شکر (عرفان)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شُکر، اصطلاحی دینی و اخلاقی، به معنای قدردانی کردن از خدا میباشد.
شکر در لغت به معنای شناخت
نعمت و سپاسگزاری از
منعم است.
جوهری شکر و ثنای الهی را انجام دادن اعمال نیک در برابر
منعِم دانسته است. نیز آن را با استناد به آیۀ۹
سورۀ انسان، شُکور نامیدهاند.
برخی عرفا،
در کنار شکر لغوی، از شکر عرفی نیز نام بردهاند. شکر لغوی اعم از شکر عرفی است، چرا که هم شکر و سپاس
خدا و هم غیر او را در بر میگیرد، اما شکر عرفی فقط به معنای تشکر ازنعمتهای الهی است. یعنی، بین این دو نوع شکر نسبت عموم و خصوص مطلق برقرار است.
یکی از ارکان اساسی در معنای شکر، شناخت و
معرفت نعمت است، زیرا راهی است برای معرفت
منعِم یعنی وقتی بنده دانست که هر
نعمتی فقط از جانب خداست، در واقع او را شکر کرده است.
لذا، عزالدین کاشانی
آن را نقطۀ آغاز شکر دانسته است و دیگر عرفا
دانستن
نعمت از خدا را اصل شکر دانستهاند. بر این اساس، شکر، رؤیت
منعِم است نه رؤیت
نعمت خواجه عبدالله انصاری
به معانی سهگانۀ معرفت
نعمت و قبول
نعمت و ثنای آن، و غزالی
به
علم،
حال (شادمانی قلبی از
نعمت) و
عمل، که در واقع هر دو نوع معنا بر هم منطبقاند، اشاره کردهاند. برخی عرفا
شکر
نعمت را مشاهدۀ بخشش همراه با نگهداشت حرمت، و برخی دیگر
آن را اعتراف به
نعمتِ منعِم و اقرار به ربوبیت او همراه با خضوع و فروتنی معنا کردهاند.
امام خمینی تعریف و حقیقت شکر از نگاه
خواجه عبدالله انصاری را نمیپذیرد و معتقد است شکر حالتی نفسانی است که خود، اثر معرفت
نعمت دهنده و
نعمت است و ثمره این حالت،
اعمال قلبی و
ظاهری است. از این رو شکر اظهار
نعمتِ نعمت دهنده یا قدردانی از عالی به واسطه قلب، زبان و سایر اعضا است. کمال شکر رسیدن عبد سالک به مقام شکور است و رسیدن به این مقام منوط به معرفت چگونگی ارتباط حق با خلق، بسط
رحمت حق از اوّل ظهور تا ختم آن و ارتباط
نعمتها با یکدیگر است.
سالک الهی در پرتو تربیت الهی و ربوی میتواند با قدم عبودیت از خودپرستی بیرون آید و
اولوهیّت حق را به قلب دریابد و با چنین شناخت توحیدی و دریافت قلبی است که حقیقت شکر برای سالک رخ میدهد و شکر خالصانه از
قلب به همه اعضا سرایت میکند و در این صورت هر یک از اعضای انسان، حظی از
توحید میبرند.
عرفا شکر را به سه بخش زبانی، قلبی (علمی) و عملی تقسیم میکنند
. شکر زبانی اعتراف به
نعمت، شکر قلبی دانستنِ
نعمت از خدا، و شکر عملی اطاعت از
منعم است
قشیری و جیلانی
شکر قلبی را با عبارت ِملازمت بر بساط شهود با نگاه داشت حرمت، تعریف کردهاند. عزالدین کاشانی
اعتراف قلبی وزبانی را کمال شکر و ابن عربی
شکر علمی یا قلبی را «حق الشکر» دانستهاند. عرفا
شکر عملی را با اعضا و جوارح میسر دانستهاند که به معنای بهکار بردن
نعمتهای الهی در جهت اطاعت خدا و عصیان نکردن بهوسیلۀ آنهاست، به-طوری که شکر هر عضو باید متناسب با آن هدفی باشد که برای آن آفریده شده است. نیز از جنید نقل کردهاند: «شکر، نافرمانی نکردن خدا به وسیلۀ
نعمتهایش میباشد».
غزالی صرف کردن
نعمت در جهت طاعت را شرط شکر دانسته و نیز از نظر او
شکر تعظیم و بزرگداشت
منعم است، اما این تعظیم باید همچون حائل و مانعی او را از
معصیت و نافرمانی
منعِم بازدارد.
ابن عربی آیۀ ۱۳سورۀ سبا
را دلیلی بر شکر عملی دانسته است.
برخی از
عرفا شکر (عملی) را بر دو نوع تقسیم کردهاند: شکر عوام «بر خوردنیها و پوشیدنیها»، وشکر خواص «بر واردات قلبی و معنوی بر قلوب».
عبدالرزاق کاشانی شناخت
نعمت، قبول و عمل به آن را شکر عامه و اشتغال به شهود را به جای شکر، شکر خاصه دانسته است.
بر اساس تقسیمات سه گانۀ شکر، شاکران نیز بر سه قسم هستند:
عالِمان،
عابدان و
عارفان.
عالمان با گفتارشان، عابدان با افعالشان و عارفان با ایستادگی بر اعتقادشان نسبت به پروردگار، او را شکرمیگویند، چرا که آنان همه چیز را از خدا میدانند و هر آنچه انجام میدهند طاعت و عبودیت است
اموی
از قول برخی اهل تحقیق،
علم به ناتوانی در شکر را شکر عارفان نامیده است. تقسیمات دیگری نیز برای شاکر ذکر شده است، از جمله: مبطِلان و محِقّان
و شاکران به قهر و شاکران به لطف
عرفا شکر را
نعمت و توفیقی از جانب خدا میدانند که مانند هر
نعمت دیگری باید شکر آن به جا آورده شود. بر این اساس، شکرِ حق ممکن نیست، زیرا بنده برای هر
نعمتی که از جانب خدا به او میرسد باید تا بینهایت شکر کند و این خارج از طاقت
بشر است. در نتیجه، عرفا معتقدند که آگاهی به عجز و ناتوانی در ادای شکر الهی، خود شکری دیگر است
در تأیید این مطلب اغلب عرفا
به گفتگوی حضرت داود علیه السلام با خدا اشاره کردهاند، که داود علیه السلام گفت: «خدایا چگونه شکر تو را به جای آورم در حالی که هر شکر،
نعمتی است از جانب تو بر من و خود محتاج شکری دیگر (شکرِ شکر) ؟» خداوند فرمود: «الآن، مرا شکر کردی.» از نظر روزبهان بقلی شیرازی
شکر خدا هرگز امکان پذیر نیست، چرا که شکر به معنای
معرفت پیدا کردن است و معرفت یافتن یعنی محیط شدن، و محیط شدن بر خدا غیر ممکن است، چون او قدیم است و ما حادث و شکر حادث بر قدیم ممکن نیست.
بروسوی رؤیت عجز از شکر را حقیقت شکر بهشمار آورده است. برخی دیگر از عرفا
حقیقت شکر را «ثنای محسن با ذکر احسانش» دانستهاند. به این معنا که بنده با به یاد آوردن احسان (
نعمت) خدا به او، پروردگارش را میستاید و لذا
نقشبندی بنده را شَکور نامیده است. از نظر
سهروردی حقیقت شکر آن است که بنده هر آنچه را که خدا برایش اقتضا کرده است
نعمت بشمارد، حتی اگر به حکمت آن آگاه نباشد.
وجه دیگری که در تأویل عبارت «ثنای محسن با ذکر احسانش» وجود دارد، شکری است که خداوند در مقابل شکر بنده بهجا میآورد و آن با قبول اطاعت بنده و
نعمت دادن به اوست،
لذا خداوند را نیز شَکور نامیدهاند
و برخی شکر خدا از بنده را، دادن پاداش زیاد در برابر عمل اندک دانستهاند
تعبیر عین القضاه
از شَکور این است که هر گاه بنده خود را درشکر پروردگار عاجز ببیند، خداوند به نیابت از او، خود را شکر میگوید و در این باره گفته-اند: «شکرتُ الرب بالرب»، یعنی پروردگار را به وسیلۀ پروردگار شکر کردم. از نظر فخر رازی،
شکرو سپاس بنده برای
نعمتهای متناهی دنیوی، شکری غیر متناهی است که با لفظ «الحمدلله» ادا میشود و این حمد مستحق پاداشی غیر متناهی (ثواب ابدی و خیر سرمدی) از سوی خداست.
از اصطلاحات نزدیک به شکر،
حمد و
ذکر و
صبر است. اگر چه شکر و حمد از نظر لغوی مترادفاند، ولی عرفا تفاوتهایی بین آنها قائل شدهاند.
از نظر
تهانوی رابطۀ بین شکر وحمد، عموم و خصوص من وجه است، زیرا از جهتی (از نظر متعلّق) حمد اعم از شکر و از جهتی (از نظرمورد) شکراعم ازحمد است. برخی دیگر
فقط به جهتِ عمومیت حمد نسبت به شکر توجه کردهاند، زیرا شکر و سپاس فقط در برابر
نعمتهاست، اما حمد به
نعمت وغیر
نعمت تعلق مییابد. برای نمونه، مولوی
زیبایی و شجاعت را مثال زده است که این امور، مورد حمد و ستایش واقع میشوند و نه مورد شکر. استدلال
فخر رازی این است که حمد به معنای ثنای
منعِم بر تمام
نعمتهایی است که از وی صادر شده و به غیر رسیده است، اما شکر فقط به آن دسته ازنعمتهایی تعلق میگیرد که شاکر از آن بهرهمند شده است. غزالی
حمد را از امثال
تسبیح و تحلیل، و ثنا وستایش و شکر را از امثال صبر و تفویض دانسته است. نیز در تفاوت حمد و شکر، حمد را بر دفع بلاها وشکر را بر وصول
نعمتها از جانب خدا دانسته اند
البته به سبب نزدیکی معنای حمد و شکر، گاه به یک معنا نیز بهکار میروند که حدیثی از
پیامبراکرم گواه این مطلب است. آن حضرت اولین کسانی را که وارد
بهشت میشوند، حمد کنندگان (حمادون) دانسته و در معرفی این افراد، به شاکر بودن آنان در هر حال (سختی و آسایش) اشاره فرمودهاند
بیشتر عرفا در نسبت بین شکر و صبر، به فضیلت شکر بر صبر رأی دادهاند
ولی عزالدین کاشانی
صبر را مقدّم بر شکر دانسته و گفته است: «از آن جهت که ثمرۀ صبر جمیل، ثواب جزیل است و ادای شکر بر حصول این
نعمت، لازم و واجب، مقام شکر تالی مقام صبر آمد.» غزالی،
ضمن بررسی رابطۀ این دو از جهات گوناگون، گاه به تساوی مقام صبر و شکر و گاه به برتری هر کدام بر دیگری رأی داده است. برای مثال، وی با استناد به حدیث «الصبر حال الفقیر و الشکر حال الغنی»، فضیلت صبر را بر شکر اثبات کرده و بر این مطلب تصریح نموده که این مقام (برتری صبر بر شکر) برای اقناع عوام است، اما برای اهل علم و تحقیق کافی نیست و با اشاره به معانی سه گانۀ شکر (علم، حال و عمل) تساوی مقام شکر و صبر یا برتری شکر بر صبر را ثابت کرده است. وی در منهاج العابدین
با استناد به آیۀ ۱۳ سورۀ سبا
و آیۀ ۱۰ سورۀ زمر
(انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب: صابران اجر و پاداش خود را بیحساب دریافت میدارند)، به بیان دیدگاههای دیگران در فضیلت شکر یا صبر پرداخته و سپس استدلال خود را دربارۀ تساوی مقام صبر و شکر چنین بیان کرده است که وقتی محنت و بلایی به بنده میرسد، اگر بنده بر آن صبر کند در واقع شاکر است، زیرا در جهت تعظیم خداوند تعالی و فرمانبرداری او از جزع خودداری کرده، و این عین شکر است. از سوی دیگر، اگر شاکر، نفس خود را به شکر وادارد و بر طاعت، صبرکند، در حقیقت صابر است. در نتیجه، صابر شاکر وشاکر صابر است
عرفا برای شکر، وجوه و مراتبی نیز ذکر کردهاند.
خواجه عبدالله انصاری سه درجه برای شکر قائل است: شکر بر مَحاب (امور دوست داشتنی)، شکر بر
مکروهات (بدیها و زشتیها) و سومین مرتبۀ شکر که در مراتب بالای آن روی میدهد، استغراق در مشاهدۀ
منعِم است، به گونهای که شاکر را از مشاهدۀ
نعمت بازدارد. بالاترین مرتبۀ این نوع
شهود، شهود
منعِم از سر تفرید است و در این حالت،
سالک به مقامی میرسد که نه
نعمت و نه شدت، هیچکدام، را غیر از خدا مشاهده نمیکند. اگر چه عرفا
از جهات گوناگون به بحث از درجات و مراتب شکر پرداختهاند، اکثر آنان
دربارۀ کاملترین نوع شکر- که شکر بر شکر است -اتفاق نظر دارند
(۱) قرآن کریم.
(۲) محییالدین ابن عربی، الفتوحات المکیه، بیروت بیتا .
(۳) ابنمنظور.
(۴) عمادالدین الاموی، حیاة القلوب، در حاشیه ابوطالب مکّی، قوت القلوب، ج۲، بیروت، بی تا).
(۵) اسماعیل حقی البروسوی، تفسیر روح البیان، بیروت، ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۶) روزبهان بقلی شیرازی، شرح شطحیات، چاپ هانری کربن، تهران ۱۳۴۴/۱۹۶۶.
(۷) محمد علی تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، چاپ رفیق العجم، لبنان، ۱۹۹.
(۸) علی ابن محمد الشریف الجرجانی، التعریفات، بیروت، ۱۹۷۸.
(۹) عبدالقادر الجیلانی الحسنی، الغنیه لطالبی الحق عزوجل، قاهره ۱۴۲۷/۲۰۰۶.
(۱۰) اسماعیل ابن حمّاد الجوهری، الصحاحالّغه، چاپ خلیل مأمون شیحا، بیروت ۱۴۲۸/۲۰۰۷.
(۱۱) فخرالدین رازی، تفسیر کبیر، چاپ عماد زکی البارودی، قاهره ۱۳۸۲/۲۰۰۳.
(۱۲) ابوحفص عمر بن محمد سهروردی، عوارف المعارف، ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۱۳) قطبالدین منصور بن اردشیر عبّادی، التصفیه فی احوال المتصوفه «صوفی نامه»، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران۱۳۶۸ش.
(۱۴) محمد غزالی، احیاء علوم الدین، چاپ شیخ العیدروس، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۱۵) محمد غزالی، منهاج العابدین، ترجمۀ عمرابن عبدالجبارسعدی ساوی، چاپ احمد شریعتی، تهران ۱۳۵۹ش.
(۱۶) محمد غزالی، کیمیای سعادت، چاپ حسین خدیو جم، تهران ۱۳۶۴ش.
(۱۷) خلیل بن احمد فراهیدی، العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۱۰.
(۱۸) عبدالکریم هوازن القشیری النیشابوری، الرساله القشیریه، چاپ معروف زریو و عبدالحمید بلطهچی، دمشق ۱۹۹۸/۱۳۶۷ یا ۱۹۹۰/۱۳۶۹.
(۱۹) کمالالدین عبدالرزاق کاشانی، لطایف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، چاپ مجید هادیزاده، تهران ۱۳۷۹ش.
(۲۰) کمالالدین عبدالرزاق کاشانی، شرح منازل السائرین، چاپ بیدارفر، قم۱۳۷۲/۱۴۱۳.
(۲۱) عزالدین محمود کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، چاپ عفت کرباسی و محمدرضا برزگر خالقی، تهران ۱۳۸۱.
(۲۲) ابوبکر محمد کلابادی، التعرف، چاپ محمد جواد شریعت، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۲۳) اسماعیل ابن محمد عبدالله مستملی بخاری، شرح التعرف لمذهب التصوف، چاپ محمد روشن، بی جا، ۱۳۶۳.
(۲۴) ابی عبدالله الحارث ابن اسد المحاسبی، بدء من اناب الی الله؛ چاپ مجدی فتحی السید، قاهره ۱۴۲۵/۲۰۰۵؛
(۲۶) جلالالدین محمد مولوی بلخی، مثنوی معنوی، چاپ رینولد نیکلسون، تهران۱۳۸۶ش.
(۲۷) جلالالدین محمد مولوی بلخی، فیه مافیه، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران۱۳۶۲ ش.
(۲۸) احمد ابن عبدالرحمن ابن قدامه المقدسی، مختصر منهاج القاصدین، چاپ عبدالله اللیثی الانصاری، بیروت ۱۴۱۹ /۱۹۹۸.
(۲۹) مرآت العشاق، چاپ مرضیه سلیمانی، تهران۱۳۸۰ ش.
(۳۰) احمد الکمشخانوی النقشبندی، جامع الاصول فی الاولیاء الطرق الصوفیه، چاپ ادیب نصرالله، بیروت، ۱۹۹۷.
(۳۱) عین القضاه همدانی، نامههای عین القضاه، چاپ علی نقی منزوی و عفیف عسیران، تهران ۱۳۸۰.
(۳۲) عین القضاه همدانی، تمهیدات، چاپ عفیف عسیران، تهران، (بی تا)
•
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «شکر»، شماره۶۸۴۸. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی