صفات ذات
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
صفاتى که به خداى متعال نسبت داده مىشود یا مفاهیمى است که از
ذات الهی با توجه به نوعى از کمال وجودى انتزاع مىشود مانند
علم و
قدرت و
حیات و یا مفاهیمى است که
عقل از مقایسه بین ذات الهى و مخلوقاتش با توجه به نوعى رابطه وجودى انتزاع مىکند مانند
خالقیت و
ربوبیت دسته اول را صفات ذاتیه و دسته دوم را
صفات فعلیه مىنامند.
مفاهیمی که حکایت از کمالات وجودی میکنند و دلالتی بر هیچ نوع نقص و محدودیتی ندارند
قابل اطلاق بر
ذات مقدس الهی هستند و همه آنها را میتوان از صفات ذاتیه الهی بشمار آورد مانند
نور و
بهاء و
جمال و
کمال و
حب و
بهجت و دیگر
اسماء و صفاتی که در
آیات کریمه قرآن یا روایات شریفه یا ادعیه
حضرات معصومین (علیهمالسلام) وارد شده است و ناظر به مقام فعل نیست.
ولی آنچه معمولا بعنوان صفات ذاتیه ذکر میشود
حیات و علم و
قدرت است و اکثر
متکلمین صفات دیگری مانند
سمیع و
بصیر و مرید و متکلم را اضافه کردهاند و بحثهایی درباره اینکه آیا این مفاهیم از صفات ذاتیه هستند یا از
صفات فعلیه واقع شده است که بررسی همه آنها به درازا میکشد از اینروی در اینجا بحثی را درباره صفات ذاتیه سهگانه مطرح میکنیم و سپس به بحث درباره سایر صفات مشهور میپردازیم.
موجوداتی که مورد شناسایی انسان قرار میگیرند به دو دسته کلی جاندار و بیجان
قابل تقسیم هستند موجودات جاندار که با شعور و حرکت ارادی شناخته میشوند متصف به صفتی بنام حیات میگردند و به همین مناسبت در
زبان عربی کلمه
حیوان بر موجودات جاندار اطلاق میشود ولی با دقت روشن میگردد که صفت حیات برای موجودات مادی از
قبیل وصف
بحال متعلق است و در واقع حیات وصفی ذاتی برای جان آنهاست و بالعرض به بدنشان نسبت داده میشود.
بعد از آنکه دانستیم که نفس حیوانی مرتبهای از تجرد را دارد هر چند تجرد مثالی باشد نتیجه میگیریم که حیات ملازم با
تجرد است بلکه تعبیر گویاتری از آن میباشد زیرا تجرد چنانکه
قبلا اشاره کردیم مفهومی سلبی است.
به دیگر سخن همچنانکه امتداد خاصیت ذاتی اجسام میباشد حیات هم از خواص ذاتی موجودات مجرد بشمار میرود و همچنین علم و اراده هم که از لوازم حیات هستند مجرد میباشند.
بنابر این مفهوم حیات دلالت بر کمال وجودی میکند و
قابل توسعه به موجوداتی که تعلق به ماده هم ندارند میباشد و از اینروی همه مجردات دارای صفت ذاتی حیات هستند و بالاترین مرتبه حیات مخصوص ذات مقدس الهی است پس با توجه به مجرد بودن ذات الهی نیاز به برهان دیگری برای اثبات حیات بعنوان صفات ذاتی برای خدای متعال نداریم.
در اینجا باید چند نکته را خاطرنشان کنیم یکی آنکه گاهی حیات و زندگی بمعنای دیگری بکار میرود که شامل نباتات هم میشود ولی این معنی مشتمل بر جهت نقص است زیرا لازمه آن رشد و نمو و تولید مثل است که از خواص مادیات میباشد و چنین معنایی در این مبحث منظور نیست.
دیگری آنکه هر چند حیات بمعنای مورد نظر در این مبحث ملازم با علم و اراده و قدرت است ولی این تلازم بمعنای تساوی مفهومی نیست و بهترین شاهدش این است که حیات مفهومی نفسی و فاقد هرگونه اضافهای است بخلاف سایر مفاهیم یاد شده که اضافهای به متعلق خودشان معلوم و مراد و مقدور علیه دارند و از مفاهیم ذات الاضافه بشمار میروند بنابر این اگر حیات به علم و قدرت و اراده تعریف شود تعریفی به لوازم خواهد بود.
نکته سوم آنکه ممکن است حیات خدای متعال را از این راه نیز اثبات کرد که حیات یکی از کمالات وجودی مخلوقات است و محال است که علت هستیبخش فاقد کمالی باشد که به مخلوقاتش افاضه میفرماید بلکه باید ضرورتا آن را بصورت کاملتری داشته باشد و نیز بعد از آنکه علم و قدرت برای خدای متعال ثابت شد ملزوم آنها که حیات است ثابت میشود.
بحث درباره علم خدای متعال یکی از دشوارترین مباحث فلسفه الهی است و به همین جهت است که
فلاسفه و
متکلمین اختلافات زیادی در این مبحث دارند که در کتب مفصل کلامی و فلسفی مطرح و مورد نقد و بررسی قرار گرفته است مثلا بعضی از فلاسفه هم علم به ذات و هم علم به مخلوقات را عین ذات الهی دانستهاند و بعضی علم به ذات را عین
ذات و علم به مخلوقات را صورتهایی قائم به ذات و خارج از آن شمردهاند و بعضی دیگر علم به مخلوقات را عین وجود آنها دانستهاند و از متکلمین اقوال مختلف و بعضا عجیبی نقل شده است تا آنجا که بعضی از ایشان منکر علم الهی به ذات مقدس خودش شدهاند و حق این است که ذات الهی در عین وحدت و بساطتی که دارد هم عین علم به ذات خویش است و هم علم به همه مخلوقات اعم از مجرد و مادی.
کسی که تجرد و عدم مادیت ذات الهی را شناخته باشد به آسانی میتواند درک کند که ذات مقدسش عین علم به خویش است چنانکه در هر موجود مجرد مستقل غیر
عرض چنین است.
و اگر کسی در لزوم علم به ذات در هر موجود مجردی شک داشته باشد در مورد خدای متعال میتوان برای وی چنین استدلال کرد علم به ذات یکی از کمالات وجودی است که در بعضی از موجودات مانند
انسان یافت میشود و خدای متعال همه کمالات وجودی را بطور نامتناهی دارد پس این کمال را هم در بالاترین مرتبهاش خواهد داشت.
به هر حال اثبات علم الهی به ذات مقدسش بر اساس مبانی
حکمت متعالیه کار آسانی است.
اما اثبات علم به مخلوقات مخصوصا
قبل از پیدایش آنها و تبیین فلسفی آن به این آسانی نیست و در این جاست که اقوال و آرای گوناگونی وجود دارد و مهمترین آنها از این قرار است:
قول پیروان
مشائین مبنی بر اینکه علم به مخلوقات بوسیله صورتهای عقلی است که از لوازم ذات الهی میباشند.
این قول اشکالات
قابل ملاحظهای دارد زیرا اگر این صورتها عین ذات الهی فرض شوند لازمهاش وجود
کثرت در ذات بسیط الهی است و اگر خارج از ذات فرض شوند چنانکه از تعبیر لوازم ذات بر میآید ناچار معلول و مخلوق خدای متعال خواهند بود و لازمهاش این است که وجود الهی در مقام
ذات و صرف نظر از این صورتهای علمی علم به مخلوقاتش نداشته باشد و خود این صورتها را هم بدون علم آفریده باشد.
افزون بر این علمی که بواسطه صورتهای عقلی حاصل میشود
علم حصولی خواهد بود و لازمه اثبات چنین علمی برای خدای متعال اثبات ذهن در ذات الهی است در صورتی که
ذهن و علم حصولی ویژه نفوس متعلق به
ماده میباشد.
قول
اشراقیین مبنی بر اینکه علم الهی به مخلوقات عین وجود آنهاست و نسبت مخلوقات به ذات الهی نظیر نسبت صورتهای ذهنی به
نفس است که وجود آنها عین علم میباشد.
این قول هر چند مستلزم نسبت دادن علم حصولی به خدای متعال نیست ولی در اشکال نفی کشف تفصیلی در مقام ذات با قول
قبلی شریک است.
قول
صدرالمتالهین مبنی بر اینکه علم به ذات عینا
علم حضوری به مخلوقات است مهمترین اصل برای تبیین این قول همان اصل تشکیک خاص در
وجود میباشد که بر اساس آن وجود معلول شعاع و جلوهای از وجود علت بشمار میرود و علت هستیبخش در ذات خود دارای کمالات معلولاتش هست پس حضور ذات برای خودش عین حضور آنها خواهد بود.
اما وی معتقد است که هیچ علمی مستقیما به وجود مادی تعلق نمیگیرد و همانگونه که تجرد شرط وجود عالم است شرط معلوم بالذات هم میباشد ولی غیبوبت اجزاء مکانی و زمانی مادیات از یکدیگر منافاتی با حضور همه آنها نسبت به علت هستیبخش ندارد. بنابر این
خدای متعال علم حضوری به همه مخلوقات اعم از مجرد و مادی دارد علمی که عین ذات مقدسش میباشد.
نکتهای را که باید در اینجا خاطرنشان کنیم این است که در ساحت قدس الهی به هیچ وجه
زمان و
مکان راه ندارند و وجود مقدس الهی بر همه زمانها و مکانها احاطه دارد و گذشته و حال و آینده نسبت به او یکسان است بنابر این همچنانکه تقدم وجود او را بر مخلوقات نمیتوان از
قبیل تقدم زمانی دانست همچنین تقدم علم او را بر وجود مخلوقات نمیتوان تقدم زمانی شمرد بلکه منظور از تقدم علم او تقدم سرمدی است چنانکه وجود و علم سایر مجردات نسبت به جهان مادی تقدم دهری دارد.
موجودی که فاقد کمال خاصی باشد نمیتواند آن را به دیگری بدهد و به دیگر سخن صدور فعل از فاعلی که با آن سنخیت ندارد محال است اما صدور فعل از فاعلی که واجد کمال آن است ممکن غیر محال خواهد بود و در مورد چنین فاعلی گفته میشود که نیرو و توان انجام فعل قوه فاعلی را دارد و هنگامی که این مفهوم را به فاعل حی دارای شعور و اراده اختصاص دهیم و دایره فاعلیت را به فاعلهای مختار
فاعل بالقصد و
بالعنایه و
بالرضا و
بالتجلی محدود کنیم مفهوم قدرت بدست میآید بنابر این قدرت عبارت است از مبدئیت فاعل حی مختار برای افعالش و اگر چنین فاعلی دارای کمالات نامتناهی باشد دارای قدرت نامتناهی خواهد بود و با توجه به این تحلیل نیازی به برهان دیگری بر اثبات قدرت نامتناهی برای ذات مقدس الهی نداریم.
طبق این بیان قدرت مفهومی است مشکک که مصادیق آن دارای مراتب مختلفی هستند و این مفهوم شامل قدرت حیوان و انسان و مجردات تام و نیز شامل قدرت الهی میشود چنانکه مفهوم وجود و
حیات و
علم و... هم چنین هستند و
قبلا اشاره کردیم که اطلاق اینگونه مفاهیم بر خدای متعال بدین معنی نیست که لوازم مصادیق ناقص هم برای ذات مقدس الهی اثبات شود بلکه باید مفهوم را بگونهای تجرید کرد که اینگونه لوازم حذف گردد.
مثلا قدرت
حیوان و
انسان بر انجام کارهای ارادی خودشان مبدئیت فاعلی مشروط به تصور و تصدیق و پیدایش انگیزه روانی برای انجام کار است ولی اینگونه امور از لوازم نفوس متعلق به ماده میباشند و مقام مجردات تام و بخصوص ساحت قدس الهی منزه از آن است که
علم حصولی و
تصور و
تصدیق و داعی زائد بر ذات داشته باشند اما آنچه در همه موارد قدرت معتبر است وجود علم و حب بمعنای عام آنهاست که عالیترین مصداقش علم و حبی است که عین ذات مقدس الهی میباشد.
نکتهای را که باید در اینجا یادآور شویم این است که اثبات قدرت برای خدای متعال مستلزم اثبات اختیار نیز هست زیرا قدرت چنانکه اشاره شد ملازم با علم و اختیار است و اختصاص به فاعل حی مختار دارد و بالاترین مراتب اختیار مخصوص به ذات مقدس الهی است که تحت تاثیر هیچ عامل درونی و بیرونی قرار نمیگیرد.
نکته دیگر آنکه قدرت الهی نامتناهی است و شامل هر چیز ممکن الوجودی میشود اما مقدور بودن هر چیزی مستلزم تحقق آن نیست و تنها اموری تحقق مییابند که اراده الهی به ایجاد آنها تعلق گرفته باشد به دیگر سخن معنای قادر این نیست که هر چیزی را که بتواند انجام دهد بلکه معنایش این است که هر چیزی را که بخواهد انجام دهد
بنابر این محالات ذاتی از دایره مقدورات خارج است و سؤال از اینکه آیا قدرت الهی به آنها تعلق میگیرد یا نه سؤال غلطی است از سوی دیگر همه مقدورات مورد اراده الهی واقع نمیشوند و وجود نمییابند پس دایره مرادات و موجودات اضیق از مقدورات است و اما اینکه چرا اراده الهی به بعضی از ممکنات تعلق نمیگیرد در مقالات آینده روشن خواهد شد.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «صفات ذاتیه»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۱۱/۰۸.