طبقات ناصری (کتاب)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از تواریخ معتبر
قرن هفتم کتاب طبقات ناصری است به تالیف
قاضی ابو عمرو عثمان بن محمد المنهاج سراج جوزجانی و مؤلف بسال ۶۵۸ ه. ق است.
طبقات ناصری از مهمترین و مشهورترین کتب تاریخی این عصر است که در
زمان مؤلف به
شهرت و اعتبار رسید و
قاضی منهاج سراج نیز یکی از نویسندگان معروف و مورخان مشهور است که کتاب خود را به سلامت و روانی انشا نموده است. او علاوه بر اینکه از
کتب تاریخی دیگر بهرههای فراوان برده، از مشاهدات و تجربیات خود نیز در تالیف کتاب
سود جسته است زیرا او یکی از
رجال معروف
عصر خود است که به دربار سلاطین غور و آل شنسب محشور بوده و بسیاری از حوادث تاریخی را در اوایل
فتنه مغول به
چشم دیده و یا از اشخاص مطلع و خبیر آن عصر کسب اطلاع نموده است.
پس از اینکه بر اثر فتنه مغول این مرد فاضل به
هند رفت در آنجا به مناصب بزرگ درباری و قضائی رسید و در دربار پادشاهان
دهلی به جاه و مقام دست یافت و در این زمان بود که مشاهدات خود را با نثری شیوا و دلچسب به رشته تحریر کشید و کتاب طبقات ناصری را به نام ناصر الدین و الدین ابو المظفر محمود بن سلطان التتمش تالیف کرد.
قاضی منهاج سراج در نوشتن کتاب خود از کتب گذشتگان و معاصران خود سوده برده و تاریخ خود را از
زمان حضرت آدم ابو البشر و سپس طبقه
انبیا شروع کرده و همین روش بیست
سال پس از او مورد استفاده قاضی بیضاوی در نوشتن کتاب نظام التواریخ قرار گرفته. کتاب نظام التواریخ که کتابی بسیار مختصر است عینا نمونه برداری از طبقات ناصری منهاج سراج است. البته این سخن نفی دانش و کمالات و ارزش ادبی و تاریخی قاضی بیضاوی نمیکند اما آنچه مسلم است بیضاوی در هنگام نوشتن کتاب خود، کتاب طبقات ناصری را در پیش روی داشته است.
با آنکه قاضی منهاج سراج یک داور و یک رجل درباری زمان خود بوده اما مانند بسیاری از رجال درباری عصر خود و پیش از خود که از فضل و
ادب و هنر و دانش بهرمند بودهاند او نیز دارای فضل و کمال و دانش بوده است و باز با آنکه نثر در
قرن هفتم دوره تکلف و تصنع را میپیموده، قاضی از نثر ساده و روان پیروی کرده و از تکلف و تصنع پرهیز نموده است.
حشو و زواید و اطناب ممل در کتاب دیده نمیشود. همچنین گر چه روش
ایجاز را دنبال مینماید اما ایجازهای مخل در آن وجود ندارد.
کتاب را به بیست و سه طبقه تقسیم نموده. کلمات عربی جز در سرفصل طبقات که ستایش خداوند است در کتاب کمتر دیده میشود. آیات قرآن و احادیث تقریبا نادر و کمیاب است.
شعر عربی در جلد اول دیده نمیشود و در جلد دوم اشعار عربی گاهی از خود منهاج سراج و گاهی از دیگران دیده میشود مخصوصا قصیده نسبتا مطول یحیی بن اعقب آورده است. این قصیده، خروج ترک و
ظهور فتنه چنگیزخان و ظهور ترک چین را بیان داشته است و از اول حال ایشان تا وقت فنای آن جماعت جمله بیان کرده است. از اول قصیده تا بر افتادن آنان آورده تا بنظر بزرگان گذر یابد. ترجمه ابیات نیز در زیر هر یک از بیتها بیان نموده.
اشعار فارسی بیشتر بصورت رباعی در همه جای کتاب پراکنده است مخصوصا در جلد دوم که غالبا از خود قاضی منهاج است.
شه را
خضر از جام بقا ساقی باد ایوان درش چو چرخ نه طاقی باد
نام طبقات در جهان تا باقی است محمود شه آن ناصر دین باقی باد
نثر طبقات ناصری نثری است سهل و ممتنع، حاوی تمام صفات ادبی زبان فارسی، جملات از هم مجزا و خبرها مشخص و روشن است.
سادگی و سلامت و شکستگی عبارات و شکفتگی جملات و الفاظ به درجهای است که در برخی از این محاسن از نثر تاریخ بیهقی پیشی گرفته است و بقول مصحح کتاب آقای عبد الحی حبیبی «مولانا نثر نویسی است جادو نگار و طبقات وی از شهکارهای
نثر زبان پارسی است.» علما و شعرا و نویسندگان این عصر میکوشیدند تا بیشتر از لغات و ترکیبات فارسی استفاده کنند و حتی زبان درباری این دوره نیز زبان فارسی شد و کوشش میشد تا حتی المقدور از واژههای عربی در مکاتبات و مراسلات و کتب استفاده نشود و قاضی منهاج سراج نیز از این اصل
عدول نکرده است و کلمات زیبای فارسی را در تاریخ خود گنجانیده و از آوردن واژههای عربی تا جایی که توانسته خودداری کرده هر چند که زیاد موفق نگردیده است و در پارهای موارد تاریخها را به زبان عربی نقل نموده و جملههای نعتی مثل رضی الله عنه، رضی الله عنهم، برد الله مضاجعهم نور الله مرقده، نور الله مراقدهم و غیره را نیز آورده است. همچنین حمد خداوند و نعت
رسول اکرم در پارهای از سر فصلها مخصوصا در دیباچه بزبان عربی است.
قاضی کوشیده تا خود را از زبان عربی دور نگه دارد اما کاملا موفق نبوده و قصاید و اشعار عربی را در کتاب خود بویژه در جلد دوم آورده است و نیز از تعریف و تمجید از ممدوح بحد افراط هم بزبان فارسی و هم بزبان عربی کوتاهی نکرده که ما از آوردن نمونههای آن که بفراوانی در کتاب دیده میشود پرهیز کردیم.
پس از ذکر خداوند،
نعت پیامبر و سبب تالیف کتاب کتاب به بیست و سه قسم تقسیم شده است؛ طبقه اول یا طبقة الاولی طبقه انبیا است از ابو البشر آدم صلوات الله علیه تا سال دهم هجری «السنة العاشرة من الهجرة» که این سنه را سنة الحج الوداع گویند. طبقه دوم خلفای راشدین از
ابوبکر تا علی المرتضی و از علی تا پایان عشره مبشره، طبقه سوم از بنی امیه «اولهم
معاویه تا پایان
مروان حکم » طبقه چهارم بنی عباس تا پایان المستعصم بالله، طبقه پنجم طبقات
ملوک العجم الی ظهور الاسلام «و هم خمس طبقات» باستانی، کیانی، اشکانی، ساسانی و طبقه اکاسره، اکاسره همان سلسله سامانی است. طبقه ششم
ملوک یمن، هفتم طاهریون، هشتم صفاریون، نهم سامانیان، دهم دیالمه، یازدهم سبکتکینیه، دوازدهم سلجوقیه، سیزدهم سنجریه، چهاردهم
ملوک نیمروز و سیستان، پانزدهم
ملوک کرد، شانزدهم خوارزمیه، هفدهم سلاطین شنسبانیه و
ملوک غور، هیجدهم سلاطین شنسبیه به طخارستان و بامیان، نوزدهم فی ذکر سلاطین الغزنین من الشنسبانیه، بیستم سلاطین هند من المغربه، بیست و یکم سلاطین شمسیه هند، مقدمه جلد دوم، بیست و دوم
ملوک شمسیه در ممالک هند و بالاخره طبقه بیست و سوم وقایع
اسلام و خروج
کفار ، با این گفتار بیست و یک طبقه در جلد اول و دو طبقه در جلد دوم قرار دارد.
طبقات ناصری قاضی منهاج سراج از دو جهت دارای ارزش تاریخی است.
یکی اینکه قاضی خود شاهد وقایع و حوادثی بوده که در زمان او اتفاق افتاده و دیدهها و شنیدهها را آنچنانکه باید ضبط کرده و از سوی دیگر از تواریخ متعدد کسب اطلاع نموده و آنچه را که مطالعه کرده و آنچه که سینه به سینه بدو رسیده مورد استفاده قرار داده و در نتیجه تاریخی مفصل و جامع از زمان خلقت آدم تا عهد مولف به رشته تحریر در آورده، او ضمن اینکه از کتب گذشته سود برده و نیز مشاهدات خود را نگاشته است، در بیشتر فصول حرفهای خود را از قول ثقات بازگو کرده است، مثلا- جماعتی از ثقات چنین
روایت کردهاند، ثقات چنین روایت کردهاند، بدانکه ثقات در کتب
حدیث اشتراط ساعت قیامت روایت کردهاند، چنانکه صحیح سنن ابی داود سجستانی و کتاب بدء تاریخ مقدسی و تاریخ ابن هیصم نابی رحمهم الله و کتاب احداث الزمان، در این کتاب خروج آن طایفه (مغول) مسطور و مرویست ص۶۴۳.
همین روش را نسوی در کتاب
سیره جلال الدین منکبرنی دنبال کرده و در همه جای کتابش میگوید: نقله اخبار چنین گفتهاند که... سیره جلال الدین، طبقات ناصری در واقع منبع مهم و ماخذ مقتنی است که برای مراجعه کننده اعتبار فراوانی دارد. مخصوصا طبقه بیست و سوم تا آخر که معتبرترین اخبار درباره فتنه مغول و هجوم این قوم وحشی و
غارت و چپاول آنان است و چگونگی سلطنت محمد خوارزمشاه و جنگ جلال الدین با قوم خونخوار مغول.
و همانگونه که گفته شد قاضی منهاج سراج علاوه بر اینکه خود ادیبی جلد و مورخی فاضل بوده و از مشاهدات و وقایع و حوادثی را که با چشم خود دیده حد اکثر استفاده نموده، تواریخ معتبری را نیز در پیش روی داشته و چنانکه در جای جای طبقات از آن کتب نام برده همه این کتب را خوانده و از دریای فضل صاحبان آنها بهره فراوان برده است.
مصحح فاضل کتاب استاد عبد الحی حبیبی بدین نکته مفصلا اشاره کردهاند که ما فقط به
ذکر نام این کتب میپردازیم.
تاریخ ولاة خراسان، تکملة اللطایف، تاریخ بیهقی، احداث الزمان مؤلف ابی عبدالله بن عبد الرحمن شیبانی، سنن ابو داود سجستانی مولف سلیمان بن الاشعث سجستانی، البدء و التاریخ مقدسی، تاریخ یمینی محمد عتبی نسب نامه غوریان فخر الدین مبارک شاه، تاریخ ابن الهیصم نابی، کتاب اغانی ابو اسحاق موصلی و دهها کتاب دیگر.
علاوه بر مآخذ کتبی و کتب تاریخی که مولانا در اثنای تحریر طبقات در دست داشته تقریبا نصف کتاب عبارت از روایاتی است که مولانا از اشخاص ثقه و ثابت العقول شنیده و یا مشاهدات خود او است و برخی از سماعهای وی نیز در کتاب موجود است و خود مولانا از اشخاص شنیده که بر قول آنها اعتمادی توان کرد و در این مورد در دیباچه کتاب گوید:
هر چه کردم
سماع بنوشتم اصل نقل و سماع،
گوش بود
و در آخر کتاب نیز از نقل و سماع حکایتی دارد و بعد در این حکایت از دیدارهای خود یا
ملوک و امرا و دربار سلاطین و آنچه که مشاهده نموده است بیان داشته است.
از لحاظ جنبههای تاریخ نگاری مولانا قاضی بر عکس ابو الفضل بیهقی که شجاع و نترس و بیباک است و از اظهار حقایق باکی ندارد او طرف
احتیاط و اعتدال و میانه روی را رعایت کرده و صراحت لهجه و شهامت کلامی که بیهقی داشته قاضی نداشته است. استاد حبیبی میگویند: منهاج سراج در صراحت لهجه از اسلاف خویش چون بیهقی پیروی نکرده وی شخصی بود نهایت محتاط و مداح و جز مراتب سپاس و ستایش بزرگان و
ملوک چیزی را ننگاشته و جنبه تنقید را از تاریخ نگاری خویش دور داشت و در اکثر فصول و پایان ابحاث، دعای غیر
مستجاب ،
حیات دائمی پادشاه و
ملوک و امرا را بر خود لازم داشت. بنابراین کتاب وی با تالیف گرانبها و ارجمند بیهقی همدوش و همباز قرار داد نمیتوانیم.
مولانا از بدو کتاب تا اتمام آن تماما آداب دربار
ملوک و سلاطین فعال ما یشاء را نگاه داشت و در ضبط حوادث از صراحت
لهجه اعراض نمود و از صداقت محض کار نگرفت و از لف نوشتههای او بر میآید که در مقابل هر مدحی طمعی کرد و ثنای
ملوک را بر اساس منافع شخصی خود نهاد که از سراپای عبارات کتابش هویدا است، نمونههای زیادی را میتوان، از کتاب بعنوان شاهد آورد که در
مدح امرا و حکام و حتی خونخواران مغول گفته است و در حقیقت در
لفظ دری را در پای خوکان ریخته است.
مولانا در بسی موارد در مقابل ثنا و ستایش متمنی انعام و نوازش بوده و این روش از داب تاریخ نگاری سلف دور است و روش مورخین درباری و رسمی شاهان است چنانکه گوید: از خوانندگان و ناظران امید دعا است و از ارباب دولت رجای اعزاز و عطا، طبقه ۲۲.
اما از لحاظ روش تاریخ نویسی هر چند که بیهقی بر قاضی منهاج برتری دارد، در طرز
تحریر و سبک انشای روان و سلیس، مولانا بر آن مورخ برتری و سبقت دارد، دارای نثری بسیار شیرین و محکم است و مزایای فراوان در سبک و اسلوب دارد که مورد اقتباس و
تقلید بیشتر مورخان بعد از او قرار گرفته است.
نرم افزار تاریخ اسلامی ایران، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.