شَوْر (مفرداتنهجالبلاغه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شَوْر (به فتح شین و سکون واو) یکی از
مفردات نهج البلاغه به معنای بیرون آوردن است.
حضرت علی (علیهالسلام) درباره استبداد در رأی و پاسخ به
عبداللّه بن عباس و... از این واژه استفاده نموده است.
شَوْر به معنای بیرون آوردن آمده است.
«
شارَ العَسَل شورا: استَخرَجَه مِنَ الوقبة» یعنی
عسل را از شکاف سنگ بیرون کرد.
مشورة و مشاوره و تشاور: استخراج رأی با مراجعه برخی به بعضی است. اشاره را از آن اشاره گفتهاند که در آن یک نوع ایضاح و تبیین هست.
برخی از مواردی که در «
نهجالبلاغه» به کار رفته است، به شرح ذیل میباشد:
امام (
صلوات
الله
علیه) در مورد استبداد در رأی در
حکمت ۱۵۲ فرموده است:
«وَ مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ، وَ مَنْ شاوَرَ الرِّجالَ شارَكَها في عُقولِها.» «کسی که استبداد رأی داشته باشد هلاک میشود، و هرکس با مردان بزرگ
مشورت کند در
عقل و
دانش آنها شرکت میجوید.»
امام (
صلوات
الله
علیه) در پاسخ
عبداللّه بن عباس که به آن حضرت توصیه کرد که
بصره را به
طلحه و
کوفه را به
زبیر و
شام را به
معاویه بدهد تا اوضاع آرام شود، فرمود:
«لَكَ أَنْ تُشيرَ عَلَيَّ و أَرَى، فَإِنْ عَصَيْتُكَ فَأَطِعْني.» «تو حق داری نظر مشورتی خود را به من بگویی و من روی آن بیندیشم و تصمیم نهایی بگیرم، امّا اگر بر خلاف نظر تو تصمیم گرفتم، باید از من اطاعت کنی!.»
(اشاره به اين كه مشاوران تنها حقّ اظهار نظر دارند نه اين كه نظرات خود را بر رهبرشان تحميل كنند.)
امام (
صلوات
الله
علیه) این اشعار را به
ابوبکر که
خلافت اسلامی را
غصب کرده بود فرموده است:
«وا عَجَباهُ! أَ تَكونُ الْخِلافَةَ بِالصَّحابَةِ وَ لا تَكونُ بِالصَّحابةِ وَ الْقَرابَةِ؟ فَإِنْ كُنْتَ بِالشُّورَى مَلَكْتَ أُمورَهُمْ ••• فَكَيْفَ بِهذا وَ الْمُشيرونَ غُيَّبُ وَ إِنْ كنْتَ بِالْقُرْبَى حَجَجْتَ خَصيمَهُمْ ••• فَغَيْرُكَ أَوْلَى بِالنَّبِيِّ وَ أَقْرَبُ.» «یعنی: عجبا! آیا خلافت با همنشینی
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و خویشاوندی حاصل میشود؟
سیّد رضی میگوید: از آن حضرت شعری در همین زمینه نقل شده است (خطاب به خلیفه اوّل).
اگر تو از طریق شورا مالک امور مردم شدی. این چه شورایی است که طرفهای مشورت (امثال من) غایب بودند؟
و اگر از طریق قرابت با پیامبر (صلی
الله
علیهوآلهوسلّم) در برابر مخالفانت استدلال کردی دیگران از تو به پیامبر (صلی
الله
علیهوآلهوسلّم) نزدیکتر و سزاوارترند.»
امام (
صلوات
الله
علیه) درباره شورای شش نفری که
عمر بن خطاب به وجود آورد و گفت بعد از من
علی (علیهالسّلام) عثمان،
عبدالرحمن بن عوف، طلحه، زبیر و
سعد بن ابیوقاص مشورت کرده یک نفر را از میان خودشان انتخاب کنند فرموده است:
«فَياللهِ وَ لِلشّورَى! مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِيَّ مَعَ الاَْوَّلِ مِنْهُمْ، حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَى هذِهِ النَّظائِرِ! لكِنّي أَسفَفْتُ إِذْ أَسَفّوا، وَ طِرْتُ إِذْ طاروا.» «سرانجام روزگار او (عمر بن خطاب) هم سپری شد، و آن (خلافت) را در گروهی به شورا گذاشت، به پندارش، مرا نیز از آنها محسوب داشت! پناه به
خدا از این شورا! (راستی) کدام زمان بود که مرا با نخستین فرد آنان مقایسه کنند که اکنون کار من به جایی رسد که مرا همسنگ اینان (اعضای شورا) قرار دهند؟! لکن باز هم کوتاه آمدم و با آنان هماهنگی ورزیدم (و طبق مصالح مسلمین) در شورای آنها حضور یافتم.»
امام (
صلوات
الله
علیه) به
معاویه مینویسد:
«إِنَّهُ بايَعَني الْقَوْمُ الَّذينَ بايَعوا أَبا بَكْر وَ عُمَرَ وَ عُثْمانَ عَلَى ما بايَعوهُمْ عَلَيْهِ، فَلَمْ يَكُنْ لِلشّاهِدِ أَنْ يَخْتارَ، وَ لا لِلغائِبِ أَنْ يَرُدَّ، وَ إنَّما الشّورَى لِلْمُهاجِرينَ وَ الاَْنْصارِ، فَإِنِ اجْتَمَعوا عَلَى رَجُل وَ سَمَّوْهُ إِماماً كانَ ذلِكَ لله رِضىً.» «همانهاییکه با ابوبکر و عمر و عثمان
بیعت کرده بودند با من بیعت کردند، و آن طوری بود، که در اثر اجتماع کسی به غیر نمیتوانست رأی بدهد و غائب حق ردّ آن را نداشت، شوری بر عهده
مهاجران و
انصار است، اگر برای کسی اجتماع کرده و او را به
امامت برگزیدند
رضای خدا در آن است.»
اهل سنت معتقدند:
امام (
صلوات
الله
علیه) شوری را حق دانسته است، و خلافت انتخابی است نه انتصابی. ولی حق واقع آن است که: آن حضرت با منطق معاویه پیش رفته است و نمیشد به معاویه بگوید: من در
روز غدیر برای این کار انتخاب شدهام و گرنه معاویه قبول نمیکرد.
امیرالمومنین علی (علیهالسلام) در رابطه به اهمیت مشورت کردن فرمود:
«وَ لا مُظاهَرَةَ أَوْثَقُ مِن مُشاوَرَة.» «هيچ پشتيبانى مطمئنتر از مشورت نیست!»
«يَكونُ السُّلْطانُ بِمَشورَةِ الاماء.» «در آن وقت كار حكومت با مشورت زنان خواهد بود.»
امیرالمومنین علی (علیهالسلام) درباره مشورت فرمود:
«وَ لا ظَهيرَ كالْمُشاوَرَةِ.» «هيچ «پشتيبانى» چون «مشورت» نخواهد بود.»
امیرالمومنین علی (علیهالسلام) در نامهای در رابطه به مشورت با بخیل فرمود:
«لا تُدْخِلَنَّ في مَشورَتِكَ بَخيلاً.» «
بخیل را در مشورت خود دخالت مده!.»
این واژه موارد زیادی در «نهج البلاغه» آمده است.
قرشی بنابی، علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «شور»، ج۲، ص۶۱۹.