شیخ مرتضی انصاری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شیخ مرتضی انصاری با نام کامل
شیخ مرتضی انصاری شوشتری (۱۲۱۴-۱۲۸۱ق)، ملقب به
شیخ اعظم و خاتمالفقها و المجتهدین و معروف به
شیخ انصاری، یکی از نامورترین و پرآوازهترین فقیهان
شیعه و مراجع تقلید و یکی از محققترین چهرههای علمی و فقهی در
قرن سیزدهم قمری که بعد از
صاحب جواهر، مرجعیت عامه یافت.
نسب
شیخ انصاری به
جابر بن عبداللّه انصاری صحابی نامدار
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میرسد. او در
کربلا،
اصفهان،
نجف و دیگر شهرها نزد بزرگانی چون عمویش
شیخ حسن انصاری،
سید محمد مجاهد،
شریف العلماء مازندرانی،
موسی کاشفالغطاء،
سید محمدباقر شفتی رشتی،
ملا احمد نراقی،
علی کاشفالغطاء و صاحب جواهر
علوم اسلامی را فرا گرفت و در جوانی به
درجه اجتهاد رسید. او نظریات ابتکاری و ابداعی بیشماری در
فقه و
اصول به وجود آورد و آغازگر و پایهگذار اصول نوینی در فقه و اصول بود که توانست اصول و فقه را به مرحله جدیدی وارد کند. وی با روش متین و مستحکم، اصول اخباریگری رایج آن روز را کنار زد و مسیر
اجتهاد را روشن و مبرهن نمود.
شیخ انصاری بعد از صاحب جواهر و به درخواست ایشان مرجعیت شیعیان را بر عهده گرفت. او شاگردان بسیاری را تربیت کرد که بیشتر آنها از مجتهدان و عالمان معروف شیعه در میانه قرن سیزدهم تا اوایل قرن چهاردهم بودند. از
شیخ انصاری تالیفات بسیاری برجای مانده و کتاب
المکاسب و
فرائد الاصول از آثار مهم ایشان است که سالها در
حوزههای علمیه تدریس میشود.
شیخ مرتضی انصاری با نام کامل
شیخ مرتضی
بن محمدامین
بن شمس
الدین بن احمد
بن نورالدین
بن محمدصادق دزفولی، بزرگترین فرزندِ
شیخ محمدامین بود که در هیجدهمین روز
ماه ذیحجه روز عید غدیر سال
۱۲۱۴ق در شمال غربی بقعه سبز قبای
شهر دزفول، از سلاله یکی از اخلاف
جابر بن عبداللّه انصاری صحابی نامدار
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به دنیا آمد.
به مناسبت تولد در روز ولادت
علی (علیهالسّلام)، نام مرتضی انصاری برای او انتخاب گردید. شب قبل از تولدش، مادرش در خواب میبیند که
حضرت صادق (علیهالسّلام)، قرآنی مُذَهَّب به وی میدهد، که خوابش را به «فرزند جلیلالقدر» تعبیر مینمایند. مسلماً این رؤیایی صادقه بود که باعث شد مادرش وی را هیچگاه بدون
وضو شیر ندهد.
پدرش که از عالمان و مبلغان
دین اسلام بود، در سال
۱۲۴۸ق در اثر
بیماری طاعون در خارج از شهر دزفول درگذشت و مادرش نیز که دختر
شیخ یعقوب بود در سال
۱۲۷۹ق در
نجف اشرف از دنیا رفت.
در انتساب
شیخ و خاندانش به جابر
بن عبدالله انصاری، صحابی معروف پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) هیچگونه شک و تردیدی نیست؛ زیرا گذشته از شجرهنامههایی که در دسترس بعضی از افراد این خاندان میباشد،
شیخ اسدالله انصاری معروف به
امینالواعظین تهرانی نیز در کتابش به نام «
حدائق الادب» به نقل از کتاب «
مشیخة الجابریه»، پدران
شیخ انصاری را تا جابر
بن عبدالله انصاری نوشته است.
شیخ انصاری از همان دوران کودکی به فراگرفتن
قرآن و معارف
اسلامی پرداخت و به زودی آثار نبوغ و ذکاوت در او مشاهده گردید، پس از خواندن قرآن و
ادبیات عرب به خواندن
فقه و
اصول پرداخت و در این دو رشته، آنچنان استعداد و شایستگی نشان داد که حیرت همگان را برانگیخت و در عنفوان جوانی به
درجه اجتهاد نائل آمد.
شیخ پس از فراگیری قرآن، گذراندن دوران مکتب و دروس سطح در نزد عمویش
شیخ حسن انصاری، در سال
۱۲۳۲ق در سن هجده سالگی به همراه پدرش به طرف
عتبات عالیات حرکت نمود. ایشان بنا به سفارش
شیخ حسین انصاری در
کربلا با
سید محمد مجاهد، فرزند سید علی (
صاحب ریاض) آشنا شد و به مدت چهار سال در محضر ایشان و
شریف العلماء مازندرانی شاگردی کرد و به درس و بحث پرداخت و در هنگام هجوم
داود پاشا به کربلا، به همراه علما به
کاظمین مهاجرت نموده و پس از چند روزی به دزفول بازگشت.
شیخ در حدود یک سال و یا بیشتر در دزفول ماند و برای بار دوم به کربلا بازگشت و یک سال و اندی از محضر
شریفالعلماء استفاده کرد و پس از آن به نجف رفته، در درس
شیخ موسی کاشفالغطاء حاضر شد و بعد به دزفول بازگشت.
شیخ در سال
۱۲۴۰ق به قصد زیارت
حرم امام رضا (علیهالسّلام) از دزفول خارج شد. وقتی وی به همراه برادرش
شیخ منصور به
بروجرد رسید، بنا به درخواست
شیخ اسدالله مشهور به
حجتالاسلام بروجردی به مدت یک ماه در آنجا ماند و پس از آن به
اصفهان رفته، در درس حاج
سید محمدباقر شفتی رشتی معروف به حجت
الاسلام رشتی که ریاست
دینی اصفهان را بر عهده داشتند، شرکت کرد. از این شرکت در کلاس خاطرههایی نیز وجود دارد که به شرح زیر است:
سید در هنگام درس اشکالی را بر شاگردان القاء کرد.
شیخ مرتضی که در پایین مجلس نشسته بود، پاسخ اشکال را به یکی از شاگردان گفت و از درس خارج شد. هنگامی که شاگرد پاسخ اشکال را داد، سید گفت: «این جواب را یا
حضرت حجت بن الحسن (علیهالسّلام) به تو تلقین کرده است یا
شیخ مرتضی نجفی. هنگامی که آن شاگرد ماجرا را گفت: سید به جستجوی
شیخ پرداخت. وقتی که مکان اقامت ایشان را یافت، عزم دیدار نمود که
شیخ گفت: «به زحمت ایشان راضی نیستم» و به همراهی برادرش به سوی خانه سید روانه شد که در میانه راه با سید دیدار کرد و سید ایشان را به منزل برد.
شیخ نیز که اصرارهای فراوان سید را در ماندن و اقامت در اصفهان دید، به بهانه دیدار مادر از اصفهان به سوی دزفول حرکت کرد.
از دیگر سفرهای ایشان سفر به
کاشان بود که به واسطه عظمت و بزرگی
ملا احمد نراقی، صاحب
مستند الشیعه، و صاحب
معراج السعاده، فرزند
ملا مهدی نراقی چهار سال در درسهای وی شرکت کرد و پس از آن، وقتی خواست به سوی
مشهد حرکت کند، ملا اجازه (اجتهاد) مبسوطی برای وی صادر نمود و در آن،
شیخ را به بهترین عبارتها ستود.
شیخ و برادرش پس از کاشان، چند ماهی را در مشهد مقدس، ماندند و پس از آن به سوی
تهران حرکت نمودند، مدتی را در مدرسه «مادر شاه» ساکن شدند.
شیخ و برادرش پس از ۶ سال مسافرت دوباره به دزفول بازگشتند و با استقبال اهالی شهر روبرو شدند.
شیخ پس از ۴ سالی که در دزفول ساکن بود، دوباره به سوی نجف
اشرف حرکت کرد، درحالیکه دو تن از مردان بزرگ علمی شیعه در آن روزگار یعنی
شیخ علی، فرزند
شیخ جعفر کاشف الغطاء و
شیخ محمدحسن (
صاحب جواهر) در راس حوزه بودند.
شیخ از محضر اساتید متعددی بهره جسته است که هر کدام نقش ویژهای در اثرگذاری در روحیه او داشتهاند که به بازگویی نام چند تن از آنان میپردازیم:
۱ عمویش، آیت الله
شیخ حسین انصاری (شاگرد
صاحب ریاض، تا سن ۱۷ سالگی).
۲ آیت الله سید محمد مجاهد (از شاگردان
آیت الله وحید بهبهانی) او در سنین ۱۸ سالگی، دو سال تمام از محضر او بهره جسته است.
۳ آیت الله ملا محمد یا محمدشریف مازندرانی
شریفالعلما مازندرانی کسب فیض از محضر او استدامه داشته است.
۴ آیت الله ملا احمد نراقی (صاحب مستند الشیعه)، به مدت چهار سال تمام در کاشان.
۵ آیت الله
شیخ موسی کاشفالغطاء، فقیه عصر و نابغه دهر، به مدت یک سال تمام.
۶ آیت الله
شیخ علی کاشف الغطاء، زعیم
دینی و مرجع عالیقدر شیعه، به مدت ۵ سال.
۷ آیت الله
شیخ محمدحسن صاحب جواهر (مدت بسیار اندک محض تیمن و تبرک).
تعدادی از اساتید
شیخ ذکر شدند، تعدادی نیز اجازه روایتی یا اجتهادی به
شیخ واگذار نموده اند که اسامی چند نفر از اجازه دهندگان به وی در اینجا ذکر می شود:
۱ آیت الله
سید صدرالدین موسوی عاملی، اجازه روایتی دادهاند که در آن کلمه افضل و اکمل قید شده بود.
۲ آیت الله ملا احمد نراقی، اجازه روایتی مبسوطی عنایت کردهاند.
۳ آیت الله
شیخ محمدسعید قرجهداغی، اجازه نامه روائی جامع و مبسوطی در حق او صادر نمودهاند.
شاید بتوان گفت بیشتر مجتهدان و عالمان معروف
شیعه در میانه قرن سیزدهم تا اوایل قرن چهاردهم، شخصیتهایی هستند که از مکتب علمی
شیخ انصاری برخاستهاند. به قولی در جلسه درس
شیخ نزدیک به پانصد نفر حاضر میشدند و البته
میرزا محمد همدانی، شاگرد
شیخ، شمار شاگردان ایشان را تا سه هزار نفر یا بیشتر گزارش میکند.
در مکتب تدریس
شیخ، شاگردان متعددی تربیت یافتند که هر کدام از استوانههای فقهی، و مجتهدین
مسلم، کاوشگر دقیق و محقق ارزشمندی بودهاند، چون محضر علمی او، مجتهدپرور، محققساز و اندیشمندنواز بود.
شاگرد مستقیم
شیخ در زمان حیات خویش بیش از هزار تن بوده است که از میان آنان شخصیتهای نامی برجستهای برخاستهاند که هر کدام در یک صقع از اصقاع جهان
اسلامی مشعلدار فقه و فقاهت و زعامت روحی و حامل میراث
انبیاء و رسولان بودهاند.
ما از تعداد کثیر این جمع، به ذکر اسامی چند تن از آنان بسنده مینمائیم:
۱. آیت الله
میرزا محمدحسن شیرازی، صاحب فتوای
تحریم تنباکو.
۲. آیت الله
شیخ جعفر شوشتری، خطیب توانا و کاتبی پرکار و واعظ پرصلابت.
۳. آیت الله حاج
میرزا حبیباللّه رشتی، صاحب
بدائع الافکار، و رساله اجاره و غصب.
۴. آیت الله
سید حسین کوه کمری تبریزی، صاحب آثار و مثر فراوان و استادبزرگ
حوزه نجف.
۵. آیت الله
شیخ محمدحسن مامقانی، صاحب
ذرایع الاحکام فی شرح شرائع الاسلام و کتب دیگر.
۶. آیت الله
شیخ محمدکاظم خراسانی، صاحب
کفایة الاصول که در تحقیق و تدقیق کمنظیر است.
۷. آیت الله حاج
میرزا محمدحسن آشتیانی، نماینده تام الاختیار مراجع نجف در تحریم تنباکو در تهران.
۸. آیت الله
میرزا ابوالقاسم کلانتر، صاحب تقریرات استاد خود،
شیخ انصاری.
۹. آیت الله حاج
شیخ هادی تهرانی، مجتهد و دارای تالیفات متعدد فقهی و تفسیری.
۱۰. آیت الله
ملا حسین قلی همدانی، شاگرد
شیخ و صاحب
منظومه حاج ملا هادی سبزواری، عارف نامی.
۱۱. آیت الله حاج میرزا
حسین خلیلی تهرانی، مجتهد نامور و صاحب فتوای مشروطیت.
۱۲.
آیت الله شربیانی، مجتهد معروف آذربایجانی.
۱۳.
سید جمالالدین اسدآبادی، بنیانگذار وحدت
مسلمین و مبارز نستوه بر علیه استعمار خارجی.
آثار ارزنده و تالیفاتی از آیت الله العظمی حاج
شیخ مرتضی انصاری (ره) به یادگار مانده است که هر کدام نشانی از نبوغ، اجتهاد، دانش وسیع و تحقیق دقیق آن عالم میباشد. ما در این بخش به صورت
اجمال به بازگویی برخی از آنها میپردازیم.
لیست تالیفات آن
شیخ مرتضی:
۱.
المکاسب (فقه) شامل مکاسب محرمه، خیارات، و احکام عمومی معاملات.
۲.
فرائد الاصول (اصول) شامل
مباحث الفاظ،
امارات و اصول عملی این دو کتاب عالیترین روشهای فقهی و اصولی را در اختیار پژوهندگان این دو علم قرارمی دهد.
۳. رسالهای در
تقیه،
رسالة فی التقیه.
۴. رسالهای در رضاع و نشر حرمت آن (
رسالة فی الرضاع (للشیخ الانصاری)).
۵. رسالهای در قضا میت،
رسالة فی القضاء عن المیت.
۶. رسالهای در
مواسعه و
مضایقه،
رسالة فی المواسعة و المضایقه.
۷. رسالهای در
عدالت،
رسالة فی العداله.
۸. رسالهای در
مصاهره،
رسالة فی التحریم من جهة المصاهرة.
۹. رسالهای در ملک اقرار.
۱۰. رسالهای در تبیین
قاعده لاضرر و لاضرار.
۱۱. رسالهای در
خمس،
رسالة فی الخمس.
۱۲. رسالهای در
زکات،
رسالة فی الزکاه.
۱۳. رسالهای در خلل صلوه،
الرسالة الاولی فی الخلل الواقع فی الصلاه،
الرسالة الثانیة فی الخلل الواقع فی الصلاه.
۱۴. رسالهای در ارث،
رسالة فی الارث.
۱۵. رسالهای در
تیمم،
رسالة فی التیمم.
۱۶. رسالهای در
قاعده تسامح.
۱۷. رسالهای در باب حجیت اخبار.
۱۸. رسالهای در
قرعه.
۱۹. رسالهای در
متعه.
۲۰. رسالهای در
تقلید.
۲۱. رسالهای در قطع و جزم.
۲۲. رسالهای در
ظن.
۲۳. رسالهای در اصالة البرائه.
۲۴. رسالهای در
مناسک حج.
۲۵. حاشیهای بر مبحث
استصحاب.
۲۶. حاشیهای بر
نجاة العباد (رساله عملیه).
۲۷. کتابی در
علم رجال (از وجیزه مجلسی بزرگتر است).
۲۸. تالیفی در اصول الفقه.
۲۹. حواشی بر
عوائد نراقی.
۳۰. حاشیهای بر
بغیة الطالب.
۳۱.
اثبات التسامح فی ادلة السنن.
۳۲. التعادل و الترجیح.
۳۳. رسالهای در تقیه.
۳۴. رسالهای در التیمم الاستدلالی.
۳۵. رسالهای در خمس.
شیخ انصاری را خاتمالفقها و المجتهدین لقب دادهاند. او از کسانی است که در دقت و عمقنظر، بسیار کمنظیر است. علم اصول و بالتبع فقه را وارد مرحله جدیدی کرد. او در فقه و اصول ابتکاراتی دارد که بیسابقه است.
مقام علمی او در حدی است که به حق و شایستگی تمام، او را خاتمالفقها و پایاندهنده و تکمیلکننده فقاهت لقب دادهاند و او یک صد و پنجاه سال تمام است که بر جهان فقه و اصول و حوزههای علمی شیعه حکومت و زعامت روحی و فکری دارد و اندیشهها و ابتکارات او سرفصل تاریخی در فقه به شمار آمده و مستند فقها است.
او نظریات ابتکاری و ابداعی بیشماری در فقه و اصول به وجود آورد که میتوان نظریه حاکم بودن یکی از ادله بر دلیلهای دیگر در مبحث
تعادل و تراجیح را از نظریات مهم او به شمار آورد، و همچنین بها دادن شایسته به
عقل و خرد در شناخت حکم و قانون
اسلام، و دیگر مبارزه با
اخباریگری رایج آن روز بود، که
شیخ توانست با یک رشته از بیانات دقیق علمی در برابر آنها بایستد و آنان را متقاعد سازد، این امر از امتیازات بارز او به شمار میآید. او کوشید که به منکرین اعتبار عقل در شناخت معارف و
احکام اسلامی ثابت کند که ملازمهای میان عقل و
شرع وجود دارد و آنچه را که عقل حکم میکند، شرع نیز حکم میکند و حکومت این قاعده در اغلب فتاوی و نظریات مرحوم
شیخ، جلوه خاصی داد، منتهی باید خود عقل و آن قاعده فقهی مورد ارزیابی قرار گیرد که عقل چگونه عقلی باشد و قاعده نیز کدام قاعده باشد؟
او با این روش متین و مستحکم، اصول اخباریگری رایج آن روز را در هم کوبید و پایهها و اصول مستحکمی برای فقه و اصول نوین بنیاد نهاد و مسیر اجتهاد را روشن و مبرهن نمود. او با این وسعت مشرب، باب اجتهاد و افتا و استخراج و استنباط احکام شرعیه فرعیه را از منابع و مصادر اولیه بازگشود و رمز پیشرفت و ترقی
مسلمانان را در مسیر اجتهاد و اعتقاد بر خویش در راه عمل به احکام الهی قرار داد.
درباره مقام علمی
شیخ انصاری گفتهاند:
سید حسین کوه کمرهای که از عالمان روزگار
شیخ بوده و مجلس درس نیز داشته است، روزی پیش از آمدن شاگردان، در محل درس حاضر شد و در گوشه مسجد،
شیخ ژولیدهای را با چند نفر شاگرد در حال تدریس دید. سید حسین به درس او گوش داد و احساس کرد که وی بسیار محققانه بحث میکند. روز دیگر، زودتر آمد و به درس
شیخ گوش داد. وقتی تدریس او را دید، اعتقادش بیشتر شد و احساس کرد که از خودش فاضلتر است و اگر شاگردانش به جای درس او، در درس این
شیخ حاضر شوند، بهره بیشتری خواهند برد، از اینرو، روز دیگر به شاگردانش گفت: این
شیخ که در آن گوشه با چند نفر شاگرد نشسته است، برای تدریس از من شایستهتر است و خود من نیز از او بهره میبرم، همه با هم به درس او میرویم». از آن روز سید حسین و شاگردانش در مجلس درس
شیخ حاضر شدند.
دو کتاب معروف
شیخ، رسائل و مکاسب، کتاب درسی طلاب شده است. علما بعد از او شاگرد اویند. حواشی متعددی از طرف علمای بعد از او به کتابهای او زده شده است. بعد از
محقق و
علامه حلی و
شهید اول،
شیخ انصاری تنها کسی است که کتابهایش از طرف علمای بعداز خودش مرتب حاشیه خورده است.
دستخط
شیخ انصاری، مشتمل بر اجازه اجتهاد و روایتی که به آیت الله میرزا داوود، نجل حاج میرزا اسداللّه بروجردی دادهاند و او را با القاب و عناوین فضل و کمال تعریف و توصیف نمودهاند.
در عظمت علمی و نبوغ فکری
شیخ مرتضی انصاری (ره) همینقدر کافی است که اطلاع پیدا نمائیم تاکنون بیش از ۲۰۰ نفر از علما و فضلا و دانشمندان و معاریف رجال
اسلامی بر کتب و نوشتههای او حاشیه و تعلیقه نگاشتهاند و کتابهای تالیفی او به کرات در
ایران،
عراق و دیگر کشورهای
اسلامی مورد تجدید طبع قرار گرفته است، به حدی که هماکنون مواد غذای فکری طلاب و فضلای حوزههای علمیه و برخی از مجامع دانشگاهی و حقوقی را آثار او تشکیل میدهد و شخصیتهای بزرگی مانند: آخوند ملا محمدکاظم خراسانی (صاحب کفایة الاصول)،
سید محمدکاظم یزدی (صاحب عروه)، حاج میرزا حبیباللّه رشتی، میرزا حسن آشتیانی،
شیخ
محمدحسین کاشفالغطاء،
سید عبدالحسین شرفالدین،
شیخ محمدجواد بلاغی،
شیخ محمدحسن مامقانی و تعداد کثیری از علما و مجتهدین مبرز و نامدار که نام بردن آنها به درازا میکشد، بر آن حاشیه و تعلیقه دارند. آنان نوشتهها و تالیفات
شیخ را اصل قرار داده و بر آن تعلیقه و تحشیه افرودند و نظریات او را مورد تجزیه و تحلیل و عمقنگری و ژرفانگاری قرار دادهاند.
نام
شیخ مرتضی انصاری، توام با نبوغ و ابتکار و تحول و دقت میباشد. او آغازگر و پایهگذار اصول نوینی در فقه و اصول جعفری است که در قرنهای اخیر به حق او را شایسته دریافت لقب خاتمالفقها و المجتهدین نموده است هر چند او در زندگی و حیات مادی و معنوی خویش پیراسته و منزه از هر نوع تظاهر و تفاخر بوده است و در تلاشهای علمی خود جز
خدا و رضایت او و جز پیشبرد احکام الهی، فکر و اندیشه دیگری نداشته است و به تعبیر شاگرد نامدارش، مرحوم آیت الله حاج میرزا حبیباللّه رشتی، او تالی تلو مقام عصمت در علوم و اصول بود.
نام مرحوم
شیخ مرتضی با دو کتاب بسیار ارزنده: فرائد الاصول و المکاسب در اصول و فقه همراه است و با این دو اثر جاودان، نام خود را در پهنه معارف اصیل
اسلام جاودانه کرده است، کتابهایی که هماکنون در دنیای دانش و معارف
اسلامی اعتبار جهانی دارد و حوزههای علمیه چندین سال با درس و بحث و تحقیق روی آن دو کتاب سرمایهگذاری نموده و وقت صرف میکنند.
شیخ انصاری (ره) نه تنها در فقاهت گوی سبقت را از دیگران ربوده بود، بلکه در عمل نیز نظیر و همتا نداشت. او به مشکلات و امور مردم شخصا رسیدگی می کرد و از احوال طلاب و محصلین همواره جویا میشد و برای ترویج بیشتر از علوم
دین، با بودن علما و طلاب در یکی از شهرستانها، اجازه نمیداد
سهم امام را از آنجا به جای دیگری ببرند و سفارش مینمود که در همان شهر به مصرف محصلین و طلاب برسانند.
نقل شده است که: شخصی خدمت
شیخ رسید و به او گفت: فلان طلبه چای میخورد! (گویا در آن زمان چای به این صورت کنونی مرسوم نبوده و جز
تشریفات به حساب میآمده است) و با این سخن میخواست سعایتی کرده باشد که
شیخ حقوق آن طلبه را کم کند، ولی
شیخ رو به او کرده و گفت: خدا رحمتت کند که این مطلب را به من گفتی، و دستور داد تا اضافه بر ماهیانه آن طلبه، مخارج چای را نیز از
بیتالمال به وی بپردازند تا اینکه با راحتی و آسایش بیشتر به تحصیل خود ادامه دهد.
شیخ نه تنها به طلاب حوزه رسیدگی میکرد، بلکه همواره به فکر فقرا و مستمندان نیز بوده است، و شبها همانند رهبر و مولایش
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) به خانههای مسکونی فقرا سر میزد و مواد غذایی بر دوش گرفته، در بین خانوادههای مستمند و بیچاره تقسیم و توزیع مینمود.
در کتاب
لؤلؤ الصدف چنین آمده است: و اغلب عطایای آن مرحوم در سربوده، کثیری از فقرا معاش (حقوق) معین داشتند که همیشه سالانه و ماهانه به آنان میرسید و هیچ نمیدانستند از کجاست در وقت سحر بر در خانه فقرا میرفت با لباس مبدل، و صورت را ستر میکرد و به مقدار حاجت آنها مرحمت میفرمود و چون
شیخ از دنیا رفت، معلوم شد آن مردی که بر درب منازل این مردم در اوقات غیرمتعارفه میآمده، آن مرحوم بوده است، او انصافا روی
اسلام را سفید کرد.
نوشتهاند که یکی از یاران
شیخ، نسبت به این کار انسانی وی (کمک به فقرا و مستمندان) از او ستایش و تمجید کرد،
شیخ در پاسخ گفت: این وسیله فخر و کرامتی نیست، زیرا وظیفه هر فرد معمولی است که
امانت را به صاحبش برساند و این وجوه هم حقوق فقراست که به عنوان امانت نزد من میباشد و من به صاحبانش میرسانم.
۱. علامه نوری: خداوند بر جابر
بن عبدالله انصاری تفضّل نمود و از صُلب او، مردی برون آورد که ملت و
دین را به
علم و
زهد و
عبادت و کیاست یاری کرد و علمای گذشته به رتبه او نرسیدند و رجال علم بعد از او هم به آن رتبه و مقام نخواهند رسید.
۲. علامه کاشفالغطاء - استاد
شیخ -: «به خدا سوگند! او مجتهد علیالاطلاق است» و در شان وی به
شیخ جعفر شوشتری میگوید: «هر چیزی در هنگام شنیدن بیش از دیدن جلوه میکند، به جز
شیخ مرتضی که دیدنش از شنیدن وصف او عظیمتر و والاتر است».
۳. آیت الله العظمی
سید موسی شبیری زنجانی: «
شیخ در حوزههای علمیه به عنوان فقیهی زاهد و عالمی وارسته و اصولی نوآور شناخته شده است تا آنجا که در میان متاخران، لقب
شیخ مطلق و مؤسس و خاتمالفقهاء و المجتهدین ویژه اوست و در شان او گفتهاند: «هو تالِی العصمةِ علماً و عَمَلاً؛ او از نظر علم و عمل بعد از
معصوم قرار دارد.»
۴. میرزا حبیبالله رشتی: «
شیخ سه چیز ممتاز داشت: علم،
سیاست، زهد. سیاست را به حاج میرزا محمدحسن شیرازی و علم را به من داد و زهد را با خود به قبر برد.»
۵. ملا احمد نراقی: «بهرهای که من از این جوان بردم، بیش از بهرهای بود که او از من برد. در سفرهای گوناگون بیش از پنجاه مجتهد
مسلّم دیدم که هیچ یک مانند
شیخ مرتضی نبودند.»
شیخ انصاری دارای خصایص اخلاقی ویژهای بود.
الف. زهد و عبادت
شیخ آنچنان شایع و معروف بوده است که عامه نیز در شان وی سخنها گفتهاند؛ مثلاً سلطان عثمانی چون از والی عراق که از
اهل سنت بود احوال
شیخ را پرسید: وی در پاسخ گفت: «والله هو الفاروق الاعظم» به خدا سوگند! او فاروق اعظم است.
ب.
بالیوز، نماینده سیاسی انگلستان در
بغداد که دو سال در پی
شرفیابی به خدمت
شیخ بود و موفق نشده بود، سرانجام در بیابان، وقتی که
شیخ برای زیارت
حضرت سلمان میرفت، او را دید. او در توصیف
شیخ مینویسد: «به خدا سوگند! وی
عیسی بن مریم یا نایب خاص او است.»
ج. همچنین در زهد
شیخ نقل شده است که روزی همسر
شیخ انصاری از او خواست تا چادرشبی برای پوشانیدن رختخوابهای منزل خریداری کند.
شیخ به دلیل
تقوا و پارساییاش، بدینکار تن در نداد. همسر
شیخ که از نمایان بودن رختخوابها در گوشه اتاق ناراحت بود، پس از ناامید شدن از جلب موافقت
شیخ، در خرید گوشت صرفهجویی کرد. وی به جای سه سیر گوشت، تا مدتی دو سیر و نیم میخرید و با مبلغ باقیمانده که پسانداز میشد، توانست یک چادر شب بخرد.
وقتی
شیخ، آن چادر را دید، چگونگی خرید آن را دانست، با ناراحتی گفت: «افسوس که تا به حال، مقداری از وجوه بیتالمال بیجهت مصرف شده است. من گمان میکردم سه سیر گوشت، حداقلی است که ما میتوانیم با آن زندگی کنیم و اکنون به نادرستی این پندار پی بردم. آنگاه دستور داد تا آن چادر شب را پس دهند و از آن روز به بعد، به جای سه سیر گوشت، دو سیر و نیم بخرند.
عبادتهای،
شیخ از
سن بلوغ تا آخر عمر، گذشته از واجبات، نافلهها، دعاها و تعقیبات در هر روز به قرار زیر بوده است:
الف. قرائت یک جزء کلام الله؛
ب.
نماز حضرت جعفر طیار؛
ج.
زیارت جامعه و
زیارت عاشورا.
با وجود آن همه
وجوه شرعی که شیعیان برای
شیخ میفرستادند، وی مانند یک فقیر زندگی را میگذراند. حتی اموالی را که به عنوان
هدیه به وی میدادند، میان طلاب و نیازمندان تقسیم میکرد.
شیخ منصور انصاری برادر
شیخ در زمان مرجعیت عامه وی، به قصد زیارت راهی
مشهد مقدس شد. هنگام حرکت،
شیخ انصاری به او گفت: «در این سفر، خواه ناخواه میان تو و شاه و امیران دولت ایران ملاقاتی روی خواهد داد، عزت نفست را از دست مده و از آنها پولی قبول مکن و بدینوسیله خود را بنده آنان نساز! وگرنه اگر چیزی از ایشان پذیرفتی، دیگر پیش من نیا و در بازگشت از مشهد، در دزفول بمان.»
آیت الله العظمی موسی زنجانی میفرماید: «با وجود اینکه بسیاری از خواص،
شیخ را بر صاحب جواهر مقدم میدانستهاند، ولی هرچه سراغ
شیخ میروند که رساله بنویسد، او میگوید: صاحب جواهر هست و به خود اجازه نمیدهد که در مقابل وی، موجودیتی برای خود قایل شود و رساله بدهد. این مطلب هم بر عقل و هم بر تقوای فوقالعاده ایشان دلالت دارد.»
آقا میرزا
محمدتقی اردوبادی از
مظفرالدین شاه قاجار و او نیز از عالمی نقل میکند: «وقتی در نجف
اشرف، محضر
شیخ انصاری حاضر میشدم، شبی در عالم رؤیا،
شیطان را دیدم که چند ریسمان در دست داشت، پرسیدم: اینها را برای چه به دست گرفتهای؟ گفت: اینها را به مردم میبندم و به سمت خود میکشم. در روز گذشته یکی از اینها را به گردن
شیخ مرتضی انصاری انداختم و از اتاقش تا بیرون کوچه کشیدم، ولی در میان کوچه از قید رها شد و برگشت. وقتی بیدار شدم، خواب خود را نزد
شیخ عرض کردم،
شیخ فرمود: شیطان راست گفته است. او دیروز میخواست به لطایفالحیل مرا گول زند، زیرا چیزی در خانه لازم شده بود و من پولی نداشتم، با خود گفتم: یک قِران از سهم امام را که نزد من بیمصرف مانده است، به عنوان قرض بر میدارم و سپس ادا میکنم، وقتی آن پول را برداشتم و به کوچه آمدم، پشیمان شدم و آن را به جای اوّلش برگرداندم.»
روزی مادر
شیخ با اعتراض به او گفت: «با این همه وجوهی که شیعیان نزد شما میآورند، چرا برادرت منصور را کمتر رعایت میکنی و به او مخارج کافی نمیدهی؟»
شیخ در این هنگام، بیدرنگ کلید اتاقی که وجوه شرعی را در آن گذاشته بود، به او داد و گفت: «هر قدر صلاح میدانی به فرزندت بده، ولی در
قیامت هم خودت جواب گو باش.»
آن زن صالحه چون خود را در مقابل کاری بزرگ دید، از این کار خودداری ورزید و گفت: «هیچگاه برای رفاه چند روزه فرزندم، خود را در قیامت گرفتار نخواهم کرد.»
داستانهای فراوانی از علاقه
شیخ به
خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) و اهل بیت: نقل شده است که ما به نقل دو مورد از آنها اکتفا میکنیم:
الف.
شیخ چند روزی دیرتر از وقت همیشگی برای تدریس حاضر شد. وقتی سبب را پرسیدند، فرمود: «یکی از سادات به تحصیل
علوم دینی مایل گشته، ولی کسی حاضر نشده است که برای او مقدمات بگوید، به همین دلیل، من خودم درس او را به عهده گرفتهام.»
ب.
سید علی دزفولی از یکی از خویشاوندانش نقل کرده است: «در نجف
اشرف به سبب فقری که داشتم، خدمت
شیخ رسیدم و او را از حالم آگاه ساختم.
شیخ فرمود: در حال حاضر از وجوه شرعی چیزی نزد من نیست، ولی نزد فلانی برو و بگو دو سال
نمازِ استیجاری به تو بدهد، پول آنها را برای خود بردار. نمازها را من میخوانم.»
با توجه به بزرگی
شیخ انصاری در دانش و تقوا، بارها پیش میآمد که وقتی مسئلهای از وی میپرسیدند، اگر نمیدانست، چند بار «نمیدانم» را تکرار میکرد تا شاگردانش نیز از وی یاد بگیرند که اگر چیزی را نمیدانند، از گفتن «نمیدانم» اکراه نداشته باشند.
الف.
شیخ عادت داشت که در بازگشت از جلسه تدریس، نخست نزد مادرش میرفت و برای به دست آوردن دل او، با وی سخن میگفت. همچنین از حکایتهای مردم پیشین و زندگی آنان میپرسید و مزاح میکرد تا مادر را بخنداند، سپس به اتاق عبادت و مطالعه میرفت.
ب. مادر
شیخ از زنان عابد بود، به گونهای که نافلههای شب را تا هنگام مرگ ترک نکرد و
شیخ، سحرها نخست مقدمات نماز شب مادر را فراهم مینمود، حتی آب وضویش را در صورت نیاز، گرم میکرد، سپس خود به نماز میایستاد.
وقتی یکی از درباریان سرشناس به خدمت
شیخ رسید و زندگی زاهدانه ایشان را مشاهده نمود، با تجلیل از
شیخ، از حاج
ملا علی کنی انتقاد کرد که: «او ثروتمند است و با شما خیلی فرق دارد.»
شیخ انصاری خیلی ناراحت شد و فرمود: «باید از این حرفها استغفار کنی. میان من و او خیلی فاصله است. من سرو کارم با طلبههاست و اگر بخواهم در رفاه زندگی کنم، طلبهها به درس خواندن رغبتی نشان نمیدهند، باید سطح زندگی من با وضع آنها هماهنگ باشد؛ ولی حاج ملا علی کنی سروکارش با شما سلاطین و
اشراف است. او باید آنگونه باشد و من باید اینگونه زندگی کنم.»
شیخ مردی باوقار بود و همیشه هیبت ایشان همه را تحت تاثیر قرار میداد، در عینحال لطایفی نیز از ایشان نقل شده است که دو مورد از آنها نقل میشود:
الف. حاج
شیخ مهدی نجفی که از بزرگان عالمان
اصفهان بود، و در
مسجد امام، نماز جماعت داشت میگوید: «شخصی کتابی نوشته و آن را خدمت
شیخ آورده بود و میگفت: در نوشتن این کتاب زحمتها کشیده و رنجها بردهام و آن را به ضریحهای مقدس متبرک کردهام. حال آوردهام تا شما تقریظی بر آن بنویسید»
شیخ پس از قدری سکوت، فرمود: «زیبنده بود آن را با
آب فرات هم متبرک مینمودی.»
ب. روزی در طراده (نوعی زورق) بودیم که جناب استاد و برادرش (
شیخ منصور) و جمعی از شاگردان استاد و ملا محمد خلیفه (شخصی ساده، پرخور و تنبل) نیز حضور داشتند. اول ظهر، آقا
شیخ منصور به
شیخ عرض کرد: وقت ناهار رسیده است.
شیخ فرمود: زود است. دیگری گفت: آقا وقت است. باز ایشان فرمود: زود است. بنده نیز گفتم: آقا وقت است. باز فرمود: زود است. در این هنگام ملا محمد خلیفه عرض کرد: آقا وقت خوردن است. آن جناب فرمود: حالا اجماع محقق شد. ملا محمد در علم خوردن نظیر سید مرتضی است در عالمان فقه که هرگاه با فرقهای هم رای شد، اجماع با آن فرقه محقق میشود.»
شیخ اعظم انصاری؛ برای آن که به اهل علم و محصلین شهرستانها توجه بیشتری کند و آنها را به حضورشان در شهرستانها تشویق نماید، اجازه نقل سهم امام (علیه
السّلام) را تجویز نمیکرد و مخصوصاً سفارش مینمود تا آن را در همان شهر به مصرف محصلین علوم
دینیه برسانند.
یکی از عادتهای زیبای
شیخ که نشان از محبت ایشان به اهل بیت: میباشد، مجلس روضهای بود که هر شب جمعه در منزل خود برگزار میگرد و در آخر مجلس به چند نفر عاجز و فقیر اطعام میداد.
در این باب دو مورد را ذکر میکنیم:
الف.
شیخ محمدحسین کاظمی میگوید: «در نخستین روزهای ریاست عامه
شیخ، پس از
نماز عشا داخل حرم مطهر میشدم و پشت به در حرم و رو به ضریح مطهر، به دیوار تکیه میکردم و زیارت میخواندم. شبی
شیخ مرا در حرم دید. آهسته کیسه پولی در دستم نهاد و فرمود: نصف مبلغ برای خودت باشد و بقیه را میان شاگردانت تقسیم کن. وقتی به خانه بازگشتم و پول را شمردم، دیدم همه آن با قرضی که بر ذمّهام بود، برابر است. با خود گفتم تمام آن را به طلبکار خود میدهم و کمکم نصف آن را به شاگردان میرسانم. این فکر را به کسی اظهار نکردم. شب دیگر که به حرم مطهر
مشرف شدم،
شیخ از نزدیک من گذشت و آهسته در گوشم فرمود: شما سهم شاگردان را از این پول بدهید، من باز به خود شما پول میدهم. از این پیشامد، دانستم که
شیخ از ضمیر من آگاه شده است. از خیال خود برگشتم و مقام
شیخ را بهتر شناختم.»
ب. مردی خدمت
شیخ آمد و از وی چیزی خواست.
شیخ فرمود: «نخست آن مقدار پولی را که در فلان جا پنهان و ذخیره کردهای، مصرف کن، سپس هنگام نیازمندی و نداشتن نزد من بیا! » به این ترتیب، آن مرد از گفته خود پشیمان شد.
صاحب جواهر در روزهای پایانی زندگیاش، دستور داد تا مجلسی تشکیل شود و همه عالمان تراز اول نجف در آن شرکت کنند.
مجلس در محضر صاحب جواهر تشکیل شد، ولی
شیخ در میان حاضران نبود، صاحب جواهر گفت: «
شیخ مرتضی را نیز حاضر کنید!» پس از جستجو، او را در گوشهای از حرم یا صحن
شریف دیدند که رو به قبله ایستاده و برای شفای صاحب جواهر
دعا میکند. سپس
شیخ را به آن مجلس راهنمایی کردند.
صاحب جواهر،
شیخ را بر بالین خود نشاند. دستش را گرفت و بر روی قلب خود گذاشت و گفت: «الآن طَابَ لِیَ الْمَوْتُ» اکنون مرگ بر من گوارا است.» سپس به عالمان مجلس فرمود: «هذا مَرْجِعُکُمْ مِنْ بَعدی، ایشان پس از من مرجع شما خواهد بود.» بعد به
شیخ فرمود: «تو هم از احتیاط کردن در مقام فتوا کم کن، زیرا
دین مقدس
اسلام سهل و آسان است.»
ناگفته نماند این کار صاحب جواهر، برای معرفی بیشتر
شیخ بود، وگرنه، در مرجع شدن کسی، تعیین مرجع قبلی شرط نیست.
شیخ با سعیدالعلمای مازندرانی در
کربلا همدرس بود و او را در آن وقت از نظر علمی بر خود ترجیح میداد. بدینسبب، پس از درگذشت صاحب جواهر، از فتوا دادن خودداری کرد و در نامهای به سعیدالعلماء نوشت: «هنگامی که شما در کربلا بودید و با هم از محضر
شریفالعلماء بهره میبردیم، فهم تو از درس استاد از من بیشتر بود، حال سزاوار است به نجف بیایید و این امر مهم (مرجعیت) را به عهده گیرید» سعیدالعلماء در پاسخ نوشت: «آری، ولی شما در این مدت در آنجا مشغول تدریس و مباحثه علمی بودهاید و من در اینجا گرفتار امور مردم هستم و شما در این امر از من سزاوارترید.»
پس از رسیدن نامه سعیدالعلماء،
شیخ به
حرم حضرت امیرالمؤمنین (علیه
السّلام)
مشرف شد و از آن حضرت خواست که او را در این امر بزرگ یاری کند و از لغزش و خطا نگاه دارد. یکی از خادمان حرم مطهر امیرمؤمنان علی (علیه
السّلام) میگوید: «مثل همیشه، ساعتی پیش از
طلوع فجر برای روشن کردن چراغهای حرم مطهر به انجا رفتم... ناگهان از طرف پایین پای حضرت امیر صدای گریهای بلند و جانکاه و نالهای سوزناک به گوشم رسید. بسیار شگفتزده شدم که این صدای کیست؟ آهسته پیش آمدم تا از جریان آگاه شوم، ناگهان دیدم
شیخ انصاری صورتش را بر ضریح مقدس گذاشته است و میگرید و به زبان دزفولی با سوز و گداز به امام (علیه
السّلام) میگوید: آقای من! مولای من! یا ابالحسن! یا امیرالمؤمنین! این مسئولیتی که اکنون بر دوشم آمده است، بس مهم و خطیر است. مرا از لغزش و اشتباه و عمل نکردن به وظیفه نگاهدار و در طوفانهای حوادث روزگار همواره راهنمایم باش، وگرنه از زیر بار مسئولیت فرار خواهم کرد و آن را نخواهم پذیرفت.»
شیخ اعظم انصاری در شب ۱۸
جمادی الثانی سال
۱۲۸۱ق پس از ۶۷ سال زندگی در
نجف اشرف درگذشت
و دنیای
اسلام را داغدار نمود.
فاضل عراقی مینویسد: «نزدیک زمان درگذشت
شیخ، در خواب دیدم که از تپه بزرگی در سمت قبله صحن مطهر میگذرم و چون برای احترام قبه مطهر به سوی آن توجه کردم، دیگر آن را ندیدم، بسیار شگفتزده شدم. سپس دیدم سید جلیلی نزد من ایستاده است. او سبب شگفتی مرا پرسید، وقتی علت آن را گفتم، پاسخ داد که به زمین فرو شده است. گفتم: پس چه خواهد شد؟ گفت: اشکالی ندارد، آن را بدون عیب از زمین بیرون میآورند. چون برخاستم، دانستم که
شیخ به زودی وفات خواهد کرد. و ریاست شرعی هم به کسی همتا و مانند خود
شیخ در کمالات علمیه و عملیه منتقل خواهد شد. پس از مدتی
شیخ درگذشت و جناب
میرزای شیرازی مرجع شیعه گردید.»
شیخ راضی علیبیک (از شاگردان صاحب جواهر و از عالمان نجف)،
ملا محمد طالقانی،
ملا علیمحمد طالقانی و
ملا علیمحمد خویی، پیکر
شیخ را در کنار رودخانه نجف
غسل دادند و حاج
سیدعلی شوشتری که وصی
شیخ نیز بود، بر جنازهاش
نماز گزارد. پیکر
شیخ انصاری در صحن مطهر امام علی (علیه
السّلام) و در جوار آرامگاه
شیخ حسین نجفی (از شاگردان
علامه بحرالعلوم که در زهد و تقوا و عبادت مانند
شیخ بود) به خاک سپرده شد.
مردم از همهجا برای تشییع جنازه
شیخ به غسالخانه روی آوردند. به گونهای که از آنجا تا نجف جمعیت انبوهی گرد آمده بود.
•
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «شیخ مرتضی انصاری»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۱۰/۲۸. •
پایگاه اطلاع رسانی حوزه، برگرفته از مقاله «شیخ مرتضی انصاری»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۱۰/۲۸.