوری خواهی ۱۳۰۱، ملی شدن صنعت نفت در ۱۳۲۹ تا ۳۲، نا آرامیهای شهری ۱۳۴۲ و انقلاب اسلامی۱۳۵۷ بوده است.
روحانیت در کارکردهای سنتی خود از سوی
حکومت تحت فشار قرار داشت و حکومت سعی میکرد این نهاد را حتیالامکان ضعیف نگه دارد.
در کنار این حرکت
بازار نیز از سوی حکومتی که خواهان گسترش صنعت و حضور بیگانه در ایران بود تضعیف میشد. بنابراین در مجموع میتوان گفت که رابطه روحانیت و بازار با دولت رابطهای خصمانهای بود. ب
زرگ مالکان یا اربابان، چندین ده یا هکتارها
زمین در اختیار داشتند و بیشتر آنها در روستاها زندگی نمیکردند. تعدادی از آنها قبل از
اصلاحات ارضی در دستگاه حکومت فعالیت داشتند؛ اما با اجرای اصلاحات ارضی اکثر آنان مقامات عالی حکومت را در اختیار گرفتند از جمله صدارت و وزارت و حکمرانی استانها و از این طریق در
سیاست و اداره امور مملکتی نقش موثر و تعیین کنندهای ایفا کردند در ۳۷سال سلطنت محمدرضا شاه نمایندگان مالک و زمین دار مجلس شورای ملی ۲۳ درصد کل نمایندهها را تشکیل میدادند.
پیشهوران و کسبه هسته خرده بورژوازی سنتی در ایران بودند. مغازههای آنان در بازارها و در خیابانهای محلههای
جدید شهر قرار داشت. آنها سرمایه اندکی به کار میگرفتند، خود کار یدی (با دست) میکردند و محصولاتشان را به صورت خردهفروشی میفروختند و معمولا یک یا چند شاگرد و پا دو داشتند. مغازهداران و پیشهوران و شاگردان آنها یک گروه منزلتی واحدی را تحت عنوان کسبه تشکیل میدادند و به همراه روحانیت حاملان اصلی شیوه زندگی و ارزشهای سنتی شهری بودند. پیشهوران و کسبه از هر پیشه و حرفهای در گروهای غیر رسمی معروف به اصناف که ریاست آن را ریش سفیدان به عهده داشتند با یکدیگر پیوند مییافتند ساز و کار مهمی که در همبستگی اجتماعی و عمل دسته جمعی این گروه موثر بود هیاتهای مذهبی غیر رسی بود که اعضای مشاغل مشابه ساکنان یک محله یا مهاجران از روستا یا شهر به صورت دورهای با یکدیگر رودررو میشدند و بدین سان پیوندهای مشترک مذهبی، سیاسی برخوردهای فردی و همکاری بین آنها تقویت میشد
به طور کلی در طی دوران پهلوی به ویژه در نیمه دوم (۱۳۴۲تا۵۷)، بازار که جایگاه اصلی طبقه متوسط سنتی بود به انحطاط گرایید و در مقابل، خدمت در دستگاههای صنعتی و اقتصادی توسعه پیدا کرد و تجار و کسبه و پیشهوران قدیم و مجموعه کسانی که بازار را تشکیل میدادند با همه نقش و تاکیدی که در
حیات اقتصادی مملکت داشتند،
نفوذ دیرینه خود را در اجتماع و سیاست تاحدی از دست دادند.
میانگین نسبت حضور تجار و اصناف در پنج دوره اول (۱۲۸۵ تا ۱۳۰۲) در مجلس شورای ملی ۱۱ درصد کل نمایندگان مجلس و در پنج دوره بعدی (۱۳۲۰تا۱۳۰۴) ۱۱. ۴ درصد بود که این نسبت در دوره بیست و یکم (۱۳۴۱تا ۱۳۴۶) به ۷. ۷ درصد و در دوره بیست و چهارم (۱۳۵۴تا۵۷) به ۶. ۸ درصد تقلیل یافت.
علاوه بر اینها رژیم با انجام نوسازی اقتصادی و اجتماعی و قصور در انجام نوسازی سیاسی به طور کلی روابط خود را با ساختار اجتماعی تیره کرد و خطیرتر از همه پلهای معدودی را که در گذشته تاسیسات سیاسی را با نیروهای اجتماعی سنتی به ویژه با بازارها و روسای مذهبی متصل میکرد، قطع نمود و سرانجام با تشکیل
حزب رستاخیز توهین آشکاری به بازار نمود.
حزب رستاخیز در حمله به بازار و تحت فشار قرار دادن بازارهایی که قبلا در حلقه
محاصره دولت قرار گرفته بودند،
به دولت ملحق شد و بدین ترتیب بازاریان و طبقه متوسط سنتی در
وحشت فزایندهای از
مبارزه ضد بازاری دولت به سر میبردند
و اما روحانیت، در
تاریخ سیاسی و مذهبی ایران روحانیون با برخورداری از چند ویژگی توانستند در حرکتهای ضدحکومتی و ضدخارجی نقش تعیین کنندهای داشته باشند.
روحانیون در مقایسه با سایر اقشار و نیروهای اجتماهی و تشکلهای سیاسی سازمان یافتهترین و منسجمترین نیروهای اجتماعی ایران را تشکیل میدهند. منبع قدرت روحانیون نفوذ آنان در مسائل اجتماعی و فردی است زیرا از آنجا که
مسلمانان در بیشتر اعمال فردی و اجتماعی خود را مقید به رعایت اصول شرعی میدانند. برای داشتن ملاک و عیار در مشروع بودن کارهایشان به مراجع رجوع میکنند و این امر، نفوذ مراجع را در حیطه وسیعی از مسائل اجتماعی و فردی مردم گسترش میدهد و موجب تسلط نفوذ دینی آنان میشود، قدرت بیان و دارا بودن منشا مردمی روحانیون را نباید در ایفای نقش آنان در پویش تحولات سیاسی و اجتماعی ایران نادیده گرفت.
حوزه علمیه قم در ۱۲سال اول
سلطنت محمدرضا شاه از لحاظ رشد افکار و اندیشههای سیاسی بر حوزههای علمی دیگر برتری پیدا کرده و به ویژه در سالهای نهضت ملی کردن صنعت نفت که موج آزادیخواهی سراسر ایران را فرا گرفته بود روحانیون همراه با سایر اقشار و طبقات جامعه تلاش گستردهای برای تحقق اهداف ملی انجام دادند.
تعداد بسیاری از روحانیون به طور علنی به نفع
دکتر مصدق وارد عمل شدند. با دستگیری و
تبعید امام به
ترکیه تا سال ۱۳۵۶ روحانیون عکسالعمل مهمی در مقابله با نظام سیاسی حاکم انجام دادند. در عین حال روحانیون مبارز حوزههای علیمه که رهبری امام را پذیرفتند به سیاست روی آوردند و سعی کردند با اقشار مختلف تحصیلکردگان، روشنفکران و تودهای مردم رابطه برقرار کنند.
در زمان محمدرضا شاه، کارمندان دولت، دانشجویان، هنرمندان و نویسندگان و سایر روشن فکران، اعضای طبقه متوسط
جدید را تشکیل میدادند. نقش دولت در شکل گیری طبقه متوسط از این حیث حائز اهمیت است که طبقه متوسط قشر عظیمی را از اقشار اجتماعی را در ایران در برمیگیرد و همواره در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران نقش اساسی داشتند.
طبقه متوسط
جدید در زمان سلطنت پهلوی دارای موقعیت خوبی بود در دوران رضاشاه این طبقه پیوند خود را با فرهنگ سنتی حفظ کرده بود؛ اما پس از این دوران به تدریج در مسیر غرب گرایی گام نهادند و تا حد زیادی از فرهنگ عامه به ویژه از ارزشهای اسلامیجدا شدند تعدادی از اعضای این طبقه منافع مادی و تمایلات خود را با برنامه نوسازی رژیم سازگار میدیدند و این وجه مشترک رژیم با این طبقه بود گروه دولتی طبقه متوسط را پایگاه اهرم سیاسی خود میشناخت و برای حفظ روابط فرهنگی با آنها میکوشید.
توسعه اقتصادی و نوسازی اجتماعی زمینههای شکل گیری و تکامل طبقه متوسط
جدید را در ایران هرچه بیشتر فراهم کرد. در این دوره جامعه ایران وارد مرحله پیچیدهتری شد و توسعه اقتصادی باعث تحول و دگرگونی در طبقات سنتی نظیر مالکان، رعایا، پیشهوران و کاسب کاران گردید. فرآیند نوسازی در ایران بر شکل طبقه متوسط تاثیر خاصی بر جای گذاشت. با فزونی گرفتن شمار افراد تحصیل کرده جهت تامین نیازهای
بوروکراسی رو به گسترش، طبقه متوسط
جدید شکل گرفت. در مجموع رشد طبقه متوسط
جدید در دوران پهلوی ناشی از گسترش دیوان سالاری، تقاضای روز افزون برای تکنسین و مدیر در سطوح گوناگون بخشهای عمومی و خصوصی و گسترش سریع آموزش به سبک غرب است.
این طبقه همواره در فرایند نوسازی نقش مهمی ایفا کردند این طبقه خواهان مشارکت در اصلاحات سیاسی اقتصادی بود همچنین این طبقه در رهبری جنبشهای سیاسی اجتماعی و هدایت نیروهای ضد حکومت نقش داشتهاند. طبقه متوسط
جدید به ویژه روشنفکران با شروع اندیشه
مدرنیسم در
ایران فرصتهای مناسبی برای مشارکت به دست آوردند.
در بررسی دقیق نهضتهای اجتماعی و سیاسی قرن اخیر ایران خصوصا در دوران متمرکزتر این جنبشها در عصر پهلوی دوم، دو گرایش اصلی را در جهت گیری ایدئولوژیک اعضای این طبقه میتوان آشکار ساخت:
۱. افزایش مستمر نقش این طبقه در به راهانداختن
تظاهرات و رهبری جنبش سیاسی- اجتماعی ۲. حرکت دائمی از ایدئولوژی
ملیگرایی متعادل یا افراطی به ایدئولوژیهای چپ و افراطی حرفهمندان آزاد از قبیل وکلای دادگستری، قضات، پزشکان، مهندسان و استادان دانشگاه در رهبری نهضتهای سیاسی و اجتماعی و نیز هدایت نیروهای جنبشهای سیاسی – اجتماعی نقش فزایندهای به عهده داشتند.
طیف وسیعی از اعضای طبقه متوسط
جدید اگر چه از بعضی امکانات موجود استفاده میکردند؛ اما از عدم وجود نهادهای دموکراتیک، وجود سرکوب، سانسور نابرابری فزاینده،
رشوه و فشارهای وارده بر ملت و روابط نزدیک ایران به غرب و
اسراییل ناراضی بودند در نتیجه بخش اعظم این طبقه در برابر سیاستهای شبه مدرنیستی رژیم شاه مقاومت میکردند و در مقاطع گوناگون و به اشکال مختلف نارضایتی خود را از نظام سیاسی موجود ابراز داشتند. علاوه بر اعتصاب دانشجویی و اعتراضهای که به صورت علنی صورت میگرفت انواع گروههای سیاسی مخفی و غیر مخفی متشکل از اعضای این طبقه به وجود آمد.
نخبگان برجسته طبقه متوسط
جدید را در دوران پهلوی میتوان به دو گروه تقسیم کرد گروه اول نخبگانی بودند که در درون سیستم سیاسی نقش داشتند و با دولت همکاری میکردند؛ اما با دیگر نخبگان درون این نظام مخالفت میکردند و گاهی این مقابله به تعارض با شخص شاه منجر میشد.
گروه دوم در سیستم سیاسی هیچ نقشی نداشتند و معمولا نه تنها با اساس سلطنت شاه مخالفت میکردند بلکه با نخبگان سیاسی سیستم هم تعارض داشتند دلیل مخالفت این گروه روند غیر دموکراتیک نوسازی در ایران بود.
البته طبقه متوسط
جدید نیز به دو بخش متفاوت با ماهیتها و گرایش مختلف سیاسی اجتماعی تقسیم میشد که بخش اعظم آن را کارکنان دولت و یا حقوق بگیران تشکیل میدادند که همراه با کارکنان بخش خصوصی محور اساسی طبقه متوسط
جدید به شمار میرفتند آنها خواستار دگرگونیهای بنیادی و سیاسی- اجتماعی بودند بخش دیگر شامل اقلیتی از افراد میشد که منابع مختلفی از درآمد را در اختیار داشتند و موقعیتهای مهمیدر سازمانها و دستگاههای اداری کشور اشغال میکردند وبا شبکه نخبگان سیاسی مناسبات چند جانبه داشتند این بخش میتوانست به صورت اعمال زور و فرامین سلطنتی در آید آنها با هرگونه دگرگونی بنیادی در جامعه مخالف بودند.
دولت پهلوی پس از کودتای ۱۳۳۲ درصدد برآمد تا از رشد طبقه متوسط
جدید جلوگیری و کنترل سیاسی شدید به عمل آورد؛ زیرا از حمایت خود به خودی این طبقه برخوردار نبود در این جهت فعالیت سیاسی اکثر روشنفکران ممنوع شد و دولت از
ترس شکل گیری نیروهای مخالف جلوی اشاعه آگاهیهای سیاسی و اجتماعی و ارتقای سطح فرهنگی مشارکتی مردم را گرفت.
این اقدام شاه شکاف بین
حکومت و طبقه متوسط
جدید را تشدید کرد و شمار زیادی از نویسندگان و شاعران، استادان، وکلا، پزشکان،.... به مخالفت با رژیم پرداختند.
یکی دیگر از عوامل جدایی بین دولت و طبقه متوسط
جدید این بود که در روند نوسازی
ایران تناسبی بین رشد سیاسی و اقتصادی
جامعه وجود نداشت تمام قدرتها در شخص شاه متمرکز بود و ابزار حکومت او گروه کوچکی از درباریان بودند و ابقای آنها در سمتهای سیاسی و دولتی به وفاداری مطلق نسبت به شاه و پیروی از افکار و خواستههای او بستگی داشت. و کلا نوسازی فاقد پایههای اصلی مدرنیته یعنی فرد تفکر انتقادی،
آزادی و مشارکت مردمی بود.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «نگاهی به طبقه متوسط در عصر پهلوی دوم»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۶/۰۲.