به معنای بیرون آوردن است.
به معنای بیرون آوردن است.
یعنی عسل را از شکاف سنگ بیرون کرد.
استخراج رای است با مراجعه بعضی به بعضی.
استخراج رای است از مستشار زیرا که از او اخذ میشود.
ظاهرا این از برای آن است که در اشاره یک نوع ایضاح و تبیین هست.
این آیه و آیه بالا موضوعیّت
شوری را در
اسلام معیّن میکند ولی به موجب آیه
(وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ اِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ اَمْراً اَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ اَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِیناً) و نیز به ضرورت دین،
شوری در نحوه اجراء امور دینی است نه در اصول و احکام، آنچه از جانب خدا تعیین شده نمیشود با
مشورت آنرا از بین برد و یا تغییر داد، مثلا دستور جنگ و دفاع از جانب خدا صادر شده، آنوقت درباره آن
مشورت میشود چنانکه
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
جنگ احد با
مسلمانان مشورت کردند که در
مدینه با دشمنان بجنگیم یا در خارج از آن؟ و چون اکثریّت خارج را تصویب کردند و مصلحت دیدند، آن حضرت به «احد» تشریف بردند، چنانکه از کارهای دیگر آن حضرت و همچنین از کارهای
علی (علیهالسّلام) روشن است.
اگر اصول و احکام با
شوری تعیین شود، عبارت اخرای لغو دین خواهد بود وانگهی به نظر میآید در
شوری اکثریّت موضوعیّت ندارد، چنانکه فعلا در دنیا مرسوم است، بلکه
شوری برای یافتن راه اصلح است، خواه اکثریت صلاح بداند یا نه، مثلا آنگاه که رئیس مسلمین پس از
شوری کاری را به صلاح دید ظاهرا نمیتواند به عذر اینکه اکثریت صلاح نمیدانند از آن چشم بپوشد.
درباره
خلافت و تعیین جانشینی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اگر نصّی و تعیینی در میان نبود، لازم بود که بگوییم خلافت مورد
شوری واقع میشود، ولی به موجب ادلّه قاطعه خلافت مثل
نبوّت منصب خدایی است، همانطور که مردم حق انتخاب پیغمبر ندارند، هکذا حق انتخاب جانشین پیامبر را هم ندارند. خلافت همچون نبوّت از جانب خدا است با این فرق که خلیفه از جانب خدا به وسیله پیغمبر تعیین میگردد، چنانکه خلافت بلافصل علی (علیهالسّلام) از جانب خدا به وسیله آن حضرت به مردم ابلاغ گردید، کافی است که در اینباره به
الغدیر و
المراجعات رجوع شود.