شهادت امام علی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
امام علی (علیهالسّلام)،
امام اول
شیعیان،
صحابی،
راوی، پسرعمو و داماد
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
کاتب وحی و چهارمین خلیفه از
خلفای راشدین نزد
اهل سنت است.
آن حضرت در اثر ضربت شمشیر زهرآلود
ابن ملجم مرادی در شب نوزدهم
ماه رمضان سال
۴۰ هجری قمری هنگام اقامه
نماز صبح، فرقش شکافته شد و بر اثر آن ضربت، در بیست و یک ماه رمضان به
شهادت رسید.
امام حسن و
امام حسین (علیهماالسلام) بدن پدر را بعد از
غسل،
کفن و خواندن
نماز میت، شبانه به همراه
عبدالله بن جعفر و
محمد حنفیه در نجف دفن کردند. مدفن آن
امام امروزه در شهر نجف دارای
گنبد و حرم باشکوهی است که محل زیارت محبان و دوستداران آن حضرت میباشد و یکی از زیارتگاهای مهم
کشور عراق است.
امیرالمؤمنین که در سپیده دم شب نوزدهم
ماه مبارک رمضان برای
نماز صبح به
مسجد کوفه رفته بود، توسط
ابن ملجم که شمشیر زهرآلودش را بر فرق مبارک
امام علی (علیهالسّلام) فرود آورد، زخمی شد و در اثر این زخم در بستر شهادت قرار گرفت و با شهادت جان سوزش جهان را بدرود گفت و راه سرای جاودانه را در پیش گرفت.
مردم
کوفه با اطلاع از این خبر تکاندهنده، نگران و وحشتزده به سوی مسجد به راه افتادند. زن و مرد، پیر و جوان کوشیدند تا خود را به مسجد و
محراب کوفه برسانند. مسجد کوفه از تودههای اندوهزده و نگران آکنده گردید.
امیرالمؤمنین پس از خواندن نماز بامدادی به صورت اشاره و نشسته، از نزدیکان خواست تا او را به منزل ببرند. یاران و همراهان او را به سوی سرایش حرکت دادند و مردم با
اشک و آه و شیون و
گریه او را همراهی نمودند.
امام علی (علیهالسّلام) از فرزندانشان خواستند تا گریه و فغان نکنند، که با گریه
حسنین (علیهالسّلام)، فرشتگان آسمانی میگریند. در اثر جراحت وارده صورت مبارک
امام رو به زردی و سفیدی مایل شده بود و حضرت رو به آسمان نظر انداخت و زبانش به
تسبیح و تقدیس الهی مشغول بود.
«الهی اسئلک مرافقة الانبیاء والاوصیاء واعلی درجات جنة الماوی»
پس از زمانی بیهوش شدند در حالیکه
امام حسن (علیهالسّلام) میگریستند. قطرات اشک بر صورت
امام علی ریخت و حضرت به هوش آمدند و فرمودند:
«ای فرزندم! چرا گریه و جزع میکنی؟ همانا بعد از من تو را به زهر ستم
شهید میکنند و برادرت
حسین را به تیغ شمشیر به
شهادت میرسانند. به پدر و مادر خود ملحق میشوید.»
پزشکان و جراحان کوفه جمع شده بودند که حاذقترین آنها (اثیر سکونی) بود. به دستور وی گوسفندی را
ذبح کردند، از میان شش آن رگی را بیرون کشیده و آنرا بر زخم سر
امام گذاشتند تا
زهر آن گرفته شود. طبیب پس از مدتی آن را بیرون آورد و به آن نگاهی کرد و گفت: زهر تا سفیدی مغز
امام (علیهالسّلام) نفوذ کرده است. در آن وقت به امیرالمؤمنین عرض کرد؛
وصیت خود را بکن که ضربت این دشمن خدا، کار خود را کرده است و دیگر کاری از دست ما بر نمیآید.
از
محمد بن حنفیه فرزند
امام علی (علیهالسّلام)
روایت شده است؛ شب بیستم ماه مبارک رمضان بر سر بالین پدرم بودم و اثر زهر به قدمهای مبارک ایشان رسیده بود و
امام نماز را نشسته به جا آورد و به ما وصیتهائی میکرد و ما را تسلی داده و خبر از شهادت خود میداد. تا آنکه صبح طلوع کرد و مردم اجازه گرفتند که به حضور ایشان برسند و آن حضرت اجازه دادند. مردم دسته دسته میآمدند،
سلام میکردند و
امام جواب میفرمودند. «ایها الناس! سلونی قبل ان تفقدونی» «ای مردم! پیش از آن که مرا از دست بدهید، از من سؤال کنید.»
در اینحال مردم به سختی نالیدند و نمیتوانستند از
امام سوال بپرسند. در اینحال
حجر بن عدی اشعاری را در وصف
امام سرود.
فیا اسفی علی المولی التقی ابو الاطهار حیدرة انزلی
هنگامی که
امام او را دیدند و شعر او را شنیدند فرمودند: «حال تو، چگونه خواهد بود. و چه خواهی گفت، هنگامی که از تو بخواهند از من بیزاری بجویی.»
حجر عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! به خدا سوگند! اگر با شمشیر قطعه قطعه شده و با آتش سوزانده شوم، از تو بیزاری نخواهم جست.
امام فرمود: «ای حجر! تو بر هر خیری توفیق یافتی، خدا، تو را از جانب
اهل بیت پیامبرت، جزای خیر دهد.»
امام حسن (علیهالسّلام) میفرماید: هنگام وفات پدرم نزدیک شد. شروع به وصیت کرده و چنین فرمودند: «این چیزی است که آنرا علی بن ابیطالب، برادر محمد
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، و پسر عمو و وصی و همدم او، وصیت مینماید: اولین سفارش و وصیت من آن است که خدایی جز
الله نیست، و همانا محمد رسول خدا و برگزیده اوست که او را با
علم و
دانش خود برگزید و بر دیگران فضل و برتری داد.
گواهی میدهم که خدا مردگان را از قبرها بر خواهد انگیخت و از اعمالشان سؤال خواهد کرد و او از درون سینهها آگاه است.
ای فرزندم
حسن (علیهالسّلام)! تو را وصیت میکنم و میدانم تو، وصی خوبی برایم خواهی بود، تو را وصیت میکنم به آنچه رسول خدا مرا وصیت کرده است. ای فرزندم! هنگامی که از
دنیا رفتم (اگر اصحاب من، با تو موافقت نکردند) پیوسته در خانه خود باش و بر
گناهان خود گریه کن و دنیا را بزرگترین مقصود خود قرار نده.
ای فرزندم
حسن (علیهالسّلام) تو را وصیت میکنم که
نماز را در وقت فضیلتش به جای آوری و
زکات را به موقع به اهلش برسانی و در هر چیز که برای تو مبهم و مشتبه است، خاموش باش. و در کارها، میانهرو بوده، و حالت خشنودی و
غضب، با
عدالت رفتار نمایی. و با همسایگان خود، به نیکی رفتار نموده و مهمان را گرامی بداری و بر اهل بلا، ترحم نمایی، و
صله ارحام کنی.»
آنگاه
امام به فرزند خود محمد حنفیه فرمودند: «آیا آن چه به این دو برادر وصیت کردم، به خاطر سپردی»؟
عرض کرد! آری. فرمودند: «تو را نیز به همانها، و بزرگداشت و احترام دو برادرت که حق بسیاری بر تو دارند، وصیت میکنم. پس از فرمان آنها پیروی کن و بدون نظر آن دو، اقدام به کاری نکن»
آنگاه به
حسن و
حسین (علیهالسّلام) فرمودند: «شما را نیز در حق برادرتان وصیت مینمایم، زیرا او جفت و پسر پدر شما است و میدانید پدرتان او را دوست میدارد.»
امام در وصیتهایی که به
امام حسن و
امام حسین نمودند خبر از آینده میدادند. حضرت به
امام حسن (علیهالسّلام) فرمودند: «ای فرزندم
صبر پیشه کن که به زودی فتنهها و آشوبهای منافقان از هر سو به طرف شما نشان میرود و از شما انتقام میگیرند. پس
صبر پیشه کنید که عاقبت
صبر نیکو است.»
به
امام حسین (علیهالسّلام) فرمودند: «ای فرزند تو را شهید خواهند کرد. پس
تقوای الهی را پیشه کن و بر بلای او
صبر نما.»
لحظات آخر عمر امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) فرا رسیده بود که دیدههای خود را گردانیدند و به تمام اهل بیت خود نگاه کردند و فرمودند: «همه را به
خدا میسپارم خدا، همه را در راه
حق و راست قرار دهد و از شر دشمنان حفظ نماید. خدا خلیفه و ناصر من بر شماست و خدا برای این امر کافی است.»
آنگاه فرمودند: «ای فرستادگان خدا! سلام من بر شما باد.»
و فرمودند: «
ولمثل هذا فلیعمل العاملون» «
ان الله مع الذین اتقوا والذین هم محسنون»
«باید اهل عمل، برای چنین ثواب و منزلتی عمل کنند، به درستی که خدا با پرهیزکاران و نیکوکاران است»
آنگاه بر پیشانی آن حضرت عرق نشست و آن حضرت پیوسته به ذکر خداوند سبحان مشغول بودند و مدام «لا اله الا الله» میگفتند و
شهادتین را بر زبان میآوردند.
کمی بعد، رو به
قبله نمودند و دیدههای خود را بر هم نهادند و دستها و پاهای خود را به سوی قبله دراز کردند و برای شهادت به وحدانیت الهی و رسالت حضرت (علیهالسّلام) فرمودند: «اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له واشهد ان محمدا عبده و رسوله»
آنگاه با قدم شهادت، به سوی
بهشت رفتند. پس در آن حال صدای شیون و گریه از خانه آن حضرت بلند شد، مانند روزی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از دنیا رحلت فرموده بودند. در آن شب آفاق آسمان متغیر گشت و زمین لرزید. صدای تسبیح و تقدیس
فرشتگان و ملائکه الهی بود که در خفای کوفه به گوش مردم میرسید و آنها میدانستند که این صدای فرشتگان است که در آسمان پیچیده است.
پس از آنکه آن حضرت در اواخر شب ۲۱
رمضان به شهادت رسید، جنازه حضرت را
امام حسن (علیهالسّلام) با کمک برادران
غسل دادند و
حنوط و
کفن نموده و
نماز خواندند و سپس در میان
تابوت گذاشتند. دنبال تابوت را بلند کرده، جلو تابوت خود بلند شد و
حسن و
حسین (علیهالسّلام) و
عبدالله بن جعفر و محمد حنفیه (همین چهار نفر) شبانه پیکر مطهر
امام را به سرزمین
نجف آوردند. ناگهان در آنجا سنگ سفید درخشانی یافتند؛ آنرا از جا کندند. ناگهان لوحی پیدا شد که در آن نوشته بودند «این قبری است که
نوح (علیهالسّلام) آنرا برای
علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) ذخیره کرده است.» جنازه را همانجا به خاک سپردند و زمین قبر را هموار ساخته به کوفه بازگشتند.
بدینسان آن پیکر پاک، بیش از سپیده دم به خاک سپرده شد و همانگونه که خود وصیت فرموده بودند قبرش را نهان ساختند تا از کینه کور گماشتگان تعصب و دشمنی ددمنشانه
خوارج و دیگر تبهکاران در امان بماند.
امیر المومنین؛
شهادت.
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «شهادت حضرت علی (علیه السلام)»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۱/۰۱/۰۷.