صَوْب (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
صَوْب (به فتح صاد و سکون واو) از
واژگان قرآن کریم به معنای نزول و قصد است.
مشتقات
صَوْب که در
آیات قرآن آمده عبارتند از:
اِصابه (به کسر الف) به معنای درک، یافتن، طلب و اراده؛
مُصیبت (به ضم میم) به معنای بلیّه و گرفتاری است که به
انسان میرسد؛
صَواب (به فتح صاد) به معنای
حق و درست؛
صَیّب (به فتح صاد) به معنای باران و ابر است.
صَوْب به معنای نزول و قصد است.
«صَابَ الْمَطَرُ انْصَبَّ وَ نَزَلَ. صَابَ السَّهْمُ نَحْوَ الرَّمِیَّةِ: قَصَدَهَا»
به مواردی از
صَوْب که در
قرآن به کار رفته است، اشاره میشود:
اِصابه به معنی درک، یافتن، طلب و اراده است.
(اَنْ یُصِیبَکُمْ مِثْلُ ما اَصابَ قَوْمَ نُوحٍ) یعنی «بگیرد شما را مانند عذابی که
قوم نوح را گرفت.»
طلب و اراده معنی کردن نیز صحیح است.
(فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِاَمْرِهِ رُخاءً حَیْثُ اَصابَ) «باد را به
سلیمان مسخر کردیم با دستور او هر کجا که اراده میکرد به آسانی میوزید.»
)
اصابه در آیه به معنی اراده است.
مُصیبت به معنای بلیّه و گرفتاری است که به انسان میرسد، گویی که انسان را قصد میکند.
راغب اصفهانی گوید: اصل آن در تیرانداختن است، سپس به نائبه اختصاص یافته است.
(الَّذِینَ اِذا اَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَیْهِ راجِعُونَ.) (همان كسانى كه هر گاه مصيبتى به ايشان مىرسد، مىگويند: «ما از آنِ خداييم؛ و به سوى او باز مىگرديم.»)
صَواب به معنای حق و درست، یعنی آنچه حقیقت را درک کرده است.
(لا یَتَکَلَّمُونَ اِلَّا مَنْ اَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً) (و هيچ يک، جز به
اذن خداوند رحمان، سخن نمىگويند، و آنگاه كه مىگويند درست مىگويند.)
یعنی قول حق و مطابق
حکمت و
عقل بگوید.
صَیّب به معنای باران و ابر است.
اصل آن صیوب است (به سکون یا و کسر واو) واو به یا قلب و در آن ادغام شده است، مثل
سیّد،
جیّد و تند بودن آن از لفظ استفاده میشود.
در
مجمع البیان آنرا باران،
در
مفردات و
اقرب الموارد ابر مخصوص به بارش گفته است،
مناسب آیه فوق ابر است.
(اَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِیهِ ظُلُماتٌ) «یا مثل باران سختی از
آسمان که در آن ظلمات هست.»
(ما اَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما اَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ.) (آنچه از نيكى به تو مىرسد، از طرف خداست؛ و آنچه از بدى به تو مىرسد، از سوى خود توست.)
(وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ) (هر مصيبتى به شما رسد به خاطر اعمالى است كه انجام دادهايد، و بسيارى را نيز عفو مىكند.)
(ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ.) (سزاوار نيست كه اهل مدينه، و كسانى از اعراب باديه نشين كه اطراف آنها هستند، از پيامبر خدا جدا شوند؛ و براى حفظ جان خويش، از جان او چشم بپوشند. زيرا هيچگونه تشنگى و خستگى و گرسنگى در راه خدا به آنها نمىرسد و هيچ گامى كه موجب خشم
کافران مىشود برنمىدارند، و ضربهاى از دشمن نمىخورند، مگر اينكه به خاطر آن، عمل صالحى براى آنها نوشته مىشود؛ زيرا
خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمىكند.)
(ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ) (هيچ مصيبتى ناخواسته در زمين و نه در وجود شما روى نمىدهد مگر اينكه همه آنها قبل از آنكه زمين را بيافرينيمدر لوح محفوظ ثبت است؛ و اين امر براى خدا آسان است. اين به خاطر آن است كه براى آنچه از دست دادهايد تأسف نخوريد، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشيد؛ و خداوند هيچ متكبّر فخرفروشى را دوست ندارد.)
در اينجا مناسب است دو آيه ذيل را كه در بادى امر مخالف هم به نظر میآيند با همديگر مقايسه كنيم.
اول آيه
(وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ) (هر مصيبتى به شما رسد به خاطر اعمالى است كه انجام دادهايد، و بسيارى را نيز عفو مىكند.)
اين آيه روشن میكند كه ميان مصائب و گناهان ارتباط هست و آنچه از مصائب پيش میآيد اثر اعمال مردم است و از گناهان بيشتر هم خدا عفو میكند و گرنه لازم بود همه از بين بروند.
(وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما كَسَبُوا ما تَرَكَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِعِبادِهِ بَصِيراً) (اگر خداوند مردم را به سبب كارهايى كه مرتكب شدهاند مجازات كند، جنبندهاى را بر پشت زمين باقى نخواهد گذاشت؛ ولى به لطفش آنها را تا سرآمد معيّنى تأخير مىاندازد و مهلت اصلاح مىدهد امّا هنگامى كه اجل آنان فرا رسد، خداوند هر كس را به مقتضاى عملش جزا مىدهد به يقين خداوند نسبت به بندگانش بيناست.)
اين آيه خطاب به عموم مجتمع بشرى است و به خطابات جزیى منحل نمیشود و در نتيجه، گناهان عدّهاى باعث ابتلاء عموم میگردد نظير:
(ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ) (فساد، در صحرا و دريا بخاطر كارهايى كه مردم انجام دادهاند آشكار شده است؛ خدا مىخواهد نتيجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شايد به سوى حق بازگردند.)
اگر مردم طريق انصاف در پيش گرفته و با عدل، مروّت و دين فطرت زندگى میكردند بركات آسمانها و زمين به سوى آنها سرازير میشد.
(وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ) (و اگر اهل شهرها و آبادیها، ايمان مىآوردند و تقوا پيشه مىكردند، به يقين بركات آسمان و زمين را بر آنها مىگشوديم؛ ولى آنها حق را تكذيب كردند؛ ما هم آنان را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم.)
ممكن است آيه به خطابات جزیى منحل شود يعنى گرفتارى هر كس از ناحيه عملش میباشد.
دوم آيه
(ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ) (هيچ مصيبتى ناخواسته در زمين و نه در وجود شما روى نمىدهد مگر اينكه همه آنها قبل از آنكه زمين را بيافرينيمدر لوح محفوظ ثبت است؛ و اين امر براى خدا آسان است. اين به خاطر آن است كه براى آنچه از دست دادهايد تأسف نخوريد، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشيد؛ و خداوند هيچ متكبّر فخرفروشى را دوست ندارد.)
لحن اين دو آيه لحن تسليت و آرامى است كه از وقوع مصيبت ناراحت نباشيد كه آن پيش از وقوع در كتاب عالم بوده و بر آنچه از دست رفته تأسف نخوريد و آنچه خدا داده باعث تكبّر شما نشود، بر خلاف آيه اول كه لحن ملامت دارد قهرا بايد مورد اين دو آيه غير از مورد آيه اول باشد.
لذا بايد گفت: دو آيه اخير درباره گرفتاریها و مصائبى است كه از روى امتحان و عمل به دستور خدا روى میآورند و اهل آنها هيچ گناهى كه مصداق
(فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ) باشند ندارند مثل انبياء، اولياء، شهداء و مردان پاک الهى.
مصائب و شدائد آنها نتيجه اعمال بد نيست بلكه سبب بلندى مقام و عظمت شأن آنهاست، موجب غفران و رضوان خداوندى است چنانكه
قرآن درباره
مؤمنان فرموده: نبايد از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تخلف كنند كه در مقابل هر گرفتارى اجرى و مقامى پيش خدا دارا خواهند بود.
(ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ.) (سزاوار نيست كه اهل مدينه، و كسانى از اعراب باديه نشين كه اطراف آنها هستند، از پيامبر خدا جدا شوند؛ و براى حفظ جان خويش، از جان او چشم بپوشند. زيرا هيچگونه تشنگى و خستگى و گرسنگى در راه خدا به آنها نمىرسد و هيچ گامى كه موجب خشم
کافران مىشود برنمىدارند، و ضربهاى از دشمن نمىخورند، مگر اينكه به خاطر آن، عمل صالحى براى آنها نوشته مىشود؛ زيرا خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمىكند.)
در روايات هست كه چون
اهلبیت (علیهمالسلام) وارد مجلس يزيد شدند. يزيد آيه
(ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ) را خواند
حضرت سجاد علیهالسّلام در جواب فرمود: آن آيه در حق ما نيست. بلكه روشنگر حال ما اين آيه است
(ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتابٍ.) ممكن است: دو آيه اخير اعم از آيه اول بوده باشند ولى در آن صورت بايد گفت از گناهكاران كه مبتلا شدهاند فقط كسانى را شامل است و تسلّى میدهد كه در مقام توبه باشند و مثلا بگويند: اشكالى ندارد اين گرفتارى كه در اثر عمل بد پيش آمد قبلا در كتاب خدا بود بايد تأسف نخوريم شكر خدا را كه بيدارمان فرمود.
•
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «صوب»، ج۴، ص۱۵۸-۱۶۱.