شهر بست
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بُسْت، شهری کهن نزدیک ملتقای رودهای
هیرمند و
ارغنداب که امروزه ویرانههای آن مجاور شهر لشگرگاه، مرکز ولایت هلمند در جنوب غربی
افغانستان باقی است و به واسطه وجود ویرانههای قلعهای نظامی در آن، به نام قلعه بست معروف است.
کاوشهای باستانشناسی در این محل، پیشینه تاریخی شهر بست را به ۵۰۰قم میرساند. نتایج این کاوشها مؤید آن است که این شهر به طور متوالی از روزگار
هخامنشیان تا
ساسانیان شهری آباد، و از زیستگاههای عمده سیستان بوده است.
مؤلف گمنام کتاب شهرستانهای
ایران، بنیان شهر بست را به بستور پسر زریر نسبت میدهد.
در منابع یونانی - رومی از بست با نامهای بستیا دسلوتیا، بستیگیا دسلنگا، بیسپولیس و بیت یاد شده است.
موقعیت بست از آن نظر که میان شهر عمده
هرات، زرنج زرنگ و
غزنه واقع بوده است و نیز قرار داشتن این شهر در نزدیکی محل تلاقی دو رودخانه بزرگ و پر
آب هیرمند و ارغنداب که راههای کاروانرو غرب به شرق از کنار آن میگذشت، این شهر را به دروازه
هندوستان و کانون بازرگانی با هند بدل کرده بود.
اردشیر بابکان (سل ۲۲۶-۲۴۱م) سیستان و از جمله بست را به قلمرو دولت ساسانیان افزود،
اما بست در طول حیات سیاسی ساسانیان همواره در شمار سرزمینهای این دولت باقی نماند. بست پس از شکست پیروز، پادشاه ساسانی از هفتالیان در ۸۴م به تصرف آنان درآمد، ولی بار دیگر در زمان
خسرو انوشیروان از هفتالیان باز پسگرفته شد.
پس از اصلاحاتی که در تقسیمات کشوری ساسانیان به روزگار خسرو انوشیروان به عمل آمد و کشور به کُست تقسیم شد، شهر بست در زمره شهرهای کوره سیستان، در کست نیمروز واقع گردید.
گرچه سیستان در دوره ساسانیان از مراکز عمده
آیین زرتشتی بود،
اما در بست جماعتی از پیروان ادیان
مسیح و
یهود نیز به سر میبردند و این شهر یکی از مراکز عمده مسیحیان در سیستان بود.
در دوره فتوحات
مسلمانان، بنا به روایت
در ۱ق عبدالله بن عامر فرمانده سپاهیان مسلمان که از جانب
عثمان مامور فتح
کرمان بود، پس از فتح این سرزمین رهسپار
خراسان گردید. وی مجاشع بن
مسعود سُلَمی را به منظور فتح سیستان بدان سوی گسیل داشت. اما مردم بست حاضر به تسلیم شهر به تازه واردان نشدند و در برابر آنان به سختی مقاومت کردند. پس از کشته و اسیر شدن بسیاری از اهالی، شهر سقوط کرد،
پس از چندی، با شورش مردم
عبدالرحمان بن سمره از سوی عثمان برای تصرف نواحی و شهرهای سیستان گسیل شد و او نیز با اهالی بست و
زابل پیمان صلح بست
این صلح دوامی نیافت و چند بار این شورشها تکرار شد، اما در نهایت مسلمانان پیروز گشتند.
هفتالیان زنبیلی که بر نواحی شرقی
سیستان و از جمله بست چیره بودند، با والیان و حکام منطقه درگیریهای بسیار داشتند. به سبب همین مجاورت سیستان با قلمرو هفتالیان، همواره در این سرزمین شمار بسیاری از مردان مسلح به سر میبردند و تاخت و تازهایی میان ایشان وجود داشت. پس از استقرار اعراب در سیستان، شهر بست مرکز استقرار نیروهای داوطلب و سپاهیانی بود که برای تاخت و تاز و
غارت در قلمرو زنبیل در سیستان گرد آمده بودند.
سیستان در سدههای نخستین اسلامی به سبب دوری از مرکز
خلافت به یکی از مراکز مهم
خوارج بدل شد. در مقابل، مردم داوطلبانه برای دفع فتنه خوارج دستههایی تشکیل دادند که مُطَوَّعه خوانده میشدند و مرکز ایشان شهرهای زرنج زرنگ و بست بود.
به دنبال شورش غسان بن نصر از رؤسای
مطوعه بست و قدرت یافتن وی، حکمران آن ولایت با او به جنگ پرداخت و حتی در این راه از خوارج نیز کمک گرفت. در این جنگ غسان کشته شد.
اما مطوعه بست آرام نیافتند و بر گرد شخصی به نام احمد قولی جمع شدند و به نبرد با حاکم سیستان پرداختند.
در ۲۳۷ق/۸۵۱م مردم بست با
صالح بن نصر برادر غسان
بیعت کردند و عیاران سیستان نیز به ایشان پیوستند و سال بعد بست را متصرف شدند.
یعقوب لیث صفاری که در این هنگام با گروه عیاران خود به صالح پیوسته بود، از جانب او به منصب سرهنگی گروهی از مطوعه بست منصوب شد
اما پس از چندی، میان او و صالح مخالفتهایی روی نمود که منجر به جنگی در ۲۳۹ق شد. در نبردی که میان ایشان در محلی به نام نوق یا نوقات، در نزدیکی زرنج بر سر راه بست درگرفت، صالح شکست خورد و به پایگاه اصلی خود، یعنی بست پناه برد. یعقوب در ۲۴۸ق/۸۶۲م به بست لشکر کشید و این شهر را از چنگ صالح بیرون آورد.
این شهر تا
سال ۲۹۸ق/۹۱۱م در تصرف صفاریان باقی بود، اما در این سال
احمد بن اسماعیل سامانی به فرمان مقتدر خلیفه عباسی به سیستان لشکر کشید و به یاری مردم وارد بست شد
و حکومت آن دیار را به
حاتم بن عبدالله شاشی چاچی داد.
با وجود تاریخ پرآشوب بست، نویسندگان آن را شهری آباد با کاخها و نیز باغهای سرسبز و دومین شهر بزرگ سیستان پس از زرنج وصف کردهاند.
مؤلف حدود العالم بست را دروازه
تجارت با هندوستان نامیده است و از دیواری استوار که بر گرد شهر کشیده شده بود، یاد کرده است.
مقدسی بست را ناحیهای جدا از سیستان به مرکزیت شهر بست ذکر کرده، و شهرهایی از جمله سروستان، کش، روذان و طلقان را تابع این ناحیه دانسته است.
وی در وصف شهر بست آورده است: بست شهری خرم و بزرگ است و مردمانی اهل
دین و ادب و مردانگی دارد. هوای آن خوب، و دارای دو فصل گرما و سرماست و میوههای گرمسیری و سردسیری در باغهای سرسبز آن به عمل میآید و از محصولات آن، خرما، انگور، سدر و ریحان است. وی میافزاید: شهر بست از دو بخش شارستان و ربض تشکیل شده،
مسجد جامع آن در شارستان و بازارهای آن در ربض واقع است و آب آن از رودخانههای هیرمند و خردروی ارغنداب تامین میشود؛ همچنین از پلی بر هیرمند در نزدیکی اتصال ارغنداب با این رود یاد میکند که از به هم پیوستن قایقهای متعددی ساخته شده بود.
امروزه ویرانههای لشکرگاه در نزدیکی خرابههای بست به چشم میخورد که یادآور شکوه و بزرگی این شهر در سدههای گذشته است. در واقع بست و لشکرگاه دو بخش از یک شهر بودهاند. در بخش نخست مردم کوچه و بازار زندگی میکردند که کانون بازرگانی و
داد و ستد بوده است و در بخش دیگر سپاهیان و صاحب منصبان سکنی داشتند.
در نیمة دوم
سده ۴ق در روزگاری که دولت سامانیان رو به زوال بود، بر بست حاکمی ترک به نام «طغان»
حکومت داشت. در این هنگام بایتوز از دیگر سرداران ترک تبار، بست را به قهر از دست طغان بیرون آورد. طغان از
سبکتکین که اندیشه امارت در سر میپرورانید، کمک خواست تا به یاری او قلمرو از دست رفتهاش را بازپس گیرد. وی تعهد نمود در صورت بازگشت به حکومت، سالیانه مبلغی به سبکتکین بپردازد.
سبکتکین در ۳۶۷ق/۹۷۸م به سوی بست لشکر کشید و حکومت بایتوز را در بست برانداخت،
و بست را ضمیمه
دولت تازه بنیان غزنوی نمود. بست و لشکرگاه در سده ۵ق/۱۱م و در دورة شوکت دولت غزنوی دوران محمود و
مسعود به اوج شکوفایی و آبادانی خود رسید،
و دومین شهر مهم
غزنویان پس از غزنین به شمار میرفت.
آبادی و عمران بست دیری نپایید، زیرا در ۵۴۵ق/۱۱۵۰م
علاءالدین حسین غوری، ملقب به جهانسوز به خونخواهی برادران خود که به دست
بهرامشاه غزنوی کشته شده بودند، به غزنین لشکر کشید و پس از چیرگی بر آنجا، شبانهروز
آتش در آن افکند و شهر را به کلی ویران کرد؛ سپس راهی بست دومین شهر مهم غزنویان شد و پس از چیرگی بر آن، کاخها و بناهای آن را که اقامتگاه شاهان غزنوی بود، ویران کرد.
یاقوت در سده ۷ق/۱۳م بست را شهری ویران اما دارای باغها و کشتزارهای سرسبز و
آب فراوان وصف نموده است.
هرچند شهر بست در لشکرکشی تیمور در ۷۸۵ق/۱۳۸۳م صدمه دید، اما ویران، و خالی از سکنه نشد؛ به ویژه اینکه در دورة حکومت شاهرخ فرزند تیمور سل ۸۰۷ -۸۵۰ق/۱۴۰۴- ۱۴۴۶م هنوز دارالضرب بود.
با این وصف، بست هیچگاه اعتبار و موقعیت گذشته را باز نیافت و تنها از قلعة بست که بر روی تپهای بلند بنا شده بود و موقعیت سوقالجیشی داشت، به عنوان قرارگاه و پادگان لشکریان استفاده میشد.
آخرین حمله به بست در ۱۱۵۰ق/ ۱۷۳۷م توسط
نادر شاه افشار که برای سرکوب غلجاییان قندهار به این ناحیه لشکر کشیده بود، به وقوع پیوست.
امروزه از بست بقایای خرابههای بالاحصار و رواق معروف آن و بقایای لشکرگاه لشکری بازار در امتداد کرانههای رودخانه هیرمند برجای مانده است.
در این ویرانهها آثاری ارزشمند از معماری و خطاطی حوزه خاوری ایران در دوره اسلامی برجای مانده است. طاق آجری بست بقایای
مسجد عظیمی است که در دوره
غوریان یا احتمالاً خوارزمشاهیان ساخته شده که تزیینات این طاق آمیزهای از هنر اسلامی شرق ایران و نیز هندی است. در کاوشهای صورت گرفته توسط هیات باستانشناسی فرانسوی در سالهای ۱۹۴۹-۱۹۵۲م در محوطه لشکرگاه بست، بقایای کاخ
مسعود غزنوی از دل خاک بیرون کشیده شد. بر دیوارهای این کاخ تصاویری رنگین از نگهبانانی زرینکمر، باقباهایی به رنگهای سرخ، لاجوردی، سبز و بنفش به اندازه قامت آدمی ترسیم شده که نمونههایی جالب از هنر ایرانی در هزار سال پیش است.
در وسط تپه بالاحصار بست، چاهی ژرف به عمق ۴۲ متر به شکل دایره حفر شده است که به نام چاه قلعه بست معروف است. در این چاه اتاقهایی دور تا دور آن در طبقه کنده شده است. بنا به گفته اهالی، از این
چاه درگذشته به عنوان
زندان استفاده میشده است. طبقات زیرین این چاه بر اثر ریزش از
خاک پر شده است.
از این شهر دانشمندان و فقیهانی چند برخاستهاند که از آن جملهاند:
ابومحمد اسحاق بستی، صاحب کتاب السنن
ابنحبان بستی (همین مقاله)،
محدث و
فقیه شافعی مذهب؛
ابوالفتح بستی (همین مقاله)، دبیر، شاعر و وزیر سبکتکین و محمود غزنوی.
شرایط مناسب این ناحیه باعث گردید که در ۱۳۳۲ش/۱۹۵۳م در نزدیکی ویرانههای لشکرگاه بست، شهری به سبک امروزی با نقشه شهرهای غربی به نام «لشکرگاه» توسط آمریکاییها ساخته شود. این شهر نوبنیاد در ۱۳۳۶ش/۱۹۵۷م به مرکز ولایت
هلمند افغانستان بدل شد. جمعیت این شهر پیش از آغاز ناآرامیهای افغانستان حدود۶۵ هزار نفر بوده است. مردمان آن به زبانهای
پشتو و فارسی با
گویش دری سخن میگویند.
(۱) ابن حوقل، محمد، صورة الارض، به کوشش کرامرس، لیدن، ۹۳۸م.
(۲) جیهانی، ابوالقاسم، اشکال العالم، ترجمة علی بن عبدالسلام کاتب، به کوشش فیروز منصوری، مشهد، ۳۶۸ش.
(۳) اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، ۹۲۷م.
(۴) بازورث، کا، تاریخ سیستان، ترجمة حسن انوشه، تهران، ۳۷۰ش.
(۵) بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، ۸۶۶م.
(۶) پرویز، عباس، قیام ایرانیان در راه تجدید مجد و عظمت ایران، تهران، ۳۴۸ش.
(۷) تاریخ سیستان، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، ۳۱۴ش.
(۸) حبیبی، عبدالحی، «بست و لشکرگاه و رواق بست»، آریانا، کابل، ۳۵۱ش، دورة ۰، شم.
(۹) حدود العالم، با حواشی و تعلیقات مینورسکی، کابل، ۳۴۲ش.
(۱۰) دولت آبادی، بصیراحمد، شناسنامة افغانستان، قم، ۳۷۱ش.
(۱۱) زرینکوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران، ۳۶۸ش.
(۱۲) سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالله عمر بارودی، بیروت، ۴۰۸ق/۹۸۸م.
(۱۳) سیستانی، محمداعظم، سیستان سرزمینماسهها و حماسهها، کابل، ۳۶۷ش.
(۱۴) طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری.
(۱۵) عتبی، محمد، تاریخیمینی، ترجمة جرفادقانی، بهکوشش جعفر شعار، تهران، ۳۵۷ش.
(۱۶) قدوسی، محمدحسین، نادرنامه، مشهد، ۳۳۹ق.
(۱۷) کریستن سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمة رشید یاسمی، تهران، ۳۵۱ش.
(۱۸) گردیزی، عبدالحی، زینالاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۳۴۷ش.
(۱۹) مشکور، محمدجواد، جغرافیای تاریخی ایران باستان، تهران، ۳۷۱ش.
(۲۰) مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، ۹۰۶م.
(۲۱) منهاج سراج، طبقات ناصری، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۳۶۲ش.
(۲۲) میرخواند، محمد، روضة الصفا، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۳۷۳ش.
(۲۳) هروی، جواد، ایران در زمان سامانیان تاریخ سامانیان از آغاز تا سلطنت نصر دوم، مشهد، ۳۷۱ش.
(۲۴) حموی، یاقوت، البلدان.
(۲۵) یعقوبی، احمد، معجم البلدان، همراه الاعلاق النفیسة ابن رسته، به کوشش دخویه، لیدن، ۸۹۱م.
(۲۶) Bosworth، CE، X The Early Ghaznavids n، X The ۶ hirids and W aff rids n، The Cambridge History of Iran، ed RN Frye، Cambridge، ۱۹۷۵، vol IV.
(۲۷) Frye، RN، The Golden Age of Persia، London، ۱۹۷۵.
(۲۸) id، X The Political History of Iran Under the Sasanians n، The Cambridge History of Iran، ed E Yarshater، Cambridge، ۱۹۸۳، vol III (I).
(۲۹) Iranica.
(۳۰) Marquart، J، Er n l ahr، Berlin، ۱۹۰۱.
(۳۱) Zarrink = b، AH، X The Arab Conquest of Iran and its Aftermath n، The Cambridge History of Iran، ed RN Frye، Cambridge، ۱۹۷۵، vol IV؛
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بست»، شماره۴۸۵۵.