شیعیان نیجریه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شیعیان نیجریه، بزرگترین اقلیت مذهبی در قاره افریقا هستند.
جمهوری فدرال نیجریه با نزدیک به ۱۷۰ میلیون جمعیت در غرب آفریقا، پرجمعیت ترین کشور این قاره و یکی از کشورهای پرجمعیت جهان بهشمار میرود. این کشور بزرگترین تولیدکننده نفت قاره خود نیز هست و دارای جمعیتی مشتمل بر
مسلمانان در شمال و
مسیحیان در جنوب است. مسلمانان این کشور عموما
سنی مذهب و
مالکی هستند.
این در حالی است که جمعیت شعیان در این کشور طی سالهای اندکی چند برابر شده است. زاریا به عنوان مرکز ایالت کادونا در شمال این کشور، محل تجمع و تمرکز شیعیان به حساب می آید. شهرهای لاگوس و کانو نیز از شهرهای مهم شیعیان به شمار می روند. بخش قابل توجه این افزایش جمعیت نه به خاطر فرزندآوری شیعیان این کشور، بلکه شامل کسانی میشود که پیش از این
مذهب و
دین دیگری داشتهاند و سپس به
تشیع گرویدهاند و به «مستبصرین» شهره هستند. تا قبل از سال ۲۰۰۰ میلادی، جمعیت شیعیان این کشور به سختی به چند هزار نفر میرسید و این در حالی است که در سالهای اخیر جمعیت شیعیان این کشور در حدود ۱۲ تا ۱۴ میلیون نفر برآورد میشود.
رهبری شیعیان این کشور بر عهده
شیخ ابراهیم الزکزاکی است. وی با همکاری جمع قلیلی از جوانان مسلمان در مراکز علمی با پیگیری اخبار و جریانات مربوط به انقلاب اسلامی و تحت تاثیر پیروزی انقلاب اسلامی اقدام به تاسیس یک طیف انقلابی کرد. این رویکرد، درگیریهایی میان آنان و دستگاههای امنیتی در پی داشت که در اثر آن بارها رهبران این جریان زندانی شدند. در تمام طول این سالها شیعیان نیجریه از سوی دو طیف به چالش کشیده شدند:
گروه مسیحیان و مسلمانان تندرو و ارتش و سازمانهای امنیتی نیجریه.
سیمای عمومی جامعهی نیجریه در چند دههی اخیر بیانگر آن است که این کشور صحنهی جنگهای مذهبی میان
صوفیان، شیعیان، سنیان و مسیحیان بوده است. در سدهی بیستم، در برابر تاثیرات بیداری اسلامی در احیای اسلام، کشورهای غربی وارد عمل شده و آفریقایی کردن
مسیحیت و بومیسازی آن را مورد اهتمام قرار دادند. پیش از آن و در دوران ورود
اسلام به قاره آفریقا و پیشروی آن تا مرزهای نیجریه و نیز از هنگامی که استعمارگران قاره آفریقا را کشف کردند، نیجریه همواره محل تقابل اسلام و مسیحیت در آفریقا بوده است. مسیحیت همواره با ارائهی خدمات گوناگون درصدد جلب نظر مسلمانان کشورهای قاره آفریقا، از جمله نیجریه بر آمده است. تقریباً در هیچ دورهی زمانی میان مسلمانان و مسیحیان در نیجریه سازگاری و پایداری وجود نداشته است و همواره درگیریهای زیادی میان مسیحیان و مسلمانان دربارهی مسائل و موضوعات متعدد، از جمله اجرای قانون شریعت اسلامی طی سالیان اخیر رخ داده است که منجر به وقوع مجموعهای از تشنجها شده است. درگیری خونین در شمال نیجریه از خبرسازترین اخبار آفریقا از دهه ۱۹۹۰ به بعد بوده است.
در این میان شیعیان نیجریه که سابقه و پایگاه تاریخی جدی در این کشور ندارند از دو جبهه در چالش هستند؛ جبهه اول
گروههای مسیحی که رویکرد دینمدارانهی شیعیان را برنمیتابند و جبهه دوم
گروههای سلفی و تکفیری فعال در جامعه نیجریه، که شیعیان را دشمن درجه یک خود میپندارند و رشد سریع شیعه در سه دههی اخیر را خطری جدی برای مواضع خود میدانند.
عموم جمعیت مسلمانان نیجریه را مسلمانانِ سنی مذهب مالکی تشکیل میدهند، اما باید توجه داشت که شیعیان در نیجریه بزرگترین جامعهی شیعی در آفریقا هستند و ۹۵ درصد شیعیان نیجریه را «مستبصرین» تشکیل میدهند. شهر کادونا مهمترین شهر شیعهنشین نیجریه است. در این شهر میتوان آثار و بناهای قدیمی مربوط به قرن ۱۹ میلادی یعنی زمان ورود اسلام به نیجریه را مشاهده کرد. این شهر مورد توجه بسیاری از رسانهها قرار دارد زیرا بسیاری از دفاتر اسلامی جنبش اسلامی شیعهی نیجریه در این شهر هستند. در گذشته این جنبش کوچک و محدود بود اما هم اکنون گسترش یافته و افراد زیادی عضو آن شدهاند و به جنبش بزرگی تبدیل شده است.
شیعیان نیجریه شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مساعدی ندارند. اگر چه رهبری این جریان از نوعی نفوذ و کاریزما برخوردار است، اما نداشتن پایگاهی در ساختار قدرت این کشور مشکلات و موانعی را بر سر راه فعالیتهای شیعی به وجود آورده است. از سوی دیگر صرف شدن بخش اعظمی از انرژی و وقت شیعیان به درگیریها و اختلافات اعتقادی با مسیحیان و
گروههای تندروی اهل سنت، عرصه را بیش از پیش بر آنان تنگ کرده است.
بنابر آمارهای رسمی، طی سالهای ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۵ میلادی، شیعهای در نیجریه زندگی نمیکرد، اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، مکتب اهل بیت به شکل عجیبی در نیجریه معرفی شد و پیروان زیادی پیدا کرد. هم اکنون افراد زیادی هستند که قبلاً سنی بودند و بعداً به مکتب اهل بیت گرایش پیدا کردهاند.
جوانان نیجریهای از این ظرفیت برخوردار بودند تا از آبشخور انقلاب اسلامی و تفکر ضداستکباری آن سیراب شوند و همچنین
جمهوری اسلامی ایران این آمادگی را داشت تا با انتقال آموزههای انقلابی به این جوانان، در راستای صدور انقلاب گام بردارد. چنین شرایطی از یکسو نزدیکی دوطرف را در پی داشت و از سوی دیگر مخالفان جهانی و رقیبان منطقهای ایران را به تکاپوانداخت تا با راهاندازی جنگ روانی، مانع از اثرگذاری انقلاب اسلامی در نقاط مختلف دنیا از جمله نیجریه شوند.
بهطور کلی عناصر زمینهساز مذهب اهلالبیت در نیجریه را میتوان در چند بند خلاصه کرد که عبارتند از:
- سابقهی توجه مردم به موضوع مهدویت در شمال و غرب آفریقا؛
- پیروزی قیام عثمان دان فودیو و استمرار آن؛
- پیروزی انقلاب اسلامی ایران؛
- رشد آگاهی مردم مسلمان نیجریه؛
- فعالیتهای سازمان یافته در نشر مذهب اهل بیت از سوی علاقمندان به این مکتب؛
- بازگشت دانشجویان علوم اسلامی از کشورهای اسلامی، بهویژه ایران.
فعالیتهای تبلیغاتی شدیدی که با فاصلهی کمی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران توسط آمریکا علیه انقلاب و رهبری آن ساماندهی میشد، تنها منحصر و محدود به ساحت ایران و رهبری آن باقی نماند؛ بلکه گریبانگیر همهی مؤیدان این جمهوری جدید اسلامی نیز شد. این جوانانِ طرفدار انقلاب اسلامی به زودی در معرض جنگ تبلیغاتی فریبکارانهای قرار گرفتند.
وهابیت، این طرفداران انقلاب اسلامی را شیعه نامید. وهابیها از آن زمان تا به امروز این وظیفه را برای خود تعریف کردهاند که شیعیان را در میان دیگر مسلمانان، همچون مذهبی از مذاهب
یهود معرفی کنند که هیچ ارتباطی با اسلام ندارد. آنها در این اقدام خود، از سوی بعضی از دولتهای عرب و سازمانهای سلفی تندروی موجود در این کشورها حمایت میشدند. نتیجهی این روند آن بود که جنگ تبلیغاتی و فریبکاری علیه تشیع و هر آنچه که با آن ارتباط مییافت، در زمانی پیش از اینکه اصولاً شیعیان اعتقادی و مذهبی در نیجریه وجود داشته باشند، فعالیت خود را در صحنهی سیاسی آغاز کرده بود.
واقعیت آن است که طرفداران انقلاب اسلامی در این زمان و تا اواخر دهه۹۰ میلادی هنوز در زمرهی مسلمانان اهل سنت بودند. در واقع آنان پیش از آنکه جذب مذهب تشیع شوند، بیشتر شیفتهی رهبری و آموزههای انقلاب اسلامی ایران دربارهی مبارزه با
استکبار،
طاغوت،
استعمار و ظلم و ستم بودند و بیش از آنکه تحت تاثیر وجه مذهبی انقلاب اسلامی باشند، از مبانی فکری و انقلابی آنچه در ایران رخ داد تاثیر پذیرفتند. بهویژه آنکه ایدهی صدور انقلاب اسلامی از سوی رهبران انقلاب، این فرصت را به جوانان انقلابی نیجریایی میداد تا از حمایت معنوی و فکری انقلاب اسلامی بهرهمند شوند.
شایان ذکر است که پس از جنگ داخلی در
لبنان، شماری از شیعیان این کشور بهتدریج وارد منطقهی غرب آفریقا بهویژه سیرالئون و نیجریه شده و بخشی از آنان در شمال این کشور و در شهر کانو مستقر شدند که پس از مدتی اقلیت قابل توجهی را در حدود ۱۰ هزار نفر تشکیل دادند.
از بین ۵۵ درصد مسلمان، حدود ۷ میلیون نفر شیعه امامی هستند.
همچنین براساس آمار دیگر حدود ۵% از جمعیت نیجریه که بین
۸ تا ۱۰ میلیون نفر را شامل میشود، پیرو مذهب شیعه هستند و بزرگترین
گروه شیعی در آفریقا محسوب میشوند. حدود ۹۵% از جمعیت شیعهی این کشور را مستبصرین تشکیل میدهند.
تبلیغات شیخ ابراهیم زاکزاکی، رهبر برجستهی شیعیان در غرب و مرکز آفریقا به خوبی شناخته شده است و از محبوبیت نسبی در جامعهی اسلامی این منطقه برخوردار است. ابراهیم زاکزاکی در سالهای نخست انقلاب اسلامی، بعد از سفری که به ایران داشت به تشیع گروید.
به جز بومیها، شماری مهاجر لبنانی شیعه نیز در نیجریه زندگی میکنند.
و حدود ۱۰ هزار نفر از شیعیان لبنانی مهاجر، در شمال نیجریه حضور دارند.
شیعیان نیجریه از نظر اقتصادی و فرهنگی در وضعیت مطلوبی نیستند؛
این موضوع ریشه در مشکلات ساختاری کشور نیجریه و همچنین متصل نبودن جمعیت شیعه به نهادها و ساختهای اقتصادی و دولتی دارد.
پیروان اهل بیت، در کشورهایی که شیعه در آنها اقلیت محسوب میشود با رقبا و معاندان از یک سو و ضعفها و ناکارآمدیهای درونی از سوی دیگر تهدید میشوند. در بررسی فرصتها و تهدیدهای فراروی شیعیان، چند نکته به عنوان مفروض مدنظر است؛
نکتهی اول: براساس مطالعات میدانی، بررسی اسناد، مصاحبهها و کتب متعدد این است که شیعیان در همهی کشورهای غرب آفریقا و به خصوص نیجریه در اقلیت هستند. اقلیتهایی که جمع کثیری از آنان را مستبصران تشکیل میدهند.
نکتهی دوم: درخصوص شیعیان این است که بهجز جمعیت شیعی غیربومی مانند لبنانیها، بیشتر پیروان مکتب اهلبیت در غرب آفریقا و مشخصاً نیجریه در شرایط سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بغرنجی به سر میبرند و اساساً از سوی دو جریان مورد فشار و تهدید هستند؛ جریان نخست دولتهای سکولار حاکم و پیروان مسیحی آن است و جریان دیگر سایر مسلمانان و در واقع اهلسنت که اکثریت جامعهی مسلمان این کشورها را در برمیگیرد.
نکتهی سوم: فعالیت گستردهی وهابیت و دستگاه تبلیغی آلسعود در منطقه است که به پشتوانه سرمایه عظیم مالی، در تلاش است جمعیتهای غیرمسلمان سنی و حتی شیعه را به سمت خود گرایش دهد. این فضای تبلیغاتی وهابیت بیش از پیش عرصه را بر شیعیان تنگ کرده است.
چنین شرایطی در درجه نخست تقابل مسلمانان را در برداشته است. درگیری عمده بین دو حرکت شیعی و وهابیت است. این دو جریان، مدعی احیا و اصلاح دینی در غرب آفریقا هستند. شیوهی اصلاحی این دو تضاد عمیقی دارد. وهابیون بسیار خشک و انعطافناپذیر هستند و در مقابلِ آداب و سنتهای آفریقایی، که عمیقاً رنگ
توسل و تضرّع به عوامل واسطه دارد، مقاومت نشان میدهند؛ در مقابل، جوهرهی مذهبی شیعه آمیخته با توسل و توسط است و این جوهره، هماهنگی ژرفی با شیوهی زندگی مردم بومی دارد. وهابیت بهطور جدی دراندیشهی کشاندن تبلیغات شیعه به موضعگیری علیه وهابیت است تا از این رهگذر فرصتهای خوب را از شیعیان بگیرد. نتیجهی خطرناک این درگیریها دادن فرصت به مسیحیان است.
باید اعتراف کرد در فضایی چون غرب آفریقا، که
عربستان سعودی تمام تلاش خود را در به راهانداختن درگیری مذهبی بهکار میگیرد، دور نگهداشتن شیعه از غلتیدن در چنبرهی درگیری مشکل است ولی نباید فراموش کرد که توفیق شیعه در غرب آفریقا در گرو پرهیز و دور ماندن از درگیری فرقهای و ارائه شیعه در قالب آفریقاست.
در مرتبهی بعد وجود
گروههای تکفیری است که با نگاه افراطی و مرتجع خود، شیعیان را بهسان مشرکانی میبینند که از دین خارج شدهاند و امیدی به اصلاحشان نیست. ناگفته پیداست که این
گروه اخیر بیش از هر چیز جان و موجودیت شیعیان را در این منطقه مورد هدف قرار دادهاند.
گروه تکفیری و سلفی «
بوکوحرام» نمونهی آشکار چنین جریانهایی است که بارها با تعدّی به شیعیان نیجریه، سبب آزار و اذیت و ناامنی آنان شده است.
در نقطهی مقابل وجود مستبصرانِ قابل توجه، فراهم بودن شرایط تبلیغ آیین تشیع، وجود شیخ زکزاکی به عنوان رهبری کاریزما و اثرپذیری شیعیان از انقلاب اسلامی از نکات قابل توجه دربارهی جامعه شیعی نیجریه است.
حضور شخصیتهای شیعی همچون ابراهیم زاکزاکی در غرب آفریقا نقش مستقیم و اثرگذاری در گسترش گفتمان شیعی در نیجریه و رشد خیرهکنندهی تعداد شیعیان در این کشور و حتی در فضای گستردهتر یعنی غرب آفریقا ایفا کرده است. شیخ «ابراهیم بن یعقوب بن علی بن تاجالدین بن حسین الزکزکی»، در ابتدای انقلاب اسلامی، با هدف تحقیق دربارهی حکومت اسلامی به ایران سفر میکند و در همین سفر به تشیع در میآید و پس از بازگشت به نیجریه، تبلیغ تشیع میان بومیان نیجریه را آغاز میکند.
وی برای گسترش مذهب تشیع در نیجریه جنبش اسلامی شیعیان را راهاندازی کرد. شیخ برنامههای تبلیغی گستردهای را تدارک دید و حالا پس از گذشت سه دهه از فعالیتهای وی، برنامههایی در مقیاس میلیونی با حضور شیعیان در نیجریه برپا میشود. مراسم ایام شهادت
امام حسین (علیهالسّلام) به ویژه در
تاسوعا و
عاشورا،
اربعین حسینی و راهپیمایی روزجهانی قدس از جمله آیینهایی است که در نتیجه فعالیتهای شیخ زکزاکی در نیجریه اجرا میشود.
محبوبیت، جذبه و نفوذ رهبر شیعیان نیجریه از دلایل مخالفان برای سرکوبی پیروان مکتب
اهل بیت (علیهمالسّلام) و تعرض به وی و خانوادهاش بوده است. وی رهبر حرکت اسلامی شمال نیجریه (جنبش اسلامی شیعیان نیجریه) است. متولد ۱۹۵۳، فارغالتحصیل اقتصاد دانشگاه احمدبگو در زاریا و دارای تحصیلات مذهبی، با سابقهی برگزاری تظاهرات و گردهماییهای گاه میلیونی که چند بار به زندان افتاده است و معتقد به ضرورت تغییر در وضع کنونی و تاسیس حکومت اسلامی است. او خود را از پیروان
عثمان بن فودیو و
حضرت امام خمینی (رحمةاللهعلیه) میداند.
در تاریخ ۲۱ آذر ۱۳۹۴، نظامیان نیجریه در حمله به منزل سیدابراهیم زکزاکی رهبر جنبش شیعیان نیجریه، پسر وی و شماری از اعضای این جنبش را به شهادت رساندند و وی را پس از اینکه در این یورش به شدت مجروح شده بود بازداشت کردند.
بنا به ادعای ارتش نیجریه، حملهی نیروهای دولتی به شیعیان از آنجایی شروع شده که برخی از اعضای آن، کاروان نظامی همراهی کنندهی رئیس کل ارتش سرهنگ توکور بوراتای را متوقف کردهاند. شاهدان عینی میگویند اعضای جنبش اسلامی شیعیان نیجریه در حالی که میخواستند پرچم مراسم عزاداری را به خاطر حلول
ماه ربیع تعویض کنند مورد حمله نظامیان قرار گرفتند. نیروهای ارتش همچنین به جمعی از شیعیان مسلمان که در حسینیه بقیةالله در شهر زاریا برای تشییع جنازهی یکی از قربانیان اقدامات تروریستی بوکوحرام تجمع کرده بودند، حمله کردند.
شیخ زکزاکی مدتی پیش به علت فساد سیاسی موجود در دولت نیجریه، مناسبات امنیتی با
رژیم صهیونیستی و تبادل اطلاعات بین سرویسهای جاسوسی دو طرف، حضور عناصر بوکوحرام در نیجریه و مناسبات این
گروه تروریستی با برخی فرماندهان ارتش نیجریه و موضوعات دیگر انتقادات شدیدی را بر ضد دولت مطرح کرده بود.
زکزاکی علاوه بر دیدگاههای ضدغربی بسیار تند، در مورد حکومت نیجریه همچنان انتقاد دارد که هرگونه مشارکت سیاسی را در آن کشور بیفایده میداند و همواره اساس حکومت نیجریه را زیر سوال برده است. با این حال او هیچگاه دست به سلاح نبرده است. مدل مبارزاتی وی تاکنون «نافرمانی مدنی» بوده و دستگیریهای پیشین وی نیز به اتهام تلاش برای براندازی حکومت از طریق «نافرمانی مدنی» بوده است. انتقادات شدید وی از حکومت این کشور به دلیل فساد سیاسی و رابطه با رژیم صهیونیستی و مبادله اطلاعات بین دستگاههای دو طرف و رابطه بوکوحرام با برخی از فرماندهان رده بالای ارتش نیجریه از جمله انتقادات شیخ زکزاکی به دستگاه دولتی نیجریه است.
اقدام اخیر ارتش نیجریه در دستگیری شیخ ابراهیم یعقوب زکزاکی رهبر شیعیان نیجریه از این جهت اهمیت دارد که این روحانی علاقمند به جمهوری اسلامی ایران طی سالها فعالیت خود در نیجریه هیچگاه فعالیت خشونت آمیز نداشته است. ارتش نیجریه در دورههای مختلف جنبش اسلامی نیجریه را که رهبری آن برعهده شیخ زکزاکی است، به براندازی حاکمیت نیجریه متهم کرده است. گسترش روز افزون طرفداران شیخ زکزاکی در غرب آفریقا منجر به نارضایتی و خشم نظام سلطه بهویژه مقامات رژیم صهیونیستی و آلسعود شده است، زیرا با وجود سرمایهگذاری وسیع اقتصادی و فکری کاخ سفید، تل آویو و ریاض در آفریقا، اقبال شهروندان نیجریهای و دیگر کشورهای آفریقایی به شیخ زکزاکی روز به روز بیشتر شده است. ترس و واهمهی رژیم اشغالگر قدس و آل سعود از تثبیت و گسترش پایگاه ترویج اسلام ناب در آفریقا، ریشه در اقدامات وقیحانهی تل آویو و ریاض در تاراج منابع آفریقا، و ترس آنان از آگاهی یافتن مردم دارد. لذا برنامهریزیهای بلندمدت فرهنگی و اقتصادی رژیم سعودی و صهیونیستها برای سیطره بر منابع آفریقا و سرمایهگذاری در قاره سیاه سبب شده است تا آنها از هیچگونه اقدام وقیحانهای در خصوص ممانعت از رشد جریانهای آگاهی بخش در این منطقه دریغ نکنند.
آنچه در اینجا منظور بحث است، ویژگیهای جامعهشناختی غرب آفریقا است که در میان شیعیان هم تاثیرگذار است و البته جوامع شیعی در این کشورها و بهویژه نیجریه، به سمت هویتی واحد درحرکتند.
یکی از ویژگیهای جوامع آفریقایی و به شکل خاص غرب آفریقا و به شیوه خاصتر نیجریه، وجود قبایل، قومیتها و نژادهای متفاوت در داخل مرزهای سرزمینی در هر یک از این کشورهاست. در واقع در شرایطی که فرایند ملتسازی و شکلگیری دولت – ملت در این جوامع به شکل ناقص اتفاق افتاده است، قبایل عنصر هویتبخش به اجتماعات انسانی در این کشورها هستند.
شاید نگاهی به وضعیت قومی و نژادی کشور نیجریه بتواند مقدمهی خوبی برای بررسی موضوع مورد بحث باشد. درباره تعداد قبایل موجود در نیجریه، نظرات مختلفی وجود دارد. برخی تعداد قبایل را ۲۵۰ و برخی آن را ۳۷۴ و دیگر آمارها این قبایل را ۵۵۰ قبیله عنوان نمودهاند و حداکثر آمار اعلام شده ۶۱۹ قبیله بوده است.
نیجریه یکی از نادرترین کشورهای جهان از لحاظ تنوع قومی و نژادی است و این عدم تجانس قومی و نژادی از مهمترین مشکلات این کشور شمرده شده است. جمعیت قبایل نیجریه را از ۱۰۰ نفر تا جمعیتی حدود ۱۰ میلیون نفر تخمین زدهاند. برخی از مهمترین قبایل این کشور عبارتند از:هائوسا و فولانی، یوروبا، ایبو (ایگبو)، تیف، ایگالا، ایگبارا، نوپی، ایجاو، ایفه و کانوری.
سه
گروه قومی عمده و مهم نیجریه که در تحولات سیاسی و اجتماعی این کشور نقش اساسی دارند، عبارتند از:
الف. هائوسا فولانی: قبیله هائوسا بزرگترین قبیلهی نیجریه است که در شمال این کشور سکنی گزیده و به همین زبان تکلم میکنند.
ب. یوروبا: یوروباها عمدتا در ایالتهای جنوب غربی شامل لاگوس، کوارا، اویو، اوشون، اوگون، اوندو و ایکیتی زندگی میکنند و آمار جمعیت این قبیله از ۴۰ تا ۴۵ میلیون نفر ذکر شده است.
ج. ایبو یا ایگبو: مردم این قبیله به علت اینکه در هیچ زمانی متمرکز و متحد نبودهاند، گذشتهی مبهمی دارند و شامل ۲۰۰ گروه متفاوت و جدای از یکدیگر میباشند که اغلب موارد با یکدیگر در نزاع و ستیز هستند.
منبعی دیگر میگوید: «در این کشور بیش از ۲۵۰
گروه قومی وجود دارد
که بزرگترین آنها جمعیتی حدود ۴۰ میلیون و کوچکترین آنها جمعیتی حدود ۱۰۰ نفر دارند. تیره هوسا، فولانی، یوروبا، کانوری، تیو، اردو، نوپ، ایبو و ایجاو تقریباً ۸۰ درصد از کل جمعیت این کشور را تشکیل میدهند. قوم هوسا، ۲۱ درصد و قوم فولانی ۹ درصد (در شمال)، قوم یوروبا ۲۰ درصد (در جنوب غربی) و قوم ایبو (در جنوب شرقی) که ۱۷ درصد از کل جمعیت کشور را تشکیل میدهد. یک سوم باقیماندهی جمعیت را
گروههای کوچکتر تشکیل میدهند.»
ذکر این نکته تکمیل کنندهی این مقدمه است که تنشهای قومی در این کشور، چه در دورهی استیلای استعمار و چه در دورهی پس از استقلال، همواره منشا حوادث و درگیریهای خشونتبار بوده است. نیجریه در کنار عواملی چون استعمار و دخالتها و تحرکات خارجی همواره آمادگی و زمینه لازم برای ایجاد تنشهای قومی را داراست.
چنین دورنمایی از وضعیت قومی و نژادی این کشور نشان میدهد که عنصر
قبیله و قومیت نقش پررنگی در روابط اجتماعی این کشور ایفا میکند، اما این تمام ماجرا نیست، نکتهی مهمتر نقش هویتبخش عنصر مذهب است که البته اثر یکسانی بر همهی بدنهی اجتماعی این کشور نداشته است ولی در بین شیعیان به عنوان کلیدواژهای مطرح شده است که توانسته مقدم بر عنصر قومیت، هویتبخش جماعت شیعه در این کشور باشد. در واقع شیعیان در بسیاری از مواقع بهخاطر اشتراکات مذهبی، ویژگیهای قومی و قبیلهای را به کناری نهادهاند و بر پایهی هویت شیعی تلاش کردهاند به سمت یک همگونی بر پایهی مذهب مشترک حرکت کنند.
ناگفته پیداست که هر چه جامعهی شیعیان این کشور بتواند نقش این اشتراکات را در مناسبات درونی خود تقویت کند، شاهد برکات و ثمرات بیشتر آن در بین پیروان مکتب اهلبیت (علیهمالسّلام) خواهیم بود. مضاف بر اینکه شیعیان این کشور عموماً بومی و مستبصر هستند و به خاطر تجربهی مشترک در گرایش به سمت تشیع، توجه دوچندانی به مذهب به عنوان عنصر اصلی هویتبخشی دارند. در مجموع میتوان مدعی شد که شیعیان نیجریه در ذیل رهبری واحد به سمتی حرکت میکنند که مذهب مقدم بر قومیت به آنان هویتبخش باشد.
آنچه در واقع بهنحوی سبب گسترش مذهب شیعه و شناساندن و شنیده شدن آموزههای این مکتب در نیجریه شد، فعالیت رهبران شیعی بهطور سازماندهی شده و در واقع انجام کار تشکیلاتی بوده است. جنبش اسلامی نیجریه، مؤسسهی شیعی الحیدر،
گروه حزب ا... لاگوس، بنیاد احسان، مدرسهی اهل بیت و جماعت امام کاظم و... از نمونه تشکلهای شیعی در نیجریه هستند که زمینهی کار تشکیلاتی را در این کشور فراهم آوردهاند. به این تشکلها، حسینیه بقیهالله در زاریا را هم باید افزود که بهنوعی کانون تجمعات و کار سازمانی در بین شیعیان نیجریه است.
ذکر این نکته ضروری است که اساساً گسترش تشیع در نیجریه، نتیجهی تشکیل جنبش اسلامی نیجریه به رهبری شیخ زکزاکی و با حمایتهای معنوی جمهوری اسلامی از این جنبش بوده است. این جنبش بهنوعی آغاز حرکات تبلیغی شیعی در این کشور به شمار میرود و جایگاه مهمی در جامعهی شیعیان دارد.
این تشکلها ظرفیت عظیمی در فراروی شیعیان برای برنامهریزی و فعالیتهای تبلیغی و مذهبی سازماندهی شده قرار میدهد و در سایهی آنان میتوان برای حل مشکلات جمعیت شیعی اقدام کرد. ضمن اینکه وجود چنین نهادهایی با هویت شیعی در جایگاهبخشی به شیعیان بهعنوان اقلیتی در میان مسلمانان و جامعهی نیجریه نقش مهمی دارد. ضمن اینکه در ادامه میتواند صدای رسای مذهب تشیع را به گوش افراد زیادی در این کشور برساند و در گسترش این مذهب و جذب افراد بیشتر نقشآفرین باشد.
تمرکز جمعیتی مسلمانان در شمال نیجریه، فرهنگ دینی را در این منطقه گسترش داده است و به نوعی جمعیت ساکن در این قسمت را با آموزههای دینی آشنا ساخته است. اگر چه هماهنگی مذهبی در شمال نیجریه و در بین مسلمانان دیده نمیشود اما به واسطهی وجود گرایشهای صوفی مثل دو فرقهی مهم
تیجانیه و
قادریه و همچنین گرایش بسیاری از اهل سنت به مذهب مالکی -که اختلاف کمتری با دیگر مسلمانان دارند- شیعیان شرایط چندان نامساعدی ندارند.
حضور اکثریت مالکی، بهعلاوهی فرق صوفی در کنار اقلیت چند میلیونی شیعه در شمال نیجریه، زمینهی مساعدی را برای حرکت به سمت فرهنگ دینی مبتنی بر
تساهل و مدار را فراهم کرده است و در چنین فضایی شیعیان –البته فارغ از تهدیدهای بالقوه و بالفعل از سوی دولت و جریانهای بهاصطلاح جهادی – شرایط خوبی برای فعالیت و اجرای آموزههای مکتب اهل بیت دارند. البته ناگفته نماند که همین فضای فرهنگ دینی حاکم بر شمال، اصطکاک و برخوردهایی را هم در بین پیروان فرق اسلامی ایجاد کرده است.
نکتهی دیگر اینکه انزجار از فعالیتهای تندروهای مذهبی و سلفی در میان عامه مسلمانان و همچنین آشنایی با اصول اعتقادی اشعری در نیجریه مثل قضا و قدر
زمینهی مساعدی برای بهرهگیری شیعیان از حاکمیت فرهنگ دینی فراهم آورده است.
ضمن اینکه حاکم بودن ماهیت تصوفگرایانهی اسلام در شمال نیجریه نکته دیگری است که به نوعی شیعیان این کشور میتوانند از آن بهرهگیری کنند. در واقع تشیع در این کشور ماهیتاً با ویژگیهای تصوف و دستههای صوفی ارتباط نزدیکی دارد و پیروان مکتب اهل بیت (علهیمالسلام) از این منظر هم میتوانند در فضایی آرامتر به فعالیت بپردازند.
جامعه شیعیان نیجریه، اگرچه در چند سال اخیر از جهت جمعیتی روند رو به رشدی داشته است اما این روند همواره در معرض خطرات و آسیبهای جدی قرار دارد. عواملی مانند اختلاف و شکاف مذهبی، ضعف هویتی، برخورد دولت و نیروهای نظامی، تاثیر جریانهای سیاسی همپیمان با دولت نیجریه مانند رژیم صهیونیستی و
گروههای تروریستی مانند بوکوحرام بخشی از تهدیدات فراروی جامعه شیعی در نیجریه است.
چنانکه پیشتر گفته شد، در شمال نیجریه مسلمانان و در جنوب این کشور مسیحیان ساکن هستند، پراکندگی جغرافیایی زمینهساز نزاع مذهبی در نیجریه در سالهای پس از استعمار شده است و چندین سال است که این شکاف مذهبی به نزاع سیاسی در ساخت قدرت کشیده است.
از زمان استقلال نیجریه در سال ۱۹۶۳ مسلمانان و مسیحیان در کنار هم زندگی کردند و مشکل خاصی نداشتند اما دیری نپائید که شکنندگی روابط بر هر دو جناح دینی کشور غلبه یافت. دلایل مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی را برای درگیریهای طرفداران دو دین الهی ذکر کردهاند اما ازمیان آنها میتوان به چند مورد بارز اشاره نمود:
۱. تناقضات فرهنگی، دینی و نژادی (حادثه ی کشته شدن ۱۰۰ نفر در درگیری کفنچان در می۲۰۰۰)؛
۲. اختلاف برسر حاکمیت قانون شریعت اسلامی وگنجانده شدن آن در قانون اساسی؛
۳. اختلاف برسر نحوهی عضویت نیجریه در سازمان کنفرانس اسلامی؛
نیجریه یکی از بزرگترین کشورهای دنیا از لحاظ جمعیت مسلمان تحت قانون شریعت اسلامی است چراکه بیش از هفتاد میلیون مسلمان این کشور، در ۱۳ ایالت از ۳۶ ایالت، موظف به اطاعت از قوانین شریعت اسلامی هستند. دردوران ۶۰ سال حاکمیت غیرمستقیم استعمار
بریتانیا بر این کشور، نوعی آزادی و خودمختاری قابل ملاحظهای به نهادهای اسلامی در ایالتهای شمالی کشور داده شده بود. پس از کسب استقلال سیاسی در۱۹۶۰، ازآنجا که مسلمانان جایگاه و موقعیت خود را درحکومت فدرال نیجریه در سطح بالایی احساس کرده بودند، اهمیت شریعت در شمال کشور رو به کاهش نهاد. کودتای نظامی ژانویه ۱۹۶۶، که منجربه کشته شدن نخست وزیر مسلمان از شمال نیجریه شد، شوک بزرگی برای کشور محسوب شد. متعاقب آن مسلمانان شمال تصمیم به اقدام انتقام جویانهای گرفتند و لذا نبرد سه روزهای درسال ۱۹۶۷ درگرفت. درواقع جنگ شهری فوق بین مسلمانان و مسیحیان مناسب نبود و دراین میان جداییطلبانِ شرق نیجریه سود بردند.
باتوجه به گسترش نقش حکومت فدرال، تقویت سیاسی مسلمانان ادامه یافت درحالی که نفوذ فرهنگی و وجاهت قانونی مسلمانان کاهش پیدا کرد. مؤسسات حکومتی فدرال تا سال ۱۹۷۰ بر نظامهای ایالتی کهنهی قدرتمدار و دادگاههای حقوقی سایهانداختند و نقش اسلام در حیطهی قضاوت کاهش یافت. دردههی ۱۹۹۰، مسلمانان ایالات شمال کشور به کاهش جایگاه و موقعیت سیاسی و اسلامی منطقهی شمال واکنش نشان دادند. بلافاصله همزمان با درک مسلمانان از کاهش قدرت ملی خود نوعی احساس بیهویتی فرهنگی به آنها دست داد و لذا برای اعادهی هویت فرهنگی و دینی مسلمانان، داد شریعتخواهی شعار اصلی حرکت اسلامی معاصر شد و یک به یک همهی استانهای شمالی کشور را دربرگرفت و هدف حرکت اسلامی فعلی، احیای نقش حقوقی اسلام در سطح ایالتی در کشور شد. در نتیجه طی چندسال گذشته ایالتهای شمال کشور به تدریج ندای استقرار رسمی و قانونی شریعت اسلامی را درمناطق خود از حکومت سر دادند. اما در مرحلهی کاربردی ساختن شریعت، چه در بعد نظری ویا عملی ایالات کشور شرایط متفاوتی را داشتند. در بسیاری موارد اتفاق میافتاد که قوانین شریعت به درستی اجرا نمیشد و در این میان عدم جدینگری و نیز عدم رعایت کامل حق، معضل اساسی شناخته میشد.
رقابتهای مبارزاتی قبل از انتخابات ریاست جمهوری آوریل۲۰۱۱ نیجریه، تنشهای سیاسی و سیاسی-نژادی را در کشور افزایش داد. البته همانطورکه انتخابات گذشته نشان داده بود، الگوهای انتخاباتی اختلافات موجود بین مسلمانان و مسیحیان را افزایش میدهد و احساسات طرفداران دو دین را جریحهدار کرده و به درگیری میانجامد.
دولت نیجریه نهاد مسلط در این کشور است که از کانال ساماندهی و ایجاد تشکیلات، نظم و سامان دلخواه خود را بر جامعه حاکم کرده است.
در چنین فضا و نظم مستقری، مسلمانان و شیعیان جایگاهی به عنوان یک
گروه مذهبی ندارند. دولت جریان فکری و الگوی زندگی دلخواه خود را که همان الگوی سکولاری است، برای ماندگاری خود بر مردم تحمیل کرده است.
ضمن اینکه دولت بهواسطهی ماهیت سکولاریستی خود، سیاستهای دوگانهای را در مناطق مسلماننشین و مسیحینشین اتخاذ کرده، سیاستهایی که در حوزه آموزش،
اقتصاد و
فرهنگ به شکاف این دو بخش از جامعه دامن زده است و شیعیان را هر روز بیشتر از گذشته به حاشیه میراند.
با اینکه شیعیان نیجریه همواره امور مذهبی خود را در حسینیهها و مساجد و به دور از تنشها و نزاعهای رایج در نیجریه به جا میآورند، ارتش نیجریه در دورههای مختلف آنان را به براندازی حاکمیت نیجریه متهم کرده است. نزدیکی بسیار زکزاکی به ایران و
حزب الله لبنان، منتقدان وی در نیجریه را به این باور رسانده که اعضای جنبش تحت رهبری وی آموزشهای نظامی دیدهاند. اما رهبران جنبش همواره این اتهام را رد کرده و بارها تاکید کردهاند که آموزشهای اعضای جنبش اسلامی نیجریه، بیشتر از آموزشهای دفاع شخصی نبوده است.
نیجریه در همان حال که مدعی مبارزه با
گروه تروریستی «بوکوحرام» است و سعی میکند تا با متحد کردن کشورهای آفریقای مرکزی نظیر بنین، نیجر، چاد و کامرون تظاهر به رهبری ائتلاف اتحاد آفریقایی مبارزه با افراطگرایی کند، با به حاشیه راندن شیعیان این کشور مانع از قدرت گرفتن جمعیت رو به رشد آنها میشود. وهاری در تاریخ ۲۹ میسال ۲۰۱۵ با شعار نابودی
گروه بوکوحرام، سکان ادارهی کشور نیجریه را به دست گرفت و از همان ابتدا سفرهایی را به کشورهای همسایه آغاز کرد تا در سایه اتحاد، آفریقای مرکزی از لوث افراطگرایان بوکوحرام پاک شود. اما از قرار مبارزه با
گروهی مثل بوکوحرام که به ارتکاب اعمال شنیعی چون دزدیدن زنان و دختران و کشتار مردم بیدفاع اقدام میکنند، تنها هدف غایی رئیس جمهور جدید نیجریه نیست و وی سرکوب شیعیان را هم در دستور کار خود قرار داده است.
میتوان با نگاهی به سایتهای رسانهای به جریان شیعهستیزی که بر کشور حاکم است پی برد. برخی از این سایتها جنبش اسلامی شیعه را حتی خطرناکتر از بوکوحرام معرفی میکنند و مدعی هستند که تشیع فرقهای است که در همهی ارکان امت مسلمان نیجریه ریشه دوانده و باید با حذف آنها از مشاغل دولتی و تجاری مانع از قدرتیابی و ارتباطشان با دنیای سیاست شد. در این سایتها، از آئینهای مذهبی نظیر مراسم عاشورا و حتی اعیاد شیعیان به عنوان فرصتی برای تجمع و آشوبطلبی آنها یاد شده است.
دولت نیجریه اساساً به واسطهی ماهیت سکولار خود، هر گونه جریان مذهبی را برنمیتابد و در چنین شرایطی، شیعیان بهعنوان جریانی خارج از چارچوب
سکولاریسم جامعهی سیاسی نیجریه محسوب میشوند و بهعنوان نیروهای گریز از مرکزی تلقی میشوند که حتی اگر دست به سلاح نبرند و برای براندازی نظام سیاسی هم تلاش نکنند، خطری بالقوه در بیخ گوش دولت این کشور به حساب میآیند؛ بنابراین دولت تلاش میکند ضمن کنترل کامل بر رفتار و اقدامات شیعیان، با یافتن بهانههایی هر چند واهی به این اقلیت مذهبی ضربه بزند که نمونه آن در سال ۲۰۱۵ و در راهپیمایی روز قدس رقم خورد و منجر به شهادت شماری از شیعیان و مجروح شدن و سپس دستگیری شیخ زکزاکی رهبر شیعیان نیجریه شد.
نکتهی دیگر آنکه به موازات گرایش جامعهی نیجریه به تشیع، جریانهایی در داخل کشور و در خارج احساس خطر میکردند که در راس این جریانها رژیم صهیونیستی و دولت وهابی عربستان قرار دارند. اسرائیل با کشورهای آفریقایی پیمانهای متعدد اقتصادی و امنیتی منعقد کرده است. دولت نیجریه فقط در ابعاد نظامی، نیمی از صادرات اسلحه اسرائیل به آفریقا را به خود اختصاص داده است. اسرائیل علاوه بر آن در حوزههای اقتصادی نیجریه مانند نفت و گاز، خدمات و غیره نیز سرمایهگذاریهای زیادی کرده است و سود سرشاری را از نیجریه به دست میآورد. بر این اساس استقرار دولتی در این کشور که نسبت به اسرائیل حساسیت نداشته باشد به عنوان یک اولویت برای رژیم صهیونیستی محسوب میشود. از این جهت و به بهانهی حفظ امنیت نیجریه، موفق شده تا قراردادهای امنیتی را هم با دولت نیجریه امضاء کند که بر اساس آن آموزش نیروهای امنیتی نیجریه را بر عهده گرفته است. از آنجایی که در جهان اسلام، شیعیان نسبت به اشغال سرزمین فلسطین و تاسیس دولت صهیونیستی در آن حساسیت بیشتری از خود نشان میدهند و این موضوع پس از انقلاب اسلامی در ایران بیشتر هم شده است، اسرائیل از رشد فزایندهی اسلام با گفتمان انقلاب اسلامی ایران در نیجریه احساس خطر میکند. بر این پایه است که در سالهای اخیر سازمانهای امنیتی و نظامی نیجریه رفتار مناسبی را با هواداران این گفتمان انتخاب نکردهاند و تاکنون در چند مرحله آنان را مورد تهاجم قرار دادهاند. این اقدامات به خصوص با اعلام موضع هواداران زکزاکی در نیجریه در حمایت از فلسطین و مخالفت با دولت نژادپرست صهیونیستی، بخصوص در گرامیداشت روز جهانی قدس، تشدید نیز شده است. حملهی نیروهای نظامی و امنیتی نیجریه به راهپیمایان روز جهانی قدس در سال ۱۳۹۳ شمسی، به دلیل همین احساس خطر از سوی اسرائیل بود. حملهای که در آن تعداد زیادی از مسلمانان از جمله ۳ فرزند شیخ ابراهیم زکزاکی به شهادت رسیدند.
دولت وهابی عربستان نیز که گسترش چنین گفتمانی در آفریقا را مساوی با گسترش حوزهی نفوذ جمهوری اسلامی میداند، با تزریق پولهای نفتی و تاسیس مدارس وهابی کوشید به زعم خود به مقابله با روند رو به تزاید شیعهگرایی در نیجریه بپردازد. حاصل این اقدام دولت وهابی سعودی، تولد نا میمون پدیدهای تروریستی - تکفیری به نام بوکوحرام است.
بیش از دو دهه قبل،
گروههای بنیادگرای اسلامی به شکل سازمانیافته فعالیت خود را در نقاط مختلف قاره آفریقا گسترش دادند و موجی از رادیکالیسم در کشورهای مختلف این قاره به راه افتاد. بوکوحرام یکی از این
گروههای بنیادگرای رادیکال است که در کشور نیجریه فعالیت میکند. نام رسمی بوکوحرام «مردم متعهد به اشاعه تعالیم پیامبر (و جهاد» است.
مشی اصلی این
گروه مانند بسیاری از
گروههای تندروی اهل سنت، سلفی- تکفیری است و شعار بازگشت به حکومت اسلامی را سر میدهد و در این راه خشونت را ابزاری برای تامین اهداف خود میداند. اعضای آن به دنبال این هستند که قرائت اسلامی خود را به دولت سکولار نیجریه تحمیل کنند.
روند شکلگیری، رشد و تجهیز
گروهک تروریستی بوکو حرام کاملاً مشکوک است و تجربیات
طالبان،
القاعده،
النصره و
داعش نشان میدهد که قدرت این
گروهکهای تروریستی بدون یک پشتیبانی اطلاعاتی و نظامی امکانپذیر نیست. براساس اعلام نیروهای امنیتی نیجریه، بوکوحرام در سال ۱۹۹۵ شکل گرفت. در ابتدا «ابوبکر لاوان» فرقهی «هجرت» را در دانشگاه برونو تاسیس کرد و آن را بهعنوان
گروهی دور از خشونت معرفی کرد که به دنبال دستیابی به اهداف اجتماعی است.
در واقع این
گروه در ابتدا کوشش کرد در قامت یک جنبش اعتراضی مذهبی، خلا ناشی از احزاب سیاسی مترقی را در نیجریه پر کند.
اما لاوان در مدرسه علمیهای در عربستان پذیرش شد و این اتفاق و بازگشت وی به نیجریه،اندیشههای رادیکال را در درون
گروه بارور کرد و همزمان با آن دولت مستقر به سرکوب بوکوحرام پرداخت ولی نتیجه این اقدام دولت تسریع در روند رادیکالیزه کردن بوکوحرام بود. پس از مرگ لاوان، «محمد یوسف» که او هم دورهی تحصیل خود را در عربستان گذرانده بود به رهبری رسید. وی صیغه رادیکالیستی را به وجه رسمی
گروه بدل کرد.
اولین اقدام یوسف راهاندازی مدرسهای در ایالت بورنو در سال ۲۰۰۳ بود که فراگیران آن را جوانان محلات فقیرنشین و دانشجویان طبقات پایین تشکیل میدادند
وی در این مدرسه از طالبان افغانستان الگوگیری کرده بود و به دنبال آن اولین اقدام مسلحانه علیه نیروهای دولتی را سازماندهی کرد. در سال ۲۰۰۴ شمار قابل توجهی از اعضای این
گروه با ترک تحصیل از مدارس و دانشگاههای دولتی رسماً به عضویت بوکوحرام درآمدند. حملات و مبارزات پراکنده بوکوحرام تا ژوئیه سال ۲۰۰۹ ادامه داشت تا اینکه محمد یوسف به دست نیروهای امنیتی کشته شد. این اقدام بوکوحرام را به سمتی برد که خود را به عنوان
گروهی معارض دولت معرفی کند. پس از یوسف، یک هیات، شورای رهبری بوکوحرام را به دست گرفت و تلاش کرد با
گروههای جهادی بینالمللی مثل القاعده ارتباطگیری کند. این ارتباطگیری تاثیراتی را برای بوکوحرام و سبک تحرکات آنان علیه دولت ایجاد کرد. چنانکه تحقیقات نشان داد بسیاری از اعضای بوکوحرام توسط عوامل القاعده در سومالی آموزش دیدهاند.
نکته دیگر پیوند این
گروه با
گروههای تکفیری-جهادی بینالمللی است. بوکوحرام حمایتهای محدودی را در میان جوامع صوفی نیجریه که اساساً میانهرو بودند- بهویژه فرقههای قادریه و تیجانیه که بیشترین جمعیت صوفی نیجریه به این دو فرقه تعلق دارند- به دست آورد. به دلیل دیدگاههای به شدت ضدغربی این
گروه، نگرانیهایی درباره رابطه محتمل آن با
گروههای تندرو و یا تروریستی سنی مذهب دیگر مناطق، از جمله القاعده و یا
گروههای محلی وابسته به القاعده، همچون: الشباب سومالی یا القاعده در مغرب اسلامی که اصولاً حوزه فعالیت آن الجزایر و مالی است، به وجود آمد که البته این نگرانیها بیمورد نبود.
ارتباط بین دو
گروه بوکوحرام و القاعده برای هردو مفید فایده است. بوکوحرام به تخصص، سلاح و امکانات مالی القاعده دسترسی پیدا میکند و با شبکه جهانی جهاد مرتبط میشود و القاعده نیز در مقابل پایگاهی مهم و موثر در کشور نیجریه به دست خواهد آورد، چون نیجریه یکی از متحدان کلیدی ایالات متحده و اروپا به شمار میرود، بهویژه به دلیل اهمیتی که نیجریه در بازارهای جهانی نفت دارد.
میان بوکوحرام و القاعده در حیطه ایدئولوژیکی یقیناً چند اصل مشترک وجود دارد:
الف) ستمهایی که موجب تحریک حملات خشونتبار القاعده شد با تصویر بوکوحرام از جهانیسازی غرب و تاثیر ذاتی آن بر وضع موجود مسلمانان مشابهت داشت؛
ب) هر دوی این گروهها، مروج این دیدگاه هستند که اشخاص سیاسی و نخبگان ثروتمند با اجازهدادن به رواج گناهانی مانند: روسپیگری، فیلمها و تصاویر غیراخلاقی و الکل، نوع بشر را فاسد کردهاند و به این ترتیب باعث ازمیان رفتن پاکی جوامع مسلمان شدهاند؛
ج) اعضای بوکوحرام و القاعده اشتراک نظر دارند که حکومت بر اساس قوانین شریعت بر حکومت مبتنی بر قوانین سکولار، برتری دارد و هر دو گروه ادعا میکنند که از اسلام در برابر تاثیرات غرب دفاع میکنند، تاثیراتی که زن یا مرد مسلمان را از انجام تکالیف دینی خود باز میدارد.
تفکر محوری بوکوحرام و حملاتی که این
گروه تاکنون انجام داده است، آنها را به یکی از عوامل تهدیدکننده ثابت منطقه تبدیل کرده است. ایشان ادعا میکنند که به دنبال ایجاد دنیایی بهتر برای مسلمانان نیجریه هستند و بر این باورند که عمل کردن در محدوده نیجریه بیش از حمله به اهداف واقع در دیگر کشورها، مانند فعالیتهای القاعده، میتواند به آنها در رسیدن به این هدف کمک کند.
در کل بوکوحرام بهعنوان یک
گروه بنیادگرای اسلامی فعالیتهای خود را در جهت مخالفت با دولت نیجریه و عملیاتی کردن درخواستهای خود سازماندهی کرده است و برای اینکار از هر حربهای بهرهگیری میکند تا جاییکه به واسطه فعالیتهای این
گروه فضای ناامنی بر جامعه این کشور حاکم شده است.
بوکوحرام در چارچوب تحلیلی- نظری دارای ویژگیهای سهگانهی زیر است:
۱. تلاش برای تاکید بر هویت اسلامی (مبتنی بر قرائت سلفی)؛
۲. غیریت سازی و مخالفت با غیرهای تعریف شده؛
۳. احیای حکومت اسلامی در سایه حمایت از اقشار مختلف.
این
گروه در
مارس ۲۰۱۵ با ابوبکر بغدادی بیعت کرد و نام خود را به ولایت غرب آفریقای دولت اسلامی تغییر داد. در تفکر جدید دیگر تنها مراکز امنیتی و پلیس آماج حملات نبوده، بلکه ترور مسئولان دولتی، سیاستمداران، عالمان مسلمان و مسیحی و رهبران مذهبی نیز مورد توجه قرار گرفته است.
گروه بوکوحرام همچنین در اوایل سال ۲۰۱۶ حدود ۲۷۶ دختر دانشآموز دختر را ربوده که موجی از انزجار نسبت به این
گروه و اسلامهراسی را در فضای بینالملل سبب گردیده است. حملات
گروه بوکوحرام تماماً در ایالتهای شمالی مسلماننشین نیجریه بهخصوص مناطق شمال شرقی این کشور به وقوع پیوسته و حتی یک مورد حمله از این
گروه به مناطق نفتی جنوب نیجریه در این سالها گزارش نگردیده است. مؤسسه صلح و علوم اقتصادی در گزارشی اعلام کرد بوکو حرام در سال ۲۰۱۴ میلادی هفت هزار و ۵۱۲ نفر را کشته که این تعداد ۳۰۰ درصد بیشتر از سال ۲۰۱۳ میلادی بوده است. بر اساس این گزارش،
گروه تروریستی داعش بیش از هر
گروه تروریستی دیگری توجه رسانهها را به خود جلب کرده اما سال ۲۰۱۴ میلادی شش هزار و ۷۳ نفر را کشته که این تعداد کمتر از آمار کشتارهای
گروه بوکوحرام بوده است. در عین حال، شبه نظامیان فولانی نیجریه در سال ۲۰۱۴ میلادی هزار و ۱۲۹ نفر را کشتهاند که این تعداد ۶۳ نفر بیشتر از سال ۲۰۱۳ میلادی بوده است.
رشد تروریستهای سلفی، زندگی را بیش از پیش برای جامعه شیعه نیجریه در تنگنا قرار داده است. زکزاکی بوکوحرام را زائیده غرب میداند و معتقد است اگر غرب و جریانات غربی در نیجریه حضور نداشتند بوکوحرام هم شکل نمیگرفت. تهدیدهایی که از ناحیه بوکوحرام متوجه جامعه شیعی نیجریه است دارای دو وجه است؛
در وجه نخست به واسطهی نزدیکی این
گروه سلفی در سالهای گذشته به القاعده و در نیمه دهه دوم قرن بیست و یکم میلادی به جریانهای تکفیری- تروریستی داعش و تاثیرپذیری فکری و اعتقادی رهبران و اعضای بوکوحرام از این دو جریان، قاعدتاً مشی شیعهستیزی این
گروه و تعبیر از شیعیان بهعنوان غیریتی تکفیر شده سبب میشود عرصه برای شیعیان از سوی بوکوحرام تنگتر شود و این
گروه لاجرم به شیعیان بهعنوان دشمنی اعتقادی نگاه کند که خطری برای اسلام سلفی است.
وجه دوم به تبلیغات رسانهای غربیها و دولت سکولار نیجریه در قالب اسلامهراسی از یک سو و اقدام علیه شیعیان بهعنوان جریانی اسلامی از سوی دیگر بازمیگردد. آنطور که از تجربه ۲۰ سال اخیر برمیآید دولت نیجریه ارادهای برای حذف کامل بوکوحرام ندارد و برعکس تلاش میکند تا با معرفی این
گروه بهعنوان نمایندهی اسلامی سیاسی، تمام جریان اسلامی در نیجریه را تحت فشار قرار دهد و از آنجایی که شیعیان هرگز مشی مقابله مسلحانه با دولت را نداشتهاند در موضع ضعیفتر و آسیبپذیرتری قرار دارند.
فراموش نکنیم که اکثریت جمیعت مسلمان نیجریه در شمال این کشور قرار دارند و فشار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دولت به مسلمانان این منطقه به بهانهی هراس از اسلام سیاسی، قاعدتاً بر جامعه شیعه این کشور که در منطقه شمالی تمرکز دارند، مضاعف است.
شاید بتوان ویژگی اصلی قاره آفریقا در قرن گذشته را استعمار دانست و صورت بارزی هم که بتوان برای سالهای اخیر در این کشور متصور شد، اثرات و بقایای استعمار قرون گذشته در ساخت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشورهای این قاره است.
هویت را میتوان وجهی از وجوه دگرگون شده قاره آفریقا دانست که در اثر حوادث و رویدادهای فرهنگی و اجتماعی بیرونی نتوانسته در بخش اعظمی از این قاره به معنا و ساختار جدیدی برسد. قرار گرفتن آفریقا در
گروههای هویتی جدید به عوامل بیرونی مرتبط است، بخشی از این
گروههای هویتی میراث استعمارند و برخی دیگر ناشی از ورود فرهنگهای مذهبی به جامعه آفریقا هستند که اسلام و مسیحیت و این اواخر فرهنگ شیعی از جمله عنصرهای اثرگذار بر هویت آفریقایی به شمار میروند.
در آفریقای پیش از این تحولات، آفریقاییها به طوایف،
گروههای خویشاوندی، کاست و طبقات اجتماعی (نجیب، برده و...) شغلی (آهنگر، صنعتگر، کشاورز، دامدار و...) تقسیم میشدند و فرد در بطن این
گروهها هویت مییافت. اما تحولات صورت گرفته یعنی استعمار و نفوذ فرهنگی غیربومی، تمسک به اشکال هویتی جدید را رواج داد.
به نظر میرسد این تغییر نگرش در انگارههای هویتی آفریقاییان از سه دلیل عمده منشا میگیرد:
۱. نیازهای مدیریت استعماری که لازم بود ساختار اجتماعی، اقتصادی و بومی را بر هم بزنند و بر مبنای مدرنیته وارداتی درصدد تعریف هویتی قومی بودند؛
۲. تمایل گروههایی که به مذاهب غیربومی گرویده بودند برای تمسک به چارچوب هویتی جدید و مستقل؛
۳. تلاش دولتهای برآمده از دوران پسااستعمار برای ایجاد جامعهای همگن از طریق استقرار هویت ملی.
نیجریه نمونهای از جوامع آفریقایی است که قومیت، ملیگرایی و مذهب به عنوان سه ساختار مدعی اصلی بسیج در چهار دهه اخیر مطرح بوده است. ورود و گسترش تشیع در این کشور و استقبال از این آیین در نیجریه اگر چه با سرعت قابل توجه رخ داد ولی انتقال تام و کامل آموزههای این فرهنگ با موانعی همراه بود تا شکلگیری هویت مستقل شیعی هم با مقاومتها و موانعی همراه شود. شیعیان که عموماً از طبقات پایین و کمسواد جامعه هستند، با تهدیدهای درونزا و برونزا در برخورد به چیزی که ما اینجا از آن به عنوان سهگانهی فرهنگی یاد میکنیم مواجه هستند.
تهدید درونزا از این منظر که آنان به واسطه موانع ساختاری، فرهنگی از یک سو و ضعفهای موجود در انتقال درست آموزههای اعتقادی شیعه و آمیختگی آن با سنن خرافی و بومی در دسترس ازسویی دیگر در تعریف هویتی واقعی و مستقل و مبتنی بر عقاید شیعه با مشکلاتی مواجه هستند و تهدید برونزا هم اینکه سایر
گروههای مذهبی و دولت در برابر شکلگیری چنین هویت مذهبی شیعی واکنش نشان دادهاند.
این تهدید برونزا با تبعیض مذهبی دولت از یک سو و وجود
گروههای تندرو اسلامی از دیگر سو مضاعف میشود. مشکل اساسی شیعیان در جامعهی نیجریه آن است که قرار گرفتن در هویت ملی، آنان را از دسترسی به مبانی اعتقادی و مذهبی باز میدارد. از سوی دیگر هویت قومی نیز نمیتواند مطالبات مذهبی، سیاسی و اقتصادی آنان را پاسخگو باشد.
یکی دیگر از مشکلات شیعیان در دستیابی به ساختار هویتی، تقابل خرده فرهنگهای قومی و زبانی با هویت شیعی آنان است. برآیند چنین شرایطی این است که تکیه بر هویت مذهبی ظرفیت تقابل هویتی با دولت،
گروههای مذهبی دیگر و ایستارهای قومیتی را افزایش میدهد. شاید بتوان گفت به واسطه همین کشمکشها بین اقوام، مذاهب و
گروههای سیاسی، فضایی متشنج در چند دهه اخیر بر جامعه نیجریه حاکم بوده و مردمان این سامان را از ثبات و حرکت در مسیر توسعه و پیشرفت باز داشته است.
در واقع مشکل اصلی در این چارچوب و برای مردم نیجریه بهطور عام و شیعیان بهطور خاص، تقابل فرهنگ بومی و غیربومی و خواستها و منافع جریانهای فرهنگی است که ضمن ایجاد ضعف در دسترسی به هویت مورد نظر، مانع از ثبات و آرامشی سیاسی و اجتماعی در این کشور شده است و بعضاً به درگیریهای خونینی منجر شده است. این تعارضات هویتی به شکلی است که مواکیکاژیل در مقدمه کتاب «سیاستهای قومی در کنیا و نیجریه» اعلام میکند که اگر کنترل نشود، موجب نابودی آفریقا میشود.
در شمال نیجریه اکثریت با قوم هوسا-فولانی است که اکثر آنان مسلمان هستند اما ساکنان کمربند مرکزی نیجریه مسلمان و مسیحی و دارای فرهنگ و و زبان متمایز از شمال هستندو نظام سنتی شمال مبتنی بر نظام ارباب – رعیتی است، در حالیکه اهالی کمربند مرکزی نوعی نظام برابرانه دارد.
ضمن اینکه توسعه نامتوازن در مناطق گوناگون نیجریه به چشم میخورد که این مشخصههای هویتی را به چالش می کشد. شمال با جمعیت مسلمان بیشتر توسعهنیافتهتر مینمایاند و جنوب با جمعیت کمتر توسعهیافتهتر است و شرق هم حضور زیاد نخبگان در دولت مرکزی را به چشم خود میبیند.
تمام این مسائل تقابل هویت سیاسی و هویتهای فرهنگی را به دنبال دارد و طلب یک هویت مستقل فرهنگی به ویژه در چارچوب اعتقادات مذهبی و آنطور که در بین شیعیان مورد توجه است، مناقشات هویتی را بهعنوان یکی از منابع مهم مبارزات خشن سیاسی تبدیل کرده است. در این بین، تبدیل شدن هویت مذهبی به یک ارزش در جامعه نیجریه هنوز اتفاق نیفتاده است. ضمن اینکه دیگران تلاش برای دستیابی به چنین هویتی را تلاشی نامشروع قلمداد میکنند.
در چنین شرایطی ضعف هویت شیعیان در غرب آفریقا بهطور عام و نیجریه به طور خاص، در واقع ناشی از درگیر بودن جمعیتهای شیعی به سهگانهی هویتی است. این سهگانه هویت ملی، هویت قومی و هویت مذهبی را شامل میشود که اصطکاک و تعارضات گوناگونی دارند و گاهی با یکدیگر متباین هستند. چنین شرایطی سبب میشود تعریف یک چارچوب هویتی و دسترسی به آن از سوی جمعیت شیعیان با مشکلات و موانع مواجه شود. هویت ملی به طور مثال در نیجریه مبتنی بر ارزشهایی است که دولت از مدرنیسم به عاریت گرفته است. هویتهای قومی ریشه در سنت چندصد ساله ساکنان این سرزمین دارد و هویت مذهبی بهویژه در میان شیعیان به واسطه نوپا بودن این جمعیت و عمر کمتر از چهار دههای آنان، با آموزههای مذهبی و الهی در ارتباط است که ساکنان این منطقه از جهان پیش از این کمتر با آن آشنایی داشتند. در چنین شرایطی یک شهروند نیجریایی که به مذهب تشیع گرویده و از سوی دیگر پایگاه قومی مشخصی دارد با سهگانه هویتی روبرو میشود که گرایش به سمت هر یک، تعارضاتی را در وی به وجود میآورد. در شکل عام نیز پیروان مذهب شیعه بهعنوان جماعتی در اقلیت، با این تعارضات دست و پنجه نرم میکنند.
دولتهای امروزی، از جمله دولت سکولار نیجریه، تمایل زیادی به یکپارچهسازی و تعریف هویت واحد در درون بافت ملی دارند و سعی میکنند که یک ملیت را برای همه
گروههای قومی و مذهبی رسمیت دهند و تنها هویت ملی را روی اوراق شناسایی فرد درج کنند. در واقع این دولتها هویت چندگانه را برنمیتابند
و چنین میشود که هویت مذهبی و حتی قومی بهعنوان نیروهای گریز از مرکز تلقی میشوند و بهویژه برای شیعیان را که به دنبال تعریف یک هویت مذهبی مستقل برای خود هستند، تحت فشار قرار میدهند. اجبارهای قانونی، جبر قومی و سنتی و گرایشهای اعتقادی، این جماعت را بر سر سه راهی هویتی قرار میدهد که برایند آن نامشخص است. میتوان این سهگانه هویتی و تعارضات موجود را به عنوان تهدیدی برای جمعیت شیعی کشور نیجریه در نظر گرفت که عوامل دیگر مثل دولت، سایر
گروههای مذهبی و همچنین ریشههای سنتی و قومی بر آن بار شده و مصائبی را برای این جمعیت نوپا بهوجود میآورد.
خروجی چنین فضایی حاکم شدن شرایط بحران و مناقشه بر جامعه است. بخش اعظمی از این تنشها و خشونتهای دهههای اخیر در نیجریه بین مسلمانان ودولت، شیعیان و بوکوحرام، دولت و شیعیان، دولت و بوکوحرام، مسلمانان و مسیحیان و... ریشه در تعارضات هویتی دارد که هر یک از این ارگانها و
گروهها برای تعریف آن دست به تلاش و در پی آن مقاومت زدهاند.
شیعیان نیجریه به عنوان بزرگترین اقلیت شیعی در غرب آفریقا با وجود ظرفیتها و بسترهای موجود با تهدیدات درون و برون مذهبی مواجه هستند که شرایط را برای آنان سخت کرده است. این جمعیت با وجود رهبری کاریزماتیک شیخ یعقوب ابراهیم زکزاکی، جمعیت ۷ تا ۲۰ میلیونی و حرکت به سمت هویتی مذهبی در ورای وابستگیهای قومی، قبیلهای و ملی و همچنین فعالیت سازمانها و نهادهای مذهبی از ظرفیت کافی برای نقش آفرینی در فضای سیاسی و اجتماعی کشور نیجریه برخوردار است؛ ولی در مقابل وجود نهادها و هویتهای موازی، فعالیت ضدتبلیغی وهابیت و جریانهای تکفیری، حاکمیت دولتی سکولار و نگرش بدبینانهی این دولت و همچنین ارتش به فعالیتهای شیعیان، آنان را با خطرات و تهدیدات بالقوه و بالفعلی روبرو کرده است.
آنچه در این میان مورد توجه است این است که اگر چه هویتی مبتنی بر آموزههای شیعی در میان پیروان مذهب اهل بیت (علیهمالسّلام) نضج یافته است اما این هویت تا رسیدن به ساختاری مستقل و قدرتمند فاصله دارد. سخن گفتن از هویت شیعیان نیجریه نباید ما را در برابر ضعفهایی که شیعیان از این ناحیه با آن مواجه هستند غافل کند.
در بررسی ضعفهای هویتی شیعیان باید دربارهی امتداد اجتماعی سخت گفت؛ در خصوص امتداد اجتماعی میتوان در دو ساحت ارتباط جامعه شیعه نیجریه و غرب آفریقا با جامعه مرکزی شیعیان و ارتباط درونی و حفظ هویت شیعی در بین خودشان به بحث پرداخت. از زاویه دیگر و با تاکید بر مسئله هویت میتوان دو ساحت هویت درونی و هویت اجتماعی را از هم بازشناخت. مباحث هویت درونی و آنچه که به عنوان خود مطرح است میتواند به عنوان مبنای شکلگیری هویت شیعی و ارتباطات بین جامعه شیعیان مورد استفاده قرار گیرد. در این سطح مباحث هویتی که ریشه در تاریخ و مباحث اعتقادی و مبنایی و باوری دارد مورد بحث قرار میگیرد. در سطح دوم خود اجتماعی مطرح است که رفتارهای اجتماعی را پیریزی میکند. در این ساحت رویکردهای سیاسی-اجتماعی بسیار اهمیت دارد که هویت اجتماعی شیعیان را شکل میدهد.
هویت اجتماعی شیعیان غرب آفریقا و نیجریه در ارتباط با ساختارهای قدرت در درون کشورها شکل میگیرد. جامعه شیعیان نیز با توجه به مناسک مذهب تشیع و سازمانها و نهادها و نخبگان فکری خود میتواند در تقویت هویت خود بکوشد. تحولات سال ۲۰۱۶ نیجریه بحرانی را در انجام مناسک و بروز و ظهور اجتماعی و هویت اجتماعی شیعیان پدید آورد. به تحقیق امتداد اجتماعی شیعیان نیجریه در گرو ایجاد حداقل آزادیهای اجتماعی برای انجام مناسک خود است که متاسفانه تحت تاثیر این تحولات قرار گرفته است.
۱. ابراهیم مؤذن، تشیع در نیجریه، سایت ابنا به نشانی: http://fa. abna۲۴.com/۱۶۸۳۷۰/print. html.
۲. احمدی نوحدانی، سیروس، قومشناسی سیاسی آفریقا، انتشارات صنم، تهران ۱۳۸۶.
۳. جعفریان، رسول، اطلس شیعه، تهران: سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، ۱۳۸۸.
۴. جمهوری فدرال نیجریه، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امورخارجه، تهران، ۱۳۸۸.
۵. حسینی، سیده مطهره، شیعیان و فرصتها و چالشهای حضور آنان در آفریقا، فصلنامه علمی- پژوهشی شیعه شناسی، سال دهم، شماره ی ۳۸، تابستان ۱۳۹۱.
۶. شکیبا، محمدرضا، سرزمین و مردم نیجریه، تهران: انتشارات بینالمللی الهدی، ۱۳۸۸.
۷. شهریاری، ابوالقاسم و دیگران، «بررسی بسترهای شکلگیری و رشد رادیکالیسم اسلامی در نیجریه»، فصلنامه تحقیقات سیاسی بینالمللی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا، شماره هفدهم، زمستان ۱۳۹۲.
۸. گروگانگیریهای سریالی در آفریقا، روزنامه ابتکار، صفحه ایران و جهان، ۳۰/۰۸/۱۳۹۴.
۹. گزارش معاون ارتباطات و بینالملل از کشوز نیجریه، پیوست اول، جلسه صدو چهل و ششم، ۱۶ دی ۱۳۹۴.
۱۰. مصاحبه نگارنده با حجت الاسلام و المسملیمن علی فلاح زرومی، نماینده جامعهالمصطفی العالمیه، اسفند ۱۳۹۵.
۱۱. مقیمیفر، محمود، نیجریه، معاونت پژوهش سازمان مدارس و حوزههای علمیه خارج کشور، قم، ۱۳۸۵.
۱۲. نیم نگاه، جستاری در معرفی کشور آفریقایی نیجریه، معاونت پژوهش، دفتر مطالعات و کارشناسی کشورها، مرکز جهانی علوم اسلامی، قم، ۱۳۸۲.
۱۳. Adesoji، Abimbola، The Boko Haram Uprising and Islamic Revivalism in Nigeria، Africa specturam، Vol ۴۵، No ۲، ۲۰۱۰،.
۱۴. Freedom onuha، “ Contering the Financing of Boko Haram Extremism in Nigeria”، African centre for Study and Research on Terrorism، Vol ۲، No ۱، ۲۰۱۱.
۱۵. Khadijat، Rashid، K. Ethnicity and Subnationalism in Nigeria: Movement for a Mid-West State in African Studeis
۱۶. Mazuri، Ali، “Nigera: From shari ،a Movment to Boko Haram” Global Experts Team، United Nations Alliance of Civilization: ۲۰۱۲، www.bighamton،edu
۱۷. Ogpaga، Adagba & Ugwu Sam Chijioke & Okechukwo Innocet، “Activities of Boko Haram and Insecurity Question in Nigera” Arabian Journal of Business And Management Review (OMAN Chapter)، Vol ۱، No ۹، ۲۰۱۲.
۱۸. pothuraju، Babjee، “Boko Harams Presistent Threat in Nigeria” Institute for Defense Studies and Analyses New Delhi، India: www.isn. ethz. ch.
۱۹. http://www.ido.ir/news/?id=۳۶۲۳۰۰
۲۰. http://www.tebyan.net/newindex. aspx?pid=۳۰۷۹۸۹
رضوانیفر، اسماعیل، فصلنامه جریانشناسی دینی معرفتی در عرصه بینالملل، برگرفته از مقاله «شیعیان نیجریه؛ بیمها و امیدها»، تاریخ بازیابی:۱۳۹۹/۲/۳۰.