• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

صَلْب (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





صَلْب (به فتح صاد و سکون لام) از واژگان قرآن کریم به معنای دا‌رزدن است.
دار‌زدن یکی از مجازات اسلامی است که در آیاتی از قرآن و همچنین در کتاب‌های فقهی حکم آن بیان شده است.
مشتقات صَلْب که در آیات قرآن آمده عبارتند از:
یُصْلَبُ‌ (به ضم یاء، سکون صاد و فتح لام) به معنا به دار آویخته می‌شود؛
اُصَلِّبَنَّکُمْ‌ (به ضم الف، فتح صاد، کسر میم مشدد و فتح باء) به معنای حتما آویزانتان خواهم کرد؛
صَلَبُوه (به فتح صاد، فتح لام و ضم باء) بردار کردند؛
یُصَلَّبُوا (به ضم یاء، فتح صاد، فتح لام مشدد و ضم باء) به معنای به دارآویخته گردند، است.




صَلْب به معنای دار زدن است.
برای قتل، صلب و تصلیب هر دو متعدی‌ هستند و ظاهرا از تفعیل مبالغه مراد است.
اقرب الموارد تصلیب را لازم هم گفته است.


به مواردی از صَلْب که در قرآن به‌ کار رفته است، اشاره می‌شود:

۲.۱ - فَیُصْلَبُ‌ (آیه ۴۱ سوره یوسف)

(وَ اَمَّا الْآخَرُ فَیُصْلَبُ‌ فَتَاْکُلُ الطَّیْرُ مِنْ رَاْسِهِ)
(و امّا ديگرى به دار آويخته مى‌شود و پرندگان از سر او مى‌خورند.)


۲.۲ - لَاُصَلِّبَنَّکُمْ‌ (آیه ۷۱ سوره طه)

(وَ لَاُصَلِّبَنَّکُمْ‌ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ)
«حتما حتما شما را در تنه‌های خرما آویزانتان می‌کنم.»


۲.۳ - صَلَبُوه (آیه ۱۵۷ سوره نساء)

(وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ‌ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ)
«عیسی را نکشتند و بر دار نکردند و لیکن کار بر آن‌ها مشتبه شد.»
آیه در عدم قتل و عدم صلب حضرت عیسی (علیه‌السلام) با دست یهود صریح است و ابهامی ندارد. موضوع صلیب در نصاری و این‌که دار رفتن عیسی (علیه‌السّلام) کفّاره گناهان است، از بیخ باطل و ساختگی است. در مقاله «عیسی» بررسی خواهد شد.
با صراحت این آیه و ذیل آن‌ (وَ ما قَتَلُوهُ یَقِیناً) باز ملاحظه می‌شود که عده‌ای مسلمان، قلم به دست گرفته و کتاب می‌نویسند، چون به حالات حضرت عیسی (علیه‌السّلام) رسیدند، با کمال بی‌خبری می‌گویند: عیسی را به صلیب کشیدند.
[۲۲] فرهنگ امیر کبیر، کلمه عیسی.
[۲۳] عمید، حسن، فرهنگ عمید، کلمه عیسی.



دار زدن یکی از مجازات اسلامی است که در کیفر محارب ذکر شده‌ است و آن چنین است‌:

۳.۱ - یُصَلَّبُوا (آیه ۳۳ سوره مائده)

(اِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْاَرْضِ فَساداً اَنْ یُقَتَّلُوا اَوْ یُصَلَّبُوا اَوْ تُقَطَّعَ اَیْدِیهِمْ وَ اَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ اَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْاَرْضِ)
(کیفر آن‌ها که با خدا و پیامبرش به جنگ برمی‌خیزند، برای فساد در روی زمین تلاش می‌کنند و با تهدید اسلحه، به جان، مال و ناموس مردم حمله می‌برند، فقط این است که اعدام شوند، یا به دار آویخته گردند، یا دست و پای آن‌ها به‌عکس یکدیگر چهار انگشت از دست راست و چهار انگشت از پای چپ، بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید گردند.)
ترتیب مجازات او در «حرب» گذشت، ولی آیا صلب در اسلام مانند امروزی است که مجرم را به وسیله آن خفه کنند، یا جور دیگر است؟
ناگفته نماند در «حرب» تحت عنوان محارب و حدّ او گفته شد: صلب یکی از چهار مجازات محارب است. محارب کسی است که امنیّت عمومی را به هم زده، ایجاد ناامنی و سلب آسایش کند.
به موجب روایات اگر حاکم صلاح بداند او را سه روز به دار می‌آویزد، پس از آن به زیر آورده، نماز می‌خواند و دفن می‌کند. در وسائل الشیعه سه حدیث در این خصوص نقل کرده است:
«اِنَّ اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ‌ صَلَبَ‌ رَجُلًا بِالْحِیرَةِ ثَلَاثَةَ اَیَّامٍ ثُمَّ اَنْزَلَهُ فِی الْیَوْمِ الرَّابِعِ فَصَلَّی عَلَیْهِ فَدَفَنَهُ.»
«قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلَامُ‌ الْمَصْلُوبُ‌ یُنْزَلُ عَنِ الْخَشَبَةِ بَعْدَ ثَلَاثَةِ اَیَّامٍ وَ یُغَسَّلُ وَ یُدْفَنُ وَ لَا یَجُوزُ صَلْبُهُ‌ اَکْثَرَ مِنْ ثَلَاثَةِ اَیَّامٍ.»
ملاحظه این احادیث نشان می‌دهد که اول او را می‌کشند، سپس مرده‌اش را به دار می‌زنند، چنان‌که شیخ طوسی آیه را حمل بر ترتیب کرده و فتوی داده که پیش از قتل، صلب جایز نیست. شیخ مفید و ابن ادریس آیه را حمل بر تخییر کرده و گفته‌اند: زنده به دارزده می‌شود، ولی از روایات اول و نهم باب اول حدود محارب قول شیخ مفید (ره) استفاده می‌شود. البته دارزدن در صورت صلاح دیدن حاکم، برای آن است که مردم او را مصلوب دیده، متنبه شوند و ایجاد ناامنی نکنند.



۱. قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۴، ص۱۴۰-۱۴۱.    
۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۴۸۹.    
۳. طریحی نجفی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت-الحسینی، ج۲، ص۱۰۰.    
۴. شرتونی، سعید، اقرب الموارد فی فصح العربیة و الشوارد، ج۳، ص۲۲۰.    
۵. یوسف/سوره۱۲، آیه۴۱.    
۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۴۰..    
۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۱، ص۲۴۵.    
۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۱۸۰.    
۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۲، ص۲۲۳.    
۱۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۴۰۴.    
۱۱. طه/سوره۲۰، آیه۷۱.    
۱۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۲۵۱.    
۱۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۱۸۱.    
۱۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۴۸.    
۱۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۳۴.    
۱۶. نساء/سوره۴، آیه۱۵۷.    
۱۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی،ج۵، ص۲۱۶.    
۱۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۱۳۲.    
۱۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی،ج۶، ص۱۳۲.    
۲۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۲۰۸.    
۲۱. نساء/سوره۴، آیه۱۵۷.    
۲۲. فرهنگ امیر کبیر، کلمه عیسی.
۲۳. عمید، حسن، فرهنگ عمید، کلمه عیسی.
۲۴. مائده/سوره۵، آیه۳۳.    
۲۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۱۳.    
۲۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص۵۳۴.    
۲۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۳۲۷.    
۲۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۷، ص۱۸.    
۲۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۲۹۱.    
۳۰. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۵۴۱.    
۳۱. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۵۴۱.    
۳۲. حلی، حسن بن یوسف، مختلف الشیعه، ج۹، ص۲۴۷.    
۳۳. محقق حلی، نجم الدین، شرائع الاسلام، ج۴، ص۹۵۹.    
۳۴. شهید ثانی، زین الدین، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، ج۹، ص۳۰۱.    
۳۵. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۱، ص۵۷۴.    



قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «صلب»، ج۴، ص۱۴۰-۱۴۱.    






جعبه ابزار